شبي در جواني و طيب نعم

شبي در جواني و طيب نعم شاعر : سعدي جوانان نشستيم چندي بهم شبي در جواني و طيب نعم ز شوخي در افگنده غلغل به کوي چو بلبل، سرايان چو گل تازه روي ز دور فلک ليل مويش نهار...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شبي در جواني و طيب نعم
شبي در جواني و طيب نعم
شبي در جواني و طيب نعم

شاعر : سعدي

جوانان نشستيم چندي بهمشبي در جواني و طيب نعم
ز شوخي در افگنده غلغل به کويچو بلبل، سرايان چو گل تازه روي
ز دور فلک ليل مويش نهارجهانديده پيري ز ما بر کنار
نه چون ما لب از خنده چون پسته بودچو فندق دهان از سخن بسته بود
چه در کنج حسرت نشيني به درد؟جواني فرا رفت کاي پيرمرد
به آرام دل با جوانان بچميکي سر برآر از گريبان غم
جوابش نگر تا چه پيرانه گفتبرآورد سر سالخورد از نهفت
چميدن درخت جوان را سزدچو باد صبا بر گلستان وزد
شکسته شود چون به زردي رسيدچمد تا جوان است و سر سبز خويد
بريزد درخت گشن برگ خشکبهاران که بيد آرود بيد مشک
که بر عارضم صبح پيري دميدنزيبد مرا با جوانان چميد
دمادم سر رشته خواهد ربودبه قيد اندرم جره بازي که بود
که ما از تنعم بشستيم دستشما راست نوبت بر اين خوان نشست
دگر چشم عيش جواني مدارچو بر سر نشست از بزرگي غبار
نشايد چو بلبل تماشاي باغمرا برف باريده بر پر زاغ
چه مي‌خواهي از باز برکنده بال؟کند جلوه طاووس صاحب جمال
شما را کنون مي‌دمد سبزه نومرا غله تنگ اندر آمد درو
که گل دسته بندد چو پژمرده گشت؟گلستان ما را طراوت گذشت
دگر تکيه بر زندگاني خطاستمرا تکيه جان پدر بر عصاست
که پيران برند استعانت به دستمسلم جوان راست بر پاي جست
فرو رفت، چون زرد شد آفتابگل سرخ رويم نگر زر ناب
چنان زشت نبود که از پير خامهوس پختن از کودک ناتمام
ز شرم گناهان، نه طفلانه زيستمرا مي‌ببايد چو طفلان گريست
به از سالها بر خطا زيستننکو گفت لقمان که نازيستن
به از سود و سرمايه دادن ز دستهم از بامدادان در کلبه بست
برد پير مسکين سپيدي به گورجوان تا رساند سياهي به نور


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما