اگر خورشيد بر يک حال بودي

اگر خورشيد بر يک حال بودي شاعر : شيخ محمود شبستري شعاع او به يک منوال بودي اگر خورشيد بر يک حال بودي نبودي هيچ فرق از مغز تا پوست ندانستي کسي کين پرتو اوست حق اندر وي ز پيدايي است پنهان جهان جمله فروغ نور حق دان نيايد اندر او تغيير و تبديل چو نور حق ندارد نقل و تحويل به ذات خويشتن پيوسته دائم تو پنداري جهان خود هست قائم بسي سرگشتگي در پيش دارد کسي کو عقل دورانديش دارد يکي شد فلسفي ديگر حلولي ز دورانديشي عقل فضولي برو از بهر او...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اگر خورشيد بر يک حال بودي
اگر خورشيد بر يک حال بودي
اگر خورشيد بر يک حال بودي

شاعر : شيخ محمود شبستري

شعاع او به يک منوال بودياگر خورشيد بر يک حال بودي
نبودي هيچ فرق از مغز تا پوستندانستي کسي کين پرتو اوست
حق اندر وي ز پيدايي است پنهانجهان جمله فروغ نور حق دان
نيايد اندر او تغيير و تبديلچو نور حق ندارد نقل و تحويل
به ذات خويشتن پيوسته دائمتو پنداري جهان خود هست قائم
بسي سرگشتگي در پيش داردکسي کو عقل دورانديش دارد
يکي شد فلسفي ديگر حلوليز دورانديشي عقل فضولي
برو از بهر او چشم دگر جويخرد را نيست تاب نور آن روي
ز وحدت ديدن حق شد معطلدو چشم فلسفي چون بود احول
ز يک چشمي است ادراکات تنزيهز نابينايي آمد راه تشبيه
که آن از تنگ چشمي گشت حاصلتناسخ زان سبب کفر است و باطل
کسي کو را طريق اعتزال استچو اکمه بي‌نصيب از هر کمال است
که از ظاهر نبيند جز مظاهررمد دارد دو چشم اهل ظاهر
به تاريکي در است از غيم تقليدکلامي کو ندارد ذوق توحيد
نشاني داده‌اند از ديده‌ي خويشدر او هرچ آن بگفتند از کم و بيش
«تعالي شانه عما يقولون»منزه ذاتش از چند و چه و چون


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط