پیتر برگر و جامعه‌شناسی دين(1)

پیتر برگر با نگرشی الاهیاتی ــ جامعه‌شناختی به تبیین دین و دینداری پرداخته است. او در یک دورۀ فکریِ بلند مدت از این نظریه دفاع می‌کند که دین به مثابۀ «سایبانی مقدس» است به طوری که افراد جامعه را در زیر...
دوشنبه، 29 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیتر برگر و جامعه‌شناسی دين(1)

پیتر برگر و جامعه‌شناسی دين(1)
پیتر برگر و جامعه‌شناسی دين(1)


 

نويسنده:الله‌‌کرم کرمی‌پور*




 

اشاره
 

پیتر برگر با نگرشی الاهیاتی ــ جامعه‌شناختی به تبیین دین و دینداری پرداخته است. او در یک دورۀ فکریِ بلند مدت از این نظریه دفاع می‌کند که دین به مثابۀ «سایبانی مقدس» است به طوری که افراد جامعه را در زیر چتری فراگیر و نظم‌بخش گردهم مي‌آورد. در این حیطه، دین سازوکاری شناختی‌ـ‌معنایی است که به شیوه‌ای مقدس، نحوة زیستن جمعی و فردی را برای انسان فراهم می‌کند. برگر در بخش دیگری از زندگی خود به رابطة دین و سکولاریزاسیون بیشتر می‌اندیشد و به این نتیجه می‌رسد که بُعد نظم‌بخش و نهادین دین در حال فروکاهش است اما بُعد شناختاری و فردی آن همچنان در حال رشد است. در دورة اول به این رابطه می‌اندیشد که مدرنیته به سکولاریزاسیون منجر می‌شود، در نظریة دوم به «دینداری‌های ترکیبی» و «سبک‌های دینداری» توجه می‌کند و به طور کلی به «دین خصوصی» که مؤلفة اصلی دوران مدرن است توجه می‌کند. بنابراین نظریۀ خطی او در باب رابطة دین و مدرنیته جای خود را به نظریه‌ای ترکیبی و تلفیقی می‌دهد که در آن مدرنیته به «حذف دین» منتهی نمی‌شود بلکه به «تغییر دین» کمک می‌کند.
کلیدواژه: سکولاریزاسیون، زیست‌ـ‌جهان، سایبان مقدس، کثرت‌گرایی

مقدمه و زمينه
 

پيتر لودويگ برگر (Peter Ludwig Berger) جامعه‌شناس و الاهیدان لوتری، در 17 مارس 1929 در شهر وین اتریش به دنیا آمد. مدت کوتاهی پس از جنگ جهاني دوم به ایالات متحده آمریکا رفت و تحصيلات خود را در آنجا به پایان برد. برگر بعد از اتمام دورۀ لیسانس در سال 1949، در مدرسة تحقیقات اجتماعی در نیویورک ثبت نام کرد. در سال‌های 1950 و 1952 فوق‌لیسانس و دکتری گرفت و در سال‌های 1956 تا1981 در دانشگاه‌های مختلفی از جمله کارولینای شمالی، دانشگاه راتگرز، کالج بوستون و مدرسه‌ای جدید برای تحقیقات اجتماعی شهر نیویورک صاحب کرسی بود.[1]
برخی معتقدند برگر بیشترین سهم را در مطالعۀ دین در سطح نظری داشته است (Woodhead and others, 2001). نظریات برگر امروزه در پیرامون نظریة اجتماعی و جامعه‌شناسیِ شناخت و دین، و به طور خاص، ایدة «سکولاریزاسیون در دنیای مدرن» دور می‌زند. اصول و مبانی نظری او در کتاب ساخت اجتماعی واقعیت، در حوزة جامعه‌شناسی شناخت انتشار یافت.[2] در سال 1967 در حوزة جامعه‌شناسی دین، کتابی به نام واقعیت اجتماعی دین منتشر کرد. در بخش اول این کتاب به تعریف دین و در بخش دوم که حدود نیمی از کل کتاب را شامل می‌شود به بحث پیرامون ایدة سکولاریزاسیون با تأثیرپذیری از آراي دین‌شناسی ماکس وبر می‌پردازد. او اکنون استاد جامعه‌شناسی و مدیر مؤسسة فرهنگ، دین و مسائل جهانی در دانشگاه بوستون است.[3]
زمینه و خاستگاه فکری برگر را نمی‌توان بدون در نظر گرفتن نگرش‌های خاص کسانی مثل مارکس در بررسی اندیشه و هستی اجتماعی انسان (هستی اجتماعی انسان تعیین‌کنندة آگاهی اوست)، پدیدارشناسی آلفرد شوتز، روش تفهمی و نگاه تفسیرگرای ماکس وبر، و نیز روان‌شناسی اجتماعی هربرت مید تجزیه و تحلیل کرد. همین زمینه‌های فکری است که او را به روشی ترکیبی در حوزة جامعه‌شناسیِ شناخت و دین سوق داده و باعث شده است تا برگر در تحلیل کنش‌ها و باورهای جامعه هم واقعیت‌های اجتماعی و هم امور ماوراء الطبیعی را در نظر داشته باشد. در واقع، جامعه‌شناسی دین او تلاشی است برای تبیین دین در عصر مدرنیته.[4]
جامعه‌شناسی دین برگر از روش و نگاه او به جامعه‌شناسی شناخت جدا نیست. از نظر او دین و شناخت هر دو تابعی از «زمینه» و «متن» و «محیط» و «زبان» و «اوضاع و احوال» پیرامونی هستند؛ زيرا «واقعیت» و «شناسایی» به بافت‌ها و زمینه‌های اجتماعی مربوط می‌شوند. آنچه در نظر راهبی تبتی «واقعی» می‌نماید، ممکن است برای پیشه‌وری آمریکایی «واقعی» نباشد. بنابراين هم‌جوشیِ خاص «واقعیت» و «شناسایی» به بافت و زمینة اجتماعی خاصِ آنها مربوط است (برگر 1375: 9). این اعتبار و نسبیت اجتماعیْ روش‌های مختلفی را پیش‌روی یک جامعه‌شناس قرار می‌دهد و هيچ تحلیل جامعه‌شناختی‌اي نمی‌تواند این رابطه‌ها را نادیده بگیرد. زبان نيز صرفاً يک ابزار گفتاری نیست و ما با زبان فقط حرف نمی‌زنیم، بلکه با زبان امور و اشیا را نظم می‌دهیم و معنا می‌بخشیم. چگونگی شکل‌گیری مفاهیم دینی، و تحول و رشد و تأثیر آنها بر آگاهی انسانی در همین مسیر قابل مطالعه است.
با این نگاه، برگر تلاش می‌کند صورت‌بندی جدیدی از دین ارائه کند. انسان در این صورت‌بندی، کنش‌گری فعال است که در تعامل و رابطة مستقیمِ محیط و شرایطِ زندگی قرار دارد و درون شبکه‌ای از معانی، باورها و ساخت‌های زبانی زندگی می‌کند. برگر براي تبيين اين صورت‌بندي، از مفهوم «عرف عام» (common sense)یا عقل سلیم و جنبه‌های عمومیِ کنش انسانی استفاده می‌کند. او بر این نظر است که غرايز پايدار و مشخص انسان‌ها بسيار محدودند و در نتيجه، پايداري زندگي اجتماعي بايد از دل آن محيط، ارزش‌ها و معاني فراگير، و بالاتر از همه، ارزش‌ها و معاني دینی‌اي بيرون بيايد که کانون واقعي سازمان اجتماعي را پديد مي‌آورند و در آن مشترک‌اند. از اینجا توجه خود را به «شيوة تکوين و عينيت‌يافتن» اين معاني در نهاد‌هاي اجتماعي و جامعه‌پذيري اعضاي جديد يک جامعه معطوف مي‌کند. ايده‌ها، ارزش‌هاي فرهنگي و هنجارها کانون يک سازمان اجتماعي تلقي مي‌شوند که در آن اعضاي جديد فرايند اجتماعي‌شدن را از سر مي‌گذرانند. در نتیجه با کار جامعه‌شناختی بر روي دين و در نظر گرفتن رابطة موجود بين محیط، موقعیت و ذهنیت می‌توان به شناخت درستی از دین رسید.

چیستی و تعریف دین
 

برگر در مطالعة جامعه‌شناختیِ دین به جنبه‌های جمعی و تجربی دین توجه دارد و می‌کوشد تعریفی پسینی، تجربی و بلکه تلفیقی از سطوح ارزشی و شناختی همراه با کنش‌های زمان‌مند و عینی از دین عرضه کند. برای رسیدن به این مقصود، از میان سه رویکرد تقلیلی (reductionism)، جوهری (substantive) و کارکردی (functional) به تعریف کارکردی نظر دارد. در نگاه تقلیلی، دین صرفاً به‌عنوان انعکاسی از فرایندهای اجتماعی مهم یا بیانی از علایق اقتصادی و یا بروز نیازهای روانی تعریف می‌شود و جنبه‌ها و جهت‌های دیگر آن فراموش می‌شود. از اين‌رو، اين نگاه به کار تحلیل دین نمی‌آید. در تعریف جوهری به امر گوهرینِ دین توجه می‌شود و تلاش می‌شود از ظواهر و سطوح بیرونی دین و حیطة تعاملات اجتماعی فراتر رفته، به هستة اصلی، درونی و ارزشی دین دسترسی پیدا کنند. هدف اصلی در اینجا کشف جوهر دین و ارائة مقوله‌هایی از مفاهیم دینی است که علاوه بر توصیف دین آن را از مقوله‌های غیردینی متمایز سازد. در بعد کارکردی، تلاشْ معطوف به «کارایی» و نقش دین در عرصه‌های زندگی است؛ يعني دین به چه «مشکلات» و «پرسش‌هایی» پاسخ می‌دهد و به کار چه چیزهایی می‌آید.
هرچند برگر تعریف جوهری را برای پیروان يک دین امری بسیار مهم می‌داند، اما خود او به‌عنوان یک جامعه‌شناس، بيشتر به تعريف کارکردي دين توجه دارد. تعریف کارکردی دین در واقع ناظر به موقعیت‌های اجتماعی، نسبت‌های گوناگون زمانی‌‌ـ‌مکانی و ظرفیت‌های شناختی، زبانی و فرهنگی است. تعريف کارکردي بر اين ديدگاه استوار است که کار جامعه‌شناختیْ ناظر به سوژه‌های انسانی و نیز ساخت‌هاي ذهنی و زبانی است. امور ماورایی به عرصة زندگی جمعی انسان وارد می‌شوند و با تعیین نحوة زیست انسان، به زندگی جمعی او نظم می‌دهند. امر ماورايي برای حیات فردیِ انسان نوعی آرامش و دوام و براي زندگی جمعی او نوعی اتحاد و انسجام به ارمغان مي‌آورد. دین به کمک «نظم‌بخشی» به حیات جمعی می‌آید و بالاتر از آن، به شیوه‌ای مقدس، به انسان در تفسیر جهان و جایگاه خويش در آن ياري مي‌رساند. در اینجا تلاش برگر این است که نشان دهد چگونه دین فضایی از قدسیت ایجاد می‌کند و چگونه با تقسیم و مقوله‌سازی میان امر قدسی و غیرقدسی، «نظمی کیهانی» به امور می‌بخشد. ادیان از جایی آغاز می‌شوند که این تقسیم‌بندی شروع می‌شود و درست از همین‌جا امور قدسی به هيئت نمادها درمی‌آیند و امور مقدس ساخته می‌شوند (Berger, 1967: 25). به بیان دیگر، «انسان مجبور است نظم معناداری بر واقعیت تحمیل کند». این توجه به معنا همان چیزی است که تار و پود «نظم اجتماعی» را می‌سازد و زندگی اجتماعی را سر پا نگه می‌دارد. دینْ محصول غریزۀ نظم‌دارساختنِ کیهان و نتيجة مجموعة فرافکنی‌شدۀ انسانی است که خود را بیرون می‌ریزد. هدف از دین دل‌سپردن به این مجموعه معانی، و پایدار ساختن معانی متزلزل و ناپایدار اجتماعی است. دین کوشش جسورانة انسان برای درک کل عالم است، به نحوی که برای انسان معنادار باشد.
سرنوشت هر دینی به «نمادها»، «امر قدسی» و «ماوراي طبیعت» بستگی دارد. در همین‌جاست که انسان در پی «سایبان امنی» است که او را از آشوب و بی‌نظمی نجات دهد. دین «سایبانی» (یا چتری دامن‌گستر) از نمادها است که به منظور یکپارچه کردن بخش‌های مختلف جامعه و نیز تجربیات مختلف افرادِ انسانی عرضه شده است. به بیان دیگر، دین به‌مثابة سازوکاری شناختی و هنجاری عمل کرده، نظم طبیعی و اجتماعی موجود را به نظمی کیهانی و مقدس مرتبط می‌سازد و از این طریق احساس «بودن در کاشانه» را، در جهان هستی، برای انسان پدید می‌آورد. کارکرد و کارایی دین این است که همۀ فرایندهای نهادیِ جامعه، تجربیات افراد، و نمادها و باورهای دینی را تأیید کرده، در ساختی سازمان‌یافته نظم بخشد. از این چشم‌انداز، نهاد دین در ساختارهای سیاسی و اقتصادی جامعه از منزلت بالایی برخوردار است. در زیر این سایبان، قواعد و قوانین دینی جاری و ساری‌اند. دین در این فضای قدسی‌‌ـ‌زمینیِ کنش‌های روزمرۀ مردم، به صورت مستقیم و غیرمستقیم، نمادها و تعاریف دینی را تأیید می‌کند. اگر هم افرادی پیدا شوند که در این تعاریف و نمادها تردید روا دارند، معمولاً در حاشیه قرار می‌گیرند و کمتر موفق می‌شوند توده‌های مردم را تحت تأثیر خود قرار دهند (توسلی و مرشدي، 1385: 100).
بنابراین مي‌توان گفت دین از نظر برگر، سیستمی شناختی‌ـ‌اعتقادی است که به کار معنابخشی به زندگی فردي و همچنين نظم‌بخشی به زندگی جمعی می‌آید. از این نظر دین عبارت است از نگاه انسان به سوی نظام مقدس که شامل همة موجودات، چه انسان و چه غیرانسان، می‌شود. این تفسیر اجتماعی همان چیزی است که او ذیل نظریة زیست‌ــ‌جهان آن را تحلیل می‌کند.

