بکشم به ناز روزي سر زلف مشک رنگش شاعر : فخرالدين عراقي ندهم ز دست اين بار، اگر آورم به چنگش بکشم به ناز روزي سر زلف مشک رنگش به مراد، اگر نترسم ز دو چشم شوخ شنگش سر زلف او بگيرم، لب لعل او ببوسم نرسد به هر زباني سخن دهان تنگش سخن دهان تنگش بود ار چه خوش، وليکن به اميد آنکه يابم شکر از دهان تنگش چون نبات ميگدازم، همه شب، در آب ديده که بدان نظر ببينم رخ خوب لاله رنگش بروم، ز چشم مستش نظري تمام گيرم چه کنم که جان نسازم سپر از پي خدنگش؟ ...