مقايسه نگرش صدرالمتألهين و ابنسينا در مسئله اتّحاد عاقل و معقول(4)
نويسنده:زهرا مصطفوي
بخش سوم: انواع اتحاد
الف) دو موجود با هم متحد شوند، بطوريكه دو وجود با يكديگر وجود شيء واحدي را تشكيل دهند، و شكي نيست كه اين نوع از اتحاد محال بوده، و شيخ الرئيس نيز براي بطلان آن ادلهاي اقامه نموده است.([44])
ب) دو مفهوم يا دو ماهيت با هم يكي شوند، بطوريكه بتوان به صورت حمل اولي ذاتي آن دو را بر يكديگر حمل نمود، مثلاً مفهوم عاقل همان مفهوم معقول شود، و اين نوع از اتحاد نيز بدون شك محال است. زيرا، مفاهيم متغاير نه ميتوانند به مفهوم واحدي تبديل شوند، و نه آنكه يك مفهوم تبديل به مفهوم ديگري شود. و در حمل ذاتي، دو مفهوم موضوع و محمول يكي است، و فقط از جهاتي مثل اجمال و تفصيل مغاير است.
البته ممكن است وجود واحد بسيطي موجود باشد بطوريكه هم بر آن وجود صدق كند كه عاقل است، و هم صدق كند كه معقول است. يعني وجود واحد بوده و معاني، متكثر باشد، ولي نه تكثري كه موجب تكثر جهات وجودي باشد. استاد رفيعي قزويني در شرح اين ضميمه ميفرمايد:
قسم اول، اتحاد معاني و مفاهيم مختلفه در موجوديت و هستي است، به اين معني كه دو شيء يا چند شيء كه از جهت معني و تصور با هم فرق دارند، در مقام هستي و تحقق به يك وجود و تحقق موجود باشند. و تفاوت آنها فقط از لحاظ تصور باشد، كه هر يك را بتوان جدا از ديگري تصور كرد. و اين قسم از اتحاد ممكن، وقوع هم دارد، مانند اتحاد جنس و فصل در وجود نوع كه به يك وجود موجودند، و تفاوت در معني و مفهوم دارند، همچون معني حيوان و ناطق كه در مقام وجود يك وجود دارند كه آن وجود انسان است، و در معني از هم جدا ميباشند. و مثل صفات كماليه حضرت حق «جلّت اسمائه» كه عين ذات باري تعالي ميباشند، مثل علم و قدرت و حيات كه از لحاظ مفهوم مختلف، ولي همه موجود به يك وجود احدي الهي هستند كه ميتوانيم بگوييم باري تعالي عين علم و عين قدرت و حيات ميباشد.([45])
ج) موجود بگونهاي تغيير كند و تبديل شود كه يك ماهيت يا مفهوم كلي، پس از آنكه بر آن موجود صدق نميكرد، بر او صادق باشد، زيرا، موجود استكمال يافته، و وجود او تكامل پيدا كرده است، و در اثر اين تكامل، مفهوم خاصّي بر آن صادق شده است.
ملاصدرا ميفرمايد: اين قسم از اتحاد صحيح و ممكن است، بلكه در خارج واقع شده است، مثلاً در انسان واحد، تمام معاني جماد، نبات و حيوان مجتمع است. براي شرح اين قسم از كلام صدرالمتألهين لازم است به عبارت استاد رفيعي قزويني اشاره نماييم. زيرا، در كلام ملاصدرا، بخوبي روشن نشده است كه در اين قسم از اتحاد، چه چيزي با چه چيزي متحد شده است. آيا مقصود وي اتحاد ماهيت يا مفهوم، با وجود متكامل است؟ يا آنكه مقصود اتحاد وجود متكامل با وجود ناقص سابق است، چنانچه از مثال ايشان استفاده ميشود؟
وي ميفرمايد: قسم سوم، اتحاد دو امر كه در طول هم قرار دارند، به اين معني كه يكي ناقص در هستي و آن ديگري صورت كماليه آن ناقص است كه بواسطه آن استكمال بيابد، و رفع نقص از او بشود، و از قوه به فعل خارج گردد، مثل اينكه طفل جوان شود، و جاهل عالم گردد، و عاجز توانا و قادر شود. خلاصه آنچه را كه استكمال و ترقي گويند، از قسم سوم است.([46])
آنچه در بحث اتحاد عاقل و معقول مورد نظر است، همين قسم از اتحاد است كه ميان ناقص و مكمل آن واقع ميشود. و با توجه به كلمات صدرالمتألهين و شرح عبارت وي، بدست ميآيد كه مقصود صدرالمتألهين از اتحاد عاقل و معقول، اتحاد نفس با عقل است، و نفس در ابتداي خلقت خويش، عقل بالقوه است و چون كمال يابد، عقل بالفعل شده، با عقول نوريه مستقله متحد ميگردد.
بخش چهارم: اختلاف برداشتها
1. از جهت معقول
2. از جهت كيفيت اتحاد
ولي بنظر شيخ الرئيس، نفس فقط از راه تجريد صور از ماده و عوارض آن، با صورتهاي ذهني متحد ميشود. شيخ الرئيس در كتاب المبدأ و المعاد كه نظريه اتحاد را مطرح كرده و از آن دفاع نموده است، ميفرمايد: عقل صورت معقولات را اخذ ميكند و آن را از ماده و عوارض آن مجرد مينمايد، و يك معناي كلّي و مشترك را درك ميكند.([47])
3. از جهت بقاي ذات عاقل
ولي به نظر شيخ الرئيس نفس باقي است و تغييري در جوهر آن حاصل نميشود، اگر چه تغييراتي در آن رخ ميدهد. زيرا، اين تغييرات به اشراق نور عقل فعال، در قوه عاقله نفس حاصل ميشود، و قوه عاقله نفس بواسطه حصول صور اشياء در آن، يك عالم عقلي ميشود ولي ذات نفس باقي است. بنابرين اتحاد، ميان قوه عاقله نفس يعني عقل و صور عقليه است، نه در حقيقت بين نفس و صورتهاي عقلي.([48])
4. از جهت استحاله يا تغيير جوهر نفس
وي در مباحثي كه به اثبات اتحاد عاقل به معقول پرداخته است، آن را بواسطه حصول صورتهاي موجودات در قوه عاقله نفس، مورد تأييد قرار داده است.
بنابرين نظريه اتحادي كه مورد تأييد شيخ الرئيس قرار گرفته است غير از آن است كه مورد تأييد صدرالمتألهين واقع شده است.
پايان سخن
صدرالمتألهين ميفرمايد كه اگر شيخ الرئيس مستبصر شده، و گرايش به نظريه اتحاد (با رويكردي كه ملاصدرا به اين نظريه دارد) پيدا كرده باشد، لازم است از بسياري از مباني فلسفي خويش دست بردارد، و به برخي از آن مباني اشاره ميكند:
1. وقوع حركت در جوهر.
2. كثرت مفارقات محضه.
3. وقوع اشخاص متعدد تحت مقوله واحد نوعي، بدون تعلق به ماده. ([50])
به نظر نگارنده ميتوان به موارد ديگري نيز در توضيح كلام ملاصدرا، اشاره نمود كه اگر شيخ الرئيس بخواهد نظريه اتحاد را با همان نگرش ملاصدرا بپذيرد، بايد نظريات ديگري را نيز در فلسفه بپذيرد و از طريقه مشهور حكما عدول نمايد از قبيل:
4. وحدت حقيقت وجود ميان موجودات.
5. تشكيك در حقيقت وجود.
6. جسماني الحدوث بودن نفس و اينكه نفس داراي مراتب گوناگون وجودي است.
7. هيولي واحد شخصي عددي نيست.
8. علم فقط حضوري است.
9. علم فوق مقوله است.
پي نوشت ها :
42. ر.ك. ملا صدرا، حاشيه الهيات شفا, ص 212 و ابنسينا، الشفاء، الالهيات، مقاله 5، فصل 7، و الاسفار, ج 5, ص 302.
43. الاسفار, ج 3, ص 324-325 و اتحاد العاقل و المعقول، فصل 3.
44. الشفاء، الالهيات, ص 76 و الاسفار,ج 2, ص 97.
45. رفيعي، ابوالحسن, اتحاد عاقل به معقول, ص 8 .
46. همان, ص 9.
47. ابنسينا، المبدأ و المعاد, ص 102-103.
48. همان, ص 18 و 104.
49. الاشارات و التنبيهات، شرح الاشارات و التنبيهات, ج 3, ص 295.
50. اتحاد عاقل به معقول، درس دوم.
1. ابن سينا، حسين بن عبدالله، الاشارات و التنبيهات، در ضمن شرح (نصيرالدين طوسي). الاشارات و التنبيهات، دفتر نشر کتاب، 1403.
2. التعليقات، تحقيق عبدالرحمن بدوي، مکتب العلام الاسلامي، قم، چ 2، 1411.
3. الشفاء، ابراهيم مدکور، مکتبه آيه ... العظمي مرعشي نجفي، قم، چ 2، 1405.
4. عيون الحکمه، در ضمن رسائل الشيخ الرئيس، بيدار، قم، 1400.
5. المباحثات، تحقيق محسن بيدارفر، بيدار، قم، 1371.
6. المبدأ و المعاد، به اهتمام عبدالله نوراني، مؤسسه مطالعات دانشگاه مک گيل، تهران، 1363.
7. النجاة من الغرق في بحر الضلالات، ويرايش محمد تقي دانش پژوه، دانشگاه تهران، 1364.
8. النفس علي سنه الاختصار، در ضمن رسائل الشيخ الرئيس، 1400.
9. افلوطين، اثولوجيا، ترجمه ابن ناعمه حمصي، تصحيح جلال الدين آشتياني، انجمن فلسفه ايران، تهران، 1356.
10. حسن زاده آملي، حسن، اتحاد عاقل به معقول، حکمت، تهران، 1366.
11. رفيعي قزويني، سيد ابوالحسن، اتحاد عاقل به معقول، با مقدمه و تعليقات حسن حسن زاده آملي، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1362.
12. صدرالمتألهين، محمد بن ابراهيم، التعليقات علي الشفاء، درضمن الهيات شفا، بيدار، قم، افست از چاپ سنگي.
13. الحکمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، دار احياء التراث العربي، بيروت، چ 3، 1981.
14. الشواهد الربوبية في المناهج السلوکيه، تصحيح سيد جلال الدين آشتياني، مرکز نشر دانشگاهي، مشهد، چ 2، 1360.
15. المظاهر الالهية في اسرار العلوم الکمالية، در ضمن المبدأ و المعاد (ملاصدرا)، مصطفوي، قم، چاپ سنگي.
16. طوسي، نصيرالدين، شرح الاشارات و التنبيهات، دفتر نشر کتاب، 1403.
17. فارابي، ابونصر محمد، الدعاوي القلبيه، در ضمن رسائل الفارابي، مجلس دائره المعارف العثمانيه، حيدر آباد دکن، 1349.
18. مطهري، مرتضي، شرح مبسوط منظومه (سبزواري)، حکمت، تهران، 1365.
منبع: www.mullasadra.org