ز سنبلي که عذارت بر ارغوان انداخت

ز سنبلي که عذارت بر ارغوان انداخت شاعر : عبيد زاکاني مرا به بيخودي آوازه در جهان انداخت ز سنبلي که عذارت بر ارغوان انداخت دلم هزار گره در سر زبان انداخت ز شرح زلف تو...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ز سنبلي که عذارت بر ارغوان انداخت
ز سنبلي که عذارت بر ارغوان انداخت
ز سنبلي که عذارت بر ارغوان انداخت

شاعر : عبيد زاکاني

مرا به بيخودي آوازه در جهان انداختز سنبلي که عذارت بر ارغوان انداخت
دلم هزار گره در سر زبان انداختز شرح زلف تو موئي هنوز نا گفته
مرا ز هستي خود نيک در گمان انداختدهان تو صفتي از ضعيفيم ميگفت
بدان اميد که صيدي کجا توان انداختکمان ابروي پيوسته ميکشي تا گوش
لب تو نکته‌ي باريک در ميان انداختز دلفريبي مويت سخن دراز کشيد
سپر فکند مه از عجز تا کمان انداختعجب مدار که در دور روي و ابرويت
سرشگ جمله در افواه مردمان انداختز سر عشق هر آنچ از عبيد پنهان بود


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط