ماده خشن به معنی درشتی هر چیز است و در مقابل نرمی و لین میآید و به معنی ناهنجار نیز آمده است. البته خشونت مفهومی نسبی است، زیرا در هر محیطی, مفهوم خاصی دارد. در فقه نیز از معنای لغوی آن دور نشده است؛ دو نوع خشونت در فقه وجود دارد:
- خشونت مثبت که همان خشونت مجاز و اعمال قانون است.
- خشونت منفی که آن خارج شدن از حد و مرز قانون میباشد. برای هر دو مورد در فقه مثالهای موجود است که ذکر میگردد و در ادامه به تحلیل و شرح آن پرداخته شود.
در تمام کشورهای جهان اهرمها و نیروهایی وجود دارد که با قانونشکنیها و تجاوز به حقوق دیگران یا تهدیدهای داخلی و خارجی به مقابله برخاسته، قدرتمندانه و به تناسب میزان جرم و کیفیت آن به سختگیری و برخورد میپردازند؛ در مواردی نیز به اعمال برخی مجازاتها یا حتی سرکوب و جنگ متوسل میشوند و بدین وسیله از حقوق افراد و امنیت جامعه پاسداری میکنند. از این رو اعمال خشونت مادام که چارهای جز آن نباشد و از طرف مراجع ذیصلاح و به صورت قانونمند صورت گیرد، در همه نظامهای جهان پذیرفته شده است.
بنابراین خشونت منفی همان خشونتی است که از حد قانون تجاوز نماید و به افراط و تفریط و منجر به ضایع شدن حقوق افراد گردد. نکته قابل توجه این است که «حاکم و دولت اسلامی هرگز حق دخالت در مسائل فردی و خصوصی اشخاص را ندارد و افراد در حوزه مسائل شخصی خویش آزاد هستند و حکومت حق تعرض به آنها را ندارد. البته مادامی که افراد تجاهر به فسق نکنند و در ملأعام مرتکب حریم شخصی احکام و ارزشهای دینی نشوند؛ چرا که ارتکاب معاصی در حضور دیگران از زشتی گناه میکاهد و موجب بروز مفسده و به خطر افتادن مصلحت افراد و جامعه خواهد شد و در واقع حق رسیدن به کمالات و مصالح دنیوی و اخروی انسانهای دیگر را ضایع خواهد کرد. پس حکومت اسلامی باید جلوی مفاسد و قانونشکنیها را بگیرد، نخست با تذکر و اگر مفید واقع نشد با اعمال قوه قهریه، قانون را حاکم نماید».
ضمانت اجرای خشونت در خانه و راهکار مقابله با آن، اجرای قانون از طرف حکومت و دولت میباشد؛ البته حکومت فقط حق اعمال قدرت در مصادیق خشونت از قبیل ترک نفقه از طرف زوج، ناشزه شدن زوجه، عسروحرج زوجه و ... دارد و حق دخالت در مواردی که جزء مقدمات خشونت شمرده میشود را ندارد. این مورد محل افتراق تفکرات اسلامی با غرب میباشد، زیرا آنان اعتقاد دارند دولت حق دخالت در تمام خشونتها را دارد.
تعریف تمکین
واژه تمکین در فقه به دو معنای عام و خاص بکار رفته است. معنای عام تمکین همان پذیرش مسئولیت شوهر در اداره نهاد خانواده است، خواه به عنوان ریاست خانواده، یا به عنوان مسئول و سرپرست خانه بر حسب اختلاف مبانی که در باب قیمومت شوهر بر زن وجود دارد.تمکین خاص، معنای مبهم و پیچیدهای نداشته، بدین جهت فقها در تعریف آن اختلاف ندارند. صاحب شرایع الاسلام در این رابطه میفرماید:
«تمکین برداشت موانع بین زن و شوهر است (برای برقراری ارتباط) به نحوی که از جهت زمان و مکان محدویتی وجود نداشته باشد».
یکی از فقهای معاصر در تعریف تمکین مینویسد: «حالت آمادگی (زن) برای استمتاع در صورت تقاضای شوهر».
البته عدم محدویت زمانی شامل عذرهای شرعی و ضرورتهای عرفی نخواهد شد. اجماع فقها عذرهای یاد شده را در زمان و مکان خاصی خارج از موارد وجوب تمکین میدانند. در واقع تمکین خاص، ایجاد شرایطی برای رفع نیازهای جنسی در هر موقعیت ممکن و متعارف است. نویسندگان علم حقوق نیز به هر دو مبنای تمکین اشاره کردهاند، تمکین عام همان قبول ریاست شوهر بر خانواده و محترم شمردن اراده وی در اداره خانواده است، ولی تمکین خاص ناظر به رابطه جنسی زن با شوهر و پاسخ دادن به خواستههای مشروع وی در این زمینه میباشد. از این رو لزوم تمکین امر مطلقی نیست، بلکه باید در حد مشروع باشد که داوری آن بر حسب زمان و مکان, بر عهده عرف و اخلاق است. لذا خواستههای شوهر اگر غیر اخلاقی و غیر متعارف باشد، مشروع نخواهد بود.
تمکین خاص
بر اساس شرع و مطابق ماده 1102 تا 1107 ق.م. بعد از اجرای صیغه عقد، به عهده زوجین در مقابل یکدیگر حقوق و تکالیفی قرار میگیرد. شارع مقدس، این حقوق و تکالیف را بر اساس طبیعت و فطرت آنها و بر اساس خصلتها و توانمندیهای روحی و جسمی آنها, به طور مساوی (نه مشابه) تقسیم نموده است. نهاد خانواده مانند هر تشکل دیگر نیاز به تقسیم کار بین اعضای آن تشکل دارد. این نهاد که از دو نفر تشکیل شده، برخی امور بر عهده مرد و برخی امور دیگر بر عهده زن گذاشته شده است.به جهت آنکه پرداخت نفقه و تامین نیازهای اقتصادی خانواده از تعهدات شوهر میباشد، لذا علی القاعده در زمره حقوق زن قرار میگیرد (ماده 1106 ق.م.). اطاعت از شوهر به معنی پذیرش ریاست وی بر خانواده از تکالیف زوجه است که آن در زمره حقوق شوهر میباشد (ماده 1105 ق.م.). برخی از امور نیز از تعهدات مشترک زوجین است، از جمله «حسن معاشرت» که در ماده 1103 ق.م.
به آن اشاره شده است: «زن و شوهر مکلف به حسن معاشرت با یکدیگرند». همچنین در ماده 1104 ق.م. به یک مورد دیگر اشاره شده: «زوجین باید در تشیید مبانی خانواده و تربیت اولاد خود به یکدیگر معاضدت نمایند».
تمکین تکلیفی مختص یا مشترک
تمکین در کلام فقیهان و حقوقدانان، به معنای برآوردن نیازهای جنسی مرد از طرف زن تعریف شده است. اما سوال اساسی و مهم این است که آیا واقعا تمکین (به مبنای پاسخ گویی به نیازهای مشروع و غریضه طبیعی هر یک از زوجین)، فقط تکلیفی یک جانبه است و فقط زن باید به این نیاز مرد پاسخ دهد و نیاز زن در این زمینه نادیده گرفته شده است، یا این که برآوردن چنین نیاز مشروعی، تکلیفی دو جانبه بوده، همانطور که معنای آیه «هن لباس لکم و انتم لباس لهن»، نیز چنین است. هر چند موقعیتهای هر یک از زوجین به دلیل شغل، وظیفه تامین معاش خانواده و ...اقتضائاتی دارد که میزان این پاسخگویی را متفاوت مینماید. این توهم و تصور که تمکین نیازی یک طرفه میباشد، اشتباه است؛ زیرا چنین نیاز طبیعی و مشروع، نیازی مشترک و عادلانه میباشد.
شهید مطهری در خصوص اصل عدالت میفرمایند: «اصل عدل که یکی از ارکان کلام و فقه اسلامی است، همان اصلی است که قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است. یعنی از نظر فقه اسلامی ـ حداقل فقه شیعه ـ اگر ثابت بشود که عدل ایجاب میکند، فلان قانون باید چنین باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است، ناچار باید بگوییم حکم شرع هم همین است. زیرا شرع اسلام طبق اصلی که خود تعلیم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطری و طبیعی خارج نمیشود. علمای اسلام با تبیین و توضیح اصل عدل، پایه فلسفه حقوق را بنا نهادهاند». بنابراین پاسخ متعارف به نیازهای جنسی طرفین وظیفهای مشترک و دو جانبه است که از جمله حکمتهای ازدواج ارضای این نیاز طبیعی در انسان میباشد. لذا در تفسیر آیه «لا تضار والدة بولدها»
،روایاتی صحیح از ائمه اطهار وارد شده است، که در تبیین این موضوع مهم جلوه میکند. امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: «بسیار اتفاق میافتد که زن هنگام جماع دست رد به سینه شوهر میزد و میگوید: میترسم حامله شوم، با این که من بچهدار هستم و همچنین شوهر از جماع خودداری میکرد و میگوید: میترسم حامله شوی ... لذا در اسلام خدای تعالی نهی کرد از این که مرد موجب زیان زن گردد یا زن باعث ضرر مرد شود».
بنابراین شارع حتی به خاطر فرزند و این که احتمال دارد دوباره حامله شود و به فرزند آسیب برسد، اجازه نداده هر یک از زوجین، نیازهای جنسی همدیگر را نادیده بگیرند و به آن پاسخ ندهند.
یکی از فقهای معاصر در تفسیر این روایت مینویسد: «این روایت دلالت دارد به این که بر مرد جایز نیست از جماع با زن به دلیل ترس از حامله شدن، امتناع کند و زوجه حق دارد، شوهر را به این امر فرا خواند ... سیاق روایت اشاره به حق جماع هر یک از زوجین دارد و با مطالبه یکی از آنها دیگری حق امتناع ندارد». دلیل محکمتر این که در قرآن کریم آمده است: «هن لباس لکم و انتم لباس لهن»
خداوند متعال در این آیه پس از جواز آمیزش زوجین در شبهای ماه مبارک رمضان؛ تشبیه بسیار زیبایی را بکار میبرد و میفرماید: زنان لباس و جامه یا پوششی هستند برای شما (مردان) و شما نیز جامه و پوشش برای آنان هستید. علامه طباطبائی در این رابطه می فرماید: «این دو جمله از قبیل استعاره است، برای این که هر یک از زن و شوهر طرف مقابل را از رفتن به دنبال فسق و فجور و اشاعه دادن آن در بین افراد نوع بشر جلوگیری میکند پس در حقیقت مرد لباس و ساتر زن و زن ساتر مرد است». از این رو اگر تمکین خاص را وظیفه مختص زن به شمار آید، چگونه معنای آیه در عمل، تحقق پیدا خواهد کرد.
اگر مرد وظیفهای به طور متعارف در پاسخگویی به نیاز مشروع زن نداشته باشد، چگونه میتواند از فسق و فجور ممانعت کند. لذا تصور این امر که تمکین خاص امری یک جانبه و تنها تکلیف زن میباشد؛ نه تنها امری معقول و منطقی نبوده بلکه مورد تایید شارع مقدس هم نمیباشد. سؤالی که به ذهن خطور میکند این است که چرا در کلام فقها و متون حقوقی، هر جا بحث تمکین خاص مطرح شده، تمکین زوجه مورد بررسی قرار گرفته است.
این مساله را فقها در باب نشوز زن مطرح کردهاند و ضمانت اجرای آن را ترک انفاق قرار دادهاند. از این رو مشهور فقها تمکین را مبنای نفقه میدانند و بدین جهت که این مبنا هیچ مستندی از کتاب و سنت ندارد؛ لذا فقط صرفا مستند به شهرت گردیده است. گروهی دیگر از فقها، مبنای نفقه را صرفا عقد نکاح قرار دادهاند و معتقدند: با انعقاد عقد، تمام حقوق و تکالیف زوجین استقرار مییابد و نفقه به محض انعقاد عقد نکاح بر زوج واجب میشود.
ظاهراً قانون مدنی ایران نیز به تبعیت از این نظر مبنای نفقه را عقد میداند و از ماده 1108و 1106 ق.م. چنین استنباط میشود که نشوز مانع استحقاق نفقه است؛ یعنی ضمانت اجرای نشوز را ترک انفاق میدانند. برخی دیگر انفاق را از زمان شروع عملی زندگی مشترک واجب میدانند و حق ریاست یا تکلیف سرپرستی عملی را مبنای نفقه قرار دادهاند و برخی از فقها ادله وجوب نفقه را منصرف به زمانی میکنند که زن عملاً تحت سرپرستی مرد در آید.
از این رو طرح بحث در باب نشوز زن و ضمانت اجرای آن به معنای وظیفة اختصاصی زن و عدم تکلیف مرد نیست. در نتیجه اصل تمکین را نباید تکلیف یک جانبه نسبت به زن دانست، بلکه وظیفهای است دو جانبه و اساساً فلسفه ازدواج، تولید نسل و ارضای نیازهای مشروع زوجین است و تحقق آیه «هن لباس لکم و انتم لباس لهن» نیز چنین اقتضاء دارد.
حدود و شرایط تمکین
تمکین به معنای پاسخگویی به نیازهای جنسی هر یک از زوجین وظیفهای مشترک است. البته میزان و حدود تمکین نسبت به هر کدام متفاوت میباشد. مثلاً زنان به دلیل این که غالباً در منزل هستند و امکان پاسخگویی به این نیاز از طرف آنان بیشتر است، باید در حد ممکن و مشروع به این نیاز پاسخ دهند و مردان به دلیل این که اکثراً به جهت تامین معاش و شغلهایی که ایجاب میکند، مدت طولانی در منزل نباشد، امکان پاسخگویی کمتر است، لذا انتظار کمتری از آنها باید داشت. همان طور که اگر زن با اجازه زوج شاغل باشد، دیگر زوج نمیتواند آن انتظاری که از زوجه خانهدار محض دارد از وی نیز داشته باشد.از این رو بر مردان مواقعه با فاصله واجب شده است و مضاجعه نیز به اعتقاد بسیاری از فقها در صورت تک همسری هر چهار شب، یکبار واجب گردیده است و این جزء حقوق زوجه به شمار میرود. در نحوه رفتار زوجین تاکیدهای زیادی در قرآن به عنوان رفتار عرفی و متعارف شده است.
شهید مطهری به نقل از آیت الله حلی در مورد آیه «فامساک بمعروف او تسریح باحسان» و آیه «و لاتمسکوهن ضرراً لتعتدوا» میفرماید: «از این آیات این اصل کلی استفاده میشود که هر مردی در زندگی خانوادگی یکی از دو راه را باید انتخاب کند یا تمام حقوق و وظایف را به خوبی و شایستگی انجام دهد (امساک بمعروف = نگهداری به شایستگی) یا علقه زوجیت را قطع و زن را رها نماید (تسریح باحسان = رها کردن به نیکی).
شق سوم یعنی این که زن را طلاق ندهد و به خوبی و شایستگی از او نگهداری نکند؛ از نظر اسلام وجود ندارد. جمله «و لاتمسکوهن ضراراً لتعتدوا». همین شق سوم را نفی میکند». بنابراین نشوز در جایی مطرح میشود که امکان تمکین به طور طبیعی و بدون هیچ مانع شرعی و عقلی وجود داشته باشد.
در نتیجه در موردی که مانعی برای تمکین وجود دارد، دیگر جزء مصادیق نشوز زن حساب نمیشود. موانع تمکین عبارت است از:
- زوجه مبتلا به مریضی رتقا، قرنا یا هر مرضی که شرعاً مانع از استمتاع باشد.
- زوجه به جهت خوف ضرر بدنی، مالی یا شرافتی مجبور به خروج از منزل شوهر گردد. (ماده 1115 ق.م.)
- زوجه به جهت انجام تکالیف شرعی واجب و ضرورتهای عرفی، نتواند تمکین نماید، در ماده 1108 ق.م. موانع مشروع از ادای وظایف زوجیت را از مصادیق نشوز خارج نموده است.
برخی با مطلق جلوه دادن و بیحد و حصر دانستن ریاست شوهر بر خانواده با تعابیری همچون، اختیارات مطلقه یا ریاست بی قید و شرط و تسری آن در حوزه روابط جنسی، دست آویز دیگری برای اعتراض به قانون و شریعت قرار دادهاند و معتقدند، زن در بستر زناشویی فاقد هر گونه اختیار است. ضرورت وجود ریاست و مدیریت در خانواده و اقتضای مصلحت اجتماعی و ضرورتهای طبیعی در واگذاری آن به شوهر امری نامعقول و غیر منطقی نیست.
زیرا هیچ تشکل و اجتماعی بدون مسئول و مدیری که تدبیر امور را در دست گیرد، پایدار نخواهد ماند. در تفسیری از آیه قوامون آمده است: «قرآن در این جا تصریح میکند که مقام سرپرستی باید به مرد داده شود، اشتباه نشود، منظور از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدی نیست، بلکه منظور رهبری واحد منظم با توجه به مسئولیتها و مشورتهای لازم است».
لذا ریاست شوهر تحکم یا به زعم بعضیها اختیار مالکانه نیست، بلکه به تعبیر یکی از حقوقدانان عرب، ریاست شوهر یک سلطه حکیمانه اداری است و استبدادی نیست، لذا زنان تا آن حد موظف به اطاعت از شوهر هستند که براساس عقد نکاح، جزء وظایف آنان محسوب میشود و هرگز وظیفهای حقوقی در رسیدگی به کارهای شخصی شوهر اعم از تهیه غذا، شستن لباس و غیره ندارند. همچنین نسبت به اموال و در آمدهای اقتصادی آنان هیچ اختیاری ندارند، بلکه زنان در کسب در آمد و تصرف در اموال خود استقلال کامل دارند.
به نظر میرسد ریاست شوهر در قبال همسر خویش از یک مدیریت اداری هم ضعیفتر است، زیرا یک فرماندار یا شهردار در بعضی از موارد میتواند به خاطر مصلحتهای اجتماعی، در اموال افراد دخالت کند و زمین یا خانهای را برای خیابان یا دیگر مصالح عمومی تصرف کند؛ اما شوهر هرگز چنین اختیاری در تصرف اموال زوجه ندارد. در امر زناشویی نیز چنانچه هر یک از زوجین در حدود وظیفه خود تمکین نکند، طرف دیگر فقط میتواند از ضمانت اجرای خاص (نشوز زن و نشوز مرد) استفاده کند.
بنابراین مطلق جلوه دادن ریاست شوهر در فقه و حقوق، استنادی ناروا است و هرگز اسلام به شوهر این اختیار را نمیدهد که در باب تمکین همانند موارد دیگر دست به اجبار و خشونت بزند و در این راستا به ایذاء زن بپردازد. حال سؤال این است که در برخورداری از این حقوق زوج و زوجه تا چه اندازه میتوانند، اقدام کنند و آیا مجاز به استفاده از اجبار و تحکم می باشند؟
رابطه تمکین و خشونت
ترک ارتباط توسط زن
براساس مواد 1102و1103 ق.م. پس از ازدواج، حقوق و تکالیف خاص زوجین نسبت به یکدیگر برقرار میشود و همچنین زوج و زوجه برای انجام تکالیف خویش موظف به حسن معاشرت با یکدیگر هستند.
چنانچه زن در ادای وظایف خویش، کوتاهی کند و به تعهدات و تکالیف خود در قبال شوهر بیاعتنا باشد، میتوان آن را از مصادیق شوهر آزاری شمرد. هر چند شوهر آزاری ابعاد مختلفی میتواند داشته باشد؛ اما به تناسب بحث فقط به بعد جنسی آن پرداخته میشود. تمکین زن در برابر نیازهای جنسی مرد در مواقعی که مانع مشروعی وجود نداشته باشد از وظایف وی و حقوق شوهر محسوب می شود و عدم پاسخگویی صحیح به این نیاز طبیعی میتواند، آثار مخربی درپی داشته باشد. بدین جهت در روایات توصیههای فراوانی نسبت به زن بیان گردیده و اجر و ثواب زیادی وعده داده شده است. اما چنانچه زن در این وظیفه کوتاهی نماید، از مصادیق نشوز محسوب میگردد و در ادامه مقاله تحت عنوان نشوز زن مورد بررسی قرار میگیرد.
برقراری ارتباط با اجبار
با فقدان مانعهای مشروع، زن موظف به تمکین است. حال اگر در این زمینه کوتاهی نماید و حاضر به تمکین نشود؛ آیا شوهر حق دارد به طور قهرآمیز با زن ارتباط برقرار کند یا این که شرع و قانون، برای این رفتار ناهنجار با زن تدابیر دیگری در نظر گرفته است. استفاده از اجبار و تحکم همان طوری که در روابط اشخاص عادی در استیفای حقوق خود، مجاز شمرده نشده است، در روابط خانوادگی نیز به هیچ یک از زوج و زوجه چنین اجازهای داده نشده است و اسلام هم نسبت به بنیان خانواده و شیوه رفتار همسران با یکدیگر چنین شیوهای را نمیپسندد. دلایل این ممنوعیت به شرح ذیل بیان میگردد:
الف)- اصل عدم ولایت
در هر مسألهای چنانچه دلائلی کافی برای اثبات آن مسأله وجود نداشته باشد یا در حالت شک و ابهام باید به اصول رجوع شود. یکی از اصلهای مهم و پذیرفته شده در روابط بین افراد نزد فقها این است که هیچ شخصی برجان و مال دیگری سلطهای ندارد، مگر این که به موجب شرع (یا قانون) ولایتی برای او ثابت شده باشد و این یک اصل بدیهی است. صاحب جواهر میفرماید: عدم ولایت فردی بر دیگری پس از بلوغ و رشد امر بدیهی و ضروری است، حتی اگر در راستای مصالح همان فرد باشد.
در اصل 22 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است: «حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است، مگر در مواردی که قانون تجویز کند». بنابراین در زمان شک ولایت شخصی بر فرد دیگری، باید اصل را بر عدم ولایت هر یک بر دیگری نهاد. از این رو، اصل اولی در روابط بین زن و شوهر نسبت به این که آیا حق استفاده از اجبار را دارد یا خیر، اصل عدم ولایت شوهر در این خصوص است.
ب)- اصل معروف
با نگاهی اجمالی به آیات قرآن کریم میتوان پاسخ این سؤال را پیدا نمود. خداوند متعال در آیات مربوط به روابط خانوادگی به رفتار نیک و با صمیمیت تأکید نموده و کلمه «المعروف» زیاد مورد استفاده قرار گرفته است. در یک آیه میفرماید: «فامساک بمعروف او تسریح باحسان». دقت در مفهوم و محتوای آیه، پاسخی به سؤال طرح شده است. در این آیه دو حالت را برای ارتباط زوج و زوجه بیان میکند، یکی نگهداری و دیگری رها ساختن و هر دو مورد را مقید به معروف و احسان نموده و میفرماید: یا با صفا و صمیمیت با زن زندگی کنید یا با احسان و نیکی او را رها سازید. در یکی از تفاسیر آمده است: «همانطور که نگهداری زن قید معروف دارد؛ یعنی رجوع و نگهداری باید براساس صفا و صمیمیت باشد، جدائی هم مقید به احسان است؛ یعنی تفرقه وجدایی باید از هر گونه امر ناپسندی مانند انتقام جویی، ابراز خشم و کینه خالی باشد».
نکته جالب این است که خداوند متعال حتی در مقام طلاق و رها ساختن زن، سفارش به نیکی، احسان و رفتار محبت آمیز میکند و جالبتر این که به مرد توصیه میکند، اگر بخواهد با طلاق زن را تحت فشار قرار دهد و مقداری از مهریه زن را پس بگیرد؛ آن مهریه برای وی حلال نخواهد بود و در آخر آیه، این احکام را به عنوان حد و مرز آگاهی معرفی میکند و تجاوز به آن را ظلم و ستم میخواند. «لاتضاروهن لتضیقوا علیهن»، در این آیه هر گونه تنگناه قرار دادن و ضرر رساندن به زن را نهی میکند.
«فامسکوهن بمعروف او سرحوهن بمعروف ولاتمسکوهن ضراراً لتعتدوا»، یعنی یا به شایستگی آنها را نگه دارید یا به شایستگی رها نمایید و زنها را برای ضرر زدن نگه ندارید.
حال با این توصیههای قرآنی، آیا میتوان باور داشت که اسلام، ارتباط با تحکم و اجبار را که میتواند صدمات روحی و جسمی فراوانی داشته باشد، مجاز شمارد؟ و آیا میتوان چنین حکمی را به اسلام نسبت داد؟ مطمئناً پاسخ این سؤالها منفی است.
بنابراین تمکین زن در برابر مرد مطلق نیست و شوهر نباید از آن به عنوان ابزاری جهت خشونت علیه زن استفاده کند، بلکه رفتار و روابط زن و شوهر چه در حوزه روابط جنسی و چه غیر آن باید متعارف و نیک باشد و معنای «عاشروهن بمعروف» همین است.
«زیرا معروف به معنای هر عملی است که افکار عمومی آن را عمل شناخته شده، بداند و با آن مانوس باشد و با ذائقهای که اهل هر اجتماعی از نوع زندگی خود بدست میآورد سازگار باشد. ... آن عملی معروف است که هم طبق هدایت عقل صورت گرفته باشد و هم با حکم شرع و قانون جاری در جامعه مطابق باشد و هم با فضائل اخلاقی منافات نداشته باشد و هم سنت آن را خلاف ادب نداند».
لذا اگر زوج بخواهد این مرز شکسته شود، باید با نیکی رها سازد و به هیچ وجه نمیتواند بواسطه حق تمکین، به زن آزار جنسی وارد نماید.
ج)- قانون اساسی
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران چنین اختیاری را از شوهر سلب میکند، زیرا در اصل 40 آن بیان شده: «هیچ کس نمیتواند اعمال حق خویش را وسیله اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد». از آن جایی که ارتباط با اجبار میتواند صدمات روحی و روانی و جسمی فراوانی در پی داشته باشد، بدین جهت اصل 40 قانون اساسی چنین اعمال حقی که موجب اضرار به غیر است را رد میکند. لذا این جمله که برخی اظهار میدارند:
«تمکین به مفهوم خاص به مرد حق میدهد تا بدون اعتنا نسبت به آمادگی جسمانی و روانی همسر خود با او همبستر شود»، مردود است؛
- اصل 40 قانون اساسی آن را رد میکند.
- با آیه «عاشروهن بمعروف» منافات دارد.
- اگر زن با دلیل موجه یا بدون دلیل تمکین نکند، شوهر حق ندارد با اجبار دست به این عمل بزند، بلکه تخلف از این وظیفه، ضمانت اجرای خاصی دارد که باید بدان عمل نمود.
برخی از فقهای معاصر در این زمینه معتقدند: چون همان طور که مرد ممکن است همیشه آمادگی ایجاد رابطه زناشویی نداشته باشد، زن نیز به دلیل مشغولیات فکری، بیماری و ... ممکن است، آمادگی نداشته باشد. این خلاف انسانیت و از مصادیق ایذاء محسوب میشود. بنابراین اگر مراجع قضایی نسبت به تمایلات انحرافی جنسی شوهر نسبت به زن بیاعتنا هستند، دلیلی موجه بر صحت کار آنها نمیباشد، زیرا در شرع و قانون چنین رفتاری بدلائل یاد شده، مردود است.
نشوز زوجه و وظیفه زوج
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «والاتی تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن فی المضاجع و اضربوهن فان اطعنکم فلاتبغوا علیهن سبیلاً»، آن زنان را که از سرکشی و بدخوئیشان بیم دارید، نخست پند و اندرز دهید، (اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آنان دوری کنید ( و اگر دوری کردن هم سودی نبخشید) یا آنها را تنبیه کنید، پس اگر از شما اطاعت کردند راهی برای تعدی به آنها نجویید. برخی آیه فوق را چنین تفسیر کردهاند که شوهر در صورت عدم تمکین و نشوز زن، میتواند با تحکم و اجبار با وی مواقعه کند. این برداشت به دو دلیل اشتباه میباشد:
- این تفسیر با آیاتی که به رفتار نیکو و معروف سفارش نموده، در تعارض است. یعنی در واقع با روح شریعت اسلام منافات دارد. از این رو سید قطب مینویسد: «هرگز چنین کاری از مقرارت اسلامی نبوده و جزء اسلام به شمار نمیآید».
- روایات متعددی که در تفسیر این آیه وارد شده، ضرب را مقید به «ضرباً رفیقا»، «ضرباً غیر مبرح» و «ضرباً بالسواک» نموده است؛ فقها هم ضرب را مقید به این قیود نمودهاند. لذا ضرب در این مورد به معنای مجازات و تعزیر نیست، بلکه این زدن باید هیچ دردی را در پی نداشته باشد یا زدن دوستانه یا زدن با مسواک (چوبهای مسواک غالباً 20 سانتی و از شاخههای باریک میباشد که پس از خشک شدن نرم و ملایم میشود) میباشد. پس این نوع ضرب نوعی اعلام ناراحتی و نارضایتی است، شبیه همان معنای «و اهجروهن» میباشد.
این تفسیر با روایاتی که اصل ضرب (تنبه بدنی) را رد میکند، نیز قابل جمع است. امام باقر (ع) میفرماید: «آیا جای تعجب نیست که کسی همسرش را بزند و آنگاه با او دست به گردن شود». مرحوم علامه پس از بیان این روایت میفرماید: امثال این بیانات در احادیث بسیار زیاد است که اگر کسی در آنها دقت کند، نظر اسلام را در باره زنان درک میکند.
چنین تفسیری که اعمال خشونت را دفع میکند با دستور حکیمانه قرآن «امساک بمعروف» نیز همخوانی دارد و مؤید دیگر این تفسیر آن است که اگر زدن، اثری بر جای گذارد وفق نظر اکثر فقها، باید زوج قصاص شود یا دیه آن را پرداخت نماید، بدین جهت اگر زدن زن از نظر قانون و شرع مجاز بود، هرگز نمیبایست، مجازاتی را بدنبال داشته باشد، بدین جهت، وضع مجازات برای کسی که زن خود را میزند، دلیل برآن است که به هیچ وجه ضرب به این معنا در شرع اسلام مجاز نیست.
در رابطه با تفسیر آیه فوق سه نظر مطرح است که به شرح ذیل بیان میگردد:
الف)- برخی از معاصرین در تفسیر آیه عدم تمکین زوجه اظهار میدارند: به دلیل اینکه ضرب اساساً در دین مقدس اسلام به معنای تعزیر و تادیب است و بر اساس روایت معتبر، تعزیر به دست حاکم میباشد؛
طبیعتاً میتوان آیه را این طور تفسیر نمود که به جهت آنکه انسان موجودی صاحب عقل و منطق است، ابتدا باید او را نصیحت و موعظه کرد (در مورد خاصی از نشوز که امتناع از هم بستر شدن باشد) و در صورت عدم تأثیر، دوری از خوابگاه توصیه شده است که یک نوع اعراض توسط زوج محسوب میشود و در صورت عدم تأثیر این مرحله، زوج باید موضوع را به محاکم اطلاع دهد و دادگاه باید زن را تغزیر نماید.
چرا که «التعزیر بید الحاکم» است و شوهر حق مباشرت در ضرب ندارد. به تعبیر دیگر، برای ضرب زوجه توسط زوج دو مشکل وجود دارد. محذور اول وحدت سیاق آیه است که اقتضاء میکند، زوج در ضرب مباشر باشد. محذور دوم ضرب در اسلام به معنی تعزیر است و تعزیر در حیطه حکومت و جزء وظایف حاکم میباشد. لیکن محذور دوم اهم و اشد است و مرعات آن أولی از محذور وحدت سیاق است.
بر چنین تفسیری چند اشکال وارد است، زیرا از یک طرف منجر به دخالت بیشتر دولت در نهاد خانواده میشود و از طرف دیگر سعادت خانواده تامین نمیشود، یکی از استادان حقوق معتقد است:
«حکیمان رخنه دولت در این سرای مردمی را زیانبار و خطرناک شمردهاند و با جدا ساختن «تدبیر منزل» از «سیاست مدن» مرز قاطع و طبیعی میان دولت و خانواده را نمایان ساختهاند. تجربه نیز نشان داده است که هرگاه دولتها خواستهاند وجود خویش را بر خانواده تحمیل کنند به آن آسیب رساندهاند»، نکته مهمتر این که محذور یاد شده در صورتی بوجود میآید که ضرب به معنی تعزیر و مجازات قرار داده شود، اما همانطور که گذشت ضرب در آیه به معنای تعزیر نیست و به همین علت هم در صورت زدن به نظر مشهور فقها برای آن مجازات دیه و قصاص تعیین گردیده است، لذا تعارضی وجود ندارد تا محذور دوم اهم دانسته شود.
ب)- در برخی از روایات زدن را به گرسنگی و ندان پوشاک تفسیر کردند، پیامبر گرامی اسلام میفرماید: «من تعجب میکنم از کسی که همسرش را میزند در حالی که خود سزاوارتر از او به کتک خوردن است. زنانتان را با چوب نزنید چرا که قصاص خواهید شد، بلکه آنها را با گرسنگی و ندادن پوشاک بزنید». چنین برداشتی همان ضمانت اجرای نشوز زن یعنی ترک انفاق است که تقریباً همه فقها، آن (ترک انفاق) را ضمانت اجرای نشوز قرار دادهاند.
بنابراین با توجه به اصل عدم ولایت و این که زدن زوجه مخالف اصل و قاعده است وبا توجه به تعارض آن (زدن) با آیات معروف و روایات مؤید آن مانند روایتی از امام صادق (ع) که میفرماید: «وقتی که مردی میخواهد ازدواج کند بگوید اعتراف میکنم به پیمانی که خداوند از من گرفته است که یا به شایستگی نگهداری کنم یا به نیکی طلاق دهم».
باید در تفسیر آن به قدر متیقن اکتفاء نمود و تفسیر مضیق کرد و زدن را مطابق روایات به ترک انفاق یا ضرب غیرمبرح یا دوستانه که در واقع تعزیری در آن نیست، تفسیر نمود. در حقوق موضوعه ایران اشارهای به این مسأله نشده است و قانونگذار تنها ترک انفاق را به عنوان ضمانت اجرای نشوز قرار داده است و به دلیل اینکه استفاده از تحکم و اجبار توسط شوهر در ارتباط جنسی با اصل 40 قانون اساسی منافات دارد؛ باید آن را از مصادیق سوء استفاده از حق شمرد.
یکی از اساتید حقوق در این باره معتقد است: «بیگمان شوهر برای کامجویی از همسر خود حق توسل به زور را ندارد. خشونت و ایراد ضرب و تهدید از مصداقهای بارز سوء استفاده از حق داشتن رابطه جنسی با همسر است و دادگاه میتواند با اقدامی مناسب (مانند استفاده از اجبار و تعیین جریمه نقدی) شوهر را از خشونت باز دارد».
عدم تمکین زوجه و دادگاهها
رویه دادگاهها در سالیان متمادی بر این قرار گرفته که وقتی زنی منزل را ترک میکند، به درخواست شوهر، دادگاه حکم الزام به تمکین صادر میکند. حال سؤال این است که چنانچه استفاده از اجبار و تحکم در تمکین مشروع نیست؛ پس چرا دادگاه چنین حکمی را صادر میکند. الزام به تمکین در هیچ یک از قوانین ماهوی و شکلی حقوق ایران وجود ندارد. اصلاً چنین حکمی امکان اجرا ندارد و به تعبیر یکی از حقوقدانان چگونه ممکن است زنی را به زور اجرائیه و پاسبان به همبستر شدن با شوهر مجبور نمود؟ متهورانهترین کاری که مأمور اجراء میتواند انجام دهد، این است که زن را با اجبار به خانه شوهر برگرداند. ولی آیا ممکن است زن را بدین سان در خانه شوهر زندانی نمود؟ و اگر زن دوباره از خانه شوهر برود، دوباره برای برگرداندن وی باید به دادگاه رفت؟ پس ناچار دعوای تمکین بینتیجه میماند».
بدین علت علیرغم آن که در سایر موارد وقتی متعهد از تعهد خود سرباز زند، مطابق قانون و به درخواست متعهدله، حاکم او را مطابق ماده 237 ق.م. اجبار به ایفای تعهد مینماید؛ اما در ماده 1108 ق.م. در صورت امتناع زن از ادای وظایف زوجیت بدون این که اشارهای به الزام یا اجبار بکند، فقط مقرر میدارد که زن مستحق نفقه نخواهد بود. این بهترین شاهد و دلیل است که اجبار و خشونت در حقوق ایران به تبع فقه پذیرفته نشده است، لذا احکام الزام به تمکین صادره از محاکم علیرغم این که سالیانی است در دادگاهها صادر میشود، اما هیچ وقت به اجرا در نیامده است و تنها اثر مهم حقوقی که بدنبال دارد محروم ساختن زوجه از حق نفقه است.
ضمانت اجرای عدم تمکین
هر قانونی اگر فاقد ضمانت اجرای قانونی باشد، آن قانون لغو خواهد بود. پس اگر شوهر اجازه ندارد با تحکم و اجبار به حق مشروع خود برسد و برای دادگاه امکان اجرای چنین حکمی وجود ندارد، پس ضمانت اجرای حقوقی عدم تمکین زوجه چیست؟ ضمانت اجرای مستقیم عدم تمکین، محروم شدن زن از حق نفقه است و این امر مورد اتفاق همه فقهای شیعه و اهل سنت میباشد و ماده 1108 ق.م. نیز همان طور که قبلاً بیان شد، محرومیت از استحقاق نفقه را ضمانت اجرای امتناع زوجه از تمکین دانسته است و در صورت ادامه چنین سوء رفتاری از ناحیه زن و عدم امکان صلح بین آنها، چارهای غیر از طلاق نخواهد بود.
به این سؤال که ماهیت حقوقی چنین ضمانت اجرایی چیست؟ دو پاسخ داده شده است:
- تمکین و نفقه دو تعهد متقابل هم میباشند که به طور طبیعی عدم اجرای تعهد از طرفی، میتواند مجوزی برای امتناع طرف مقابل از اجرای تعهد باشد.
- سقوط تعهد انفاق، مجازات زنی است که بدون عذر موجه از وظائف همسری از جمله تمکین امتناع میورزد.
برخی از حقوقدانان مبنای دوم را با ساختمان حقوقی نکاح سازگارتر دانسته و معتقدند، اگر رابطه تمکین با الزام به انفاق مانند رابطه دو عوض و دو تعهد باشد، زن نیز بایستی بتواند در صورت ترک انفاق از سوی شوهر از تمکین خود دارای کند و حال آن که چنین اختیاری به وی داد نشده است. البته در صورتی که تمکین و نفقه دو تعهد مقابل هم باشند، اشکالی ندارد که برای هر تعهدی ضمانت اجرایی خاصی از طرف قانونگذار تعیین شود. ضمانت اجرای عدم تمکین در صورتی قابل اجرا است که تخلف از وظایف زناشویی و عدم تمکین بدون مانع شرعی نباشد؛ اما چنانچه عدم تمکین ناشی از مانع مشروع یا بیش از متعارف و معقول باشد به طوری که از مصادیق ایذاء گردد، خارج از مصادیق نشوز است و ضمانت اجرایی نخواهد داشت.
ترک ارتباط توسط زوج
اولین چیزی که به طور غالب از نشوز مردان در ذهنها متصور است و بیشتر فقها و حقوقدانان وقتی درباره آن بحث میکنند، ترک انفاق از طرف شوهر است. لذا نشوز مرد، مساوی ترک نفقه دانسته میشود، اما نشوز در لغت و فقه معنای عام دارد و برخی فقها چنین تعریف کردند:
«تخلف و عدم انجام تعهد از طرف هر یک از زن و شوهر نسبت به حقوق واجبی که هر یک بر دیگری دارند».
در مورد دیگر این گونه تعریف شده: هنگامی که نشانههای نشوز مرد از طریق امتناع از ادای حقوق زوجه مثل قسم (حق مضاجعه)، نفقه و مانند آنها ظاهر میشود. با توجه به دو تعریف اخیر عدم انجام تکلیف لازم از طرف زوج از جمله عدم تمکین وی به نیاز جنسی زن در حد مشروع، موجب صدق عنوان نشوز بر مرد میشود و باید آن را از مصادیق آزار زن به حساب آورد که در شریعت اسلام مردود است. پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)، مردی را که به دلیل عبادت شبانه روزی نسبت به همسر خود بیاعتنا بود، به شدت مورد عتاب و اعتراض قرار میدهد و میفرماید: «ای عثمان! بدان که خدا مرا برای رهبانیت نفرستاده است. شریعت من شریعت فطری آسان است.
من شخصاً نماز میخوانم و روزه میگیرم و با همسر خود نیز آمیزش میکنم. هرکس میخواهد از دین من پیروی کند باید سنت مرا بپذیرد. ازدواج و آمیزش زن و مرد با یکدیگر جزء سنتهای من است». مطابق اصول و قواعد در هر موردی که مسأله عدم انجام تعهد و تخلفی به وجود آید، باید جهت اجرا و الزام به حاکم و دستگاه قضایی مراجعه شود. آیت الله اراکی در این زمینه میفرماید: در روایت زیادی، حقوق متعددی به نفع شوهر بر عهده زن وارد شده است.
همچنان که در روایات دیگری، حقوق متعددی به نفع زن بر عهده شوهر آمده است. در این صورت اگر زوجه در انجام این وظائف کوتاهی کند؛ شوهر میتواند از پرداخت حقوق زن امتناع کند. اما این امر مسلم است که چنانچه شوهر در انجام وظائف خود کوتاهی نماید. زن به شخصه نمیتواند اقدامی بکند؛ بلکه باید برای حل و فصل موضوع به حاکم مراجعه نماید. رجوع به حاکم مطابق و موافق با قاعده است، اما امتناع شوهر در ترک انفاق خلاف قاعده است که بوسیله اجماع فقهاء ثابت میشود.
البته در توجیه این امر میتوان ادعا کرد که این نوع اقدامات حقوقی (نه کیفری) از حداقل اختیارات ریاست یا سرپرستی شوهر است که در صورت تخلف زن در ادای وظائفش، شوهر میتواند به عنوان سرپرست انجام دهد. این تدبیر در نهاد خانواده و روابط زن و شوهر مانع دخالت دولت در این نهاد خصوصی میشود.
به هر حال در صورت تخلف شوهر از ادای وظائف خود، حاکم میتواند در مورد ترک انفاق، وی را اجبار و الزام به انجام تعهد نماید. اما در خصوص تخلف زوج از رابطه جنسی زوجه میتواند با استناد به رفتار سوء شوهر و به دلیل عسروحرج از دادگاه تقاضای طلاق نماید.
برخی از حقوقدانان معتقدند، هر چند هدف اصلی نکاح این است که زن و مرد تشکیل خانواده دهند... و با این که ازدواج تنها به منظور ایجاد رابطه جنسی نیست، اما به طور معمول مهمترین هدف این است که زن و شوهر از نظر اخلاقی و حقوقی، مکلف به حفظ روابط جنسی با همسر خود باشند. اگرچه در قانون مدنی در این مورد حکم صریحی وجود ندارد، ولی عرف [و شرع] آن را از لوازم حسن معاشرت با زن میداند، لذا ماده 1103 ق.م. زوجین را ملکف به حسن معاشرت با یکدیگر نموده است.
البته لوازم حسن معاشرت را بدقت نمیتوان معین کرد، زیرا عادات و رسوم اجتماعی و درجه تمدن و اخلاق مذهبی در میان هر جامعه و اجتماعی، مفهوم خاصی از «حسن معاشرت» به دست میدهد. در هر حال رفتارهایی که مصداق سوء معاشرت باشد، مثل بیتوجهی به این نیاز مشروع زن، از نظر حقوقی نیز بدون ضمانت اجرا نمانده است، یعنی همانطوری که سوء معاشرت زن وی را از استحقاق نفقه محروم میکند (ماده 1108 ق.م.).
سوء معاشرت مرد نیز چنانچه برای زن غیر قابل تحمل باشد، به استناد ماده 1130 ق.م. زن حق دارد از دادگاه درخواست طلاق نماید.چنین راه حلی اقتضای آیه «فامساک بمعروف او تسریح باحسان» نیز هست و آیه «لاتمسکوهن ضراراً لتعتدوا» ایجاد ضرر و فراهم آوردن زمینه عسروحرج زن را از ناحیه مرد سلب نموده است. از کلام امام صادق (ع) که میفرماید: «هر کس گروهی از زنان را نزد خود گرد آورد که نتواند آنها را از جهت جنسی اشباع نماید و آنگاه آنها به زنا و فحشا بیافتند گناه این فحشا به گردن اوست».
این ملاک استخراج میشود که مرد حق ندارد زنی را بدون این که به نیاز جنسی آن پاسخ دهد، نگه دارد. برخی از فقها با تاکید بر همین مساله اظهار میدارند، اگر زن از جهت کثرت تمایل و خواستههایش (برای مجامعت) نتواند تا چهار ماه صبر کند به طوری که دچار معصیت شود. احتیاط واجب آن است که مرد باید قبل از آن زمان با وی مقاربت نماید یا او را طلاق دهد. حضرت امام نیز به طور مطلق طلاق را آخرین ضمانت اجرای سوء معاشرت شوهر می داند و می فرماید:
«از شئون فقیه است که اگر چنانچه مردی با زن خودش رفتار بد و ناسالم کند، فقیه وی را اولاً نصیحت نماید؛ ثانیاً تادیب کند و اگر دید ادب نمیشود، طلاق را اجرا نماید».
بنابراین معلوم میشود، در صورت ترک ارتباط زن توسط شوهر چنانچه مصداق سوء معاشرت و عسر و حرج باشد، زن میتواند با استناد ماده 1130 ق.م. درخواست طلاق قضایی نماید.
تمکین و استحکام روابط خانوادگی
هدف و غایت اصلی ازدواج، تشکیل نهادی به نام خانواده است که نخستین و بنیادیترین نهاد در جامعه است. صلاح و فلاح جامعه وابسته به سلامت این نهاد میباشد و هر آن چه که در تحکیم پیوند این نهاد و ایجاد صمیمیت زوجین مؤثر است، باید در تقویت آن حداکثر کوشش به عمل آید و بالعکس هر آن چه که موجب سستی و از هم گسیختگی این کانون مقدس شود، باید با آن مبارزه نمود. «اختصاص یافتن استمتاعات و التذاذهای جنسی به محیط خانوادگی و در کادر مشروع، پیوند زن و شوهر را محکم میسازد و موجب اتصال بیشتر زوجین به یکدیگر میشود.
فلسفه پوشش و منع کامیابی جنسی از غیر همسر مشروع، از نظر خانوادگی این است که همسر قانونی شخص از لحاظ روانی عامل خوشبخت نمودن وی به شمار میرود، در حالی که در سیستم آزادی کامیابی، همسر قانونی از لحاظ روانی یک رقیب و مزاحم و زندانبان به شمار میرود، در نتیجه کانون خانوادگی براساس دشمنی و نفرت پایه گذاری میشود».
قرآن کریم نیز با توجه به نقشی که تمکین در حفظ و حراست اعضای خانواده دارد میفرماید: «هن لباس لکم و انتم لباس لهن»، این دو جمله از قبیل استعاره است. برای این که هر یک از زن و شوهر، طرف دیگر خود را از رفتن به دنیای فسق و فجور و اشاعه آن در بین افراد نوع بشر جلوگیری میکند. پس در حقیقت مرد لباس و ساتر زن است و زن ساتر مرد است.
در واقع آمیزش و رابطه زن و مرد محافظ زوجین است و به نظر صاحب تفسیر «پرتوی از قرآن» وقار و پردهای که از آمیزش مشروع مرد و زن بر چهره ظاهر و درونی انگیزههای حیوانی و طغیان شهوت کشیده میشود؛ حافظ رسوایی، پردهبرداری و سبکسری است.
به نظر میرسد در روابط زن و مرد به جای این که به قوانین و وظائف واجب هر یک از زن و مرد توجه شود؛ باید اقدام به فرهنگسازی احکام اسلامی که از طریق وضع احکام مستحبی بیان شده، توجه نمود. سفارشهایی اسلام به مسائل کوچک آمیزشی و ظرافت های این امر با توجه به حالتهای روحی و روانی هر یک از زوجین، به طرف مقابل کرده است، تا کمبود و نقصانی در این خصوص باقی نماند که موجب انتقال آن به خارج از کادر ازدواج و خانواده شود و پایه های نهاد خانواده و به تبع آن جامعه دچار تزلزل و بیبندباری گردد، چرا که عدم پاسخ گویی مناسب به این نیاز در روابط زن و شوهر و سرایت آن به محیط خارج و پیدایش سیستم روابط آزاد تا مرحلهای که ممکن است حتی مانع از تشکیل چنین نهاد مهم (خانواده) شود. لذا همانطوری که در حفظ یک نظام سیاسی، اقتصادی، نیازمند یک انضباط سیاسی و اجتماعی است و فقدان آن هرج و مرج سیاسی و اقتصادی، را به دنبال خواهد داشت، نظام خانواده و مسائل غریزی و جنسی آن نیز به انضباط نیازمند است و فقدان انضباط جنسی موجب خودسری، هرج و مرج و بی بند و باری خواهد گردید،
چنان که استاد مطهری میفرماید: «اخلاق سیاسی به غریزه قدرت و برتری طلبی مربوط است و اخلاق اقتصادی به حس افزون طلبی همچنان که اخلاق جنسی مربوط به غریزه جنسی است، از نظر لزوم آزادی از یک طرف و لزوم انضباط شدید از طرف دیگر، هیچ تفاوتی میان این سه بخش اخلاق نیست. معلوم نیست چرا طرفداران اخلاق نوین جنسی گشاده دستیها را تنها درباره اخلاق جنسی جایز می شمارند؟!»
از این رو هر چند در قانون مدنی هیچ اشارهای به تکلیف وفاداری زن و شوهر نسبت به یکدیگر و لزوم انضباط اخلاق جنسی نشده است، اما باید سکوت قانونگذار را به دلیل بدیهی بودن این امر دانست، چرا که در فرهنگ جامعه ایران رابطه آزاد بین زن ومرد در هر حال ممنوع و خلاف قانون و شرع است؛ به ویژه گناه کسی که همسر دارد و به خانواده پایبند نباشد از نظر اخلاق مذهبی قباحت بیشتری دارد. لطمهای که در اثر رابطه نامشروع زن یا شوهر با دیگری بر اساس خانواده وارد میشود، از نظر حقوقی نیز بی مکافات نمیباشد. برای عدم وفاداری زوجین نسبت به یکدیگر در حقوق کشورهای اروپایی مثل فرانسه نیز مجازات تعیین گردیده است.
(عدم وفاداری مرد در حقوق فرانسه مخصوص مواردی است که مرد با زنی رابطه مستمر در اقامتگاه زوجین برقرار کند، یعنی زنی را به عنوان همخوابه در منزل خویش نگهدارد.)
البته در حقوق این کشور، مجازات زن و مرد از این جهت با هم برابر نیستند. زنی که به شوهر خود خیانت کند، در همه حال مجرم است و به زندان محکوم میشود؛ ولی مجازات مرد از غرامت هیچ گاه تجاوز نمیکند. اما در حقوق ایران، از این حیث تفاوتی بین زن و مرد نیست در قانون مجازات اسلامی کیفر زن شوهردار که با مرد دیگری رابطه نامشروع دارد (زنای محضه)، یا مرد زندار که با زن دیگر رابطه نامشروع برقرار کند (زنای محص) ممکن است تا اعدام در صورت وجود شرایطی محکوم گردد. از جهت حقوقی نیز ممکن است به عنوان سوء رفتار یا ارتکاب جرمی که با حیثیت خانوادگی تعارض دارد، مستند درخواست طلاق قرار گیرد.
اسلام ضمن تاکید فراوان بر انضباط اخلاق جنسی در محدوده ازدواج و منع شدید از هر گونه ارتباط خارج از این چارچوب، برعکس آن چه در مسیحیت به نام رهبانیت و دوری از ازدواج تاکید میشود، تا حدی که ازدواج را احراز نیمی از دین معرفی میکند. در این راستا خوب شوهرداری کردن را جهاد زن معرفی میکند و پیامبر اکرم (ص) عثمان بن مظعون را به دلیل بیاعتنایی به همسرش مورد عتاب قرار می دهد.
مهمتر از اینها باید به فرهنگ سازی اسلام در خصوص سفارش به هر یک از زن و شوهر و مستحباتی که جهت آمادگی هر یک برای ایجاد ارتباط جنسی وضع نموده، مورد توجه قرار گیرد که نشان دهنده اهمیت اسلام به نقش تمکین در استحکام نهاد خانواده است. علامه طباطبایی میفرماید: «قوانین فقهی وقتی توأم با احکام اخلاقی گردد (مثلاً قوانینی که اسلام در باب زناشویی ارائه کرده) آن وقت قانون بسیار گوارا و قابل عمل می شود».
پیشنهادات قانونی
بر اساس شریعت و قانون، زن و شوهر در مقابل یکدیگر حقوق و تکالیفی دارند، از جمله آنها تمکین یعنی پاسخگویی به نیازهای جنسی یکدیگر است که وظیفهای مشترک بین زن و شوهر میباشد و انجام درست این وظیفه از طرف زوجین علاوه براین که باز دارنده آنها از فحشاء است، ضامن سلامت و صلاح جامعه نیز می باشد.
وفق قانون و شریعت و تاکید فراوان قرآن کریم میزان و معیار رفتار زوجین با یکدیگر عرف پسندیده و نیکو میباشد. در واقع تمکین در شرع و قانون اساسی به معنای انظباط اخلاق جنسی جهت حفظ و سلامت نهاد خانواده و جامعه میباشد و هر گونه برخورد خشونت آمیزی علاوه بر آن که در قانون مجوزی برای آن وجود ندارد به صراحت آیات و روایات هر گونه اضرار و خشونت و در تنگناه قرار دادن زن نفی گردیده است و به تعبیر استاد مطهری رفتار معروف و نفی اضرار به همسر یک اصل کلی در باب حقوق زوجیت است.
بنابراین به جهت اینکه اجبار و تحکم هر یک از زوجین نسبت به این امر منجر به خارج شدن از حیطه قانون و حق میگردد؛ لذا از مصادیق خشونت غیرمجاز محسوب میشود. البته تخلف از این وظیفه نسبت به زوج و زوجه دارای ضمانت اجرای خاصی است. طبق ماده 1108 ق.م. عدم تمکین از طرف زوجه، موجب محرومیت وی از استحقاق نفقه میگردد کما این که با توجه به تعریف نشوز از طرف فقها عدم تمکین از طرف مرد در صورتی که از مصادیق ایذاء باشد، میتواند مستند درخواست طلاق از طرف زوجه قرار گیرد.
به دلیل اینکه این مورد به صراحت در قانون ذکر نشده است، لذا پیشنهاد میگردد ماده 1129 ق.م. بدین نحو اصلاح گردد:
«در صورت امتناع شوهر از تادیه حقوق زوجه مانند استنکاف از دادن نفقه و عدم امکان اجرای حکم محکمه و الزام او به دادن نفقه یا امتناع او از سایر وظایفش از جمله همخوابگی، زن میتواند برای طلاق به حاکم رجوع کند و حاکم شوهر را اجبار به طلاق نماید...».
همچنین با توجه به مطالبی که بیان گردید، معلوم میشود، اجبار به تمکین از نظر عقل، شرع و عرف امری پسندیده نیست؛ لذا پیشنهاد میشود:
الزام به تمکین زوجه که در رویه قضایی وجود دارد، اگرچه سالیان متمادی است که در دادگاهها چنین حکمی صادر میشود؛ منسوخ گردد. زیرا چنین حکمی فاقد هر گونه مستند قانونی و در عمل هم چنین حکمی غیر ممکن است.
پی نوشت:
- قرآن کریم.
- اراکی، محمدعلی: «کتاب النکاح»، قم، نورنگار، چ اول، 1377.
- بحرانی، یوسف: «الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة»، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چ اول، سال 1409.
- جبعی عاملی، زین الدین (شهید ثانی)، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، انتشارات داوری، قم، چ اول، 1410.
- جبعی عاملی، زین الدین (شهید ثانی)، مسالک الافهام الی تنقیح شرایع الاسلام، موسسه المعارف الاسلامیه، چ اول، 1416.
- حر عاملی، محمّد بن حسن: «وسایل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه»، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- حلی، احمد بن محمد بن فهد: «المهذب البارع»، مؤسسه نشر اسلامی، 1407.
- حلّی(محقق حلّی)، جعفر بن حسن: «شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام»، بیروت، دار الاضواء، چ دوم، 1403.
- حلی (علامه)، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، قم، منشورات الرضی، بیتا.
- حلّی، محمّد بن حسن: «ایضاح الفوائد فی شرح اشکالات القواعد»، چ اول 1387.
- دهخدا، علی اکبر: «لغتنامه»، چاپ دانشگاه تهران، 1347.
- زحیلی، وهبة: «الاسرة المسلمة فی العلم المعاصر»، دمشق، دار الفکر، چ اول، 1420.
- سید قطب: «فی ظلال القرآن»، ترجمه مصطفی خرم دل، تهران، نشر احسان، 1378.
- شیخ صدوق، ابن بابویه: «المقنع»، مؤسسه امام هادی، 1415.
- شیخ مفید: «المقنعه»، مؤسسه نشر اسلامی، چ دوم، 1410.
- طالقانی، محمود: «تفسیر پرتوی از قرآن»،شرکت سهامی انتشار، 1358.
- طباطبایی، سید علی، «ریاض المسائل فی بیان الاحکام بالد لائل»، قم، موسسه آل البیت(ع)، 1404.
- طباطبایی (علامه)، سیّد محمّد حسین: «تفسیر المیزان»، ترجمه سیّد محمّد باقر همدانی، دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1363.
- طباطبایی یزدی، سیّد محمّدکاظم، «العروه الوثقی»، بیروت، مؤسسه الاعلمی، چ دوم،1409.
- طرابلسی، عبدالعزیز بن براج، «المهذب»، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1406.
- طوسی(شیخ الطائفه)، محمّد بن حسن: «المبسوط فی فقه الامامیّه»، المکتبة المرتضویة لاحیاء الاثار الجعفریة، 1460.
- علامه مجلسی: «بحار الانوار»، مؤسسه الوفا، بیروت، چ دوم 1403.
- قاسمی روشن، ابراهیم: «همسرآزاری، رفتارشناسی آزار علیه شوهر»، فصلنامه کتاب زنان، تابستان 1382.
- کاتوزیان، ناصر: «حقوق مدنی خانواده»، تهران، بهمن برنا، چ پنجم، 1378.
- کار، مهرانگیز: «پژوهشی درباره خشونت علیه زنان در ایران»، انتشارات روشنفکران و مطالعات زنان، چ اول، 1379.
- کلینی رازی (شیخ کلینی)، ابوجعفر محمّد بن یعقوب: «الاصول من الکافی»، تهران، دار الکتاب الاسلامیّه، چ سوم، 1388.
- مطهری، مرتضی: «نظام حقوق زن در اسلام»، تهران، انتشارات صدرا، چ بیست و یکم، زمستان 1374.
- مقدس اردبیلی، احمد، «مجمع الفائده و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان»، جامعه مدرسین، قم، 1404.
- مکارم شیرازی، ناصر و دیگران: «تفسیر نمونه»، تهران، دارالکتاب الاسلامیّه، 1366.
- محمدی، مرتضی:«ترتیب اموال زوجین در حقوق ایران و فرانسه»، فصلنامه علمی، پژوهشی نامه مفید، سال هشتم، بهار1381.
- محمدی، مرتضی: «حقوق و تکالیف زوجین در حقوق اسلام»، ماهنامه رواق اندیشه، سال اول، مهر و آبان 1380.
- مطهری، مرتضی: « مجموعه آثار»، انتشارات صدرا، چ دوم، 1379.
- موسوی بجنوردی، سید محمد: «فقه زنان»، فصلنامه ریحانه، سال اول، بهار 1382.
- موسوی خمینی، سیّد روح اللّه: «تحریر الوسیله»، قم، مکتبه الاعتماد، چ چهارم، 1403.
- موسوی خمینی، سیّد روح اللّه: «صحیفه امام»، مؤسسه آثار نشر امام خمینی (ره).
- موسوی خویی، سیّد ابوالقاسم: «کتاب النکاح»، قم، انتشارات دارالعلم، 1365.
- مومن قمی، محمد: «کلمات سدیده فی مسائل جدیده موسسه نشر اسلامی»، چ اول، 1415.
- مومن سبزواری، محمّد باقر بن محمّد: «کفایة الاحکام»، اصفهان، مدرسه صدر مهدوی.
- نجفی، محمّد حسن: «جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام»، تهران، المکتبة الاسلامیّة، چ دوم، 1366.
- نوری طبرسی، میرزا حسین: «مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل»، مؤسسه آل البیت (ع)، بیروت، 1408.