فهم كلام خدا در مكتب ملاصدرا (1)

فهم‌ و تفسير كلام‌ خدا همواره‌ يكي‌ از مسائل‌ مورد بحث‌ بوده‌ و در فلسفه‌ و عرفان‌ اسلامي‌ نيز بگونه‌هاي‌ مختلف‌ از آن‌ بحث‌ شده‌ است‌. قرآن‌ مجيد از «كلام‌» بعنوان‌ «آيت‌» (نشانه‌) نام‌ مي‌برد، اين‌ نشانه‌هايي‌ كه‌ معنا و مفهومي‌ را در پشت‌ سر دارند از سه‌ راه‌ قابل‌ دريافت‌ مي‌باشند:
دوشنبه، 22 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فهم كلام خدا در مكتب ملاصدرا (1)

فهم كلام خدا در مكتب ملاصدرا (1) *
فهم كلام خدا در مكتب ملاصدرا (1) *


 

نويسنده:سيد محمد خامنه اي




 
فهم‌ و تفسير كلام‌ خدا همواره‌ يكي‌ از مسائل‌ مورد بحث‌ بوده‌ و در فلسفه‌ و عرفان‌ اسلامي‌ نيز بگونه‌هاي‌ مختلف‌ از آن‌ بحث‌ شده‌ است‌. قرآن‌ مجيد از «كلام‌» بعنوان‌ «آيت‌» (نشانه‌) نام‌ مي‌برد، اين‌ نشانه‌هايي‌ كه‌ معنا و مفهومي‌ را در پشت‌ سر دارند از سه‌ راه‌ قابل‌ دريافت‌ مي‌باشند:
اول‌) از راه‌ علائم‌ طبيعي‌، مانند حوادث‌ طبيعي‌ ولي‌ غير عادي‌ همچون‌ كسوف‌ و خسوف‌ و زلزله‌...
دوم‌) از راه‌ كلمات‌ و زبانهاي‌ بشري‌، اينگونه‌ كلام‌ الهي‌ كه‌ به‌ آن‌ «وحي‌» مي‌گويند. فقط‌ به‌ افرادي‌ خطاب‌ مي‌شود كه‌ صلاحيت‌ و قابليت‌ لازم‌ براي‌ گرفتن‌ آن‌ را داشته‌ باشند.
سوم‌) با بيان‌ بدون‌ استفاده‌ از كلمات‌ و عبارات‌، بصورت‌ «الهام‌» و انتقال‌ مستقيم‌ مفاهيم‌ به‌ ذهن‌ و دل‌ مخاطب‌.
اما از ديدگاه‌ ديگر، تمام‌ پديده‌هاي‌ جهان‌، معلول‌ امر و خلق‌ خداوند متعال‌، و بتعبير ديگر «افعال‌» او شمرده‌ مي‌شوند و كلام‌ الهي‌ هستند كه‌ دلالت‌ آنها ذاتي‌ و طبيعي‌ است‌.
پيشواي‌ اول‌ شيعيان‌ اميرالمؤمنين‌ علي‌(ع) در نهج‌البلاغه‌ در اينباره‌ فرموده‌ است‌:
خداوند به‌ هرچه‌ اراده‌ كند كه‌ موجود شود مي‌گويد: بشو! (كُن‌) و آن‌ چيز بوجود مي‌آيد، اما نه‌ كلامي‌ بصورت‌ ندا يا صوتي‌ كه‌ به‌ گوش‌ ظاهري‌ برسد. كلام‌ خداي‌ متعال‌، فعل‌ اوست‌.[1]
اين‌ كلام‌ امام‌ علي‌(ع) راهگشاي‌ بحث‌ ماست‌ و ما را به‌ مركز بحث‌ و مسئله‌ هدايت‌ مي‌كند، زيرا كلام‌ الهي‌ را از حوزة‌ كلام‌ بشري‌ كه‌ با صوت‌ و بكمك‌ هوا ايجاد مي‌شود و وضعي‌ و قراردادي‌ است‌ ـ و حتي‌ از حوزة‌ بازيهاي‌ زباني‌ مصطلح‌ در فلسفة‌ زبان‌ ـ بيرون‌ آورده‌ و به‌ حوزة‌ پديده‌هاي‌ طبيعي‌ و پديدارشناسي‌ وحي‌ مي‌برد و در نتيجه‌ تفسير قرآن‌ و هرمنوتيك‌ مربوط‌ به‌ آن‌، بيشتر در حوزة‌ هرمنوتيك‌ فلسفي‌ قرار مي‌گيرد تا حوزة‌ هرمنوتيك‌ سنتي‌. شايد بتوان‌ تفسير ملاصدرا و هرمنوتيك‌ او را پلي‌ براي‌ آشتي‌ آن‌ دو نوع‌ هرمنوتيك‌ دانست‌ و آن‌ را پايه‌گذار هرمنوتيك‌ فلسفي‌ معرفي‌ كرد.
كلمه‌ «كُن‌!» (بشو! باش‌! هست‌ شو!) كه‌ در قرآن‌ مكرر بكار رفته‌ است‌،[2] همان‌ «اراده‌ الهي‌» و «امر الهي‌» است‌ كه‌ به‌ «كلام» تعبير و تبديل‌ مي‌شود و بصورت‌ يك‌ موجود خارجي‌ در خارج‌ «موجود» مي‌گردد و در واقع‌، وجود خارجي‌ اشياء ـ يا باصطلاح‌ هـايدگر: اگـزيستنس‌ آنهاـ به‌ «كلمه‌» الهي‌ يعني‌ همان‌ «كُن‌» بستگي‌ دارد. و بنظر مي‌رسد كه‌ اين‌ «كلمه‌» ـ كه‌ عرفاي‌ مسلمان‌ با اقتباس‌ از قرآن‌ نام‌ آن‌ را «كُن‌ وجودي‌»[3] گذاشته‌اند ـ مصداقاً همان‌ لوگوس‌ Logos باشد كه‌ در فلسفة‌ اشراقي‌ ايران‌ باستان‌ و فلسفه‌ يونان‌ قديم‌ سابقه‌ دارد.
از اين قرار، جهان‌ و كل‌ موجودات‌ (كه‌ گاهي از آن‌ به‌ انسان‌ كبير تعبير مي‌شود) يك‌ كتاب‌ و يك‌ خطاب‌ الهي‌ است‌ و همه‌ چيز در جهان‌ نشانه‌هايي‌ معنادار براي‌ فهم‌ معاني‌ و مقاصد الهي‌ و قابل‌ فهم‌ و تفسير مي‌باشند.
اين‌ حقيقت‌، مانع‌ از آن‌ نمي‌شود كه‌ خداوند در قالب‌ علايم‌ وضعي‌ و زباني‌ هم‌ با بشر سخن‌ بگويد كه‌ به‌ آن‌ «وحي‌»[4] مي‌گويند. كلام‌ لفظي‌ يا «وحي‌»، نه‌ فقط‌ بي‌ارتباط‌ به‌ كلام‌ وجودي‌ نيست‌، بلكه‌ در نظر ملاصدرا و عرفان‌ اسلامي‌ مرتبه‌ و درجه‌يي‌ از درجات‌ و مراتب‌ كلمه‌ وجودي‌ (يا لوگوس‌) است‌. گويي‌ خداوند بوسيلة‌ انسان‌ كبير با انسان‌ (يا جهان‌ صغير) به‌ سخن‌ مي‌پردازد و تقارن[5] و شايد اتحاد اين‌ دو انسان‌ در وجود، معاني‌ و مقاصد الهي‌ را با نشانه‌هاي‌ گوناگون‌ به‌ بشر مي‌رساند؛ زيرا همانگونه‌ كه‌ مقصود بشر از تكلم‌، اظهار و بيان‌ معاني‌ موجود در باطن‌ خود است‌، كلام‌ الهي‌ نيز براي‌ تجلي‌ چهره‌هاي‌ پنهان‌ وجود و ظهور خارجي‌ و عيني‌ ارادة‌ الهي‌ است‌.
بنابرين‌، كلام‌ الهي‌، هم‌ بصورت‌ موجودات‌ خارجي‌ و صحنه‌ جهاني‌ آفرينش‌ ظاهر مي‌شود و هم‌ بصورت‌ وحي‌، كه‌ بصورت‌ الفاظ‌ و زبان‌ پيامبر (ولي‌ بدون‌ واسطه‌ صوت‌ يا هر چيز ديگر) براي‌ پيامبر ظاهر مي‌گردد و در فهم‌ پيامبر جاي‌ مي‌گيرد. فهمي‌ كه‌ هيچگاه‌ از مقصود گوينده‌ جدا نيست‌ و با علم‌ حضوري‌ با حقايق‌ روبرو مي‌شود.
نكته‌ مهم‌ آنستكه‌ ايندو نوع‌ كلام‌ الهي‌ (تكويني‌ و تشريعي‌) دو شكل‌ وجودي‌ از يك‌ حقيقت‌ مي‌باشند؛ زيرا در نظر ملاصدرا و عرفاي‌ مسلمان‌، «وجود» گرچه‌ در حقيقت‌ و ذات‌ خود يك‌ چيز بيشتر نيست‌، ولي‌ داراي‌ درجات‌ و مراتبي‌ طولي‌ و عمودي‌ است‌ كه‌ وجود عقلي‌ و پس‌ از آن‌ وجود مثالي‌ و سپس‌ وجود خارجي‌ و عيني‌ آن‌ در بالاترين‌ درجه‌، «وجود ذهني‌» [6] يا فهمي‌ در مرحلة‌ ميانه‌، و «وجود لفظي‌» و يا زباني‌ مفاهيم‌ ذهني‌ و همچنين‌ «وجود كتبي‌» و خطي‌ آن‌، در درجة‌ پايين‌ قرار گرفته‌ است‌.
گرچه‌ وجود در اين‌ مراحل‌ مانند تصويري‌ كه‌ در چند آينه‌ بيفتد ـ در حقيقت‌ يك‌ چيز است‌ ولي‌ در اعتبار و درجه‌بندي‌ از لحاظ‌ قوت‌ و ضعف‌، به‌ اين‌ چند درجه‌ تقسيم‌ مي‌شود.[7]بعقيدة‌ ملاصدرا[8]در تمام‌ اين‌ فرايند وجودي‌ و در همة‌ اين‌ مراتب‌ عقلي‌ و مثالي‌ و حسي‌ (يا لفظي‌ و كتبي‌)، گويي‌ وجود بدور خود مي‌چرخد و چهره‌ عوض‌ مي‌كند و اين‌ «بت‌ عيار» هر لحظه‌ به‌ شكلي‌ در مي‌آيد و بالأخره‌ به‌ سخن‌ اول‌ برمي‌گرديم‌ كه‌: جهان‌ همان‌ كتاب‌ خداست‌ كه‌ آغاز و انجام‌ آن‌ يكي‌ است‌ و جهان‌ سراسر يك‌ «كلمه» است‌ كه‌ هر بار بگونه‌يي‌ ظاهر مي‌شود و شايد بدليل‌ همين‌ جلوه‌هاي‌ گوناگون‌ وجود يا «كلمه‌» بوده‌ است‌ كه‌ فلاسفه‌، لوگوس‌ را گاهي‌ همان‌ كوزموس‌ (Cosmos) و جهان‌ خارجي‌ معني‌ مي‌كنند و گاهي‌ آنرا كلمه‌ و نطق‌ و گفتار مي‌نامند.
بنابر آنچه‌ گذشت‌، وحي‌ همان‌ كلام‌ الهي‌ است‌ كه‌ از مراحل‌ فوق‌ مثالي‌ و مثالي‌ و حسي‌ يا عيني‌ گذشته‌ و بصورت‌ الفاظي‌ در مي‌آيد و در آينة‌ ذهن‌ پيامبر مجسم‌ مي‌گردد، گويي‌ در گوش‌ او سخن‌ مي‌گويد. در نتيجه‌ قرآن‌ را مي‌توان‌ صورتي‌ لفظي‌ از حقايق‌ عيني‌ و واقعي‌ جهان‌ يا انسان‌ كبير دانست‌ كه‌ در ظاهر لفظي‌ خود معنايي‌ بپهنه‌ جهان‌ در بالاي‌ سر خود دارد و مانند ديگر حقايق‌ جهان‌ وجود، «آيت‌» و نشانه‌هاي‌ خدا و بيانگر كلام‌ مقدس‌ اوست‌، و قرآن‌ نيز مكرر به‌ اين‌ تجانس‌ اشاره‌ كرده‌ و قرآن‌ را با «كتاب‌ مبين» يكي‌ دانسته‌ است‌.[9]
دريافت‌ وحي‌ يا فهم‌ كلام‌ الهي‌ براي‌ پيامبر، همان‌ انعكاس‌ و شهود حقايق‌ اعيان‌ و پديده‌هاي‌ جهان‌ در روح‌ پيامبر است‌ كه‌ پس‌ از طي‌ مدارج‌ نزولي‌ وجودي‌ در قالب‌ پيامهاي‌ لفظي‌ حاصل‌ مي‌شود، الفاظي‌ كه‌ براساس‌ قواعدي‌ خاص‌ انتخاب‌ شده‌ و پشت‌ سر خود عمق‌ و باطني‌ دارند كه‌ فقط‌ با شهود قابل‌ درك‌ است‌.
در وحي‌ به‌ پيامبران‌، گويي‌ حس‌ هشيار نيست‌ و كلام‌ الهي‌ بصورت‌ علم‌ حضوري‌ و شهودي‌ درك‌ مي‌شود. در اين‌ فرايند، درك‌ كلام‌ الهي‌ قهري‌ است‌ و فرصت‌ دخالت‌ عامل‌ ديگري‌ را در فهم‌ پيامبر نمي‌دهد. تنها چيزي‌ كه‌ از پيش‌ بايستي‌ در گيرنده‌ وحي‌ وجود داشته‌ باشد، نشانه‌هاي‌ مشترك‌ زباني‌ است‌ كه‌ عيناً مانند علايم‌ و كدهاي‌ مخابراتي‌ بايستي‌ در هر دو طرف‌ وجود داشته‌ باشد. زبان‌ قرآن‌ عربي‌ است‌ و زبان‌ پيامبر نيز عربي‌ بود و در قرآن‌ بارها[10] به‌ اين‌ موضوع‌ تصريح‌ شده‌ است‌ و فلسفه‌ همزباني‌ را درك‌ مقصود خداوند دانسته‌ است‌.
برخلاف‌ نظريه‌هاي‌ هرمنوتيك‌ معاصر فلسفي‌، دخالت‌ افق‌ و پيشفرضهاي‌ مستمع‌ يا مفسر در كار وحي‌ بكلي‌ ناصحيح‌ است‌؛ زيرا دخالت‌ عناصر بيگانه‌ از وحي‌ اعتبار آن‌ را خدشه‌دار مي‌كند و نمي‌توان‌ آنرا كلام‌ الهي‌ ناب‌ دانست‌.[11]
يكي‌ ديگر از دلايل‌ خلوص‌ فهم‌ پيامبر از عوامل‌ ديگر همان‌ فضاي‌ عقلاني‌ است‌ كه‌ مرحلة‌ خلوص‌ از ماده‌ است‌ و سرچشمة‌ وحي‌ و كلام‌ الهي‌ شمرده‌ مي‌شود. زيرا همانگونه‌ كه‌ گفتيم‌، جهان‌ هستي‌ داراي‌ مراحل‌ مادي‌ و مثالي‌ و فوق‌ مثالي‌ (يا عقلاني‌) است‌، در انسان‌ و از جمله‌ پيامبر هم‌ همين‌ درجات‌ وجودي‌ يافت‌ مي‌شود؛ يعني‌ انسان‌ در اين‌ جهان‌ در فضايي‌ پرحجم‌ از محسوسات‌ و ماده‌ زندگي‌ مي‌كند ولي‌ داراي‌ قوة‌ خيال‌ و فضايي‌ مثالي‌ (بمعناي‌ مرحلة‌ فوق‌ ماده‌) نيز مي‌باشد كه‌ معادل‌ و منطبق‌ با وجود مثالي‌ در جهان‌ و (كازموس‌) است‌ و نيز داراي‌ قوة‌ فوق‌ مثالي‌ (عقل‌ يا قوة‌ عقلاني‌) است‌، كه‌ معادل‌ و منطبق‌ با عالم‌ فوق‌ مثال‌ يا عالم‌ عقول‌ است‌. اين‌ مراحل‌ وجودي‌ هستي‌شناختي‌ بنابر مبناي‌ ملاصدرا و عرفا، اتفاقي‌ و تصادفي‌ نيست‌، بلكه‌ تابع‌ نظام‌ كلي‌ آفرينش‌ و ارتباط‌ انسان‌ كبير با انسان‌ صغير است‌ و وحي‌ را نه‌ فقط‌ در برخورد پيامبر با الفاظ‌ قرآن‌، بلكه‌ بايد با كل‌ فرايند «نزول‌» شناخت‌ و سبب‌ انتخاب‌ كلمة‌ «نزول» همين‌ سير و طي‌ مراحل‌ در قوس‌ نزولي‌ است‌، زيرا گفتيم‌ كه‌ وجود لفظي‌ (و سپس‌ كتبي‌) پايينترين‌ درجات‌ وجود است‌، تا بحدي‌ كه‌ كمتر كسي‌ آنرا بحساب‌ درجه‌يي‌ از وجود مي‌گذارد و اين‌ تقسيم‌ بيشتر در عرفان‌ اسلامي‌ معروف‌ است‌.

پي‌نوشت‌ها:
 

* اين مقاله توسط استاد سيد محمد خامنه‌اي بدعوت همايش از قرطبه تا اصفهان كه در شهر استراسبورگ فرانسه در سال 2003 (1382) برگزار شد تهيه و ارائه شده است.
1. «إنّما يقول‌ لما أراد كونه‌: كُن‌! فيكون‌؛ لا بصوت‌ يقرع‌ و لا بنداء يسمع‌، و إنّما كلامه‌ سبحانه‌ فعله‌» (نهج‌ البلاغه‌).
2. يس‌، 82.
3. ملاصدرا، مفاتيح‌ الغيب‌، فاتحه‌ 3، مفتاح‌ اول‌.
4. وحي‌ در قرآن‌ گاهي‌ بمعناي‌ خاص‌ بكار رفته‌ است‌.
5. ابن‌ عربي‌، رساله‌ معرفة‌ العالم‌ الأكبر و العالم‌ الأصغر.
6. معمولاً وجود ذهني‌ و وجود مثالي‌ را يك‌ درجه‌ محسوب‌ مي‌كنند.
7. ملاصدرا وجود كتبي‌ (نوشتار) را برخلاف‌ برخي‌ از فلاسفه‌ معاصر هرمنوتيك‌ ضعيفتر از وجود لفظي‌ (گفتار) مي‌داند.
8. ملاصدرا، اسفار، ج‌7، ص‌24.
9. كتاب‌ مبين‌ در اصطلاح‌ حكمت‌ متعاليه‌، كتابي‌ فرضي‌ است‌ كه‌ در آن‌ همة‌ رويدادها و پديده‌هاي‌ آينده‌ و گذشته‌ ثبت‌ شده‌ است‌ و تصوير بدون‌ زمان‌ جهان‌ آفرينش‌ است‌.
10. دخان‌، 58؛ مريم‌، 97؛ قمر، آيات‌ 17 ببعد.
11. ر.ك‌: سورة‌ النجم‌ و بويژه‌ آيات‌: 3، 4، 11 و 12.
 

منبع:www.mullasadra.org
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.