تاريخچه نمايندگي اسرائيل در تهران(2)
ماير عزري احتمالاً در سال 1348 به رياست هيأت نمايندگي اسرائيل رسيد و از درجه سفيري برخوردار شد. (34) انتخاب ماير عزيري به عنوان نماينده اسرائيل در تهران احتمالاً پيشنهاد شاه بوده و وي به شدت از عزري حمايت ميكرد و رابطه كاري بسيار خوبي با او ايجاد كرده بود. (35) در يكي از اسناد لانه جاسوسي كه گزارش ملاقات آمنون بنيوحنان وزير مختار نمايندگي اسرائيل در تهران با آندرو اي كيلگور از سفارت آمريكا ميباشد، چنين آمده است: «آقاي بنيوحنان اظهار داشت كه دولت ايران با هيأت نمايندگي اسرائيل در تهران در تمام موارد همانند ساير سفارتخانهها رفتار ميكند. سفير كبير ماير عزري به سهولت با شاه و ديگر مقامات بالاي ايران دسترسي دارد. وقتي سفيركبير در مسافرت است آقاي بنيوحنان نيز قادر است كه مقامات بالاي ايراني منجمله شاه را كه او براي انجام امور بين ايران و اسرائيل احتياج دارد، ملاقات نمايد. فقط از جنبه تشريفاتي است كه به هيأت نمايندگي اسرائيل به صورت متفاوت از ديگر سفارتخانههاي معمولي در تهران رفتار ميشود. پرچمي از اسرائيل در هيأت نمايندگي افراشته نيست و هيچ علامتي در جلوي ساختمان،آن را به عنوان هيأت نمايندگي اسرائيل مشخص نميكند. سفيركبير عزري در تشريفاتي كه آداب و رسوم، ديگر سفرا را ملزم به شركت ميكن حضور پيدا نميكند... بنيوحنان گفت كه سفارتخانههاي كشورهاي عرب در تهران كاملاً آگاهند كه هيأت نمايندگي اسرائيل در اينجا به جز براي موارد تشريفاتي در حقيقت مثل تمام سفارتخانههاي ديگر ميباشد. آنها كاملاً اين وضعيت غيرعادي را قبول داشته و هيچ نكوهشي در مورد آن به دولت ايران نكردهاند...»(36)
ماير عزري موضع تهران در مورد عدم شناسايي رسمي را درك ميكرد. به همين دليل وي در سال 1963 با آقاي گواتي (37) وزير كشاورزي اسرائيل كه اصرار داشت اسرائيل با نصب تابلويي در ورودي نمايندگياش در تهران با عنوان «سفارت اسرائيل» ايران را در مقابل يك عمل انجام شده قرار دهد، مخالفت كرد. (38)
در گزارش گفتگوي محرمانه بين ديويد تورجمن (39) دبير دوم نمايندگي اسرائيل در تهران و توماس گرين (40) يك مقام سياسي سفارت آمريكا در تاريخ 2 آوريل 1965 آمده است: «آقاي تورجمن گفت كه فعاليتهاي اسرائيل در ايران بيشتر به صورت پنهاني انجام ميشوند. وي گفت كه وقتي كه دولتش مشتاق توسعه روابط با ايران بود متوجه موقعيت حساس ايران در شناسايي اسرائيل شد و بنابراين خلي جهت توسعه روابط فشار نياورد» (41)
به طورخلاصه اينكه؛ اشتياق اسرائيليها براي كسب شناسايي رسمي و علني از دولت ايران كه هدف مهمي در سياست حاشيهاي بنگورين به شمار ميرفت، بالاجبار كاهش يافت و نظر به موقعيت ناپايدار ايران در جهان اسلام، بقاي روابط ايران و اسرائيل ميبايستي در پوششي مخفي ادامه مييابت. (42)
به نظر ميرسد ماير عزري نقش خودرا به عنوان سفير اسرائيل در ايران بسيار خوب بازي كرد و با توجه به آشنايي و تسلطي كه نسبت به اوضاع اجتماعي و سياسي ايران داشت و همچنين آشنايي و دسترسي به مقامات بالاي مملكتي سعي ميكرد بدون ايجاد هرگونه بحران و يا بوجودآوردن حساسيت، به اهداف خود رسيده و برنامههاي خود را اجرا كند. دربار به دليل فعاليتهاي عزري درگسترش روابط دو كشور به او نشان درجه دوم تاج اعطا كرد. علم در 19 شهريور 1352 در خاطرات خود مينويسد: « به عزري نماينده اسرائيل در تهران نشان درجه دوم تاج اعطا شده است، شاه به من دستور داد كه تاريخ فرمان همراه نشان را به پيش از جنگ ژوئن 1967 اعراب و اسرائيل تغيير دهم.» (43) و دليل آن نيز اين بود كه در روابط ايران و اعراب تيرگي حاصل نشود.
روزنامه يديعوت اخرونوت مورخ 30 تير ماه 1351 در مطلبي تحت عنوان راهنماي جهانگردي براي جهانگردان اسرائيلي مينويسد كه: «براي مسافرت به خاوردور تهران بايد اولين ايستگاه مسافرت باشد.ايران يك كشور اسلامي در خاورميانه است و نسبت به اسرائيل بسيار دوستانه رفتار ميكند. در ايران سفارت اسرائيل رسمي نيست ولي اگر با مشكلي روبرو شديد راننده تاكسي شما را مستقيماً به ادارة اسرائيلي كه از تمام سفارتخانههاي رسمي فعالتر است خواهد برد.»(44)
وقوع جنگ اكتبر 1973 و تأثيرات آن بر موازنه منطقهاي، دولت اسرائيل را وادار كرد كه مناسبات خود با ايران را مورد ارزيابي مجدد قرار دهد. در همين راستا يوري لوبراني (45) به جاي ماير عزري از ماه ژوئن به عنوان سفير اسرائيل در تهران منصوب گشت. دولت اسرائيل درصدد برآمد از تغيير سفيرش براي تغييردادن تشريفات نيز استفاده كند و موضع ديپلماتيك خودرا در ايران تقويت نمايد. در همين راستا عليرغم شيوة گذشته، لوبراني با در دست داشتن استوارنامة رسمي از رئيسجمهور كشورش به عنوان شاه، وارد تهران شد و هر چند خلعتبري به وي قول مساعد داد كه ترتيب ملاقات وي با شاه را بدهد ولي با رفتار مقامات حكومتي، لوبراني متوجه شد كه شاه علاقهاي به پذيرفتن سفير اسرائيل و دريافت استوارنامة او را ندارد (46)
در دي ماه سال 1354 دولت اسرائيل جهت گسترش روابط توريستي دست به اقدامي يكجانبه زد و رواديد ورود را براي ايرانياني كه با گذرنامه عادي وارد اسرائيل ميشدند، لغوكرد. يعني ايرانياني كه گذرنامه عادي داشتند ميتوانستند بدون دريافت رواديد به اسرائيل وارد شده و تا سه ماه در اين كشور بمانند. (47)
در سالهاي نزديك به وقوع انقلاب اسلامي، روابط ايران و اسرائيل همچنان تداوم يافت و اسرائيليها حضوري جدي در ايران داشتند. در اوايل سال 1357 يكي از مقامات آموزش و پرورش اسرائيل بررسي مسائل مدارس اسرائيل در تهران به ايران سفر كرد. در همين ارتباط روزنامه هتصوفه مورخه 1/3/1357 مينويسد: «اين مدرسه مخصوص فرزندان اسرائيليها نيست كه در تهران خدمت ميكنند و درآن 250 نفر از كودكان تحصيل مينمايند.» (48) نگاهي به پروندههاي نمايندگي ايران در تلآويو (برن 2 ) نشان دهندة اين است كه در سالهاي آخر رژيم پهلوي تعداد زيادي تحت عناوين مختلف وابسته سياسي و اقتصادي به ايران آمده در نمايندگي مشغول بكار بودهاند. (49) دربارة تعداد كارمندان و پرسنل نمايندگي اسرائيل آمار مختلفي وجود دارد كه در اينجا از ذكر آن خودداري ميشود. (50)
لوبراني كه خود سالها در سازمانهاي اطلاعاتي و جاسوسي سابقه كار داشت، درسال 1357 پيشبيني كرده بود كه شاه با بحران جدي مواجه خواهد شد و طي گزارش تلگرافي مبسوطي به وزارتخارجه اسرائيل اطلاع داد كه سرنوشت شومي در انتظار شاه است. وي پيشبيني كرد كه شاه بيش از 2 يا 3 سال ديگر در مسند قدرت باقي نخواهد بود. (51) وي دست كم از اوائل سال 1978 گزارشهاي تيره و تاري به تلآويو ميفرستاد. يكبار پس از آنكه در جزيره كيش با شاه ملاقات كرد، با يكي از مشاوران شاه روبرو شد كه از او پرسيد: «ايا اعليحضرت همايوني را ديديد؟».
لوبراني پاسخ داد: «آري»
وي گفت:«آيا واقعاً اين جرثومه انحطاط ايران را ديدي؟»
لوبراني شگفت زده شده ميگويد: «نميتوانستيم آنچه را كه ميشنيدم باوركنم. اين بدان معني بودكه مغز و ريشة دستگاهي كه شاه به آن متكي بود پوسيده و فاسد شده است». و نيز بعدها اظهار كرد كه ماهيت تشنجات در ايران را پيشبيني كرده بود. «زيرا از اتيوپي به ايران منتقل شده بودم و قبلاً يك رژيم پادشاهي ديگر را كه در حال پوسيدن بود مشاهده كرده بودم. در موقع اقامت خود در ايران خيلي زود تشخيص دادم كه تنها زيربناي سازمان يافتهاي كه ميتواند در كشور فعاليت داشته باشد، جامعة مذهبي است.» (52)
وقتي در 26 شهريور 1357 / 17 سپتامبر 1978 موافقتنامه كمپديويد طي تشريفاتي امضا شد، تهران دستخوس آشوب بود و رفتهرفته رشته كار از دست شاه خارج ميشد. در اين هنگام دولت اسرائيل يوسف هارملين رئيس سابق سرويس امنيت داخلي (شينبث) را به جاي يوري لوبراني كه پنج سال در ايران خدمت كرده بود به سفارت در ايران منصوب كرد. (53) با نزديك شدن به اواخر سال 1357 حساسيتها در رابطه با روابط ايران و اسرائيل تشديد ميشد. روزنامه اسرائيلي معاريو در 26 شهريور 1357 نوشت: «... طبق اعتراف شاهنشاه فعاليتهاي اسرائيل در ايران به يك نمايندگي اقتصادي و سازمانهاي يهويد مثل آژانس يهود بين يهوديان ايران محدود ميباشد... اين واقعيت كه در اوج بحران ايران در ابتداي ماه جاري محافل اسلامي قطع رابطه كامل بين ايران و اسرائيل را خواستار شدند ثابت ميكند كه حضور اسرائيليها در ايران بسيار مشخص شوده و خاري در چشم مخالفان داخلي است.» (54)
سفارت اسرائيل در ايران فقط در زمينه اطلاعاتي فعال نبود بلكه در ساير زمينهها نيز فعاليت چشمگير داشت. گاه به گاه سفارت، يهوديان ايران در سالني جمع مينمود و در اين جلسات ضمن سخنراني و تحريك روحيه قومي آنها براي كمك به اسرائيل اعانه جمعآوري ميشد و هر بار مبالغ كلاني پول ارسال ميگرديد. در اين جلسات كه احتمالاً ماهيانه بود، مأمورين اداره كل هشتم ساواك شركت داشتند. همچنين در سفارت ميهمانيهاي نيمهخصوصي داده ميشد و سفراي برخي كشورها و كارمندان سفارتخانهها و يهوديان سرشناس و گاهي مقامات ايراني در اين ميهمانيها شركت ميكردند. از اداره كل هشتم ساواك نيز دعوت بعمل ميآمد. بعلاوه، سفارت اسرائيل از مقامات ايراني براي بازديد از اسرائيل دعوت ميكرد و هدف آن بيشتر تبلغ پيشرفت كشاورزي و صنعت اسرائيل بود. (55)
در دي ماه سال 1357 كه شاه به كلي در رفع بحران ناتوان شده بود، سپهبد ربيعي و طوفانيان به ژنرال سگف پيشنهادكردند كه يا موشهدايان يا عزر وايزمن به تهران بيايند تا روحيه شاه را تقويت و او را وادار به اخذ تصميماتي بنمايند. دولت اسرائيل به جاي آنها يوري لوبراني، سفير سابق خود را كه دوستان و آشنايان زيادي در ميان اطرافيان شاه داشت به تهران فرستاد. او در 25 دي وارد تهران شد و بيدرنگ با طوفانيان و سران ارتش به مذاكره پرداخت.اما گزارشي كه در بازگشت به اسرائيل تسليم كرد به هيچ وجه خوشبينانه نبود. او معتقد بود كه كار رژيم شاه تمام است و انقلابيون با اسرائيل رابطه خوبي نخواهند داشت. اسرائيل ديگر نبايد انتظار دريافت نفت از ايران داشته باشد همچنين طرحهاي دفاعي مشترك دو كشور محكوم به فناست و به طور يقين لغو خواهد شد. (56)
با شايع شدن اين خبر كه سربازان اسرائيلي براي سركوبي انقلاب و مقابله با قيام مردمي به تهران اعزام شدهاند، حكومت پهلوي تدبير امنيتي را جهت حفاظت از نمايندگي اسرائيل برقرار كرد.روزنامه هاآرتض مورخ 19 شهريور 1357 نوشت: «در بولوار كاخ، در جوار نمايندگي سياسي اسرائيل يك دستگاه تانك مستقر شده است ولي محافل موثق اظهار داشتندكه نمايندگي مذكور از دولت ايران درخواست ننموده كه اقدامات د فاعي ويژهاي بعمل آورد.» (57)
از آبان ماه 1357 بعضي از سفارتخانههاي خارجي از جمله اسرائيل شروع به تخليه اتباع خود از ايران نمودند. در آغاز سال 1357 بيش از 1500 خانوادة اسرائيلي در ايران اقامت داشتند ولي از 15 آبان ماه هواپيمايي ال ـعال، شروع به تخليه اتباع آن كشور نمودند. به رغم دوبار حمله به دفتر شركت هواپيمايي ال ـ عال، هواپيمايي اسرائيل همچنان به پروازهاي عادي خود به ايران ادامه ميداد تا هر چه بيشتر اتباع اسرائيل را تخليه نمايند. اما كارمندان سفارت اسرائيل به رغم خطراتي كه جان آنها را تهديد ميكرد، به كارشان ادامه ميدادند. اسرائيل به دو دليل حاضر نبود پايگاه خود را در اين كشور مهم نفتخير ترك كند.
1. معلوم نبود اگر يوسف هارملين سفير و كارمندانش را به كشورشان احضار ميكردند، دوباره اجازه بازگشت به ايران به آنان داده ميشد.
2. به رغم مهاجرت تعدادي از يهوديان ايراني، هنوز 50 هزار يهودي، در ايران باقي مانده بود (58)
روز 22 بهمن كه انقلاب پيروز شد سفارت اسرائيل مورد حمله قرار گرفت و پرچم فلسطين برفرار آن افراشته شد. هارملين از مخفيگاه خود به ژنرال سگف دستور داد با ارتشد قرهباغي رئيس ستاد ارتش و سرتيپ پرورش معاون اطلاعات نظامي تماس بگيرد و ترتيب محافظت از چند اسرائيلي را كه هنوز در ايران باقي مانده بودند بدهد. اما افسران ستاد از هراقدامي اظهار ناتواني كردند.دولت بازرگان در 24 بهمن ارتشبد قرهباغي را بركنار و سرلشكر قرني را به جاي او منصوب كرد. سگف به رئيس دفتر قرني تلفن كرد و از وي خواست ترتيب ملاقاتي با رئيس جديد ستاد ارتش را به منظور تسليم اعتبارنامهاش به عنوان وابسته نظامي اسرائيل در ايران بدهد. افسري كه در آن سوي خط بود پس از مدتي سكوت توصيه كرد كه هر چه زودتر از ايران خارج شوند. در اين هنگام 33 اسرائيلي در تهران باقي مانده بودند. علاوه بر هارملين و سگف، اينها عبارت بودند ازمردخاي بن پورات نماينده سابق پارلمان اسرائيل كه در 15 بهمن براي كمك به ايرانيان يهودي به تهران آمده بود، نماينده آژانس يهود، نمانده ال ـ عال، اعضاي سفارت و چند مأمور امنيتي. اين گروه در تماس دايمي با اسرائيل بودند و بطور مرتب كسب تكليف ميكردند. سرانجام مقامات اسرائيلي تصميم گرفتند از مجراي ديپلماتيك براي نجات آنها اقدام كنند. نظر به اينكه هارلودبراون وزير دفاع آمريكا به منظور ارزيابي اهميت سقوط شاه و پيروزي انقلاب ايران به خاورميانه آمده و در بيتالمقدس به سر ميبرد، موشه دايان، با وي مذاكراتي به عمل آورد و او موافقت كرد كه اسرائيليها همراه با اتباع آمريكا در 29 بهمن از ايران خارج شوند. به همين ترتيب عمل شد و اسرائيليها با يك هواپيماي مسافربري پان آمريكن به فرانكفورت و از آنجا به اسرائيل رفتند و به چند دهه روابط بين شاه و اسرائيل خاتمه داده شد. (59)
پي نوشت ها :
33. گزارش شماره 999 مورخه 26/4/45 از صادق صدريه به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، به نقل از مقاله زئب شيف، روزنامه هاآرتض 15/7/1966، سال 49 ـ 1338، كارتن 7، پرونده 45.
34. به دليل محرمانه و غيررسمي بودن روابط، پيچيدگي خاصي در روابط ايران و اسرائيل وجود دارد و تنها با استفاده از شواهد و قرائن، تاريخهاي فوق استخراج شده است.
35. The Pragmatic Entente p.75.
36. اسناد لانه جاسوسي، شماره 11، سند شمارة 6، صفحه 84.
37. Gavti.
38. Ibid. p.43.
39. David Tourgeman.
40. Thomas Greene.
41. اسناد لانه جاسوسي، شماره 11، سند شماره2 ، صفحه 78.
42. The Ibid. p.43.
43. اسدالله علم، گفتگوهاي من با شاه، خاطرات محرمانه اسدالله علم، تهران، انتشارات طرح نور،1371، صفحه 480.
44. گزارش شماره 114 مورخ 13/5/51 از تيموري به وزارت خارجه، به نقل از يديعوت اخرونوت، سال 55 ـ 1350، كارتن 2، پرونده 2/109.
45. لوبنراني در اكتبر 1926 در حيفا بدنيا آمد. وي در سال 1944 در تلآويو دوره دبيرستان را تمام كرد و يك ليسانس افتخاري از دانشگاه لندن گرفت. وي از 1944 تا 1948 در هاگانا خدمت كرد. در سال 1950 وارد وزارت خارجه شد. وي در اوگاندا، بروندي و اتيوپي سفير بوده است. منبع اسناد لانه جاسوسي شماره 36، صفحه 73.
46. سياست خارجي ايران 1357 ـ 1300، هوشنگ مهدوي، پيشين، صص 444 ـ443.
47. گزارش شمارة5244 مورخه 14/11/1354، از مرتضايي به وزارت امور خارجه، تلآويو، سال 55 ـ 1350، كارتن 10، پرونده 2/214.
48. گزارش شمارة724/2 ـ 420مورخ 11/3/2537، از مرتضايي به وزارت امور خارجه، تلآويو، سال 57 ـ 1356، كارتن5، پرونده 2 ـ 410.
49. براي كسب اطلاعات دقيقتر رجوع شود به بايگاني وزارت امور خارجه، بخش اسناد قديمه، نمايندگي برن 2، سال 54 ـ 1350، كارتن 72، پبرونده 1 ـ710.
50. جهت اطلاع بيشتر ر. ك. به «شاهنشاهي پهلوي در ايران» عبدالامير فولادزاده، كانون نشر انديشههاي اسلامي، سال 1369، ج 3، صفحه 262.
51. تاريخ بيست و پنج ساله ايران، سرهنگ غلامرضا نجاتي، مؤسسه فرهنگي رسا، سال 1371، ج 2، صفحه 411.
52. آخرين سفر شاه، ويليام شوكراس، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي، صفحه 360.
53. سياست خاري ايران 1357 ـ 1300، پيشين، صفحه 456.
54. گزارش شماره 1814/4 ـ 300 مورخ 27/6/1357، از مرتضايي به وزارت خارجه، سال 1356 ـ 57 ، كارتن 3، پرونده 4 ـ 300.
55. ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، حسين فردوست، پيشين، صفحه 553.
56. سياست خارجي ايران، 1357 ـ 1300، پيشين، صفحه 458 ـ 457.
57. تلگراف شماره 615 مورخه 19/6/2537، از مرتضايي به وزارت خارجه، نمايندگي تلآويو، سال 57 ـ 1356، كارتن 3، پرونده 4 ـ300.
58. سياست خارجي ايران، 1357 ـ 1300، پيشين، صفحه 457.
59. سياست خارجي ايران، 1357 ـ 1300، پيشين، به نقل از The Iranian Triangle نوشته ساموئل سگو، صفحه 458.
منبع: www.dowran.ir