اي نموده عاشقي بر زلف و چاک پيرهن

اي نموده عاشقي بر زلف و چاک پيرهن شاعر : سنايي غزنوي عاشقي آري وليکن بر مراد خويشتن اي نموده عاشقي بر زلف و چاک پيرهن چند گويي از اويس و چند گويي از قرن تا ترا در دل چو قارون گنجها باشد ز آز گر همي بايد سهيلت قصد کن سوي يمن در ديار تو نتابد ز آسمان هرگز سهيل در يمن ساکن نگردي تا که باشي در ختن از مراد خويش برخيز ار مريدي عشق را هر دو با هم کرد نتوان يا وثن شو يا شمن آز را گشتن دگر آن آرزو ديدن دگر توتيايي نايد از هر باد و از هر پيرهن ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي نموده عاشقي بر زلف و چاک پيرهن
اي نموده عاشقي بر زلف و چاک پيرهن
اي نموده عاشقي بر زلف و چاک پيرهن

شاعر : سنايي غزنوي

عاشقي آري وليکن بر مراد خويشتناي نموده عاشقي بر زلف و چاک پيرهن
چند گويي از اويس و چند گويي از قرنتا ترا در دل چو قارون گنجها باشد ز آز
گر همي بايد سهيلت قصد کن سوي يمندر ديار تو نتابد ز آسمان هرگز سهيل
در يمن ساکن نگردي تا که باشي در ختناز مراد خويش برخيز ار مريدي عشق را
هر دو با هم کرد نتوان يا وثن شو يا شمنآز را گشتن دگر آن آرزو ديدن دگر
توتيايي نايد از هر باد و از هر پيرهنبي جمال يوسف و بي سوز يعقوب از گزاف
با علي در بيعت آيي زهر پاشي بر حسنباده با فرعون خوري از جام عشق موسوي
برگ بي‌برگي نداري لاف درويشي مزنپاي اين ميدان نداري جامه‌ي مردان مپوش


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط