اي نموده عاشقي بر زلف و چاک پيرهن شاعر : سنايي غزنوي عاشقي آري وليکن بر مراد خويشتن اي نموده عاشقي بر زلف و چاک پيرهن چند گويي از اويس و چند گويي از قرن تا ترا در دل چو قارون گنجها باشد ز آز گر همي بايد سهيلت قصد کن سوي يمن در ديار تو نتابد ز آسمان هرگز سهيل در يمن ساکن نگردي تا که باشي در ختن از مراد خويش برخيز ار مريدي عشق را هر دو با هم کرد نتوان يا وثن شو يا شمن آز را گشتن دگر آن آرزو ديدن دگر توتيايي نايد از هر باد و از هر پيرهن ...