روزي بت من مست به بازار برآمد

روزي بت من مست به بازار برآمد شاعر : سنايي غزنوي گرد از دل عشاق به يک بار بر آمد روزي بت من مست به بازار برآمد صد شيفته را از غم او کار برآمد صد دلشده را از غم او روز فرو شد باز آن دو بهم کرد و خريدار برآمد رخسار و خطش بود چو ديبا و چو عنبر فرياد ز بزاز و ز عطار برآمد در حسرت آن عنبر و ديباي نو آيين گويند که بر برگ گلش خار برآمد رشک ست بتان را ز بناگوش و خط او تا سوسن و شمشاد ز گلزار برآمد آن مايه بدانيد که ايزد نظري کرد پيش از شب...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روزي بت من مست به بازار برآمد
روزي بت من مست به بازار برآمد
روزي بت من مست به بازار برآمد

شاعر : سنايي غزنوي

گرد از دل عشاق به يک بار بر آمدروزي بت من مست به بازار برآمد
صد شيفته را از غم او کار برآمدصد دلشده را از غم او روز فرو شد
باز آن دو بهم کرد و خريدار برآمدرخسار و خطش بود چو ديبا و چو عنبر
فرياد ز بزاز و ز عطار برآمددر حسرت آن عنبر و ديباي نو آيين
گويند که بر برگ گلش خار برآمدرشک ست بتان را ز بناگوش و خط او
تا سوسن و شمشاد ز گلزار برآمدآن مايه بدانيد که ايزد نظري کرد
پيش از شب من صبح ز کهسار برآمدو آن شب که مرا بود به خلوت بر او بار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط