حاصل ز زندگاني ما جز وبال نيست
حاصل ز زندگاني ما جز وبال نيست
شاعر : عبيد زاکاني
وز روزگار بهره بجز از ملال نيست حاصل ز زندگاني ما جز وبال نيست کين نقش پنج روزه برون از خيال نيست نقش سه شش طلب مکن از کعبتين دهر بي وصمت تزلزل و عيب و زوال نيست چون منصب بزرگي و چون جاه و ملک و مال خرم دلي که در طلب ملک و مال نيست خوش خاطري که منصب و جاه آرزو نکرد کان لقه پيش اهل طريقت حلال نيست از خوان ممسکان مطلب توشهي حيات احوال کس مپرس که جاي سال نيست در وضع روزگار نظر کن به چشم عقل هرجا که سرکشي است بجز پايمال نيست چون زلف تابدادهي خوبان در اين ديار فرياد رس بجز کرم ذوالجلال نيست در موج فتنهاي که خلايق فتادهاند در وي به هيچ وجه طرب را مجال نيست از غم چنان برست دل ما که بعد از اين «شيراز جاي مردم صاحب کمال نيست» جانم فداي خاطر صاحب دلي که گفت: زين بيش اي عبيد مرا احتمال نيست درويشي و غريبي و زحمت ز حد گذشت