نهاده‌ست باري شفا در عسل

نهاده‌ست باري شفا در عسل شاعر : سعدي نه چندان که زور آورد با اجل نهاده‌ست باري شفا در عسل ولي درد مردن ندارد علاج عسل خوش کند زندگان را مزاج برآمد، چه سود انگبين در دهن؟ رمق مانده‌اي را که جان از بدن کسي گفت صندل بمالش به درد يکي گرز پولاد بر مغز خورد وليکن مکن با قضا پنجه تيز ز پيش خطر تا تواني گريز بدن تازه روي است و پاکيزه شکل درون تا بود قابل شرب و اکل که با هم نسازند طبع و طعام خراب آنگه اين خانه گردد تمام مرکب از اين چار...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نهاده‌ست باري شفا در عسل
نهاده‌ست باري شفا در عسل
نهاده‌ست باري شفا در عسل

شاعر : سعدي

نه چندان که زور آورد با اجلنهاده‌ست باري شفا در عسل
ولي درد مردن ندارد علاجعسل خوش کند زندگان را مزاج
برآمد، چه سود انگبين در دهن؟رمق مانده‌اي را که جان از بدن
کسي گفت صندل بمالش به درديکي گرز پولاد بر مغز خورد
وليکن مکن با قضا پنجه تيزز پيش خطر تا تواني گريز
بدن تازه روي است و پاکيزه شکلدرون تا بود قابل شرب و اکل
که با هم نسازند طبع و طعامخراب آنگه اين خانه گردد تمام
مرکب از اين چار طبع است مردطبايع‌تر و خشک و گرم است و سرد
ترازوي عدل طبيعت شکستيکي زين چو بر ديگري يافت دست
تف معده جان در خروش آورداگر باد سرد نفس نگذرد
تن نازنين را شود کار خاموگر ديگ معده نجوشد طعام
که پيوسته با هم نخواهند ساختدر اينان نبندد دل، اهل شناخت
که لطف حقت مي‌دهد پرورشتوانايي تن مدان از خورش
نهي، حق شکرش نخواهي گزاردبه حقش که گرديده بر تيغ و کارد
خدا را ثناگوي و خود را مبينچو رويي به طاعت نهي بر زمين
گدا را نبايد که باشد غرورگدايي است تسبيح و ذکر و حضور


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.