بد اندر حق مردم نيک و بد

بد اندر حق مردم نيک و بد شاعر : سعدي مگوي اي جوانمرد صاحبت خرد بد اندر حق مردم نيک و بد وگر نيکمردست بد مي‌کني که بد مرد را خصم خود مي‌کني چنان دان که در پوستين خودست تو را هر که گويد فلان کس بدست وز اين فعل بد مي‌برآيد عيان که فعل فلان را ببايد بيان اگر راست گويي سخن هم بدي به بد گفتن خلق چون دم زدي بدو گفت داننده‌اي سرفراز زبان کرد شخصي به غيبت دراز مرا بدگمان در حق خود مکن که ياد کسان پيش من بد مکن نخواهد به جاه تو اندر فزود...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بد اندر حق مردم نيک و بد
بد اندر حق مردم نيک و بد
بد اندر حق مردم نيک و بد

شاعر : سعدي

مگوي اي جوانمرد صاحبت خردبد اندر حق مردم نيک و بد
وگر نيکمردست بد مي‌کنيکه بد مرد را خصم خود مي‌کني
چنان دان که در پوستين خودستتو را هر که گويد فلان کس بدست
وز اين فعل بد مي‌برآيد عيانکه فعل فلان را ببايد بيان
اگر راست گويي سخن هم بديبه بد گفتن خلق چون دم زدي
بدو گفت داننده‌اي سرفراززبان کرد شخصي به غيبت دراز
مرا بدگمان در حق خود مکنکه ياد کسان پيش من بد مکن
نخواهد به جاه تو اندر فزودگرفتم ز تمکين او کم ببود
که دزدي بسامان تر از غيبت استکسي گفت و پنداشتم طيبت است
شگفت آمد اين داستانم به گوشبدو گفتم اي يار آشفته هوش
که بر غيبتش مرتبت مي‌نهي؟به ناراستي در چه بيني بهي
به بازوي مردي شکم پر کنندبلي گفت دزدان تهور کنند
که ديوان سيه کرد و چيزي نخورد!ز غيبت چه مي‌خواهد آن ساده مرد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط