گر سال عمر من به سر آيد روا بود

گر سال عمر من به سر آيد روا بود شاعر : سنايي غزنوي اندي که سال عيش هميشه به جا بود گر سال عمر من به سر آيد روا بود پس سال و ماه و وقت در او از کجا بود پايان عاشقي نه پديدست تا ابد در سال و ماه عمر ز جانم جدا بود اي واي و حسرتا که اگر عشق يک نفس نشنيده‌اي که عشق براي بلا بود اي آمده به طمع وصال نگار خويش تا پيش شمع يک نظرش را سنا بود پروانه‌ي ضعيف کند جان فداي شمع گويي فناي وي همه اندر بقا بود ديدار وي همان بود و سوختن همان هرگز گمان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه: کمتر از 1 دقیقه
موارد بیشتر برای شما
گر سال عمر من به سر آيد روا بود
گر سال عمر من به سر آيد روا بود
گر سال عمر من به سر آيد روا بود

شاعر : سنايي غزنوي

اندي که سال عيش هميشه به جا بودگر سال عمر من به سر آيد روا بود
پس سال و ماه و وقت در او از کجا بودپايان عاشقي نه پديدست تا ابد
در سال و ماه عمر ز جانم جدا بوداي واي و حسرتا که اگر عشق يک نفس
نشنيده‌اي که عشق براي بلا بوداي آمده به طمع وصال نگار خويش
تا پيش شمع يک نظرش را سنا بودپروانه‌ي ضعيف کند جان فداي شمع
گويي فناي وي همه اندر بقا بودديدار وي همان بود و سوختن همان
هرگز گمان مبر که مر او را فنا بودآن را که زندگيش به عشق‌ست مرگ نيست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط