مکن آن زلف را چو دال مکن شاعر : سنايي غزنوي با دل غمگنان جدال مکن مکن آن زلف را چو دال مکن کار بر کام بدسگال مکن پردهي راز عاشقان بمدر مي نبيلست در سفال مکن خون حرامست خيره خيره مريز فتنهي نو ميار و حال مکن حال خود عالمي کند حالي با خجسته هميشه فال مکن اين چه چيزست و آن هميشه که تو با خراباتيان نکال مکن با سنايي همه عتاب ميار