نقد كتاب« عمليات آژاكس» (2)
نكته ديگري كه در طرح آژاكس و اسناد انتشار يافته آن جلب توجه ميكند، همه جانبهنگري آمريكا و انگليس در فراهم آوردن كليه ابزارها و امكانات لازم به منظور موفقيت كودتاست. به عنوان نمونه در اين طرح، تنها نيروهاي غربزده يا لائيك يا داراي وابستگيهاي سياسي به غرب مطمح نظر نيستند، بلكه به كارگيري توان تمامي شخصيتهاي مطرح سياسي، مذهبي و اجتماعي از طريق فريب يا تطميع آنها، به صورتي جدي مورد توجه قرار ميگيرد. اين رويه تا آنجا دامن گستر ميشود كه گذشته از شخصيتهاي مذهبي معمولي، براي شخصيت عظيمالشأني همچون حضرت آيتالله العظمي بروجردي نيز دام فريبي تدارك ديده ميشود: «بايد سخنان رهبران مذهبي در مخالفت با مصدق انتشار يابند و در صورت لزوم، تظاهرات سياسي زير لواي مذهب سازماندهي شود تا موقعيت شاه تقويت گردد و بعد از اجراي كودتا از طريق راديو و مساجد اطمينان داده شود كه دولت جديد به اصول مذهبي پايبند خواهد بود. در اين چارچوب به روحاني برجسته، بروجردي [آيتالله العظمي بروجردي، مرجع تقليد] پست وزير مشاور در امور مذهبي پيشنهاد ميشود و يا مأمور اجراي اصول اجرا نشدهي قانون اساسي دربارهي تطبيق مصوبات مجلس با دين، توسط پنج ملا [رهبر مذهبي] خواهد شد.»(ص14)
به موازات اين مسئله، اقدامات گسترده ديگري در دستور كار طراحان كودتا براي هرچه بيشتر برانگيختن نگراني و اضطراب شخصيتهاي مذهبي و عموم جامعه نسبت به خطر كمونيسم و حاكميت يافتن آن بر كشور و ريشهكني دين و مذهب در اين سرزمين، قرار ميگيرد. اين مسئله به صراحت در گزارش ويلبر به چشم ميخورد: «عوامل سيا براي ترساندن و مضطرب ساختن رهبران مذهبي در تهران متوسل به تبليغات سياه شدند و تحت نام حزب توده اعلام كردند كه اگر رهبران مذهبي با مصدق مخالفت كنند با مجازات سختي روبرو خواهند شد. تهديدهاي تلفني به اسم حزب توده صورت گرفت و يكي از چندين طرح بمبگذاري منازل رهبران مذهبي نيز اجرا شد»(ص70)
اين دو نمونه عملكرد بخوبي نشان ميدهد كه در توطئههاي استعماري عليه ايران، هيچ بخشي از جامعه مورد غفلت قرار نميگيرد و از برجستهترين شخصيتهاي مذهبي و معتقدترين لايههاي اجتماعي تا وابستهترين احزاب و گروههاي سياسي و دورترين اشخاص و اقشار از دين و اعتقادات مذهبي، همگي مد نظر قرار ميگيرند تا به گونهاي مطلوب در اين چارچوب، مورد بهره برداری قرار گيرند.
در كنار آن، بهرهگيري از ابزارهاي رسانهاي كه از قدرت و كارآيي بالايي در شكلدهي به ذهنيت جامعه برخوردارند، اهميتي ويژه مييابد. اين مسئله در اسناد انتشار يافته توسط سيا، كاملاً چشمگير است و بيترديد بايد گفت بدون برنامهريزي براي در اختيار گرفتن اين ابزار، هيچ شانسي براي پيروزي طرح كودتا وجود نداشت. در اين راستا، از چاپ كاريكاتور تا درج يادداشتها و مقالات و گزارشهاي جهتدار، در دستور كار قرار ميگيرد و البته نتايج دلخواه را نيز به بار ميآورد، اما گذشته از اينگونه بهرهبرداريها از مطبوعات كه بيشتر متعارف بود، نوع ديگري از رسانهها بهرهبرداري شد كه شايد بتوان تحت عنوان «كاركردهاي عملياتي» اين رسانهها نام گذاري كرد. نخستين مورد از اين نمونه نقشي است كه راديو بيبيسي براي اطمينان بخشي به شاه در اين مورد كه اسدالله رشيديان نماينده رسمي اينتليجنس سرويس در تهران است و سخنان او به منزله موضع رسمي دولت انگلستان، ايفا كرد: «در اول ماه اوت، دو روز پس از آن كه اشرف از ايران خارج شد و شاه پيام پخش شده از بيبيسي را كه منظور از پخش آن مطمئن كردن شاه درباهي اين نكته بود كه اسدالله رشيديان سخنگوي رسمي دولت انگلستان است) شنيده بود...»(ص65)
دومين «كاركرد عملياتي» رسانهاي از سوي عوامل يك روزنامه خارجي كه در داخل كشور فعال بودند، بلافاصله پس از شكست مرحله اول كودتا مشاهده ميشود كه تأثير اساسي در پيشبرد مرحله دوم كودتا دارد: «نخستين جايي كه به فرمان شاه درباره انتصاب زاهدي اشاره شده بود، صفحات داخلي روزنامه پرتيراژ «كيهان» بود... دو خبرنگار روزنامهي نيويورك تايمز در ساعت يازده صبح به شميران رفتند تا با زاهدي ديدار نمايند... اردشير زاهدي به خبرنگاران نسخهي اصلي فرمان سلطنتي را دربارهي انتصاب پدرش به نخستوزيري نشان داد و نهايتاً رونوشتهايي از اين فرمان را در اختيار آنان گذاشت.»(ص78)
و در نهايت انتشار برنامهريزي شده فرمان سلطنتي در چندين روزنامه در صبح روز 28 مرداد، نقش مهمي در حركت دستههاي طرفدار شاه در برخي خيابانهاي تهران و سرانجام به ثمر رسيدن كودتا عليه دولت دكتر مصدق ايفا ميكند: «... افرادي كه سحرگاه روز نوزدهم [اوت] از خانه بيرون آمده بودند با متن تايپ يا كپي شدهي فرمان مزبور در روزنامههاي «ستارهي اسلام»، «جوانان»، «آرام»، «مردآسيا»، «ملت ما» و روزنامه فرانسوي زبان «ژورنال تهران» روبهرو شدند... اندكي بعد در بامداد همان روز نخستين نسخ از هزاران روزنامه ديواركوب كه حاوي رونوشتي از فرمان (سلطنتي) و متن بيانيهي زاهدي بودند در خيابانها پديدار شدند... تا ساعت نه بامداد گروههاي طرفدار شاه در حال تجمع در منطقهي بازار بودند... آنان فقط نيازمند رهبري و هدايت بودند»(صص91-90)
به هر حال، شكي نيست كه در طرح مشترك آمريكا و انگليس براي تثبيت دوباره سلطه خود بر ايران در 28 مرداد 1332 و به يغما بردن منابع آن، دقت بايستهاي صورت گرفته بود تا از تمامي ابزار و روشها به نحو مطلوب بهرهبرداري به عمل آيد، اما عليرغم تمامي تمهيدات و تدابير، اين عمليات در گام نخستين خود با شكست سنگيني مواجه ميشود: «در سفارت آمريكا، پرسنل پايگاه سيا ساعتهاي پر اضطرابي را سپري كردند. جيپ ارتشي كه مجهز به دستگاه بيسيم بود از نيروها خواست كه به علت شكست عمليات به مقرهاي خود بازگردند.»(ص75) حتي برخي از عوامل كودتاچي در صدد پناهندگي به سفارتخانههاي خارجي برآمدند: «سرهنگ... به پايگاه آمد و گفت اوضاع وخيم است و وي قصد رفتن به سفارت و پناهندگي دارد.»(ص76) در همين حال دستور خارج شدن كرميت روزولت- فرمانده عمليات كودتا- از ايران نيز صادر ميشود: «بعدازظهر، پيامي به پايگاه ارسال شد مبني بر اين كه روزولت به منظور حفظ جان خود بايد هرچه سريعتر ايران را ترك كند و سپس به دليل بدشانسي پيش آمده ابراز تأسف شده بود»(ص85) و نهايتاً اين كه دستور لغو عمليات نيز صادر شد: «بر ستاد و رؤسا و كاركنان آن، روزي آكنده از افسردگي و نااميدي گذشت. به هنگام ظهر شماري از افراد مشغول تنظيم پيشنويس پيامي بودند كه لغو عمليات را اعلام ميكرد. پيام مزبور كه سرانجام در شبانگاه همان روز ارسال شد، بر موضع محتاطانهي وزارت امور خارجهي آمريكا، موضع انگلستان و موضع ستاد مبتني بود كه به ترتيب اعلام كردند: عمليات آزموده شده و با شكست مواجه گرديد- لازم است در اين باره كه نميتوانيم مبارزه را ادامه دهيم، ابراز تأسف نماييم- با توجه به اين كه از سوي روزولت و هندرسن توصيههاي شايان توجهي در مخالفت با اين تصميم به عمل نيامده، عمليات بر ضد مصدق ميبايد متوقف شود.»(ص90)
بنابراين اگرچه در طرح كودتا، پيشبينيهايي نيز مبني بر دخالت تيپهاي مستقر در كرمانشاه و اصفهان در حمايت از كودتاچيان در صورت شكست، شده بود، اما با توجه به عمق شكست و نااميدي طراحان كودتا و سرانجام صدور دستور توقف عمليات از سوي مقامات عاليه آمريكايي و انگليسي، چنانچه عملكردهاي مدبرانهتري از سوي نيروهاي مقابل كودتا صورت ميگرفت، امكان آن كه تاريخ كشور ما به گونهاي ديگر رقم بخورد، چندان بعيد نبود.
در اين زمينه قبل از هرچيز، توجه به تصميمات و عملكردهاي دكتر مصدق در اين برهه حساس، ضرورت دارد. همانگونه كه پيش از اين ذكر شد، وي با نگاه خوشبينانهاي كه به آمريكا داشت، آن دولت را به مثابه تكيهگاهي در مقابل انگليس مورد لحاظ قرار ميداد و در آن مقطع هرگز تصور نميكرد كه آمريكا، خود عامل اصلي اين توطئه بزرگ باشد. دكتر مصدق سالها بعد در خاطرات خويش، به نقل از روزنامه «فيگارو» 20 سپتامبر 1955 از تشكيل جلسهاي در يكي از پايگاههاي آلپ سوئيس كه طي آن تصميماتي براي سرنگوني وي گرفته شده است، ياد ميكند و توافق آمريكا را براي حضور در اين نقشه به بهاي دريافت سهمي از نفت ايران مورد تأكيد قرار ميدهد.(خاطرات و تألمات مصدق، انتشارات علمي، ص 194) تاريخي كه در اين مقاله فيگارو براي جلسه مزبور قيد شده 20 مردادماه 1332، يعني تنها چند روز قبل از انجام كودتاست، حال آن كه طبق گزارش ويلبر، آمريكا از اواخر سال 1331 پيريزي طرحي را براي به سقوط كشاندن دولت دكتر مصدق آغاز كرد: «زماني كه مشخص شد بقاي دولت مصدق در قدرت، منافع آمريكا را تأمين نميكند و اين موضوع را وزير امور خارجه آمريكا در مارس 1953 به سازمان سيا اطلاع داد، سيا اقدام به تهيهي پيشنويس طرحي كرد كه اهداف ياد شده را با اجراي عمليات مخفي محقق ميساخت و سقوط دولت مصدق را امكانپذير مينمود.» (ص36) به اين ترتيب بيتوجهي به اين مسئله باعث ميشد تا آمريكا از آزادي عمل نسبتاً خوبي در اجراي طرح مورد نظر خود برخوردار باشد. از سوي ديگر مماشات دكتر مصدق با حزب توده زمينههاي حضور گسترده و فعال اين حزب را در صحنه سياسي كشور فراهم آورده بود و اين اتفاقاً همان چيزي بود كه طراحان كودتا بشدت مشتاق آن بودند. در اين زمينه بويژه عملكردهاي طرفداران اين حزب در فاصله روزهاي 25 الي 27 مرداد ماه، بهترين زمينه را براي اجراي مرحله دوم كودتا فراهم ساخت. طرح شعار «جمهوري دمكراتيك» كه كاملاً الگوبرداري شده از حكومتهاي وابسته اروپاي شرقي و تحت سلطه اتحاد جماهير شوروي بود، از جمله بزرگترين خطاهاي حزب توده در اين مقطع زماني به شمار ميآيد، چرا كه دقيقاً تصوير يكي از اعضاي بلوك كمونيسم را در اذهان قاطبه مردم و رجال سياسي و مذهبي، حك ميكرد. اين در حالي بود كه دستهاي پنهان كودتاچيان با به صحنه آوردن افرادي تحت عنوان تودهاي و حمله به اماكن مختلف، به رعب و وحشت مردم از قدرتگيري حزب توده در كشور دامن زدند: «عصر آن روز... دستههايي را با نام و با ظاهر تودهايها در خيابانها به راه انداخته بود. اين دستهها دستور گرفته بودند كه هرگاه ممكن شود در خيابانهاي لالهزار و اميريه، شيشههاي مغازهها را شكسته و آنها را غارت كنند و كاملاً چنين وانمود كنند كه اين اقدامات و عمليات از سوي حزب توده است.»(ص89) همچنين پايين كشيدن مجسمههاي پهلوي اول و دوم، هرچند بظاهر يك عمل انقلابي مينمود، اما در آن مقطع زماني و با توجه به شرايط ذهني جامعه، در افكار عمومي به نوعي تغييرات اساسي در نظام حكومتي كشور و سوق يافتن آن به سمت بلوك كمونيستي تعبير شد و طبعاً باعث نگرانيهايي گرديد. البته ناگفته نماند که بنا به اظهارات دكتر كريم سنجابي، در ماجرای پايين كشيده شدن مجسمهها، دكتر مصدق خود كاملاً دخيل بود: «ايشان دستوري به من دادند كه برويد و با احزاب صحبت بكنيد و مجسمهها را پايين بياوريد. بنده به حزب ايران رفتم. به آقاي خليل ملكي تلفن كردم كه او آمد. به حزب مردم ايران و پان ايرانيستها و بعضي از بازاريها تلفن كردم كه آنها هم آمدند و عدهاي را براي اجراي آن امر فرستادم... ولي بايد انصاف بدهم كه خليل ملكي گفت: اين كار درستي نيست. خود من هم شب به مصدق گفتم كه اين كار درستي نبود.» (خاطرات سياسي دكتر كريم سنجابي، انتشارات صداي معاصر، صص 159-158) در كنار اين قضيه، مقالات و سخنرانيهاي بسيار تند مرحوم دكتر حسين فاطمي را كه طي آنها حتي شاه تهديد به دار زدن شده بود(ص83) نيز نبايد از نظر دور داشت.
اما نكته مهم ديگر، بيدقتي و حتي سهلانگاري دكتر مصدق در چينش نيروها و مسئولان قواي نظامي و انتظامي است كه طبعاً در نحوه مقابله با كودتا و سركوب عوامل اصلي آن نقش بسزايي داشت. البته وضعيت بسيار دشوار آن مقطع را براي دكتر مصدق نبايد از نظر دور داشت. اين يك واقعيت بود كه در آن زمان امراي ارتش بيش از آن كه نسبت به نخستوزير احساس وظيفه كنند، خود را در مقابل شاه، مسئول ميدانستند، البته اين احساس مسئوليت تنها زماني به منصه ظهور ميرسيد كه از پشتيباني و حمايت آمريكا و انگليس اطمينان خاطر مييافتند. دكتر مصدق در تشريح وضعيت خود در آن شرايط مسائلي را در خاطرات خود بيان داشته كه قابل تأمل است: «من قوهاي در اختيار نداشتم كه در ظرف دو روز بتوانم اخلالگران را تعقيب كنم. اگر قواي انتظامي در اختيار من بود چرا روز نُه اسفند رئيس ستاد ارتش دست از كار كشيد و تا پنج بعدازظهر كه من او را از ستاد ارتش خواستم در كاخ سلطنتي به سر ميبرد، چرا ساعت يك بعد از نصف شب 25 مرداد كه عدهاي از سعدآباد با تانك و افراد مسلح براي دستگيري من و همكارانم حركت نمودند و از همه جا گذشتند فرمانداري طهران ممانعت ننمود و حتي يك گزارش هم در اين باب به من نداده بود. من با دستگاهي كار ميكردم كه زير نفوذ استعمار بود. پس از چند تغيير و تبديل، سرتيپ افشار طوس را در رأس اداره كل شهرباني گذاردم شايد اصلاحاتي بكند. او را از بين بردند و با آن همه بيانات و اقاريري كه متهمين به قتل او در نوار ضبط صوت نمودند، همگي بدون استثناء در دادگاه نظامي تبرئه شدند و پرونده قتل او كه با آن طرز فجيع از بين رفته بود، مختوم گرديد.»(خاطرات و تألمات مصدق، انتشارات علمي، صص 272-271)
مسلماً اين اظهارات دكتر مصدق را بايد به عنوان بخشي از واقعيات آن زمان پذيرفت و به شرايطي كه وي ناچار از فعاليت در آن بود، توجه كافي نمود، اما اينها تمام واقعيت نيستند. به عنوان نمونه، در مورد برخورد با عوامل حزب توده كه عملكرد آنها در روزهاي پاياني عمر دولت دكتر مصدق، زمينه بسيار مناسبي را براي اجراي طرح عملياتي كودتا فراهم ساخت، مسلماً چنانچه اراده رئيس دولت بر ممانعت از حضور آنها در خيابان قرار ميگرفت، ميتوانست بسيار زودتر از شامگاه روز 27 مرداد- كه نگرانيها در جامعه به حد بسيار بالايي رسيده بود- دستور آن را صادر كند و طبعاً همانگونه كه نيروي انتظامي در روز 27 مرداد توانست به وظيفه خود در اين زمينه عمل كند، چنانچه پيش از آن چنين دستوري را دريافت ميداشت قادر به جلوگيري از عملكرد تودهايهای واقعي و همچنين تودهايهاي ساختگي بود.
در مورد نيروهای نظامي و انتظامي نيز نحوه عملكرد دكتر مصدق، بر وخامت وضعيت دفاعي دولت در آن شرايط بسيار حساس و بحراني افزود. دكتر كريم سنجابي كه از نزديكترين ياران مصدق در آن برهه به شمار ميآيد و با حضور در منزل ايشان شاهد بسياري از وقايع بوده است، در مورد انتصاب سرتيپ دفتري– يكي از عوامل كودتا- به رياست كل شهرباني كشور توسط مصدق نكات ارزندهاي را بيان ميدارد. به گفته ايشان پس از شكست مرحله نخست كودتا، تيمسار رياحي رئيس ستاد مشترك ارتش طي يك تماس تلفني با دكتر مصدق، ايشان را از «آلوده بودن» برادرزاده خود يعني سرتيپ دفتري در اين ماجرا مطلع ميسازد و خواستار صدور اجازه بازداشت وي ميشود. اما دكتر مصدق به جاي ناديده گرفتن پيوندهاي خانوادگي و ابراز قاطعيت در اين امر، طي يك تصميم كاملاً تعجبآور، روز بعد از آن سرتيپ دفتري را به رياست كل شهرباني كشور که از جمله حساسترين مسئوليتها در آن شرايط ويژه به شمار ميآمد، ميگمارد: «فردا صبح كه من نزد مصدق رفتم توي پلهها به همين تيمسار دفتری برخوردم. ديدم گريه ميكند. گفتم چرا گريه ميكني؟ گفت: من جگرم ميسوزد. عموي من مورد تهديد قرار گرفته و حالا ميخواهند مرا دستگير بكنند. من رفتم به مصدق گفتم كه تيمسار دفتري در راهرو ايستاده و گريه ميكند. گفت: بگو بياد تو... به نظرم 27 مرداد بود. گفت: بگو بيايد تو. با او وارد اتاق شديم مصدق بلافاصله به او گفت: چه خبر است عموجان؟ برو شهرباني را تحويل بگير. به رياحي هم تلفن كرد و گفت: آقاي رياحي شهرباني تحويل سرتيپ دفتري است.» (خاطرات سياسي دكتر كريم سنجابي، انتشارات صداي معاصر، ص 159)
به هر حال، كتاب «عمليات آژاكس» با در پيش رو قراردادن اسناد و گزارشهاي مربوط به كودتاي ننگين 28 مرداد بار ديگر زمينهاي را براي تفكر و تامل در تاريخ كشورمان ميگشايد؛ اما نكته بسيار مهم درباره اين كتاب آن است كه با توجه به شرايطي كه هماكنون به لحاظ بينالمللي و داخلي در آن به سر ميبريم، مطالعه «عمليات آژاكس» بيش از آن كه براي ما به مثابه نگاهي به گذشته باشد، بايد به موضوعي براي تأمل و تدبر در وضعيت كنوني تبديل شود؛ چرا كه درسها و عبرتهاي فراواني براي ما كه همچنان در معرض توطئهگريهاي دشمنان ديرينه خود قرار داريم، در بردارد.
منبع:www.dowran.ir
به موازات اين مسئله، اقدامات گسترده ديگري در دستور كار طراحان كودتا براي هرچه بيشتر برانگيختن نگراني و اضطراب شخصيتهاي مذهبي و عموم جامعه نسبت به خطر كمونيسم و حاكميت يافتن آن بر كشور و ريشهكني دين و مذهب در اين سرزمين، قرار ميگيرد. اين مسئله به صراحت در گزارش ويلبر به چشم ميخورد: «عوامل سيا براي ترساندن و مضطرب ساختن رهبران مذهبي در تهران متوسل به تبليغات سياه شدند و تحت نام حزب توده اعلام كردند كه اگر رهبران مذهبي با مصدق مخالفت كنند با مجازات سختي روبرو خواهند شد. تهديدهاي تلفني به اسم حزب توده صورت گرفت و يكي از چندين طرح بمبگذاري منازل رهبران مذهبي نيز اجرا شد»(ص70)
اين دو نمونه عملكرد بخوبي نشان ميدهد كه در توطئههاي استعماري عليه ايران، هيچ بخشي از جامعه مورد غفلت قرار نميگيرد و از برجستهترين شخصيتهاي مذهبي و معتقدترين لايههاي اجتماعي تا وابستهترين احزاب و گروههاي سياسي و دورترين اشخاص و اقشار از دين و اعتقادات مذهبي، همگي مد نظر قرار ميگيرند تا به گونهاي مطلوب در اين چارچوب، مورد بهره برداری قرار گيرند.
در كنار آن، بهرهگيري از ابزارهاي رسانهاي كه از قدرت و كارآيي بالايي در شكلدهي به ذهنيت جامعه برخوردارند، اهميتي ويژه مييابد. اين مسئله در اسناد انتشار يافته توسط سيا، كاملاً چشمگير است و بيترديد بايد گفت بدون برنامهريزي براي در اختيار گرفتن اين ابزار، هيچ شانسي براي پيروزي طرح كودتا وجود نداشت. در اين راستا، از چاپ كاريكاتور تا درج يادداشتها و مقالات و گزارشهاي جهتدار، در دستور كار قرار ميگيرد و البته نتايج دلخواه را نيز به بار ميآورد، اما گذشته از اينگونه بهرهبرداريها از مطبوعات كه بيشتر متعارف بود، نوع ديگري از رسانهها بهرهبرداري شد كه شايد بتوان تحت عنوان «كاركردهاي عملياتي» اين رسانهها نام گذاري كرد. نخستين مورد از اين نمونه نقشي است كه راديو بيبيسي براي اطمينان بخشي به شاه در اين مورد كه اسدالله رشيديان نماينده رسمي اينتليجنس سرويس در تهران است و سخنان او به منزله موضع رسمي دولت انگلستان، ايفا كرد: «در اول ماه اوت، دو روز پس از آن كه اشرف از ايران خارج شد و شاه پيام پخش شده از بيبيسي را كه منظور از پخش آن مطمئن كردن شاه درباهي اين نكته بود كه اسدالله رشيديان سخنگوي رسمي دولت انگلستان است) شنيده بود...»(ص65)
دومين «كاركرد عملياتي» رسانهاي از سوي عوامل يك روزنامه خارجي كه در داخل كشور فعال بودند، بلافاصله پس از شكست مرحله اول كودتا مشاهده ميشود كه تأثير اساسي در پيشبرد مرحله دوم كودتا دارد: «نخستين جايي كه به فرمان شاه درباره انتصاب زاهدي اشاره شده بود، صفحات داخلي روزنامه پرتيراژ «كيهان» بود... دو خبرنگار روزنامهي نيويورك تايمز در ساعت يازده صبح به شميران رفتند تا با زاهدي ديدار نمايند... اردشير زاهدي به خبرنگاران نسخهي اصلي فرمان سلطنتي را دربارهي انتصاب پدرش به نخستوزيري نشان داد و نهايتاً رونوشتهايي از اين فرمان را در اختيار آنان گذاشت.»(ص78)
