بحث تطبيقي اگزيستانسياليسم غربي و اصالت الوجود در فلسفه اسلامي(3)

هايدگر بيش از نيم قرن كوشيد تا انسان را به تفكر درباره نفس حقيقت دعوت كند. وي تأكيد داشت نشان دهد كه آدمي مبنا و بنياد نيست و حقيقتي هست كه آدمي بسته به آن است و ما در اين حقيقت قيام داريم و به اين حقيقت گشوده‌ايم و گشودگي ما به اين حقيقت، عين هستي و نحوه بودن ماست، هرچند كه اين حقيقت از علم و معرفت ما پس مي‌نشيند و ما از آن غافليم.
سه‌شنبه، 23 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بحث تطبيقي اگزيستانسياليسم غربي و اصالت الوجود در فلسفه اسلامي(3)

بحث تطبيقي اگزيستانسياليسم غربي و اصالت الوجود در فلسفه اسلامي(3)
بحث تطبيقي اگزيستانسياليسم غربي و اصالت الوجود در فلسفه اسلامي(3)


 

نويسنده:صالح حسن زاده




 

5. هايدگر (1889 ـ 1976) و پرسش از وجود
 

هايدگر بيش از نيم قرن كوشيد تا انسان را به تفكر درباره نفس حقيقت دعوت كند. وي تأكيد داشت نشان دهد كه آدمي مبنا و بنياد نيست و حقيقتي هست كه آدمي بسته به آن است و ما در اين حقيقت قيام داريم و به اين حقيقت گشوده‌ايم و گشودگي ما به اين حقيقت، عين هستي و نحوه بودن ماست، هرچند كه اين حقيقت از علم و معرفت ما پس مي‌نشيند و ما از آن غافليم.
اين حقيقت، به هيچ چيز نمي‌ماند و حتي، در مقايسه با ساير اشياء و موجودات و بمعنايي كه واژه «هست» براي آنها به كار مي‌رود، نمي‌توان گفت كه هست. بهمين دليل هايدگر از «عدم»، سخن مي‌گويد و مراد وي از اين مفهوم، اشاره به همان يگانه حقيقتي است كه در مقايسه با اشياء و اشخاص، ظاهراً حظي از هستي ندارد، اما خود وجود و نفس هستي است. هايدگر وجود موجودات را بمنزله بنياد هستي آنان در مي‌يابد، هر چيزي را آينه‌اي قرار مي‌دهد تا ظهور وجود را در آن ببيند. هايدگر مي‌كوشد تا حضور اين بنياد را در هر چيزي آشكار كند.
بعد از اين كلّيات، جزئيات تفكر هايدگر در باب وجود را به اختصار بررسي مي‌كنيم.[51]
1. روش: هايدگر ابتدا «كيفيت طرح پرسش از هستي» را فراهم نمود، يعني به بررسي معني عميق و خصوصيات كاملاً مخفي اين هستي دقيق پرداخت. كدام روش را براي اين منظور بايد بكار بست؟ هستي، زمينه مشترك همه چيز است، حتي شامل پرسشگر خود نيز مي‌شود. بنابرين روش استدلال و اثبات بكار نمي‌رود، بلكه روش انكشاف و بينش، يعني روش پديدارشناسي مي‌باشد. پرسش درباره اگزيستانس را هميشه بايد با خود «وجود داشتن» فهميد: اينگونه فهميدن را هايدگر، «وجودي» مي‌نامد.
باعتقاد هايدگر، براي تحليل پرسش از وجود، در ابتدا بايد موجود مناسبي را بيابيم كه بتوانيم آن را به اعتبار وجودش بررسي كنيم. اين موجود از نظر وي همان «دازاين» (آنجابود) است. تحليل هستي به اين روش همان هستي شناسي بنيادي است.
2. در جهان بودن: نشانه مشخص «آنجابود» (دازاين) اينست كه وجود دارد و هميشه از آن من است. بنياد اين نحوه هستي، «در ـ جهان ـ بودن» است. اما اين «در ـ بودن» پيوند يا واسطه وجودي ميان دو موجود ممتد در مكان يا پيوند ميان درون ذهن وبرون ذهن نيست، بلكه بيشتر داراي گونه هستي پردازش (besorgen) است. خود آنجابود در ماهيتش «بودن ـ با» است؛ يعني توجه به چيزها يا به عهده گرفتن چيزهايي كه براي ديگران بايد به آنها پرداخت؛ يا به ايشان ياري مي‌كند كه در پرواي خود از نگراني، آزاد و آسوده شوند. «هم احساسي» يا همدلي تنها بر پايه «بودن با»، امكان دارد.
هايدگر مي‌خواهد با تعبير در جهان بودن و صفات آن، تصويري از آدمي ارائه دهد كه مغاير با سيماي آدمي در سنت مابعدالطبيعه است:
در تصوير هايدگري، آدمي اولاً و بالذات و صرفاً فاعل شناسا (سوژه) نيست، بلكه «در ـ عالم ـ بودن» است؛ يعني يگانه موجودي است كه نسبت به جهان گشوده است (برخلاف من بسته دكارتي) و با عالم و موجودات انس دارد. آشنايي با عالم، نه حاصل ادراك و نه صفتي براي ادراكات و حتي احوال ماست، بلكه شرط و بنياد هرگونه ادراك و احساس و حالت ماست. از سوي ديگر، چنين نيست كه ما ابتدا در جهان واقع مي‌شويم و سپس جهان، بر ما گشوده و آشكار مي‌شود، بلكه در ـ عالم ـ بودن عين گشودگي ماست. از نظر هايدگر ادراك و فهم، وصفي اضافي بر «دازاين» نيست، بلكه فهميدن امري وجودي و يكي از حالات وجود خود دازاين، يعني بيان ديگري از همان در ـ عالم ـ بودن اوست.[52]
در اين تصوير، هايدگر به ملاصدرا نزديك مي‌شود كه علم را نه امر اضافي و نه از مقوله كيف، بلكه از سنخ وجود مي‌دانست.
3. آنجا و پروا: آنجابود (دازاين) نه تنها در جهان است، بلكه در ماهيت خود بوسيله در ـ جهان ـ بودن ساخته مي‌شود: وي آنجاي خويش است كه بوسيله خود روشن شده است؛ يعني گشودگي خويش است و اين نحوه وجودي است كه شناختن را بنياد مي‌نهد و ممكن مي سازد. به اين نحوه هستي سه عنصر تعلق مي‌گيرد: 1) احساس وضع و موقع، 2) درايت و فهم، 3) گفتار.
يعني «بودن ـ انسان ـ در ـ عالم»، نحوه ظهور انسان در عالم نيز مي‌باشد. همچنين «آنجا» معين مي‌كند كه انسان به چه نحو، موقع و مقام خود را در عالم تفسير كند و چگونه به اظهار آنچه درمي‌يابد و تفسير مي‌كند مي‌پردازد، يعني مقوّمات وجودي انسان (احساس، فهم و گفتار) از نحوه وجودي وي در جهان بدست مي‌آيد و اين ادراكي و عقلي نيست بلكه وجودي واقعي است. پس وجود داشتن در جهان، چيزي نيست جز نگراني، يا پروا. دازاين با بودن در جهان، آرزو دارد، مي‌شناسد، توجه مي‌كند، انس با، دارد، عمل مي‌كند و همه اينها مظاهري از پروا هستند. اينگونه تصوير از انسان، برخلاف تعريف انسان در سنّت مابعدالطبيعه بمنزله جوهر است. دازاين جوهري نيست كه داراي ادارك است، بلكه خود ادارك و فهم است. مطابق تفسير انسان به جوهر، گويي حائلي ميان عالم به منزله آنچه هست و پديدار بمنزله آنچه خود را براي فاعل شناسايي مي‌نماياند، وجود دارد. اما در تلقي هايدگري چنين ديوار كدري ميان عالم و پديدار وجود ندارد و ادارك، حاصل همان شفافيتي است كه در گشودگي دازاين به عالم وجوددارد.[53]
4. در راه بودن تا مرگ: دازاين تا هنگامي كه وجود دارد به تماميت خود هرگز نرسيده است؛ هميشه در ماهيت وي يك تمام ناشدگي دائمي قرار دارد. تنها مرگ پايان آنجابود است. اما مرگ اصيل، مرگ خود است نه مرگ ديگران. مرگ، امكان هستي و آخرين امكان است؛ دازاين از روبرو شدن با مرگ مي‌هراسد و به كسان پناه مي‌برد. كسان نحوه‌اي از هستي‌اند اما براي خود دازاين اين هستي غيراصيل و ناخويشتن است؛ كسان، دازاين را از همه گونه تصميم و مسئوليت پذيري، سبكبار مي‌كنند. دازاين با پرواي حقيقي متذكر مي‌شود كه حوالت او به مرگ است. انسان به دنيا آمده و وجود او تحقق پيدا كرده است و عاقبت او نيز مرگ است كه او را از آن گريزي نيست. آدمي بايد ميان «دو عدم» زندگي كند و امكانات خود را به فعليت برساند.[54]
5. وجدان و مُصّمميت: دازاين با يافتن هستي اصيل خود و توجه به آينده، خود را از پناه كسان رها مي‌سازد و آزاد مي‌كند و خود تصميم مي‌گيرد و گوش به نداي وجدان مي‌دهد و اين آزادي، آدمي را از پرگويي و گوش فرادادن به كسان و زندگي در ابتذال نجات مي‌دهد. انتخاب و نيوشيدن نداي وجدان، آدمي را آماده مي‌كند تا با هراس روبرو شود كه در سكوت، كامل مي‌گردد. اين بمناي وفاداري اگزيستانس به خويشتن ويژه آنست؛ اين آزادي به سوي مرگ است. اين، دازاين را از شرّ كسان آزاد مي‌كند اما نه از جهان او. با گزينش، تصميم و آزادي، انسان دليرانه سرنوشت خود را مي‌پذيرد و بنحوي مصمّم، نقش خود را در جهان بر عهده مي‌گيرد.
6. وجود و زمان: رابطه دازاين با عالم، از رهگذر زمان برقرار مي‌شود. دازاين در آن زماني قرار مي‌گيرد كه اصيل باشد. بعقيده هايدگر وجود، آينه زمان است و زمان هم آينه وجود و اين، همان زماني بودن وجود است يعني كون في العالم است. زمان معناي حقيقي وجود است. بهمين دليل، دازاين، وجودي در گذشته و در عين حال در آينده است. از ارتباط گذشته، اكنون و آينده، تاريخمند بودن دازاين حاصل مي‌شود، زيرا رويداد تاريخ عبارت‌است از رويداد در ـ جهان ـ بودن.[55]
7. عدم: يكي از مفاهيم اساسي اگزيستانسياليسم جديد، «عدم» است. عدم، كل وجود را فرا مي‌گيرد. از عدم، وجود بيرون مي‌آيد. از نظر اين فلسفه وجود و عدم يكي است. عدم، موجب هيبت است و وجود، مايه حيرت. هيبت، حادثه‌اي انكشافي است كه در آن آدمي جميع موجودات را بر بنياد عدم (وجود) استوار مي‌بيند.[56]
8. شعر و تفكر: معنايي كه هيدگر از ارتباط شعر و تفكر در نظر دارد اساسي و حائز اهميت است. هايدگر درباره نسبت ميان شعر و تفكر مي‌گويد: «هر تفكري، تأملي شاعرانه است و هر شعري نيز نوعي تفكر است.»[57]مطابق اين نظر منشأ حقيقي شعر، رويداد است و در واقع منشأ است كه مي‌سرايد. بنابرين زبان، شعر و تفكر در اظهار كردن و منكشف نمودن امري با هم مشتركند.
«شعر توأم با تفكر در واقع آشيانه و مأواي وجود است و محلي است كه در آن وجود، شكوفان مي‌شود.»[58] نكته ديگر اينكه شاعر و متفكر صرفاً چشم موجودبين ندارند، بلكه به وجودي كه از چشم موجودبين خود را پس مي‌كشد، نظر مي‌كنند. اين نظر به خود وجود در كلام آنان ظهور مي‌يابد. از اينرو زبان شاعر و متفكر به معناي مضاعفي همان زبان وجود است.[59]

پي نوشت ها :
 

[51]. تمام نقل قولها در اين قسمت از وجود و زمان هايدگر بواسطه والتربيمل خواهد بود مگر غير آن ذكر شود. (ر.ك: كتابشناسي.)
[52]. بيمل، والتر، بررسي روشنگرانه انديشه هايدگر، ص 102 پاورقي 251.
[53]. جهت توضيح بيشتر ر.ك همان: ص 103 پاورقي 262; داوري، رضا، فلسفه و بحران غرب ص 1 ـ 56.
[54]. فلسفه و بحران غرب، ص 1-56؛ تاريخ فلسفه معاصر.
[55]. اقتباس از: مجتهدي، كريم، نگاهي به فلسفه‌هاي جديد و معاصر در جهان غرب، ص 272.
[56]. وجود و زمان، ص 233 ـ 234.
[57]. بررسي روشنگرانه انديشه هايدگر، بيمل، ص 232.
[58]. نگاهي به فلسفه‌هاي جديد و معاصر در جهان غرب، ص 268.
[59]. جهت اطلاع بيشتر ر.ك. بررسي روشنگرانه انديشه‌ هايدگر، فصل نهم، شعر و تفكر; پروتي، جيمز.ل.، الوهيت و هايدگر، فصل شش، شاعر و متفكر.

منبع: www.mullasadra.org



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.