ميوههاي پوسيده از درخت ميريزد (2)
ابوالحسن بنيصدر
امام در بيمارستان قلب، هنگام تنفيذ حكم رياست جمهوري به بنيصدر، مطالبي را بيان كرد كه در حقيقت، منشوري «اخلاقي – سياسي» براي همة كساني بود كه در صدد بودند وارد حوزة سياست شوند؛ امام در بياناتي كوتاه اما جامع و صريح با استناد به حديث شريف «حب الدنيا رأس كلّ خَطيئة» از مسئولان خواست تا با پرهيز از غرور، براي اعتلاي اسلام و ايران، پرهيز از تفرقه، پرهيز از انزوا و عزلتگزيني در صورت اختلاف و دل نبستن به ابرقدرتها تلاش كنند و راه سعادت و صلاح خود و مملكت را در پيش گيرند:
- من يك كلمه به آقاي بنيصدر تذكر ميدهم كه آن يك كلمه، تذكر براي همه است: «حب الدنيا رأس كلّ خَطيئةٍ».هر مقامي كه براي بشر حاصل ميشود؛ چه مقامهاي معنوي و چه مقامهاي مادي، روزي گرفته خواهد شد و آن روز هم نامعلوم است. توجه داشته باشند همه كساني كه براي بشر خدمت ميكنند، كساني كه داراي مقامي هستند، داراي پستي هستند، كه مقام، آنها را مغرور نكند؛ مقام رفتني است و انسان در حضور خداي تبارك و تعالي ماندني است. من از آقاي بنيصدر ميخواهم كه ما بين قبل از رياست جمهور[ي] و بعد از رياست جمهور[ي] در اخلاق روحيشان تفاوتي نباشد. تفاوت بودن، دليل بر ضعف نفس است و من از همة كساني كه در مقامي هستند – چه مقامهاي كشوري و چه مقامهاي لشكري – ميخواهم كه به مقامات خودشان مغرور نباشند و در راه اعتلاي اسلام و اعتلاي ملت مسلمان و اعتلاي كشور ايران كوشا باشند. و اين طور نباشد كه به واسطة تقدم و تأخّر يك نفر يا چند نفر، موقتاً اسباب اين بشود كه كنارهگيري كنند و يا خداي نخواسته مخالفت و كارشكني. از خداوند تعالي مسئلت ميكنم كه همة ما را به راه خدا، به راه راست هدايت كند و از گرايش به شرق و غرب حفظ كند و از خوف از ابرقدرتها حفظ كند.19
امام با آگاهي از شخصيت اخلاقي و سياسي بنيصدر، ملاك اعطاي نمايندگي فرماندهي كل قوا به او را درك وضعيت حساس و جنگي كشور و دلسوزي نسبت به فرزندان ارتشي، بسيجي و سپاهي خود قرار داد و اين سِمَت را براي هماهنگيهاي لازم و پشتيباني از رزمندگان به وي واگذار نمود.
امام كه ميديد بنيصدر ساز جدايي از مردم و مسئولان را به صدا درآورده است، در حركتي دلسوزانه و اخلاقي، تلاش خود را براي باورمند كردن بنيصدر به خاستگاه مذهبي و مردمي او نمود. همو در سخناني از بنيصدر چنين ياد كرد: «آقاي بنيصدر از خارج نيامده تحميل به شما بشود. يك قدرتي نداشته است كه آن قدرت را به شما تحميل بكند. يك نفر آدم مثل همة شما بوده، بدون اينكه قدرتي داشته باشد، لكن بيان كرده، صحبت كرده، مردم را متوجه كرده، مردم به او رأي دادهاند. اين از ملت است؛ وقتي يك چيزي از ملت شد، همة ملت همراهش هستند.»20 امام همچنين در جايي ديگر بنيصدر را برادر مردم و مردم را برادر و پشتيبان وي خواند و فرمود: «رئيس جمهور با ادني شخصي كه در ايران زندگي ميكند، برادر است و مردم با هم برادرند و پشتيباني ميكنند.»21
وقتي امام ميديد بنيصدر در حساسترين مقطع تاريخي انقلاب و شكلگيري اولين قوة مجريه، روحية منيّت و حركتهاي خودمحورانه دارد، اما باز هم سخنان پدرانه خود را براي اصلاح او و حفظ مسير انقلاب ادامه ميداد و مردم را به همكاري دعوت ميكرد: «رئيس جمهور از خود شماست و همه خدمتگزار به اين ملت هستند.»22
گرفتار آمدن بنيصدر در حلقة گروهكهاي معارض اسلام و انقلاب و نيز نفوذ و تأثيرگذاري مليگراها بر شخصيت وي، امام را بر آن داشت تا در رهنمودهاي خود، ضمن اشاره به ضربات وارد شده به اسلام و ايران توسط ملّيگراها، خواهان جلوگيري از ورود آنان به كابينة بنيصدر شد.23
توهين و تخريب ياران صديق امام و ترور شخصيتي آنان توسط روزنامههاي ليبرال، در كنار ضرب و جرح نيروهاي حزباللهي توسط عناصر سازمان منافقين، امام را بر آن داشت تا به عنوان وظيفة شرعي و اخلاقي به دفاع از ياران خود برخيرد؛ حتي در اين راه توهينهايي هم به خود وي ميشد كه امام مهر سكوت بر لب ميزد و تحمل ميكرد.
- من آقاي خامنهاي را بزرگش كردم، من آقاي هاشمي را بزرگ كردم، من آقاي بهشتي را بزرگش كردم.24
بركناري شهيد صياد شيرازي از فرماندهي، فشار بيامان بر نيروهاي حزباللهي در نقاط مختلف ايران و حاكم كردن روح غوغاسالاري بر جامعه، ياران امام را كه بر صبر و تحمل در دوران مبارزه شهره بودند، واداشت تا ديگر خاموشي را به صلاح ندانند. نامة دردمندانه شهيد بهشتي به امام و نشستهاي ياران ديگر امام با وي، هرگز تأثيري در تصميم امام نگذاشت.
برخورد عادلانه
سخنراني تحريكآميز بنيصدر در جمع پرسنل نيروي هوايي در شيراز و مصاحبههاي جنجالي مطبوعاتي و راديو – تلويزيوني وي موجب شد تا هيأت حل اختلاف، بنيصدر را به عنوان تخطّي از بيانية امام و قانون اساسي محكوم نمايد. تخلفات بنيصدر به قدري بود كه مرحوم شهاب الدين اشراقي، نماينده آقاي بنيصدر هم طي نامهاي، استعفاي خود را از نمايندگي وي اعلام نمود. تعطيل شدن برخي از مطبوعاتِ آشوبطلب توسط دادستاني، حمايت مردمي را در پي داشت و برخورد مردم ايلام با بنيصدر در ممانعت آنان از ورود وي به اين شهر با شعار «مرگ بر منافق» و ... موجب شد تا امام او را از فرماندهي كل قوا بر كنار نمايد؛ «آقاي ابوالحسن بني صدر از فرماندهي نيروهاي مسلح بر كنار شدهاند.»26 و مجلس در پي اين حركت بنا بر وظيفة قانوني، رأي به عدم كفايت سياسي بنيصدر داد و امام هم بنا بر احترام به رأي نمايندگان مردم طي حكمي دستور به عزل بنيصدر دادند:
«بسم الله الرحمن الرحيم
پس از رأي اكثريت قاطع نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي مبني بر اينكه آقاي ابوالحسن بنيصدر براي رياست جمهوري اسلامي ايران كفايت سياسي ندارد، ايشان را از رياست جمهوري اسلامي ايران عزل نمودم.»27
اول تير ماه 60
برخورد قانوني امام با شخص بنيصدر، هرگز مانع نشد تا رفتار اخلاقي و الهي را با اين فرد كنار بگذارد. امام دوست داشت بنيصدر به دامان اسلام و ايران و به آغوش پر مهر و محبت مردم بازگردد و قرباني دسيسههاي دشمنان داخلي و خارجي نشود. او هدايتگرانه و همچون طبيبي دردشناس، نگران حال بيمار خود بود. ايشان نگران آخرت بنيصدر هم بود و حتي پس از فرار بنيصدر نيز او را نصيحت كرد. سخنان امام در حقيقت، يك منشور اخلاقي براي همة مسئولان سياسي كشور است. امام از حق خود گذشت تا كسي براي بازگشت بنيصدر به دامان اسلام و انقلاب، او را مورد تعرّض قرار ندهد: «من الآن هم نصيحت ميكنم آقاي بنيصدر را به اينكه مبادا در دام اين گرگهايي كه در خارج كشور نشستند و كمين كردند، بيفتيد و اين آبرويي كه از دست داديد، بدتر بشود. من علاقه دارم كه تو بيشتر از اين خودت را تباه نكني. من علاقه دارم كه همة اشخاصي كه در اين مملكت زندگي ميكنند، يك زندگي انساني – الهي باشد... چنانچه توبه كني و برگردي و علاقة خودت را از اين گروههاي مفسد، فاسد جنايتكار سلب كني و در يك كناري بنشيني، مشغول تصنيف و تأليف بشوي، صلاح تو است. اگر شما آن نصيحتي را كه آن روز با حال بيماري در بيمارستان به شما كردم گوش كرده بوديد، امروز اين طور نبود و من نميخواستم باشد. آن روز من [در] يكي از حرفها كه اساس همه گرفتاري هاي بشر است، تنبّه دادم كه «حُبّ الدّنيا رأس كلّ خطيئة»؛ تمام خطاهايي كه از ماها صادر ميشود، روي اين حبّ نفس و جاه و مال و منال است. اگر اين كلمه را گوش كرده بوديد و هواهاي نفساني را زير پا گذاشته بوديد، اين طور نميشد... اين گذشت؛ و ناگوار گذشت. من نميخواستم اين طور بشود؛ لكن باز براي هر كس – هر كار بكند – جاي توبه هست. درِ توبه باز است. رحمت خدا واسع است. شما توبه كن و يك قدم طرف خدا برو و پشت به هواي نفساني بكن، خداوند ميپذيرد تو را. آبروي تو را اعاده ميدهد... من خير شما را ميخواهم. من حق خودم را بخشيدم به شما. هر چه بد گفتيد، بخشيدم؛ لكن خير شما را ميخواهم كه از اين خطاها كه تاكنون شده است، دست برداريد و با ملت حسابتان را يكي كنيد و با اين گروههاي مختلفي كه ميخواهند از حيثيت شما براي خودشان كسب وجاهت كنند... شما وجاهتتان را از دست ميدهيد. از اينها ببُريد و به اسلام، به همان چيزي كه عقيده به آن داريد، لكن هواي نفس نميگذارد، برگرديد.»28
حسينعلي منتظري
امام در سال 1362 خطاب به مجلس خبرگان فرمود: «بايد بدانيد كه تبهكاران و جنايت پيشگان بيش از هر كس چشم طمع به شما دوختهاند و با اشخاص منحرف نفوذي در بيوت شما با چهرههاي صددرصد اسلامي و انقلابي ممكن است خداي نخواسته فاجعه به بار آورند و با يك عمل انحرافي، نظام را به انحراف كشانند و با دست شما به اسلام و جمهوري اسلامي سيلي زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود! الله الله در تعجيل [در] تصميمگيري!»31
برخورد اخلاقي و تحذيري امام در اين مقطع از تاريخ، بيانگر دلسوزي و تلاش وي براي دور نگه داشتن آقاي منتظري از بحراني بود كه نظام با آن دست و پنجه نرم ميكرد. سرانجام صبر و مداراي نظام به پايان رسيد و با شناسايي منزلي در يوسفآباد تهران و پيدا شدن مهمات، اسناد و وسايل برقراري ارتباط با خارج از كشور توسط مرتبطين اين منزل و اثبات وابستگي آنان به مهدي هاشمي، وي دستگير شد. اعترافات تكان دهنده مهدي هاشمي و دوستانش، پرده از اهداف براندازانه و قتل دهها نفر در داخل و خارج از كشور برداشت. امام به دليل عدم موضعگيري آقاي منتظري در برابر عملكردهاي مهدي هاشمي و عمل نكردن به توصيه ايشان در اعلام برائت از او، نامهاي دلسوزانه مينويسد و وي را چنين خطاب ميكند:
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت حجت الاسلام و المسلمين فقيه عاليقدر آقاي منتظري، دامت ايام بركاته
پس از اهداي سلام و تحيت، علاقة اين جانب به جناب عالي بر خود شما روشنتر از ديگران است. به حسب قاعدة طول آشنايي صميمانه و معاشرت از نزديك، مقام ارجمند علمي و عملي شما، مجاهدت با ستمگران و قلدران و رنجهاي فراموش نشدني جناب عالي در سالهاي طولاني براي اهداف اسلامي، قداست و وجاهت و وارستگي كمنظير آن جناب و بالاتر، حيثيت بلند پايهاي كه دنبالة اين امور به خواست خداوند تعالي براي شما فعلاً حاصل است و احتياج مبرمي كه جمهوري اسلامي و اسلام به مثل جناب عالي دارد، انگيزة علاقه مبرم است؛ لهذا اين حيثيت مقدس بايد از هر جنبه محفوظ و مصون باشد. حفظ اين حيثيت به جهات عديده بر شما و همة ماها واجب و احتمال خدشهدار شدن آن نيز منجز است براي اهميت بسيار آن. با اين مقدمه بايد عرض كنم اين حيثيت واجب المراعات، به احتمال قوي بلكه ظن نزديك به قطع در معرض خطر است؛ خصوصاً با داشتن مخالفين مؤثر در حوزة قم كه ممكن است دنبال بهانه اي باشند. اين خطر بسيار مهم از ناحية انتساب آقاي سيدمهدي هاشمي است به شما. من نميخواهم بگويم كه ايشان حقيقتاً مرتكب چيزهايي شدند، بلكه ميخواهم عرض كنم ايشان متهم به جنايات بسيار از قبيل قتل – مباشرت يا تسبيباً – و امثال آن ميباشند و چنين شخصي، ولو مبرّا باشد، ارتباطش موجب شكستن قداست مقام جناب عالي است كه بر همه حفظش واجب مؤكد است.»32
امام پس از بيان رهنمودهاي لازم براي پرهيز از ورود به اين مقوله، حتي با سكوت و تأكيد دوباره به گره خوردن حيثيت شخصيتي آقاي منتظري به نظام مقدس اسلامي، خواستار كوچكترين كار ممكن از آقاي منتظري ميشود: «من تأكيد ميكنم كه شما دامن خود را از ارتباط با سيدمهدي پاك كنيد كه اين راه بهتر است، و الا هيچ عكس العملي در رسيدگي به امر او از خود نشان ندهيد كه رسيدگي به امر جنايات مورد اتهام، حتمي است. سلامت و توفيق جناب عالي را خواهانم.»33
امام در تمام مراحل پيگيري پروندة مهدي هاشمي بر رعايت انصاف و عدل و پرهيز از مچگيري و يا برخورد خطي و جناحي تأكيد ميكرد؛ حتي در موافقت با تبعيد سيدهادي هاشمي، برادر مهدي هاشمي كه جزو عناصر محوري در اين ماجرا به شمار ميرفت، خواهان رعايت عدالت بود:
بسمه تعالي
با حفظ تمام موازين عدل و انصاف، موافقت ميشود. ان شاء الله موفق باشيد.
«28/10/65 روح الله الموسوي الخميني»34
با اينكه بسياري گمان ميكردند موضعگيريهاي آقاي منتظري در برابر امام، كار آقاي منتظري را در صحنه سياسي كشور به پايان رسانده است، اما امام با بزرگمنشي از بيمهريهاي وي گذشت. حدود دو سال از ماجراي غمانگيز آقاي منتظري و امام و دوران پر التهاب مسئله مهدي هاشمي – كه بسياري از آن به حساسترين دوران نهضت اسلامي و حوزههاي علميه ياد كردند – گذشت تا اينكه در تاريخ 22/11/1367 آقاي منتظري با زير سؤال بردن موضعگيري نظام در داخل و خارج و پاشيدن بذر يأس و نوميدي، امام را به واكنش در برابر خود واداشت. امام در تاريخ 3/12/1367 در پيامي با عذرخواهي از خانوادههاي شهدا براي ارائه برخي تحليلهاي غلط، مطالبي را عليه ليبرالها و ساده لوحها بيان كرد و در ضمن آن به مقولهاي اشاره كرد كه در واقع، تفاوت نگاه او و آقاي منتظري را نشان ميداد؛ مقولهاي به نام تكليفمداري و اداي وظيفة الهي در حوزة سياست. امام با بيان اين نكته كه «راستي، مگر فراموش كردهايد كه ما براي اداي تكليف جنگيدهايم و نتيجه، فرع آن بوده است»35 آشكار ساخت كه آقاي منتظري براساس اين نگاه، صلاحيت رهبري يك جامعة تكليفمدار را ندارد. ايشان در سال 1365 از جفاهايي كه به خودش شده بود، گذشت؛ اما در بهمن 1367 از جفايي كه به انقلاب و نظام، مسئولان، مردم و شهداي جنگ تحميلي شد، هرگز نگذشت.
آخرين مواضع آقاي منتظري و نامه هاي ايشان به امام خميني(رحمة الله علیه) حاكي از عدم پذيرش نصايح مشفقانة امام بوده است. اين واقعيت تلخ را در نامهاي كه بعداً امام خميني(ره) خطاب به نمايندگان مجلس و وزرا نوشتند، ميتوان مشاهده نمود: «... شنيدم در جريان امر حضرت آقاي منتظري نيستيد و نميدانيد قضيه از چه قرار است. همين قدر بدانيد كه پدر پيرتان بيش از دو سال است در اعلاميهها و پيغامها تمام تلاش خود را نموده است تا قضيه بدين جا ختم نگردد، ولي متأسفانه موفق نشد.» 36 بالاخره امام خميني(رحمة الله علیه) نظر و تصميم خويش را طي نامهاي عتابآميز در تاريخ ششم فروردين 1368 به آقاي منتظري منعكس نمود.37
سرانجام با وساطت و اصرار فراوان چهرههاي روحاني مؤثر از مسئولان وقت نظام جمهوري اسلامي و يادگار امام در جلسه حضوري، امام خميني(رحمة الله علیه) با تعديل مضمون و محتواي نامه 6/1/68 موافقت نموده و آخرين موضع خويش را در موضوع آقاي منتظري در نامة معروفشان به تاريخ هشتم فروردين 1368 ابراز داشتند كه در همان تاريخ به آگاهي عموم مردم نيز رسيد:
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاي منتظري، دامت افاضاته
با سلام و آرزوي موفقيت براي شما، همانطور كه نوشتهايد، رهبري نظام جمهوري اسلامي كار مشكل و مسئوليت سنگين و خطيري است كه تحملي بيش از طاقت شما ميخواهد؛ و به همين جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بوديم و در اين زمينه هر دو مثل هم فكر ميكرديم، ولي خبرگان به اين نتيجه رسيده بودند و من هم نميخواستم در محدودة قانوني آنها دخالت كنم. از اينكه عدم آمادگي خود را براي پست قائم مقامي رهبري اعلام كردهايد، پس از قبول، صميمانه از شما تشكر مينمايم.
همه ميدانند كه شما حاصل عمر من بودهايد و من به شما شديداً علاقهمندم. براي اينكه اشتباهات گذشته تكرار نگردد، به شما نصيحت ميكنم كه بيت خود را از افراد ناصالح پاك نماييد و از رفت و آمد مخالفين نظام كه به اسم علاقه به اسلام و جمهوري اسلامي خود را جا ميزنند، جداً جلوگيري كنيد. من اين تذكر را در قضية مهدي هاشمي هم به شما دادم. من صلاح شما و انقلاب را در اين ميبينم كه شما فقيهي باشيد كه نظام و مردم از نظرات شما استفاده كنند. از پخش دروغهاي راديو بيگانه متأثر نباشيد. مردم ما شما را خوب ميشناسند و حيله هاي دشمن را هم خوب درك كردهاند كه با نسبتِ هر چيزي به مقامات ايران، كينه خود را به اسلام نشان ميدهند.
طلاب عزيز، ائمه محترم جمعه و جماعات، روزنامهها و راديو - تلويزيون بايد براي مردم اين قضيه ساده را روشن كنند كه در اسلام، مصلحت نظام از مسائلي است كه مقدم بر هر چيز است و همه بايد تابع آن باشيم. جناب عالي ان شاء الله با درس و بحث خود، حوزه و نظام را گرمي ميبخشيد.
«والسلام عليكم - 8/1/68 – روح الله الموسوي الخميني»38
نگارش آخرين نامة مهربانانه و دلسوزانه امام، بيانگر نگاه اخلاقي و پدرانه امام به همة ريزشها و رويشهاي انقلاب است؛ نامهاي كه بيشك براي آقاي منتظري امنيت و آسايش را به ارمغان آورد.
و اين داستان همچنان ادامه دارد...
پينوشتها:
18. ر.ك: صحيفه امام، ج 21، ص 331.
19. همان، ج 12، ص 141 – 142.
20. همان، ج 13، ص 141 – 142.
21. همان، ص 94.
22. همان، ص 118.
23. ر.ك: همان، ص 76.
24. همان، ج 15، ص 200.
25. همان، ج 14، ص 248.
26. همان، ص 420.
27. همان، ص 480.
28. همان، ص 492 – 494.
29. ر.ك: همان، ج 21، ص 330.
30. مهدي هاشمي به سال 1323 در شهر اصفهان و در خانوادهاي روحاني به دنيا آمد. پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي در «مدرسه جلالي» و بنا به اصرار پدرش، راهي حوزة علميه «جده بزرگ» شد. پس از شش سال تحصيل در حوزة علميه اصفهان، به دعوت برادرش هادي كه در قم سكونت داشت رهسپار اين شهر شد و تحصيلات خود را در مدرسة حجتيه پي گرفت. حضور مهدي هاشمي در قم مقارن با آغاز نهضت روحانيت و اوجگيري آن در سال 1342 است... مهدي هاشمي در اول ارديبهشت 1355 به دنبال چند فقره قتل دستگير و روانه زندان شد.(بنبست، ج 1 «مهدي هاشمي ريشههاي انحراف»، ص 16 – 20)
31. صحيفه امام، ج 18، ص 6 – 7.
32. همان، ج 20، ص 136 – 137.
33. همان، ص 138.
34. همان، ص 187.
35. همان، ج 21، ص 284.
36. همان، ص 350.
37. ر.ك: همان، ص 330.
38. همان، ج 21، ص 335 – 334.
/ج