و در نهايت انتشار برنامهريزي شده فرمان سلطنتي در چندين روزنامه در صبح روز 28 مرداد، نقش مهمي در حركت دستههاي طرفدار شاه در برخي خيابانهاي تهران و سرانجام به ثمر رسيدن كودتا عليه دولت دكتر مصدق ايفا ميكند: «... افرادي كه سحرگاه روز نوزدهم [اوت] از خانه بيرون آمده بودند با متن تايپ يا كپي شدهي فرمان مزبور در روزنامههاي «ستارهي اسلام»، «جوانان»، «آرام»، «مردآسيا»، «ملت ما» و روزنامه فرانسوي زبان «ژورنال تهران» روبهرو شدند... اندكي بعد در بامداد همان روز نخستين نسخ از هزاران روزنامه ديواركوب كه حاوي رونوشتي از فرمان (سلطنتي) و متن بيانيهي زاهدي بودند در خيابانها پديدار شدند... تا ساعت نه بامداد گروههاي طرفدار شاه در حال تجمع در منطقهي بازار بودند... آنان فقط نيازمند رهبري و هدايت بودند»(صص91-90)
به هر حال، شكي نيست كه در طرح مشترك آمريكا و انگليس براي تثبيت دوباره سلطه خود بر ايران در 28 مرداد 1332 و به يغما بردن منابع آن، دقت بايستهاي صورت گرفته بود تا از تمامي ابزار و روشها به نحو مطلوب بهرهبرداري به عمل آيد، اما عليرغم تمامي تمهيدات و تدابير، اين عمليات در گام نخستين خود با شكست سنگيني مواجه ميشود: «در سفارت آمريكا، پرسنل پايگاه سيا ساعتهاي پر اضطرابي را سپري كردند. جيپ ارتشي كه مجهز به دستگاه بيسيم بود از نيروها خواست كه به علت شكست عمليات به مقرهاي خود بازگردند.»(ص75) حتي برخي از عوامل كودتاچي در صدد پناهندگي به سفارتخانههاي خارجي برآمدند: «سرهنگ... به پايگاه آمد و گفت اوضاع وخيم است و وي قصد رفتن به سفارت و پناهندگي دارد.»(ص76) در همين حال دستور خارج شدن كرميت روزولت- فرمانده عمليات كودتا- از ايران نيز صادر ميشود: «بعدازظهر، پيامي به پايگاه ارسال شد مبني بر اين كه روزولت به منظور حفظ جان خود بايد هرچه سريعتر ايران را ترك كند و سپس به دليل بدشانسي پيش آمده ابراز تأسف شده بود»(ص85) و نهايتاً اين كه دستور لغو عمليات نيز صادر شد: «بر ستاد و رؤسا و كاركنان آن، روزي آكنده از افسردگي و نااميدي گذشت. به هنگام ظهر شماري از افراد مشغول تنظيم پيشنويس پيامي بودند كه لغو عمليات را اعلام ميكرد. پيام مزبور كه سرانجام در شبانگاه همان روز ارسال شد، بر موضع محتاطانهي وزارت امور خارجهي آمريكا، موضع انگلستان و موضع ستاد مبتني بود كه به ترتيب اعلام كردند: عمليات آزموده شده و با شكست مواجه گرديد- لازم است در اين باره كه نميتوانيم مبارزه را ادامه دهيم، ابراز تأسف نماييم- با توجه به اين كه از سوي روزولت و هندرسن توصيههاي شايان توجهي در مخالفت با اين تصميم به عمل نيامده، عمليات بر ضد مصدق ميبايد متوقف شود.»(ص90)
بنابراين اگرچه در طرح كودتا، پيشبينيهايي نيز مبني بر دخالت تيپهاي مستقر در كرمانشاه و اصفهان در حمايت از كودتاچيان در صورت شكست، شده بود، اما با توجه به عمق شكست و نااميدي طراحان كودتا و سرانجام صدور دستور توقف عمليات از سوي مقامات عاليه آمريكايي و انگليسي، چنانچه عملكردهاي مدبرانهتري از سوي نيروهاي مقابل كودتا صورت ميگرفت، امكان آن كه تاريخ كشور ما به گونهاي ديگر رقم بخورد، چندان بعيد نبود.
در اين زمينه قبل از هرچيز، توجه به تصميمات و عملكردهاي دكتر مصدق در اين برهه حساس، ضرورت دارد. همانگونه كه پيش از اين ذكر شد، وي با نگاه خوشبينانهاي كه به آمريكا داشت، آن دولت را به مثابه تكيهگاهي در مقابل انگليس مورد لحاظ قرار ميداد و در آن مقطع هرگز تصور نميكرد كه آمريكا، خود عامل اصلي اين توطئه بزرگ باشد. دكتر مصدق سالها بعد در خاطرات خويش، به نقل از روزنامه «فيگارو» 20 سپتامبر 1955 از تشكيل جلسهاي در يكي از پايگاههاي آلپ سوئيس كه طي آن تصميماتي براي سرنگوني وي گرفته شده است، ياد ميكند و توافق آمريكا را براي حضور در اين نقشه به بهاي دريافت سهمي از نفت ايران مورد تأكيد قرار ميدهد.(خاطرات و تألمات مصدق، انتشارات علمي، ص 194) تاريخي كه در اين مقاله فيگارو براي جلسه مزبور قيد شده 20 مردادماه 1332، يعني تنها چند روز قبل از انجام كودتاست، حال آن كه طبق گزارش ويلبر، آمريكا از اواخر سال 1331 پيريزي طرحي را براي به سقوط كشاندن دولت دكتر مصدق آغاز كرد: «زماني كه مشخص شد بقاي دولت مصدق در قدرت، منافع آمريكا را تأمين نميكند و اين موضوع را وزير امور خارجه آمريكا در مارس 1953 به سازمان سيا اطلاع داد، سيا اقدام به تهيهي پيشنويس طرحي كرد كه اهداف ياد شده را با اجراي عمليات مخفي محقق ميساخت و سقوط دولت مصدق را امكانپذير مينمود.» (ص36) به اين ترتيب بيتوجهي به اين مسئله باعث ميشد تا آمريكا از آزادي عمل نسبتاً خوبي در اجراي طرح مورد نظر خود برخوردار باشد. از سوي ديگر مماشات دكتر مصدق با حزب توده زمينههاي حضور گسترده و فعال اين حزب را در صحنه سياسي كشور فراهم آورده بود و اين اتفاقاً همان چيزي بود كه طراحان كودتا بشدت مشتاق آن بودند. در اين زمينه بويژه عملكردهاي طرفداران اين حزب در فاصله روزهاي 25 الي 27 مرداد ماه، بهترين زمينه را براي اجراي مرحله دوم كودتا فراهم ساخت. طرح شعار «جمهوري دمكراتيك» كه كاملاً الگوبرداري شده از حكومتهاي وابسته اروپاي شرقي و تحت سلطه اتحاد جماهير شوروي بود، از جمله بزرگترين خطاهاي حزب توده در اين مقطع زماني به شمار ميآيد، چرا كه دقيقاً تصوير يكي از اعضاي بلوك كمونيسم را در اذهان قاطبه مردم و رجال سياسي و مذهبي، حك ميكرد. اين در حالي بود كه دستهاي پنهان كودتاچيان با به صحنه آوردن افرادي تحت عنوان تودهاي و حمله به اماكن مختلف، به رعب و وحشت مردم از قدرتگيري حزب توده در كشور دامن زدند: «عصر آن روز... دستههايي را با نام و با ظاهر تودهايها در خيابانها به راه انداخته بود. اين دستهها دستور گرفته بودند كه هرگاه ممكن شود در خيابانهاي لالهزار و اميريه، شيشههاي مغازهها را شكسته و آنها را غارت كنند و كاملاً چنين وانمود كنند كه اين اقدامات و عمليات از سوي حزب توده است.»(ص89) همچنين پايين كشيدن مجسمههاي پهلوي اول و دوم، هرچند بظاهر يك عمل انقلابي مينمود، اما در آن مقطع زماني و با توجه به شرايط ذهني جامعه، در افكار عمومي به نوعي تغييرات اساسي در نظام حكومتي كشور و سوق يافتن آن به سمت بلوك كمونيستي تعبير شد و طبعاً باعث نگرانيهايي گرديد. البته ناگفته نماند که بنا به اظهارات دكتر كريم سنجابي، در ماجرای پايين كشيده شدن مجسمهها، دكتر مصدق خود كاملاً دخيل بود: «ايشان دستوري به من دادند كه برويد و با احزاب صحبت بكنيد و مجسمهها را پايين بياوريد. بنده به حزب ايران رفتم. به آقاي خليل ملكي تلفن كردم كه او آمد. به حزب مردم ايران و پان ايرانيستها و بعضي از بازاريها تلفن كردم كه آنها هم آمدند و عدهاي را براي اجراي آن امر فرستادم... ولي بايد انصاف بدهم كه خليل ملكي گفت: اين كار درستي نيست. خود من هم شب به مصدق گفتم كه اين كار درستي نبود.» (خاطرات سياسي دكتر كريم سنجابي، انتشارات صداي معاصر، صص 159-158) در كنار اين قضيه، مقالات و سخنرانيهاي بسيار تند مرحوم دكتر حسين فاطمي را كه طي آنها حتي شاه تهديد به دار زدن شده بود(ص83) نيز نبايد از نظر دور داشت.
اما نكته مهم ديگر، بيدقتي و حتي سهلانگاري دكتر مصدق در چينش نيروها و مسئولان قواي نظامي و انتظامي است كه طبعاً در نحوه مقابله با كودتا و سركوب عوامل اصلي آن نقش بسزايي داشت. البته وضعيت بسيار دشوار آن مقطع را براي دكتر مصدق نبايد از نظر دور داشت. اين يك واقعيت بود كه در آن زمان امراي ارتش بيش از آن كه نسبت به نخستوزير احساس وظيفه كنند، خود را در مقابل شاه، مسئول ميدانستند، البته اين احساس مسئوليت تنها زماني به منصه ظهور ميرسيد كه از پشتيباني و حمايت آمريكا و انگليس اطمينان خاطر مييافتند. دكتر مصدق در تشريح وضعيت خود در آن شرايط مسائلي را در خاطرات خود بيان داشته كه قابل تأمل است: «من قوهاي در اختيار نداشتم كه در ظرف دو روز بتوانم اخلالگران را تعقيب كنم. اگر قواي انتظامي در اختيار من بود چرا روز نُه اسفند رئيس ستاد ارتش دست از كار كشيد و تا پنج بعدازظهر كه من او را از ستاد ارتش خواستم در كاخ سلطنتي به سر ميبرد، چرا ساعت يك بعد از نصف شب 25 مرداد كه عدهاي از سعدآباد با تانك و افراد مسلح براي دستگيري من و همكارانم حركت نمودند و از همه جا گذشتند فرمانداري طهران ممانعت ننمود و حتي يك گزارش هم در اين باب به من نداده بود. من با دستگاهي كار ميكردم كه زير نفوذ استعمار بود. پس از چند تغيير و تبديل، سرتيپ افشار طوس را در رأس اداره كل شهرباني گذاردم شايد اصلاحاتي بكند. او را از بين بردند و با آن همه بيانات و اقاريري كه متهمين به قتل او در نوار ضبط صوت نمودند، همگي بدون استثناء در دادگاه نظامي تبرئه شدند و پرونده قتل او كه با آن طرز فجيع از بين رفته بود، مختوم گرديد.»(خاطرات و تألمات مصدق، انتشارات علمي، صص 272-271)
مسلماً اين اظهارات دكتر مصدق را بايد به عنوان بخشي از واقعيات آن زمان پذيرفت و به شرايطي كه وي ناچار از فعاليت در آن بود، توجه كافي نمود، اما اينها تمام واقعيت نيستند. به عنوان نمونه، در مورد برخورد با عوامل حزب توده كه عملكرد آنها در روزهاي پاياني عمر دولت دكتر مصدق، زمينه بسيار مناسبي را براي اجراي طرح عملياتي كودتا فراهم ساخت، مسلماً چنانچه اراده رئيس دولت بر ممانعت از حضور آنها در خيابان قرار ميگرفت، ميتوانست بسيار زودتر از شامگاه روز 27 مرداد- كه نگرانيها در جامعه به حد بسيار بالايي رسيده بود- دستور آن را صادر كند و طبعاً همانگونه كه نيروي انتظامي در روز 27 مرداد توانست به وظيفه خود در اين زمينه عمل كند، چنانچه پيش از آن چنين دستوري را دريافت ميداشت قادر به جلوگيري از عملكرد تودهايهای واقعي و همچنين تودهايهاي ساختگي بود.
در مورد نيروهای نظامي و انتظامي نيز نحوه عملكرد دكتر مصدق، بر وخامت وضعيت دفاعي دولت در آن شرايط بسيار حساس و بحراني افزود. دكتر كريم سنجابي كه از نزديكترين ياران مصدق در آن برهه به شمار ميآيد و با حضور در منزل ايشان شاهد بسياري از وقايع بوده است، در مورد انتصاب سرتيپ دفتري– يكي از عوامل كودتا- به رياست كل شهرباني كشور توسط مصدق نكات ارزندهاي را بيان ميدارد. به گفته ايشان پس از شكست مرحله نخست كودتا، تيمسار رياحي رئيس ستاد مشترك ارتش طي يك تماس تلفني با دكتر مصدق، ايشان را از «آلوده بودن» برادرزاده خود يعني سرتيپ دفتري در اين ماجرا مطلع ميسازد و خواستار صدور اجازه بازداشت وي ميشود. اما دكتر مصدق به جاي ناديده گرفتن پيوندهاي خانوادگي و ابراز قاطعيت در اين امر، طي يك تصميم كاملاً تعجبآور، روز بعد از آن سرتيپ دفتري را به رياست كل شهرباني كشور که از جمله حساسترين مسئوليتها در آن شرايط ويژه به شمار ميآمد، ميگمارد: «فردا صبح كه من نزد مصدق رفتم توي پلهها به همين تيمسار دفتری برخوردم. ديدم گريه ميكند. گفتم چرا گريه ميكني؟ گفت: من جگرم ميسوزد. عموي من مورد تهديد قرار گرفته و حالا ميخواهند مرا دستگير بكنند. من رفتم به مصدق گفتم كه تيمسار دفتري در راهرو ايستاده و گريه ميكند. گفت: بگو بياد تو... به نظرم 27 مرداد بود. گفت: بگو بيايد تو. با او وارد اتاق شديم مصدق بلافاصله به او گفت: چه خبر است عموجان؟ برو شهرباني را تحويل بگير. به رياحي هم تلفن كرد و گفت: آقاي رياحي شهرباني تحويل سرتيپ دفتري است.» (خاطرات سياسي دكتر كريم سنجابي، انتشارات صداي معاصر، ص 159)
به هر حال، كتاب «عمليات آژاكس» با در پيش رو قراردادن اسناد و گزارشهاي مربوط به كودتاي ننگين 28 مرداد بار ديگر زمينهاي را براي تفكر و تامل در تاريخ كشورمان ميگشايد؛ اما نكته بسيار مهم درباره اين كتاب آن است كه با توجه به شرايطي كه هماكنون به لحاظ بينالمللي و داخلي در آن به سر ميبريم، مطالعه «عمليات آژاكس» بيش از آن كه براي ما به مثابه نگاهي به گذشته باشد، بايد به موضوعي براي تأمل و تدبر در وضعيت كنوني تبديل شود؛ چرا كه درسها و عبرتهاي فراواني براي ما كه همچنان در معرض توطئهگريهاي دشمنان ديرينه خود قرار داريم، در بردارد.
منبع:www.dowran.ir