جلسه جمع و جور بود و حرف برای گفتن بسیار. سخن از انقلابیگری بود و شرایط کنونی انقلاب. نسل سومی ها باز گرد هم آمده بودند تا رسم برداشتن باری را بیاموزند که بر زمین مانده ومختصات مسیری رادریابند که جز با روحیه انقلابیگری نمی توان در آن گام نهاد. حرفهای خوب، به ظاهر بیزمان و بیمکان هستند و نسبت به همه کس رابطه مساوی دارند. اما همیشه اینطور نیست. بعضی از حرفهای خوب زمان دارند، و در آن زمان بهتر شنیده میشوند و بهتر درک میشوند. چون نیاز آن زمانه هستند و وقتی سخنی مورد نیاز یک زمان باشد، مصرفش در آن زمان بیشتر خواهد شد و اکثر مردم با آن ارتباط برقرار کرده و دلها برای درک و دریافت آن حرف آماده تر خواهد بود.
زمان بعضی از حرفهای خوب که قبلا زده شده امروز رسیده است. مفهوم «انقلابی بودن» با اینکه مصداقش قبلا رخ داده، و حتی حضرت امام زیاد از آن صحبت کردهاند، اما امروز زمانش رسیده است. پس از گذشت سی سال از انقلاب، مفهوم انقلاب و انقلابی بودن، مفهومی است که امروز بهتر فهمیده میشود، بهتر میشود به آن عمل کرد، بیشتر میشود قدرش را دانست، و امروز جوانها به دلیل نیاز مبرمی که به این مفهوم احساس میکنند، بیشتر با آن ارتباط برقرار میکنند.
از زیر مجموعه های مفهوم انقلاب، امروز میتوان از مفهوم «انقلابی بودن» به عنوان یک مفهوم تازه، بکر، ضروری، مهم و مفهومی که زمینه پذیرش آن بصورت فراگیری بسیار بالا است، سخن گفت. مفهومی که هم نیاز داریم به آن عمل کنیم و زندگیمان را مطابق آن سامان دهیم، و هم به آن نیاز داریم تا نه فقط با آن زندگی کنیم، بلکه با آن زنده باشیم، جان پیدا کنیم، و از آن لذت ببریم.
گرچه انقلاب سی سال پیش رخ داد، و سخنان انقلابی حضرت امام، این انقلاب را جان داد، ولی آن زمان، هیجانی از انقلاب بود که جلوهای از انقلابی بودن را به نمایش گذاشت. امروز بعد از سی سال بیشتر از گذشته میشود عمق این رخداد بزرگ و عمق این مفهوم عمیق را فهمید و از آن لذت برد. انقلاب 57 در واقع پیشدرآمد و مقدمۀ مفهوم انقلاب و انقلابی بودن بود. حتی دوران دفاع مقدس هم، پیشدرآمد مفاهیم و حقایق و اتفاقات بسیار بزرگتری است که در آینده رخ خواهد داد.
برخی از کلماتی که در مقطع انقلاب صادر شدند، مستقیماً در زمان خوشان مصرف نداشتند و عمیق درک نمیشدند. باید یک نسل و یک زمانی از آنها میگذشت، تا آن کلمات از آن اوج فرود بیایند و موقع عملشان بشود.
در تمام این مدت خیلیها سعی داشتند «انقلابی بودن» را در تاریخ دفن کنند
یکی از توجیهای خیلی رایج این بود که انقلابی بودن، اقتضای آن زمانه بوده و الان دیگر میخواهیم در یک وضعیت با ثبات زندگی کنیم، بنابراین بهتر است که هیچکس انقلابی نباشد. انگار انقلابی بودن با زندگی کردن منافات دارد! انگار انقلابی بودن در شرایط بهظاهر عادی معنا و لزومی ندارد و جرم تلقی میشود! انگار انقلابی بودن با قانونمند بودن منافات دارد! انگار زندگی تعریف تثبیت شدهای دارد که در آن تعریف، انقلابی بودن یک مزاحم و یک خار به نظر میرسد.
فقط یک نوع زندگی است که ذاتاً با انقلابی بودن مغایرت دارد
انقلابی نه گرگ است نه گوسفند. انقلابی نسبت به گرگها انقلابی میشود و از حالت گوسفندوار زندگی کردن نجات پیدا میکند. هر کسی، یا انقلابی است یا گرگ یا گوسفند. در این میان، صورت دیگری برای زندگی انسان نمیشود تصور کرد. انقلابی کیست؟ کسی که مقابل گرگها مقاومت میکند و گوسفندوار زندگی نمیکند.
«انقلابی بودنِ» جامعه در دوران آرامش، خیلی زیبا و لذتبخش است
در شرایطی که گرگها کمی فاصله گرفتهاند و انسان میتواند احساس کاذب امنیت داشته باشد، احساس انقلابی بودن خیلی ارزشمندتر از زمانی است که گرگها به تو نزدیک هستند و دارند پیراهن تو را پاره میکنند. الان که دیگران همه تو را به زندگی برهوارانه دعوت می کنند، انقلابی بودن زیباست. الان اگر انقلابی باشی معلوم میشود که چشم و دلت بیناتر، قدت بلندتر و کشیدهتر، و برای دیدن آن نقاط دوردست از همیشه بیشتر آمادگی پیدا کردهای.
جامعهای که در دوران آرامش، بدون اینکه حادثه خاصی بصورت مستقیم او را تحت فشار قرار داده باشد، احساس نیاز و عطش به انقلابی بودن بکند، جامعهای است که زندگی در آن لذتبخش و افتخارآمیز است.
در مورد انقلابی بودن، سوالات فراوانی وجود دارد
شیرینی و جذابیت مفهوم انقلابی بودن، برای جوانان
من نسبت به زمانۀ خودمان بسیار خوشبین هستم. فکر میکنم که این زمان، زمانی است که مفهوم انقلابی بودن مفهوم بسیار جذابی است. امروز جانها و جوانهای ما به شدت به این مفهوم علاقمند هستند، گرچه ممکن است خودشان دلیلش را ندانند. اما وقتی معنای انقلابی بودن را برایشان توضیح میدهی، احساس میکنند گمشدهشان را پیدا کردند. درست است که امروز جوانهای ما به زندگی گوسفندوارانه و به گرگ بودن دعوت و تحریک میشوند، ولی با طبعشان ناسازگار است. امروز، جوانها تشنه انقلابی بودن هستند.
آنهایی که میگفتند بعد از سی سال جوانها از دست رفتند، و از انقلاب فاصله گرفتند، بیایند امروز جامعه را ببینند. البته آنها باید خیلی درشتتر واقعیتها را ببینند تا حقایق را درک کنند، لذا آنها صبر کنند فردا جامعه را ببینند. اما آنهایی که میتوانند، همین امروز را ببینند.
آثار انقلابی بودن
1. انقلابی بودن، مهمترین انگیزۀ خودسازی معنوی
انقلابیگری معنویت انسان را رشد میدهد. اگرانقلابی نشدید، از خودتان انتظار نداشته باشید عارف بشوید. برای سیر و سلوک الی الله، و برای رسیدن به نقطه کمال چرا خودت را خسته می کنی؟ شدنی نیست. اوحدی از مردم استثنائاتی هستند که بشوند کسانی مثل آقای بهجت. او که از 14سالگی میگفت من چیزهایی سرنماز میدیدم، فکر میکردم همه اینها را میبینند.
امام به خوبها و عرفا فرمود: «این وصیتنامههایى که این عزیزان مىنویسند مطالعه کنید. پنجاه سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکى از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید.»(2) ، اینها یک شبه ره صد ساله را طی کردند.(3) واقعاً امام(ره) سخن به گزافه نمیگفت. این حرف را با اعتقاد میزد، واقعاً میگفت اینها ره صد ساله را یک شبه طی کردند.
در انقلابیگری میشود ره صد ساله را یک شبه طی کرد، و الا ببین کی به مقصد میرسی؟ از کجا میتوان فهمید زمانه، زمانه انقلابیگری است؟ از اقبال روزافزون به معنویت. از میزان حضور جوانان در تشییع آقای بهجت. جوانهایی که یکبار ایشان را ندیدند، و فقط چند خاطره مختصر شنیدهبودند. طبیعت نورانیشان دارد میشکفد. این عشق به معنویت نتیجه اش چه خواهد شد؟ این عشق بالاخره بیرون میزند و سر به انقلابیگری خواهد زد. فقط کافی است اینها بفهمند برای عارف شدن، باید انقلابی بود.
الان پرحمعیتترین همایشهایی که در دانشگاهها گرفته میشود، همایشهایی است که از شخصیتهای عرفانی سخن به میان میآید. شما فکر میکنید تا کی این عطش پشت پرده خواهد ماند و رو به سرچشمه معنویت و عرفان نخواهد برد؟
2. انقلابی، فوقالعاده مهربان میشود
انقلابی برایش زشت است که برای موفقیت خودش کار کند. یک انسان انقلابی اگر بخواهد برای موفقیت خودش تلاش کند، احساس میکند وجودش بوی بد گرفته است. من نمیدانم در خاطرات دفاع مقدس، چرا نمیگویند اینها انقلابی بودند؟ خوب بودن خیلی کلی است. سراغ شاخصهای مشخصتر بروید.
انقلابی، برای موفقیت خودش درس نمیخواند، انقلابی، برای موفقیت خودش تلاش نمیکند. اگر شهید آوینی را در یک کلمه بخواهم توصیف کنم، میگویم یک آدم انقلابی. شهید مطهری هم همینطور. شهید مطهری وقتی که میخواست کتاب «داستان راستان» را بنویسد یک لحظه فکر نمیکرد که در نگاه دیگران، برای استادی که در دانشگاه تهران فلسفه درس میدهد، نوشتن کتاب داستان برای کودکان چقدر زشت است. او زشت و زیبایی را برای خودش اصلاً نگاه نمی کرد. انقلابی بود.
انقلابی تپش قلبش و ضربان قلبش برای جامعه است
در این برنامهها و کتابهای نیمه پنهان ماه، که بر اساس خاطرات همسران شهدای نامآور تهیه شده، این وصف مشترکشان است: یک مهربانی ویژه که بدون هیچ ادا و اطفاری با یک نگاه، سیلی از محبت را سرازیر میکردند به خانوادهشان، در حدی که این سیل آنها را تا ابد میبرد، و هنوز دارد میبرد. بدون خیلی از لوسبازیها و اداهای بیخودی که ما فکر میکنیم.
امروز انسانها، به دنبال مهربانی هستند
چرا در اوج داستانها یک پیوند را قرار میدهند؟ مردم در ارتباط زن و مرد در داستانها دنبال چی میگردند؟ دنبال آن لحظهای که این دو مهربانی کردن به یکدیگر را آغاز میکنند. آن وقتی که این دو دلشان برای هم نرم میشود.
و مردم، بیچارۀ مهربانی هستند. الانسان عبید الاحسان. انسان نوکر مهربانی است. و تا یک ذره نیازهای اولیه و حیاتی او، و امنیت او، تامین شود، در به در دنبال مهربانی میگردد. هرکسی دنبال مهربانی نگردد گرگ میشود، او به جای مهربانی، باید با منفعت خودش را سرگرم کند. همه کسانی که از محبت رویگردان شدهاند و به منفعت روی کردهاند، همه از خود پشیمان و ناراحت هستند. میگوید: در زندگی بدی افتادهام. افتادهام در کاسبی. حالم بده. میگویم: کاسبی خوبه. میگوید: نه. دوران جوانی من دوران با طراوتی بود. دیگر بیشتر نمیتواند توضیح دهد. چرا؟ چون دوران جوانی بیشتر دنبال محبت بوده.
مردم کمی آرامش پیدا بکنند، یکی از نیازهای حیاتیشان میشود مهربانی. و این یعنی امروز مردم آمادهاند انقلابی شوند. آمادهاند انقلابی بودن را تحسین کنند.
3. انقلابی، فوق العاده فعال و پرتلاش میشود
الان زمانی است که مردم جدی بودن و جمع شدن و به تعبیری، انقلابی بودن را دوست دارند. خلأش را احساس میکنند. ذهن بیدار و دل هوشیار این را احساس میکند. انقلابیگری آدم را جمع میکند و فرز و تیز میکند.
