ميوههاي پوسيده از درخت ميريزد (1)
آقاي بازرگان
امام به خوبي ميدانست جبهه ملي ، نهضت آزادي و ديگر عناصر موسوم به ملي – مذهبي اگر موفّق به ابقا و حفظ شاه در مقام خود نشوند، به يقين مردم و انقلاب را به سازش با آمريكا سوق خواهند داد. از اين رو ، قلباً با نخستوزيري شخص بازرگان موافق نبود.2 اما پيشنهاد شوراي انقلاب را پذيرفت؛ ولي در آغاز نخستوزيري مهندس مهدي بازرگان ، رهنمودهايي ايراد كرد تا دولت موقت از خط اسلام و انقلاب و آرمانهايي كه مردم براي به دست آوردن آن هزاران شهيد و مجروح به انقلاب تقديم كرده بودند، منحرف نشوند. امام فرمود: « جناب آقاي مهندس مهدي بازرگان! بنا به پيشنهاد شوراي انقلاب ... جناب عالي را بدون در نظر گرفتن روابط حزبي و بستگي به گروهي خاص ، مأمور تشكيل دولت موقت مينمايم تا ترتيب ادارة امور مملكت و خصوصاً انجام رفراندم و رجوع به آراي عمومي ملت دربارة تغيير نظام سياسي كشور به جمهوري اسلامي و تشكيل مجلس مؤسسان از منتخبين مردم، جهت تصويب قانون اساسي نظام جديد و انتخاب مجلس نمايندگان ملت بر طبق قانون اساسي جديد را بدهيد.»3
دولت موقت در مسير حركت خود و در گام نخست – بر خلاف نظر امام و مردم – با نگرشي كاملاً خطي و حزبي، تمامي اعضاي كابينه خود را از وابستگان به نهضت آزادي و جبهة ملي انتخاب كرد و با ناديده گرفتن شعار « استقلال ، آزادي ، جمهوري اسلامي» به تشويق و حمايت از روزنامهها و سخنراناني پرداخت كه شعار «جمهوري دموكراتيك اسلامي» را سر ميدادند. حضرت امام در واكنشي، خواستة هزاران هزار مرد و زني را كه در مقابل گلولههاي رژيم شاه مطرح كرده بودند، اينگونه بيان كردند: «من رأي به جمهوري اسلامي ميدهم ، ... نه يك كلمه كم ، نه يك كلمه زياد.»4
حركت ديگر دولت موقت كه با هدفي طراحي شده و بس خطرناك مينمود ، حذف مردم و روحانيت از صحنة سياست بود. آنان با اين توجيه كه وقت آن رسيده روحانيت به حوزههاي علميه و مردم به زندگي عادي بازگردند و زمينه را براي كار دولت موقت فراهم سازند، طلبكارانه و قيّم مآبانه برخورد كردند كه گويي همه رشادتها و تلاش مردم به خاطر حاكميت چند تكنوكرات بود كه در مسير پيروزي انقلاب ، جز مبارزه پارلماني و ميتينگهاي چند صد نفري(!) و باور به ابقاي شاه و تغيير در ساختارهاي ديگرِ ايران ، هنري نداشتند.
امام تمام حركات و سكنات دولت موقت را زير نظر داشت ، اما در صدد تضعيف آنان برنيامد تا شايد اين دولت وظيفهاي را كه بر عهده دارد به سر منزل مقصود برساند. رفتار كاملاً ضعيف دولت موقت با حركتهاي تجزيهطلبانة عناصر باقي مانده از رژيم سابق و گروهكهاي وابسته در مناطقي چون كردستان، خوزستان و گنبد ، همچنين دخالت در امور قضايي و رأي دادگاه هاي انقلاب، تلاش براي جلوگيري از اعدام افرادي چون امير عباس هويدا ، عدم ايجاد تحوّل جدّي در ساختار اداري كشور و از همه نگران كنندهتر ، اعتقاد به ايجاد رابطه با آمريكا در همة حوزهها ، مردم را به شدت نگران آيندة انقلاب ساخت.
اسناد به دست آمده از لانه جاسوسي ، گوياي اين واقعيت بود كه سازمان سيا در صدد برآمده بود تا با همكاري عناصري از دولت موقت، انقلاب را از مسير اصلي خود خارج سازد. متن يكي از اسناد كشف شده چنين است: «از تهران 53166(به كفالت گلگروف) 31 ارديبهشت 58؛ ج. اقدام سياسي اس. دي. راتر / 4 را هدايت كنيم تا تأثيري را كه ميتوان بر جناح مخالف سازنده داشته باشد به حداكثر برسانيم و ارزشهايي را كه براي ما از لحاظ دادن خبرهاي خارجي و عمليات مخفي دارد ، به حداكثر برسانيم. در اين رابطه تاكنون به ر/4 توصيه كردهايم كه جبهه ملي را بيازمايد؛ به شرط آنكه جبهة ملي موقعيت با نفوذي در اختيار وي بگذارد. ر/4 در جبهة ملي بايد در راه ايجاد نيرويي كه ميانهرو و طرفدار آمريكا باشد، تلاش كند و در همان ضمن، مرتب دربارة تحولات گزارش بدهد. فعلاً قرارگاه به ر/4 پيشنهاد كرده كه هم اكنون شروع به فعاليت تمام عيار سياسي نمايد. ما پيشنهاد كردهايم كه او: الف) با احمد صدر حاج سيد جوادي، وزير كشور ، ملاقات كند تا اطلاع بهتري درباره طرحهاي دولت موقت براي انتخابات به دست آورد.»5
درگيري نيروهاي انقلابي با دولت موقت و افشاي روابط پنهان و آشكار دولت موقت با آمريكا ، خشم مردم را دو چندان كرد و موجب بالا گرفتن اعتراضات مردمي شد. امام در اين مقطع ، بار ديگر بر اصلاح امور و ايجاد همدلي و مودت تا زمان آغاز انتخابات رياست جمهوري تكيه داشت كه مسئلة دخالتهاي لانه جاسوسي آمريكا در تدارك كودتا و ايجاد آشوب و بلوا در تمام نقاط ايران، دانشجويان پيرو خط امام را بر آن داشت تا با فتح اين دژ توطئه، پرده از سالوس مَنِشي لانه جاسوسي و دوستان آنان در دولت موقت برداشته شود. اشغال لانه جاسوسي در 13 آبان 1358 صورت گرفت و درست يك روز بعد از فروپاشي سنگر آمريكاييها، يعني در روز 14 آبان، دولت موقت استعفا داد.
نكته قابل توجه در اين مقطع از تاريخ انقلاب، استعفاي دولت موقت بود ، نه انحلال آن توسط امام و نكته دوم، عدم پيگرد قانوني و قضايي دولت موقت و برخي از اعضاي آن بود كه مظنون به جاسوسي، ارتباط با بيگانه ، ميدان دادن به ضد انقلاب در نقاط مختلف ايران و داشتن انديشة براندازي بودند.6
مهرباني و رأفت و گذشت امام ، شامل حال آنها هم شد، اما افسوس كه بسياري از آنان باز به توطئه و همسويي با دشمن ادامه دادند. اعتراف به خطا بودن انتخاب آقاي بازرگان و اعضاي موقت از سوي امام در پيشگاه مردم ، يك رفتار اخلاقي از امام در سيرة سياسي بود:
- از اول هم كه ما – به حساب الزامي كه من تصور ميكردم – دولت موقت را قرار داديم ، خطا كرديم. از اول بايد يك دولتي كه قاطع باشد و جوان باشد، قاطع باشد، بتواند مملكت را اداره كند [قرار ميداديم] نه يك دولتي كه نتواند. منتها آن وقت ما نداشتيم فردي را كه بتوانيم، آشنا نبوديم [تا] بتوانيم انتخاب كنيم. انتخاب شد و خطا شد.7
محمدكاظم شريعتمداري
ارتباط بيت آقاي شريعتمداري با عوامل ساواك ، در مقطعي كه ياران امام در كنج زندانها و تبعيدگاهها و زير شديدترين شكنجههاي قرون وسطايي روزگار ميگذراندند ، از سختترين دوران روحانيت مبارز بود. تعدي ، توهين و حتي ضرب و شتم ياران امام توسط طرفداران آقاي شريعتمداري(حتي گاه در حضور ايشان) از خاطرات دردناك تاريخ روحانيت است؛ اما امام نه تنها عليه ايشان موضعي نگرفت ، بلكه ياران خود را به مماشات و حفظ وحدت در حوزه فرا ميخواند.
ارتباط بيت آقاي شريعتمداري با ساواك، حتي تا زمان اوجگيري تظاهرات مردمي و نزديك شدن صبح پيروزي نهضت حضرت روح الله ادامه داشت. در گزارش ملاقات يكي از عناصر ساواك با آقاي شريعتمداري به تاريخ 1/7/1357 ضمن اشاره به مخالفت صريح آقاي شريعتمداري با پايگاه نجف و نيز صيانت از تخت و تاج، آمده است: « سلام مرا به پيشگاه اعلي حضرت برسانيد و به عرض برسانيد كه اعلي حضرت اطمينان داشته باشند همان مشكلاتي كه امروز ايشان دارند، ما هم داريم... من صريحاً به آنها گفتم تمام تلاش من براي حفظ مقام سلطنت است و از آنها خواستم كه به مَلِك حسن پيغام مرا بدهند و بگويند كه ملك حسن به شاهنشاه قوت قلب بدهند كه در مقابل مشكلات مملكتي استقامت بيشتري داشته باشد.»10
انقلاب به پيروزي رسيد و امام با تمام بزرگمنشي خود از كنار همة موضعگيريهاي آقاي شريعتمداري و توهين و پردهدريهاي اطرافيان و طرفدارانش گذشت؛ اما شخص آقاي شريعتمداري و بيت ايشان به جاي همراهي و همگامي با امت مسلمان و رهبري آن، موضعگيريهايي را بر ضد امام و نظام اسلامي به گونهاي ديگر تعقيب كردند.
اسناد به دست آمده از لانة جاسوسي، از اين مسئله پرده برداشت كه عوامل جاسوسي آمريكا، از طريق چهار كانال با آقاي شريعتمداري و بيت ايشان ارتباط برقرارميكردند. شش سند بازخواني شده و رشته رشته شده لانه جاسوسي آمريكا، نشان داد كه بيت آقاي شريعتمدراي توسط اين كانالهاي ارتباطي ، در صدد روي كار آوردن دولتي موافق با سياستهاي آمريكا در ايران و براندازي نظام بودهاند. اولين كانال ارتباطي آقاي شريعتمداري ، فردي به نام «باروز» بازرگان آمريكايي بود كه پس از چندي، از گردونه جاسوسي حذف شد و جاي خود را به طور غير مستقيم ، به فرد ديگري به نام «سرتيپ فرازيان» - از اعضاي سابق ساواك – با رمز «اس. ديجانوس/13» داد. نفر سوم، جاسوسي ايراني به نام منوچهر نيكپور، با اسم رمز «اس.دي.بپ/1» بود. همچنين يك سرمايهدار فراري به نام «علياكبر شهلو» كه جلسات هفتگي با شريعتمداري برپا ميكرد، عامل ديگر شبكه جاسوسي بود؛ اما كانال اصلي ارتباط با شريعتمداري ، جاسوسي به نام «اس.دي.وليد/1» بود كه در تاريخ دهم ارديبهشت سال 1358 پيام دوستي آمريكا را به وي ابلاغ كرد.11
فرزند آقاي شريعتمداري(حسن) در تاريخ بيستم خرداد همان سال با «گلگروف» - كفيل قرارگاه سيا در تهران – ديدار كرد.12 علاوه بر آن، گفتوگو و ارتباط وي با احمد صدر حاج سيدجوادي(وزير كشور وقت) و نيز تيمسار جم در لندن براي تغييرات در ايران،13 نظام نوپاي اسلامي را با چالشي جدي روبهرو ميساخت.
ارتباطات پنهان و ارائه پيشنهادي براي كمك مالي به آقاي شريعتمداري توسط سازمان سيا14 و معرفي او به آمريكا به عنوان بهترين اميد تجارت آمريكا در ايران15 موجب شد تا شريعتمداري، در محافل خصوصي در برابر امام موضع تهاجمي بگيرد؛ اما امام با بزرگمنشي و تدبير از كنار سخنان وي ميگذشت.
حجت الاسلام ري شهري در كتاب خود ، به نقل از آقاي عليمحمد بشارتي ، وزير اسبق كشور مينويسد: «در تابستان سال 1358 هنگامي كه مسئول اطلاعات سپاه بودم، گزارشي داشتم كه آقاي شريعتمداري در مشهد گفته است: من بالاخره عليه امام اعلام جنگ ميكنم. خدمت امام رسيدم و ضمن ارائه گزارشي، خبر مذكور را هم گفتم. ايشان سرش پايين بود و گوش ميداد. اين جمله را كه گفتم، سر بلند كرد و فرمود: اينها چه ميگويند؟ پيروزي ما را خدا تضمين كرده است. ما موفق ميشويم. در اينجا حكومت اسلامي تشكيل ميدهيم و پرچم را به صاحب پرچم ميسپاريم. پرسيدم: خودتان! امام سكوت كردند و جواب ندادند.»16
تأسيس حزب خلق مسلمان براي رويارويي با حزب جمهوري و درخواست از آمريكا براي كمك به حزب خلق مسلمان17 و حركتهاي تجزيهطلبانة اين حزب كه به تصرف صدا و سيماي مركز تبريز و نير گروگان گرفتن چند ساعتة شهيد مدني و ايجاد آشوب در قم انجاميد، از دردناكترين لحظات عمر امام بود كه از آن به «مصيبتي بزرگ» ياد كرد و از ياران خود خواست تا در صورت مشاهدة پاره كردن عكسها و توهين به شخص او، هيچ واكنشي از خود نشان ندهند. اين رخداد در قم به گونهاي بود كه بسياري از مردم انقلابي، دستانشان در جيبشان بود و سيلي و كتك را به جان خريدند و در برابر هجوم چماقداران تنها به اين جمله بسنده كردند كه امام امر به سكوت كردهاند و ما تكليفي جز سكوت نداشته و نداريم.
درايت، عفو و اغماض امام موجب شد تا نه تنها آشوبِ حزب خلق مسلمان پايان يابد، بلكه بسياري از طلّاب و فضلاي آذريزبان و جوانان احساسي، متوجه تفاوت مشي اخلاقي امام و حركتهاي غير اخلاقي برخي مدعيان حامي بيوت مراجع شده و به دامان انقلاب و آغوش مردم هميشه قهرمان تبريز و خطّة خون رنگ و ولايتمدار آذربايجان باز گردند. امام بار ديگر براي حفظ وحدت، عدم تنش در حوزة علميه قم و احترام به آن دسته از مقلّدين آقاي شريعتمداري كه از واقعيتهاي پشت پرده بيخبر بودند، از اين مقطع نيز گذشت كرد و چشمپوشي نمود.
پينوشتها:
1. صحيفه امام، ج 4، ص 501 – 502.
2. ر.ك: همان، ج 21، ص 331.
3. همان، ج 6، ص 54.
4. همان، ص 353.
5. اسناد لانه جاسوسي، ش 55، خط ميانه(5)، ص55.
6. از كساني كه به شدت با دولت موقت مخالفت ميورزيد و در افشاي چهرة عناصر آن تلاش كرد، شهيد محمد منتظري بود. او حتي خواستار محاكمه اعضاي دولت موقت به جرم خيانت به مردم و مملكت شد.
7. صحيفه امام، ج 13، ص 47.
8. ر.ك: خاطرهها، ص 289.
9. خاطرهها، ص 269.
10. همان، ص 299.
11. در چهاردهم ارديبهشت، اس. دي. وليد/1 گزارش داد كه توانسته در ده ارديبهشت در قم ملاقاتي با شريعتمداري داشته باشد. و/1 از نتايج جلسه كه به وضوح فراتر از انتظارات او بودهاند به وجد آمده بود.(اسناد لانه جاسوسي، ش 55، ص 38)
12. ر.ك: خاطرهها، ص 535.
13. همان، ص 439.
14. همان، ص 462.
15. همان، ص 456.
16. خاطرهها، ص 242.
17. ر.ك: همان، ص 441.
ادامه دارد...
/ج