پیتر برگر و جامعهشناسی دين(3)
دین و سکولاریزاسیون
مسئلة برگر در واقع همان مسئلة وبر است؛ اما در یک صورتبندی خُردتر. برگر تحلیل خود را از اینجا آغاز میکند که عامل اصلی سکولاریزاسیون، اقتصاد و سرمایهداری مدرن است. اقشار مختلف مردم به حسب نزدیکی و دوری از این فرایند به طور متفاوتی تحت تأثیر آن قرار گرفتهاند و در واقع روند سکولاریزاسیون به سایر بخشهای جامعه تسری یافته است. بنابراین هرچند سکولاریزاسیون پدیدة عام جوامع مدرن است، توزیع یکنواختی در درون آنها ندارد و تأثیر آن بر افراد یکسان نيست. به نظر او در چشماندازی تجربی و آماری میتوان دید که تأثیر سکولاریزاسیون بر مردان بیشتر از زنان است و بر افراد میانسال بیشتر از افراد بسیار جوان و بسیار مسن، بر شهرنشینان بیشتر از روستانشیان، بر طبقاتی که مستقیماً با تولید صنعتی مدرن سروکار دارند (بهویژه طبقات کارگر) بیشتر از گروههای مشاغل سنتیتر (مانند صنعتگران یا مغازهداران کوچک)، و بر پروتستانها و یهودیان بیشتر از کاتولیکهاست (Berger, 1967: 108).[9]
برگر در دورة اول زندگی علمیِ خود به این نظریه معتقد بود که فرایند مدرنیزاسیون به افول دین میانجامد و به عبارتی، هر چه جامعه به سمت «حوزههای آگاهی مدرن» پیش میرود، نمادهای دینی رنگ میبازند و دین کارکرد اصلی خود را از دست میدهد. کتاب سایبان مقدس با همین رویکرد نوشته شده است که میان مدرنیزاسیون و سکولاریزاسیون پیوندی ذاتی وجود دارد؛ به این بیان که اولی لزوماً به دومی منجر میشود. اما با خیزش جنبشهای نوین دینی در سه دهۀ آخر قرن بیستم مانند انقلاب اسلامی ایران و جنبش همبستگی در لهستان، و همچنين طرفداری کلیسا از انقلابیون ساندنیست نیکاراگوئه و دیگر نقاط آمریکای لاتین نظریۀ سکولاریزاسیون به چالش کشیده شد و نظریههایی تحت عنوان سکولارزدایی (desecularization) پدید آمد (کاظمی پور، 1382: 4). برگر نيز در انديشة خود تجديدنظر کرد و این نظریه را که براي دو دهه (1950 و 1960) حیات فکری او را تشکیل میداد، «اشتباه بزرگ» خود ناميد (Berger, 1998: 782).
برگر سکولاریزاسیون را در مفهوم کلی آن، جدایی حوزههای جامعه از حوزۀ دین تعریف میکند. به بیان او «سکولاریزاسیون فرایند خارجشدن بخشهای جامعه و فرهنگ از قلمرو نهادها و نمادهای دینی است» (برگر، 1967: 107). به لحاظ تاریخی و با توجه به جامعه و نهادهای غربی میتوان گفت سکولاریزاسیون جدایی حوزههایی است که قبلاً در اختیار و سلطۀ کلیسای مسیحی بودند. او سکولاریزاسیون را فرایندی دامنگستر میداند به طوری که «برتمام حیات فرهنگی و اندیشه اثر میگذارد و میتوان آن را در افول مضامین دینی در هنر، فلسفه، ادبیات و مهمتر از همه، در ظهور علم بهعنوان دیدگاهی مستقل و کاملاً سکولار دربارۀ جهان دید» (Ibid).[10]
به نظر برگر سکولاریزاسیون تنها نهادها و واقعیتهای بیرونی را در برنميگيرد، بلکه مشمول دنیای اذهان افراد نیز میشود. به عبارت دیگر، سکولاریزاسیون بُعدی ذهنی نيز دارد که به حوزة آگاهی مربوط میشود: «غربِ مدرن افراد را طوری بار میآورد که به جهان و زندگی خود بدون تمسک به تفسیر مذهبی مینگرند» (Ibid: 108). بنابراین سکولاریزاسیون دو بعد دارد: بعد اجتماعیــساختاری که به معنای جدایی نهادهای جامعه از قلمرو دین است و دیگری سکولاریزاسیون ذهنیـشناختاری که به معنای عدم تمسک افراد به تفسیرهای مذهبی در رفتار و پندار خویش است.
به نظر برگر عامل مهمي که باعث سکولاریسم شناختی و ذهنی میشود، کثرتگرایی است که خود ناشی از سکولاریزاسیون است. در بخشهایی از حیات دینی تاریخ انسان، تشکیلات مذهبی به صورت مجموعهای از انحصارات و ساختارهای مطلقگرا عمل و به طور مستقل به تعریف نهادهای مذهبی جهان اقدام میکردند؛ به طوری که خارج شدن از جهانی که دین تعریف میکرد از سویی گام نهادن به تاریکی، بینظمی، بیهنجاری و احتمالاً جنون بود و از سوی دیگر مستوجب عقوبتی سخت تلقی میشد. سکولاریزاسیونِ نهادی با از بين بردن انحصار مذهبی، منجر به کثرتگرایی میشود (Ibid: 135).
ویژگی کثرتگرایی این است که نهادهای دینی نمیتوانند وفاداری افراد را به شکل جمعی مسلم بگیرند؛ چون وفاداری به مقولهای فردی و داوطلبانه تبدیل میشود و در نتیجه قطعیت کمتری مییابد. آنچه با زور و نوعی مشروعیت اعمال میشد، به ذرههای کوچکتری تقسيم و به «بازار» عرضه میشود. وضعیت کثرتگرایی به وضعیت بازاری منجر ميشود که در نتیجة آن نهادهای دینی به مراکز بازاریابی تبدیل میشوند و سنتهای مذهبی مناسب با سلیقه و مذاق مصرفی مشتریان شکل مييابند. آنچه حاصل میشود این است که فعالیتهاي مذهبی تابع منطق اقتصاد بازار میشوند (Ibid: 133). تحلیل برگر تا آنجا ادامه مییابد که میگوید پیروزی در وضعیتِ رقابتی متضمن عقلانیکردن ساختارهای مذهبیـاجتماعی است. گسترش ساختارهای بوروکراسی در نهادهای مذهبی موجب میشود که همة نهادهای مذهبی، قطع نظر از سنتهای اعتقادیشان، از لحاظ اجتماعی شبیه هم بشوند.
برگر از سال 1974 در نظریۀ اول خود مبنی بر اینکه مدرنیته دین را تضعیف میکند، دچار تردید میشود و اعتراف میکند: «چندی است به این نتیجه رسیدهام که بسیاری از صاحبنظران حوزة دین هم دربارة میزان سکولاریزاسیون و هم دربارة برگشتناپذیری آن اغراق کردهایم» (Berger, 1974: 16). برخي از محققان دلایل تردید برگر را رشد محافظهکاری و کلیسای انجیلی در ایالات متحده، افول کلیسای لیبرال، تداوم گرایش به دین در کشورهای غربی و حیات دین در سایر کشورهای جهان میدانند (Bruce, 2001: 89). با ادامه يافتن اين ترديد، برگر در اواخر دهۀ نود به رد نظریة سکولاریزاسیون میرسد: «بزرگترین اشتباه من و دیگرانی که در دهۀ پنجاه و شصت در این زمینه کار میکردند این بود که تصور میکردیم مدرنیته لزوماً به افول دین میانجامد» (Ibid: 87).
رد نظریة اول او به این نتیجه منتهی شد که بگوید: «دنیای امروز، بهجز در مواردی، به اندازۀ گذشته دینی است و در جاهایی هم مذهبیتر از گذشته است». تحولات عرصۀ جهانی حاکی از آن است که مدرنیزاسیون و سکولاریزاسیون پدیدههایی بههموابستهاند و نیز بیانگر این است که سکولارزدایی، دستکم به اندازۀ سکولاریزاسیون، پدیدهای مهم در دنیای جدید است.
البته برگر دو استثنا برای فرایند سکولارزدایی ذکر میکند؛ یکی اروپای غربی و دیگری خُرده فرهنگ بینالمللی که حاملان آن کسانی با تحصیلات عالی نوع غربی،[11] خاصه در علوم انسانی و اجتماعیاند. این خرده فرهنگْ حامل اصلی ارزشها و اعتقادات عصر روشنگری است. او یکی از عوامل گسترش جنبشهای مذهبی در جهان را مخالفت تودههای مردم با همین خرده فرهنگ بینالمللی سکولار و حاملان آن میداند؛ «جنبشهای مذهبی خصلتی سخت تودهای دارند. این جنبشها ورای انگیزههای ناب مذهبیشان جنبشهای اعتراض و ضد نخبگان سکولار و ایستادگی در برابر آنهاست» (Berger, 1998: 11).
نتیجهگیری
پينوشتها:
* عضو هيئت علمي دانشگاه اديان و مذاهب.
[9]. در یک پژوهش اجتماعی دربارة رابطة سکولاریسم و تحصیلات (مطالعة موردی شهر تهران) با پشتوانه نظرية برگر و دادههای مشخص این نتیجه به دست آمد که تحصیلات عالی نقش تعیینکنندهاي در فرایند سکولاریسم دارد به طوری که عمومیت ابعاد دین (اعتقادات بنیادی و اعمال دینی) در بین دانشجویان و نیز افراد تحصیلکرده تا حدی کمتر است. در نتیجه میتوان گفت تحصیلات عالی در سکولار کردن افراد نقش دارد؛ اما این نقش بسیار کم است، تنها بخش کوچکی از کسانی که از تحصیلات عالی برخوردارند سکولارند. به عبارت دیگر، ابعاد دین در بین افراد جامعه چنان عمومیت گستردهای دارد که حتی علم بهعنوان دیدگاهی کاملاً سکولار (دستکم از دید برگر) دربارۀ جهان نقش اندکی در سکولاریزاسیون ذهنیت (افراد) دارد (برای اطلاع بیشتر بنگرید به: «سکولاریسم و رابطه آن با تحصیلات عالی»، مجله جامعهشناسی ایران، دوره هفتم، پاییز 1385، شماره 3).
[10]. هنوز بر سر معنا و مفهوم سکولاریزاسیون و دامنة تاریخی و فلسفی و اجتماعی آن مناقشه وجود دارد. برایان ویلسون، که مشربی نزدیک به پیتر برگر دارد مینویسد: «جدا انگاری دین و دنیا مفهومی غربی است که اساساً فرایندی را که، بهخصوص به بارزترین وجهی در طول قرن جاری، در غرب رخ داده است توصیف میکند. همة ادیان جهان به درجات و مراتب متفاوت حاوی تصورات منتظم و سامانمند «مربوط به حلول لاهوت در ناسوت» و نیز درک و دریافتها و اعمال رازورانهاند، ولی اصرار و تأثیری که در این زمینهها دارند یکسان نیست. آیینهاي هندو و بودایی، برخلاف یهودیت و مسیحیت تعداد بیشتری از باورهای ماوراءالطبیعهگرایانۀ ابتدایی را به جای آنکه طرد و محو کنند، در خود جذب کرده و با آن کنار آمدهاند. دین اسلام با آنکه نظراً به توحیدِ حتی اکیدتری از مسیحیت قائل است، فاقد تشکیلات متمرکز موثری است که بتواند به مدد آن ترتیبات و منشهای رازورانۀ محلی را، که تا زمان حاضر وسیعاً در جوامع مسلمان دوام داشته، تنظیم کند و تحت قاعدهای درآورد. فرایندهای تاریخی پردامنه و بلندمدتی که زمینه را برای جدا انگاری دین و دنیا آماده کردند در خاورمیانه و آسیا قوت و استمرار کمتری داشتهاند» (بنگرید به: «جداانگاری دین و دنیا» در میرچا الیاده، فرهنگ و دین، ترجمه هيئت مترجمان، ویراسته بهاءالدین خرمشاهی، تهران: طرح نو، 1374، ص142).
[11]. به نظر برگر علم دیدگاهی کاملاً سکولار است و خرده فرهنگ بینالمللی بین قشر کوچکی از تحصیلکردگان در سراسر جهان رواج دارد که نتیجۀ منطقی آن این است که تحصیلات عالی نقش سکولارکنندهای در افراد دارد (برای اطلاع از این رابطۀ معنادار بنگرید به نایبی و آزاد ارمکي، 1386: 76).
برگر، پیتر (1375)، ساخت اجتماعی واقعیت، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران: نشر آموزش انقلاب اسلامی.
ـــــــــــ و بریجت برگر و هانسفرید کلنر (1381)، ذهن بیخانمان، آگاهی و نوسازی، ترجمه محمد ساوجی، تهران: نشر نی.
ـــــــــــ (1380)، افول سکولاریسم، ترجمه امیر افشاری، تهران: نشر پیکان.
ـــــــــــ (1383)، بر خلاف جریان، ترجمه سیدحسین سراجزاده، تهران: طرح نو.
ـــــــــــ (1375)، «غیردینی شدن منشأ کثرتگرایی»، ترجمه لیلی مصطفوی، نامه فرهنگ، شماره24.
توسلی، غلامعباس و ابوالفضل مرشدی (1385)، «بررسی سطح دینداری و گرایشهای دینی دانشجویان»، مجلۀ جامعهشناسی ایران، دوره هفتم، شماره 4.
نایبی هوشنگ و تقی آزاد ارمکی (1386)، «سکولاریسم و رابطۀ آن با تحصیلات عالی»، مجلۀ جامعهشناسی ایران، دوره هفتم، شماره 3.
کنت، تامسون و دیگران (1381)، دین و ساختار اجتماعی، ترجمه علی بهرامپور و حسن محدثی، تهران: نشر کویر.
کاظمیپور، عبدالحمید (1382)، باورها و رفتارهای مذهبی در ایران، تهران: انتشارات طرحهای ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
دورکیم، امیل (1381)، تقسیم کار اجتماعی، ترجمه باقر پرهام، تهران: نشر مرکز.
Berger, Peter L. (1967), Sacred canopy: Element of A sociological Theory of religion, New York: Doubleday.
__________ (1998), "Protestantism and the Quest of Certainty", the Christian Century, 26 Augsy- 2 Septamber 2, pp 782- 96.
Bruce, steve (2001), "The Curios of unnecessary recantation: Berger and secularization", in Peter Berger and the study of religion, New York: Routledge
Woodhead, Linda, Paul Heelas and David Martin (eds) (2001), Peter Berger and the study of religion, London and New York: Routledge.
منبع:www.urd.ac.ir
/ج