آدم اینگونه از زندگیاش لذت میبرد. مردم تفریحاتشان را کردهاند، هیجاناتشان را گذراندهاند، نمایندگانی از ما در ایام تعطیلات نوروز به کشورهای اطراف رفتهاند، و بازیهای آبی، خاکی، قواصی، موسیقی های تند، و ... را تجربه کرده اند و برگشته اند و خسته به دنبال هیجانات بیشتر میگردند. و هیچ چیز مانند انقلابی بودن، یک هیجان دائمی و اصیل که خسته کننده نیست، در وجود انسان ایجاد نمیکند.
در حدی که تو میتوانی بگویی اصلاً انقلابی زنده است، بقیه مردهاند و درحال تشییع جنازه خوشان هستند. جنازه خودشان را روی دو پا راه میبرند، بدون اینکه ذکر لااله الاالله بگویند. جنازههایی که دو تا تشییعکننده دارند؛ یکی پای راست و یکی پای چپ، اما هیچ دستی به سر پای این جنازه نمی کوبد، دستها هم آویزان است و حال ندارند بکوبند،مدام به همه میگویند «نگو لااله الا الله».
انقلابی بودن لذتبخش است. انقلابی مهربان است و به فکر دیگران. انقلابی راحت حاضر است در این راه بمیرد، هیچ وقت به ذهنش خطور نمیکند که چرا من؟ چرا دیگری نمیرد و چرا من بمیرم؟ انقلابی گلیم خودش را از زیر پای جامعه نمیکشد، خودش را گلیم میکند و زیر پای جامعه میاندازد. او از زندگیش لذت میبرد. او یک آدم بزرگ است، و یک فامیل بزرگ دارد. او بخاطر انقلابیگری تمام زندگیش را تعریف میکند. او بخاطر انقلابیگری و آرمانهای انقلابیش ازدواج میکند، بخاطر انقلابیگری بچهدارمیشود، بخاطر انقلابیگری نام برای بچه اش میگذارد، بخاطر انقلابیگری شغل انتخاب میکند، بخاطر انقلابیگری در شغلش موفق میشود.
زیرا هرکسی با هر استعدادی که دارد، اگر به خاطر انقلابیگری و با روحیه انقلابی، در شغل خودش تلاش کند، حتی استعدادهایش افزایش پیدا میکند، چه برسد به تلاشها و موفقیتهای مضاعف.
چگونه لحظههای زیبای انقلابی بودن را تجربه کنیم؟
ما تا زمان ظهور باید انقلابی باقی بمانیم. و بعد از ظهور نوع دیگری از انقلابی بودن در وجود ما شعله خواهد کشید که دیدن دارد. اصلاً بعد از ظهور ما دیگر انقلابی نیستیم. ما خودمان انقلاب هستیم.
ولی لحظههای انقلابی بودن هم لحظه های خیلی قشنگی است، هر کسی در لحظۀ روضه قرار بگیرد، میتواند لحظۀ انقلابی بودن را یک ذره تجربه کند. یک دفعه یک شورش و تحرکی در دلها رخ میدهد. برای کسانی که میخواهند به فضا بروند، اتاقهایی را درست میکنند که در آن اتاقها بیوزنی را تجربه کنند و برای قرار گرفتن در فضا، آمادگی پیدا کنند. اینجا هم هر کس که هنوز روحش در متن انقلاب و اوج انقلابیگری قرار نگرفته، و میخواهد آن فضا را حس کند، برود مجلس روضه. روضه، هدیه و لطف خداوند به ما است. روضه آن لحظه را برای انسان قابل تجربه میکند، آن شوری که به دلها می افتد.... آن صحنه خداحافظی، صحنه قابل تحملی نیست، و این انقلاب دائمی حسین است در دلهای ما.
پی نوشت ها :
1) رک: تفسیر المیزان، ذیل آیه: .... قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُون.(اعراف/38)
2) صحیفه امام، ج14، ص: 491
3) صحیفه امام، ج18، ص: 395
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت :shytin_cupid