پي‌نوشت‌ها:
 

* عضو هيئت علمي دانشگاه اديان و مذاهب.
[1]. برخي از تحقيقات وي در اين دوره عبارت‌اند از: تحقیق با همکاری دیوید مارتین و برنیک مارتین دربارة جهش کاریزماتیک در آمریکای لاتين؛ تحقیق با رابرت هنفر دربارة اَشکال و صورت‌های اسلام در اندونزی؛ تحقیق با همکاری هانسفرد کلنر دربارة توسعه در کاپیتالیسم؛ و تحقیق با همکاری نانسی امرمن و دیگران دربارة اجتماعات امریکایی که در سال 1997 به نام اجتماع و جامعه منتشر شد.
[2]. این کتاب با این مشخصات به فارسی ترجمه شده است: ساخت اجتماعی واقعیت (رساله‌ای در جامعه‌شناسی شناخت)، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، 1375.
[3]. برخی از آثار مهم برگر از این قرارند:
- the sacred canopy: elements of a sociological theory of religion (1976).
- the Other Side of God (1981).
- The Capitalist Spirit: Toward a Religious Ethic of Wealth Creation (1990).
- a far Glory: The Quest for Faith an Age of Credibility (1992).
- The secularization of the World: Resurgent Religion and world politics (1999).
[4]. در پاسخ به اين پرسش که آیا می‌توان هم‌زمان با مطالعۀ جامعه‌شناختیِ دین، با نگرشی الاهیاتی نیز به این موضوع پرداخت و آیا جمع میان آن دو مشکلی ایجاد نمی‌کند و به لحاظ روشی و محتوایی چطور می‌توان هم‌زمان از هر دو دیدگاه به بررسی دین پرداخت، برگر از مفهومی به نام «شهروند دوگانه» (Dual-citizenship) استفاده می‌کند. این اصطلاح توضیح می‌دهد که چگونه یک محقق دینی، هم‌زمان می‌تواند هم به روش علمی کار کند و هم خود دیندار باشد (بنگرید به: برگر و کلنر، 1381: 66). در جای دیگری و به بیانی ژورنالیستی‌تر پاسخ می‌دهد که «من هرگز با این موضوع مشکلی نداشته‌ام. تا آنجا که به جامعه‌شناسی یا علوم اجتماعی مربوط می‌شود من یک وبری متعارف هستم. من به علم فارغ از ارزش اعتقاد دارم. فکر می‌کنم آنچه را نوشته‌ام ممکن است مورد سوگیری قرار گیرد، اما آن‌گونه که کار خودم را می‌فهمم، کاری فارغ از ارزش است: مثلاً در مورد سکولاریزاسیون، من فکر می‌کنم اگر یک ملحد، یک بودایی یا هر چیز دیگری بودم، مسیر مفهومی مشابهی را پشت سر می‌گذاردم. این را صرفاً به خاطر گول زدن خودم نمی‌گویم؛ زیرا من علایق دینی عمیقی دارم و خودم را، هرچند به روشی بدعت‌آمیز، یک مسیحی معتقد می‌دانم» (بنگرید به: اخبار ادیان، سال ششم، شماره 1و 2، بهار و تابستان 87، ص52).
 

منبع: www.urd.ac.ir
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط