شخصيتحقوقى سازمانهاى بينالمللى(1)
نویسنده : ناصرقربان نيا
چكيده
شخصيتحقوقى عبارت است از: صلاحيت دارا شدن حقوق و تكاليف براى موضوعات غير انسانى.شخص حقوقى از نظر علم حقوق قابليتبرخوردارى از حقوق را دارد، تكاليف قانونى بر عهده مىگيرد، اعمال حقوقى انجام مىدهد، اقامه دعوا مىكند، تحت تعقيب قرار مىگيرد و مسئول شناخته مىشود.
شخصيتحقوقى در هر نظامى تابعى است از متغير ملاحظات مختلف سياسى، اقتصادى، اجتماعى و سيستماتيك مربوط به آن نظام حقوقى. در نظامهاى داخلى، قانونگذار به اعتبار حاكميت دولت، با توجه به نيازهاى اجتماعى، نهادهايى را به عنوان شخص حقوقى تلقى كرده، شناسايى آن را به افراد و نهادهاى تحتحاكميتخويش تحميل مىكند. در حقوق بينالملل نيز يك نهاد حقوقى تنها در صورتى مىتواند داراى حقوق و تكاليف بينالمللى شود كه داراى شخصيتحقوقى بينالمللى باشد.
اين نوشتار عهدهدار آن است كه با توجه به گسترش روز افزون سازمانهاى بينالمللى و افزايش نقش آنها، روشن سازد آيا سازمانهاى بينالمللى داراى شخصيتحقوقى عينى و اهليتحقوقى ذاتى براى اجراى هر گونه اقدام بينالمللى هستند و يا حقوق و تكاليف يك سازمان بينالمللى محدود به اهداف، وظايف و اختيارات صريح يا ضمنى است كه در سند تاسيس آن ذكر شده است و در هر صورت شخصيتحقوقى سازمانهاى بينالمللى داراى چه آثارى است؟
مقدمه
با پيشرفت جوامع بشرى، تشكيل دولت و توسعه و پيچيده شدن روابط اجتماعى و اقتصادى موضوعات و موجودات ديگرى در صحنههاى حقوقى، اقتصادى، سياسى اجتماعى و فرهنگى ظاهر شدند كه ضرورى است داراى حقوق و تكاليفى باشند. بدين ترتيب در كنار اشخاص حقيقى يعنى انسانها، موضوعات ديگرى كه ما امروز اشخاص حقوقى مىناميم متولد و صاحب حق و تكليف شدند.
پيدايى اين اشخاص در صحنههاى مختلف حيات اجتماعى انسان ناشى از نيازها و ضرورتها بوده و بر پايه همين مصالح و ضرورتهاست كه مفهوم شخصيتحقوقى پا به عرصه حقوق گذاشته و مورد پذيرش دولتها قرار گرفته است و در حقيقت مىتوان گفتشخصيتحقوقى در هر سيستم حقوقى تابعى از متغير ملاحظات مختلف سياسى، اقتصادى، اجتماعى و سيستماتيك مربوط به آن نظام حقوقى بوده است. اين ضرورتهاى اجتماعى از اولين روزهاى زندگى اجتماعى بشر با او همراه بوده و تنها اين ضرورتها در هر عصر و دورهاى داراى شدت و ضعف بوده و از اين رو مفهوم شخصيتحقوقى هم متناسب با نيازها و ضرورتهاى هر دوره و عصرى ضيق وسعت پيدا نموده است. مثلا اولين شخص حقوقى كه پا به عرصه وجود گذاشته نهاد خانواده است كه جامعه شناسان از آن به عنوان يك نهاد اجتماعى نام مىبرند (2) .
جامعه شناسان «خانواده» را قديمىترين و اولين واحد اجتماعى انسانى مىدانند; چه آنكه در همه ادوار تاريخ، انسان همواره ناگزير از زندگى در خانواده بوده كه كوچكترين اين واحد متشكل از اجتماع تنها دو نفر يعنى زن و شوهر ناشى از ضرورت طبيعى بوده است. مسلما كوچكترين واحد اجتماعى يعنى خانواده داراى حقوق و تكاليفى استيعنى از شخصيتحقوقى برخوردار است (3) .
با تحول و پيشرفت جوامع و پيچيدهتر شدن روابط اجتماعى، ضرورت، ايجاد شخصيتهاى حقوقى ديگرى را ايجاب نمود، كه مىتوان دولت را به عنوان مهمترين شخصيتحقوقى حقوق عمومى و ديگر مؤسسات، سازمانها و تشكيلات دولتى را به عنوان اشخاص حقوقى حقوق عمومى و شركتهاى تجارى و مؤسسات غير تجارتى را به عنوان اشخاص حقوقى حقوق خصوصى نام برد.
در حقوق اسلام نيز بعضى از موضوعات غير انسانى وجود دارد كه به اعتبار مالكيتيا صاحب ذمه بودن آن مصاديق مىتوان شخصيتحقوقى براى آنها فرض نمود و از آن به عنوان شخص حقوقى ياد كرد.
نمونههاى از اين مصاديق عبارتند از:
1- دولت (منصب امامت و رهبرى) كه مالك انفال است و اين اموال ملك شخصى امام نيستبلكه ملك عنوان امامت است.
2- امت: قرآن كريم براى امتشخصيت مستقلى از آحاد مردم قايل است و براى آن حيات و مرگ تصور مىكند.
3- وقف از جمله موضوعاتى است كه مىتواند علاوه بر تملك، داين و مديون واقع گردد.
4- عناوين عامه يكى از موضوعاتى است كه صلاحيت مالك شدن را دارد، مثلا عنوان كلى فقير كه مالك زكات است.
5- جهات عامه همچون مساجد، مدارس، مشاهد مشرفه و ديگر اماكن عبادى يا مكانهاى عمومى.
يكى از موضوعاتى كه ضرورتهاى اجتماعى در عرصه بينالمللى به وجود آورده است عبارت است از سازمانهاى بينالمللى. موضوعى كه در اين مقاله بدان خواهيم پرداخت اين است كه آيا سازمانهاى بينالمللى نيز داراى شخصيتحقوقى بينالمللى هستند يا نه؟ و از اين فرضيه حمايت مىكنيم و آن را به اثبات مىرسانيم كه مسلما سازمانهاى بينالمللى از شخصيتحقوقى برخوردارند.
و از آنجايى كه سازمانهاى بينالمللى داراى دو تقسيم بينالدولى و غير دولتى هستند در اين نوشتار، در دو مبحث نخست، طى چهار گفتار به ترتيب زير به بحث پرداخته و در مبحثسوم از آثار و ايجشخصيتحقوقى سازمانهاى بينالمللى سخن خواهيم گفت:
1- شخصيتحقوقى سازمانهاى بينالدولى در تئورى (بررسى دكترين).
2- شخصيتحقوقى سازمانهاى بينالدولى در اسناد بينالمللى.
3- شخصيتحقوقى سازمانهاى غير دولتى در تئورى.
4- شخصيتحقوقى سازمانهاى بينالمللى در اسناد و آراء.
مبحث اول: شخصيتحقوقى سازمانهاى بينالدولى (4)
پيش از ورود به بحث لازم است تعريفى از سازمانهاى بينالمللى و شخصيتحقوقى به دست دهيم و نكتهاى را نيز متذكر گرديم.
الف - تعريف شخصيتحقوقى: شخصيتحقوقى عبارت است از: صلاحيت دارا شدن حقوق و تكاليف براى موضوعات غير انسانى و شخص حقوقى موضوع و موجود غير حقيقى است كه از نظر علم حقوق از قابليت دارا شدن حقوق و تكاليف را برخوردار است.(5)
ب - تعريف سازمانهاى بينالمللى: سازمان بينالمللى تجمعى از دولتهاست كه به وسيله آنها با يك معاهده به وجود مىآيد و در ماوراى مرزهاى ملى و با اركان دايمى خود و مستقل از دولتهاى عضو و تابع حقوق بينالملل به فعاليت مىپردازد.(6)
از تعريف مزبور مىتوان استفاده نمود كه سازمان بينالمللى داراى ويژگيهاى زير است و به عبارت ديگر معيارهاى لازم جهت تاسيس يك سازمان بينالمللى عبارتند از:
1- تجمع گروهى از دولتها.
2- وجود اهداف مشترك و ارگانها و تجهيزات لازم براى تحقق آن اهداف.
3- دارا بودن استقلال و اراده و قدرت حقوقى مستقل از اعضا.
4- صلاحيت انجام وظايف و اختيارات در ماوراى مرزهاى ملى و در عرصه بينالمللى.
5- تاسيس سازمان بر اساس معاهده منعقده بين كشورها.
6- فعاليتبر اساس حقوق بينالملل و رعايت مقررات آن.
ج - نكته قابل ذكر اين است كه سازمانهاى بينالمللى اعم از بينالدولى و غير دولتى، هر چند از نيمه اول قرن نوزدهم پا به عرصه وجود گذاشته، پس از آن توسعه و گسترش يافتند اما مساله شخصيتحقوقى بينالمللى آنها در دهههاى اخير مطرح گرديد و حتى پيش از سال 1950 بسيارى از نويسندگان به ويژه نويسندگان روسى مايل به پذيرفتن خصيتحقوقى سازمانهاى بينالمللى نبودند، بلكه با قبول ديدگاه سنتى بر آن بودند كه تنها كشورها داراى خصيتحقوقى هستند.(7) همچنين شايان ذكر است كه پارهاى از حقوقدانان بينالملل عنوان مساله را «شخصيتحقوقى سازمانهاى بينالمللى (8) »قرار داده و برخى ديگر به «شخصيتحقوقى بينالمللى (9) »تعبير كردهاند كه تعبير دوم صحيحتر است چه آنكه چنانكه مبرهن خواهيم ساخت اصل شخصيتحقوقى سازمانهاى بينالمللى مسلم است و سخن در بينالمللى بودن شخصيتحقوقى آنهاست.
گفتار اول: شخصيتحقوقى سازمانهاى بينالمللى از جهت نظرى
در اين گفتار چهار تئورى را مورد بررسى قرار مىدهيم كه بر اساس دو تئورى مىتوان شخصيتحقوقى سازمانهاى بينالمللى را پذيرفت و مطابق دو تئورى ديگر سازمانها فاقد شخصيتحقوقى خواهند بود.
1 - تئورى واقعى بودن شخصيتحقوقى (10)
پارهاى از علماى حقوق تحت تاثير افكار و نظريات فلاسفه، جامعهشناسان و روانشناسان طرفدار مكتب اصالت اجتماع (11) ، شخص حقوقى را يك واقعيتبه شمار مىآورند كه به محض اينكه وجود خارجى مىيابد شخصيتحقوقى آن محقق مىگردد و بر جعل و فرض قانون مبتنى نيست، بلكه واقعيتى است كه خود را بر قانونگذار تحميل مىكند.
اين شخصيت موجوديت و هويتى مستقل و مجزاى از افراد خود دارد، اين جمع وجدان، روح و اراده مشتركى دارند كه خارج از مصلحت و اراده قانونگذار وجود دارد و فعاليت مىكند. اين تجزيه و تحليل از شخص حقوقى، بيشتر بر ملاحظات روانشناسى اجتماعى و ايدهها و مطالعات جامعه شناسى مبتنى است.
طرفداران اين مكتب براى ارايه ماهيتشخص حقوقى و بيان كيفيت او از عقايد فلاسفهاى همچون افلاطون و ارسطو و دانشمندان ديگرى كه به وحدت هويت جمع و اراده گروهى و جمعى (12) عقيده دارند تاثير پذيرفتهاند. مطابق اين نظريه شخص حقوقى درست مانند شخص حقيقى آغاز و پايانى، حقوق و وظايفى، مسئوليت و تكليفى، اراده و تصميمى و حتى مطابق ديدگاه زيستى از اعضا و جوارحى كه وسيله حركت و اجراى مقاصد او باشد برخوردار است، اين اندام همان اركان و سازمانهاى شخص حقوقى هستند.
در قرن 19 اگوست كنت و هربرت اسپنسر جامعه را همچون پيكرهاى انسانى مىدانستند كه در آن نهادها، عادات و رسوم و باورها، هر يك وظيفهاى براى حفظ جامعه به عهده دارند. گيركه حقوقدان آلمانى از جمله نظريهپردازانى است كه براى اشخاص حقوقى وجودى واقعى قايل است كه پايه شخصيتحقوقى آنها را تشكيل مىدهد. او ماهيت وجودى اشخاص حقوقى را وابسته به شناسايى آنها از طرف دولت نمىداند و نظريه وى به «نظريه اندامى يا ارگانيك شخص حقوقى» شهرت يافته است; چه آنكه جامعه را به آدمى مىكند و براى آن اندامى ترسيم مىكند.(13)
ريموند سالى كه شهرت او به خاطر تدوين رسالهاى مفصل و ارزشمند در باب شخصيتحقوقى است از جمله دانشمندانى است كه به واقعيت در شخصيتحقوقى قائل است.(14)
هواداران اين نظريه براى اثبات ادعاى خود دلايلى ارايه مىكنند كه عمدهترين آنها عبارتند از:
1- اشخاص حقوقى داراى قصد و اراده هستند; چه آنكه داراى روح و وجدان جمعى هستند.
وانگهى قصد و اراده لازمه شخصيت و دارا شدن حق و تكليف نيست، زيرا محجوران واجد شخصيتند و حال آنكه فاقد قصد و ارادهاند.
2 - شخص حقوقى را موجودى فرضى دانستن و وجود آن را مصنوع قانون دانستن بر خلاف حقيقت است; زيرا قانونگذار ناچار است وجود شخص حقوقى را بشناسد و قبول يا رد آن از قدرت او خارج است و چه بسا اشخاص حقوقى بودهاند كه قبل از قانون تحقق يافتهاند و به وجود آنها اذعان شده است، همچون دولت و شهر. از طرفى وجود شخص حقوقى را ضرورت ايجاب مىكند نه قانون. به عبارت ديگر احتياجات جامعه، قانونگذار را به شناختن شخص حقوقى وادار مىكند. (15)
3 - با دقت در اشخاص حقوقى، ملاحظه مىشود كه اعضاى آن با قصد و اراده قبلى و با توجه به هدفى كه داشتهاند آنچنان به هم پيوند خوردهاند كه مىتوان همه آنان را يك پيكر ناميد و در حقيقت وجود مستقلى از افراد را تشكيل دادهاند.
نتيجهاى كه بر اين نظريه مترتب مىشود اين است كه چون شخصيتحقوقى وجودى واقعى دارد بنابراين بدون دخالت دولتها و تنها با اراده مؤسسان آن به وجود مىآيد و نيازمند شناسايى نيست و شناسايى تنها در حكم تصديق واقعيتشخص حقوقى است مانند ثبت ولادت يك طفل يا تنها نقش تصديق را دارد و به او هويت نمىدهد. پارهاى از حقوقدانان برجسته بينالملل در مورد شخصيتحقوقى سازمانهاى بينالمللى همين تئورى را دارند، مانند سيراستد وباوت (16) كه بصراحتبيان مىدارد كه سازمانهاى بينالمللى اشخاص واقعى (17) حقوق بينالملل هستند كه داراى صلاحيت ذاتى (18) و براى اجراى همه نوع فعاليتبينالمللى صلاحيت دارند. استد بر اين باور است كه سازمانهاى بينالمللى همانند دولتها داراى اهليتحقوقى ذاتى براى اجراى هر گونه اقدامى بينالمللى هستند، به شرط آنكه عملا قادر به اجراى آن باشند.(19)
روشن است كه پذيرش تئورى واقعى بودن شخصيتحقوقى مستلزم قبول شخصيتحقوقى بينالملل سازمانهاى بينالمللى است; چه آنكه كشورهايى با اهداف مشترك سازمانى را تاسيس نمودهاند و با اراده جمعى در جهت رسيدن به آن اهداف در صحنه بينالمللى فعاليت مىكنند و اين به معناى ايجاد يك شخصيت واقعى در صحنه بينالمللى است كه نيازى به وضع، جعل يا شناسايى ندارد.
پی نوشتها:
1- براى مطالعه مفصل تعريف مفهوم شخصيتحقوقى ر.ك: دكتر محمد جواد صفار: شخصيتحقوقى، صص 83-70.
2- ر.ك: دكتر منوچهر محسنى: مقدمات جامعه شناسى، چاپ 1371، ص 401.
3- ر.ك: دكتر سيد حسين صفايى: حقوق خانواده، ج1، ص5.
4- Legal personality of Intergovernmental organizations
5- براى مطالعه مفصل تعريف مفهوم شخصيتحقوقى ر.ك: دكتر محمد جواد صفار: شخصيتحقوقى، صص 83-70.
6-Robert L. Bledsoe and Boleslaw A.Boczek: International law dictionary, p.75
7- Ibid, p.76
8-Legal personality of international organization
9-International Legal personality of international organization
10- Reality theory
11-Collectivism
12-La Volonite colective
13- به نقل از دكتر محمد جواد صفار: پيشين، ص100.
14- همان، ص 108.
15- دكتر سيد على شايگان: حقوق مدنى ايران، ص267.
16-D. W. bowett: The law of international institutions, stevens and sons limited, 1970, p.302
17-Objective
18-Inherent
19-Finn serersted objective personality of intergovernmental organization , 1963, p.29
ادامه دارد...
/ج