كار برد عقل در فقه از ديدگاه شيخ مفيد
مفيد متكلمى زبردست بود و در اين زمينه شاگردان برجسته اى تربيت كرد و آثار فراوانى برجاى گذاشت. در فقه نيز چنين بود. او فقيهى توانمند و متبحر به شمار مى آمد. و بخش مهمى از آثارش به مسائل فقهى اختصاص دارد. فقهاى بسيارى از شيوه و آراى اوتأثير پذيرفته اند كه بدان خواهيم پرداخت.
پيش از آن كه به اصل موضوع بپردازيم لازم است به مفهوم عقل حجيّت عقل ديدگاههايى كه درباره عقل از اين زاويه مطرح است اشاره اى داشته باشيم.
مفهوم عقل
مقصود ازعقل معنايى است كه در عرف عامّ مطرح است; يعنى نيروى دورنى ادراك گر نيروى شناخت خوب از بد داور نتيجه گير
و بالاخره مايه امتياز انسان ازحيوان است و باعث تكليف مى گردد.
درباره وجود چنين نيروى در انسان در مكتبهاى گوناگون فلسفى بحثهايى مطرح شده است ولى ما وجود آن را به عنوان اصل موضوعى مى پذيريم و بحث تفصيلى از آن را به جاى مناسب خود وا مى گذاريم.
اعتبار و حجيت عقل
كسانى كه عقل راحجّت و از منابع احكام شرعى مى دانند بر اين باورند كه عقل نيز همانند كتاب و سنّت قادر است برخى از احكام شرعى را به ما بشناساند و كسانى كه حجيت و منبع بودن عقل را قبول ندارند معتقدند كه چنين كارى از عقل ساخته نيست.
ميرزاى قمى (ره) در كتاب: قوانين الاصول در تعريف دليل عقلى مى نويسد:
(دليل عقلى عبارت است از حكم عقل كه به وسيله آن به حكم شرعى مى رسيم و از علم به حكم عقلى علم به حكم شرعى پيدا مى كنيم.)1
وى دليل عقل را به دو قسم مستقلات عقليه و غير مستقلات تقسيم مى كند. در حقيقت قلمرو عقل را در شناخت احكام مشخص مى نمايد.
آنچه را عقل به تنهايى و بدون وساطت خطاب شرعى مى شناسد مستقلات عقلى مى نامد مانند: حسن عدل و قبح ظلم وجوب مقدّمه واجب و... وى معتقد است كه: احكام عقل در اين محدوده داراى اعتبار قطعى است.
و آنچه را عقل به تنهايى قادر به شناخت آنها نيست و باكمك وحى آنها را مى شناسد مستقلات غير عقليه مى نامد.
لازم به ياد آورى است كه پيش از ايشان محقق حلّى شهيد اوّل و ديگران همين تقسيم را به اختصار آورده اند.2 و ايشان همان را تفصيل داده است.
ديدگاهها و قلمرو عقل در استنباط احكام شرعى
1 . اهل حديث و حنابله و ظاهريين از اهل سنّت حجيّت عقل را به طور كلّى انكار كرده اند. اهل حديث و اخباريين شيعه نيز
اعتبار و حجيت عقل را در كشف احكام شرعى نپذيرفته اند.
اين عده تنها كتاب و سنّت را به عنوان منابع احكام شرعى مى شناسند.
مالك بن انس كه از ائمه اربعه اهل تسنن و از روٌساى اهل حديث به شمار مى آيد تقسيم مقررات مذهبى را به دو قسم معقول و منقول درست نمى داند و بر اين باور است كه: پرسشهاى شرعى را بايد از كتاب خدا و سنّتِ سلفِ صالح پاسخ داد و اگر نصّى نبود بگوييم نمى دانيم.3
احمد حنبل آخرين ائمه اربعه اهل سنّت حديث ضعيف و مرسل را بر رجوع به قياس ترجيح مى دهد و معتقد است: مفتى تامى تواند بايد به لفظ نصوص فتوا دهد و از آن تجاوز نكند.4
از شيوه صدوق رئيس محدثين شيعه در پاسخ به مسائل شرعى و كتابهاى فقهى اش به دست مى آيد كه وى نيز معتقد بوده كه نصوص شرعى پاسخ گوى همه نيازمنديهاست و نيازى به دليل عقل نيست. با اين تفاوت كه وى روايات مأثوره از ائمه معصومين (ع) را نيز حجّت مى داند.5
ملا امين استر آبادى رئيس اخباريين شيعه فهم مسائل دين را در انحصار معصومين(ع) مى داند و بر اين باور است كه منبع اصول و فروع دين تنها سماع از معصومين(ع) است و بس. براى اين ادّعا ادله اى نيز آورده است. 6
لازم به يادآورى است: تفاوتهاى مهمّى بين اهل حديث شيعى و سنّى وجود دارد كه برخى ازآنها را در مقاله قبلى آورديم.
2 . طرفداران قياس استحسان و مصالح مرسله و... در برابر ديدگاه نخستين اعتبار و حجيّت عقل را مطلقاً پذيرفته اند.
اجتهاد به رأى و قياس كه ابراهيم بن يزيد نخعى آن را در اواخر قرن اوّل هجرى (96) به كار گرفت به دست ابوحنيفه گسترش يافت تاجايى كه ابوحنيفه و طرفدارانش به همين نام شهرت يافتند.
شهرستانى در كتاب ملل و نحل مى نويسد:
(اصحاب رأى اهل عراق بودند و آنان اصحاب ابى حنيفه اند. بدين جهت به اصحاب رأى شهرت يافتند كه بيشترين تلاشها را در به كارگيرى قياس به عمل آوردند. استنباط احكام و حوادث را بر آن نهادند. چه بسيار قياس واضح و جلّى را بر خبر واحد پيشى داشتند.)7
ابوصالح الفراء به نقل از يوسف بن اسباط مى گويد:
(ابو حنيفه چهار صد حديث يا بيشتر از
احاديث پيامبر(ص) را ردّ كرد.)8
و پس از آن مواردى را ياد آورى مى كند از جمله: در تقسيم غنائم پيامبر اسلام(ص) فرموده است.
(للفرس سهمان وللرّجل سهم واحد.)
اسب را دو سهم وجنگاور را يك سهم.
ولى ابوحنيفه مى گفت:
من سهم حيوانى را بيشتر از مومن قرار نخواهم داد.9
در سبب پيدايش و رشد وگسترش اين گرايش بسيار گفته و نوشته اند. ولى نكته اين جاست كه اهل سنّت وقتى بامشكلات و مسائل نو پيدا رو به رو شدند پناهگاهى نداشتند. از اهل بيت فاصله گرفته بودند و علاوه نصوص را محدود و قادر به پاسخ به مشكلات و نيازها نمى دانستند10; از اين روى براى كشف احكام شرعى به قياس روى آوردند.
امّا شيعه سخن ائمه را مانند سخن پيامبر(ص) حجّت مى دانستند نيازهاى علمى و شرعى خود را با مراجعه و سؤال از آنان حلّ مى كردند. اين اتصال مدام ومستمر آنان باكانون وحى و چشمه هاى هميشه جوشان ابهامها را مى زد و دو بنيه را تقويت مى كرد واز كثريها باز مى داشت.
ائمه معصومين(ع) با به كارگيرى قياس در استنباط احكام شرعى به شدت مخالفت كردند11و گاه مناظراتى با طرفداران قياس نيز داشته اند.12
3 . اصوليين و فقهاى شيعه كار برد و عقل را دراستنباط احكام شرعى پذيرفته اند. البته نه افراط اهل قياس و نه تفريط اهل حديث بلكه راه ميانه. اينان نيز در به كارگيرى عقل طريق واحدى را برنگزيده اند:
* برخى عقل را ابزار دانسته اند در استنباط احكام شرعى.13 يعنى درتطبيق فروع بر اصول در فهم كتاب و سنّت اثبات حجيّت كتاب و سنّت در تخصيص و تقييد حكم و... از عقل استفاده مى كنند.
*گروهى توانايى و قدرت عقل را در كشف احكام شرعى پذيرفته اند ولى بر اين باورند كه: تمامى احكامى كه براساس احكام قطعى عقل قابل كشف است در قرآن و سنّت معصومين (ع) آمده است14 و در اصطلاح آن را منبع بالقوه مى دانند.
عده اى عقل را در طول ديگر منابع مى دانند 15 بدين معنى كه اگر در موردى از كتاب و سنّت حكمى به دست نيامد و عقل در آن مورد حكم قطعى داشت آن حكم چون قطعى و يقينى است حجّت است.
مفيد و عقل
1 . شنيدن و نقل احاديث بدون تحليل و اظهار رأى.16
2 . اجتهاد و تحليل.
ائمه (ع) گرايش تعقلى اجتهادى را تأييد و شيعيان را بدان تشويق مى كردند17 و گاه شيوه استنباط احكام را از كتاب و سنّت به شيعيان خود مى آموختند.18
در غيبت صغرى و پس از آن تا اواخر قرن چهارم تفكر محدثان حاكميت داشت و از تجزيه و تحليل عقلى و استنباطات اجتهادى و دليل عقل خبرى نبود.
در نيمه دوّم قرن سوّم و قسمت عمده قرن چهارم دو عالم بزرگ كه از آنان به قديمين ياد مى شود ابن ابى عقيل و ابن جنيد اسكافى گرايش تعقلى اجتهادى داشتند.19 ولى از آنان درباره دليل عقلى چيزى نقل نشده است.
شيخ مفيد از عالمانى است كه به كاربرد عقل در فقه معتقد است. اهل نظر بر اين اتفاق دارند.
حتى برخى از اينان از جمله مرحوم مظفر او را نخستين فقيهى مى داند كه از نقش عقل در فقه سخن گفته است.20
مهم اين است كه شيخ مفيد تاچه اندازه به كار برد عقل در فقه معتقد است. به عبارت ديگر قلمرو عقل در استنباط احكام شرعى را تا چه حدّ مى داند؟ آيا عقل را تنها به عنوان ابزار استنباط مى شناسد؟ يا آن را منبعى بالقوّه براى شناخت احكام مى داند؟ و يا آن را منبعى بالفعل در كنار ديگر منابع مى شناسد؟
براى دستيابى به پاسخ اين پرسش لازم است آثار شيخ از اين زاويه بررسى شود. آنچه از آثار شيخ در اين زمينه استفاده مى شود مختلف است:
1 . عقل ابزار استنباط.
2. عقل منبعى بالقوّة.
3 . عقل منبعى بالفعل در طول ديگر منابع
عقل معيار حجيّت كتاب و سنّت
وى در رساله اصوليه خود: (التذكره باصول الفقه) كه كراجكى خلاصه اى از آن را در كتاب (كنز الفوائد) آورده است مى نويسد:
(والطرق الموصله الى علم المشروع فى
هذه الاصول ثلاثة: احدها العقل وهو سبيل الى معرفة حجيّة القرآن و دلائل الاخبار. والثانى اللسان وهوالسبيل الى المعرفه بمعانى الكلام وثالثها الاخبار وهى السبيل الى اثبات اعيان الاصول من الكتاب والسنّة واقوال الائمه(ع).)21
راههايى كه ما را به شناخت اين اصول راهنمايى مى كند سه طريق است:
1 . عقل و آن راه فهم و شناخت حجيّت قرآن و دلائل احاديث است.
2 . زبان (سماع بدون واسطه) و آن وسيله و راه دريافت معانى سخن است.
3 . احاديث و اخبار (نقل با واسطه) است و آن راه اثبات اصول يعنى كتاب و سنّت و گفتار ائمه معصومين(ع) است.
از جمله: (العقل وهو سبيل الى معرفة حجية القرآن ودلائل الاخبار) استفاده مى شود كه عقل تنها در اثبات حجيت كتاب و سنّت اعتبار و كار برد دارد. ولى از اين كه شيخ عقل را در رديف راههاى كشف محتواى كتاب و سنّت به شمار آورد شايد بتوان استفاده كرد كه عقل را نيز در كشف مفاد كتاب و سنّت پذيرفته است.
عقل ميزان تشخيص احاديث
1 . سند دليل نقلى.
2 . محتوا و دلالت آن.
در چندين مورد از اين كه استادش مرحوم صدوق در شناخت احاديث درست از نادرست از عقل كمك نمى گيرد انتقاد مى كند از جمله:
(عمل به آن چه كه ابوجعفر روايت كرده است تا زمانى كه با روشهاى مورد اعتماد صحّت گفتار منسوب به امامان ثابت نشود واجب نيست; چه اينها اخبار آحاد است كه نه موجب علم مى شود و نه موجب عمل روايت كنندگان كسانى هستند كه ممكن است غفلت يا اشتباه كرده باشند. ابوجعفر آنچه را شنيده روايت كرده آنچه را حفظ داشته نقل كرده است بدون آن كه صحت آن را تضمين نمايد.
اصحاب حديث درست ونادرست را نقل كرده اند. آنان مردمان صاحب نظر و اهل بازرسى وانديشيدن و تميز ميان درست و نادرست در آنچه روايت مى كنند نيستند. به همين جهت اخبار ايشان مختلط و مخلوط است. و باز شناختن درست آن از نادرست جز از طريق نظر در
اصول و اتكاى به نظر و استدلالى كه سبب علم به درستى منقول است ميسّر نمى شود.)22
انتقاد اساسى مفيد در عبارت فوق به اهل حديث و از جمله استادش مرحوم صدوق اين است كه:آنان نظر و استدلال عقلى را در شناخت احاديث به كارنمى گيرند و به هر حديثى اعتماد مى كنند.
شيخ مفيد افزون بر دقّت در نقل براى فهم درست روايات نيز ارزش بسيارى قائل است. وى با توجّه به روايات مأثوره23 درايت را كه نگرشى تحقيقى همراه باتفكّر و تعقّل در روايات است بر نقل روايات ترجيح مى دهد. به اهل حديث به جهت عمل به ظواهر احاديث و عدم دقّت در محتواى آن به شدّت حمله مى كند:
(آنچه را ابوجعفر در اين باب ذكر كرده چيزى به دست نمى دهدو معانى آن مختلف و متناقض است. زيرا وى به ظواهر احاديث گوناگون عمل مى كند و از كسانى نيست كه به دقّت در آنها بنگرد و بين حقّ و باطل آنها را تميز دهد و به چيزى عمل كند كه حجّت و برهان است. آرى كسى كه در مذهبش بر گفتار مختلف عمل نمايد و از راويان تقليد نمايد حالش در ضعف همان است كه ما بيان كرديم.)24
خبر واحد و عقل
(خبر واحد را اگر دليل عقلى يا عرف و يا اجماع بدون مخالف تأييد كند حجّت است.)26
حديث مخالف عقل
(... هنگامى كه با حديثى مواجه شديم كه متناقض با كتاب بود. و ايجاد توافق ميان آنها ممكن نشد آن حديث را طرد مى كنيم زيرا كتاب خدا و اجماع امامان(ع) چنين حكم كرده اند. و اگر حديثى را مخالف عقل يافتيم آن را نيز طرد مى كنيم; زيرا عقل به فساد آن حكم كرده است. حكم كردن درباره اين كه آن حديث درست است و يا به سبب تقيّه بيان شده و يا به غلط به ائمه(ع) نسبت
داده شده كار پس از آن است.)27
عقل مخصص عام
(وليس يخصّ العموم اِلاّ دليل العقل والقرآن والسنة الثابته.)28
عموم تنها به وسيله دليل عقلى و قرآن و سنّت ثابت تخصيص مى خورد.)
عقل منبع استنباط
(اشياء در برابر حكم عقل بر دو گونه اند:
1 . ممنوع بودن آنها به حكم عقل روشن است. چيزى كه عقل آن را ناپسند و دورى از آن را لازم شمرده است. همچون: ستمگرى هرزگى و سبكسرى.
2 . مواردى كه عقل درباره روا يا ناروا بودن آنها (حرام و حلال) حكم نكرده است. اين حكم به سمع وابسته است. چيزى كه به جا آوردن آن ممكن است گاه براى مردمان سودمند باشد و گاه مايه فساد شود. درباره اين گروه با دستورهاى تشريعى داورى مى شود. وامكان راه يافتن نسخ وتبديل در آنها وجود دارد. پس از استقرار شرايع قاعده آن است كه هرچه نصّ در خصوص حرمت آن وجود نداشته باشد انجام آن مانعى ندارد; چه شريعتها حدود را مقرر مى دارند و آنچه را كه حرام است با بيان حرمت آن متمايز مى سازند.)29
از سخنان فوق استفاده مى شود كه عقل در برخى از موارد توانايى كشف حكم شرعى را دارد ولى با آمدن شرع قاعده آن است كه حد و مرز را تعيين مى كند و به حرمت و ياحليت چيزى حكم مى دهد.
مرحوم مفيد در جاى ديگر در ردّ قياس
(من مى گويم كوششهاى شخصى قياس و اجتهاد رأى در حالتهاى جديد براى قياس كننده مجاز نيست. در خصوص هر حالت جديدى كه پيش بيايد نصّى از معصومين (ع) موجود است كه بايد به آن حكم كرد و حكم آن را به غير سرايت ندهيم)30
در پاسخ به اين پرسش كه آيا حديث نبوى:
(من مات و هو لا يعرف امام زمانه مات ميتةً جاهلية) درست است يا نادرست؟
پاسخ مى دهد: صحيح است. مضمون آن را آيات قرآنى تاييد مى كند.
در اين جا حضرت ايشان سؤالى را مطرح مى كند بدين شرح:
اگر براى شيعه در زمان غيبت مساله و يا نزاعى پيش آيد كه در قرآن و حديث دستور صريحى براى آن نيامده تكليف چيست؟
در پاسخ مى نويسد:
(آن كس كه با موردى روبه رو شد و مى خواهد حكم شرعى را درباره آن بداند بايد به علماى شيعه اماميه مراجعه كند تا آنان تحقيق كنند كه براساس راهنماييهاى ائمه پيشين چگونه بايد فتوا دهند و اگر خداى ناخواسته چنين راهنمايى به دست نيامد و هيچ حكم وحى شده اى كه قابل انطباق بر حالت پيش آمده باشد در آن يافت نشود آن وقت معلوم مى شود كه عقل بايد در اين باره داورى كند. اگر خدا مى خواست از طريق سمع حكمى در اين خصوص بوده باشد البتّه آن را بيان مى كرد. اگر چنين كرده بود راه رسيدن به آن دشوارى نداشت).31
شيخ مفيد در قضاوت نيز معتقد است كه اگر قاضى با موردى مواجه شد كه در قرآن و حديث دستور صريحى براى آن نيامده بود بايد به عقل مراجعه كند و حكم آن مورد را ازعقل بگيرد:
(در مورد اصحاب دعوى نيز چنين مى گويم: آنان اختلاف خود را بركتاب خدا و سنّت پيامبرش كه توسّط اهل بيت و ائمه معصومين(ع) به ما رسيده است عرضه كنند. براى اين كار بايد به فقهاى شيعه مراجعه كنند تا آنان اين كار را انجام دهند. و اگر خداى ناخواسته از وحى چيزى به دست نيامد كه قابل انطباق بر آنچه مورد اختلاف است باشد آنان
خواهند دانست كه اين مورد از مواردى است كه حكم آن به عقل واگذار شده است.)32
پس از اين ياد آور مى شود كه اين عمل تنها در زمان غيبت امام (ع) مجاز است. امّا در زمان حضور تنها بايد به آن حضرت مراجعه كرد و از حكمى كه صادر مى كند متابعت نمود.
پس بنابر نظر ايشان در حلّ مسائل و مشكلات جديد نخست بايد به كارشناسان رجوع كرد تا آنان با قواعد و كلياتى كه از قرآن وحديث در اختيار دارند حكم آن واقعه را استنباط كنند و اگر چنين قاعده اى وجود نداشت آن گاه مسأله به عقل ارتباط پيدا مى كند. از اين روى عقل در طول ديگر منابع قرار مى گيرد و حجيت دارد.
جمع بندى
افزون بر اين در شناخت روايات درست از نادرست ترجيح روايتى بر روايت ديگر تخصيص عام و... از عقل استفاده مى كند.
شيخ عقل را منبعى بالقوّه براى كشف احكام شرعى مى شناسد. از برخى سخنان وى استفاده مى شود كه عقل را منبعى بالفعل نيز مى داند.
اگر جمله: (العياذ بالله) را كه ما آن را به (خداى ناكرده) ترجمه كرديم و سخنان ديگرش را كه به برخى از آنها اشاره كرديم قرينه بگيريم كه شيخ مفيد مسأله اى را سراغ نداشته كه حكم آن در كتاب و سنّت نيامده باشد ولى اين كه اصل توانايى عقل را در كشف احكام شرعى پذيرفته است مطلب بسيار اساسى است. امّا بحث از اين كه آيا موردى هست كه حكم آن در كتاب و سنت نيامده باشد و يا نيست نزاع صغروى است.
بر فرض شيخ موردى را سراغ نداشته است ولى فقهاء پس از وى مصاديقى براى آن يافته اند و براساس آن به صراحت عقل را منبعى در طول ديگر منابع دانسته اند:
ابن ادريس (متوفى (م598) در كتاب (سرائر) مى نويسد:
(فاذا فقدت الثلاثه فالمعتمد فى المساله الشرعية عند المحققين الباحثين عن ماخذ الشريعه التمسك بدليل العقل فيها فانها مبقاة عليه وموكول اليه فمن هذه الطريق توصل الى العلم بجميع الاحكام الشرعيه
... فيجب الاعتماد عليها والتمسك بها.)33
هنگامى كه حكمى از كتاب و سنّت و اجماع به دست نيامد محققين در بررسى مسائل شرعى به دليل عقل تمسّك مى كنند. وظيفه نيز همين است. ازاين طريق شناخت همه احكام شرعى امكان پذير مى گردد...
بنابراين اعتماد و تمسّك به آن واجب است.
پس از وى محقّق حلّى (م . 676) در كتاب (المعتبر فى شرح المختصر) مى نويسد:
(الفصل الثالث فى مستند الاحكام و هى عندنا خمسه: الكتاب والسنّه والاجماع ودليل العقل والاستصحاب.)34
فصل سوّم در مستند احكام است. مستند احكام پنج تاست: كتاب سنّت اجماع عقل و استصحاب.
پس از وى شهيد اوّل (م . 786) در كتاب: (القواعد والفوائد فى الفقه والاصول والعربيه) مى نويسد:
(مدارك الاحكام عندنا اربعة: الكتاب والسنّة والاجماع ودليل العقل.)35
البته مقصود شهيد اوّل از دليل عقل چنانچه از كتاب (ذكرى) بر مى آيد افزون براستقلال عقل به حسن و قبح برخى از اشياء و كشف احكام شرعى استصحاب و برائت را نيز شامل مى شود.36
دفع يك اشتباه
مرحوم مظفر مى نويسد:
(و اقدم نصّ وجدته ماذكره الشيخ المفيد المتوفى/ 413 فى رسالته الاصوليه لخصّها الشيخ الكراجكى فانّه لم يذكر الدليل العقلى من جملة ادلة الاحكام وانما ذكر: ان اصول الاحكام ثلاثة: الكتاب والسنّة واقوال الاٌئمة(ع)...اوّلها العقل وهوسبيل الى معرفة حجيةالقران ودلائل الاخبار.)37
قديمى ترين نصى كه من به آن دست يافته ام همانى است كه شيخ مفيد (م .413)در رساله اصوليه خود كه كراجكى خلاصه اى از آن را آورده متذكر شده است. شيخ مفيد دليل عقلى را از جمله ادّله احكام نمى شناخته است.
مرحوم مظفر پس از آن كه سخنان شيخ مفيد را از كتاب (التذكره باصول الفقه) مى آورد نتيجه مى گيرد كه اين سخنان ارتباطى با دليل عقل ندارد: (و هذا التصريحَ كما ترى اجنبى عمّا نحن بصدده).
ما نيز معتقديم كه اين سخنان ارتباطى با دليل عقل ندارد. ولى فرازى كه مرحوم مظفّر نقل كرد تنها سخن شيخ دركاربرد عقل نيست! شيخ مفيد در كاربُرد عقل در جاهاى ديگر سخنانى دارد كه به برخى از آنها اشاره كرديم. گويا ايشان به مداركى كه ما آن نمونه ها را ازآن جا نقل كرديم دسترسى نداشته است.
برخى از محققان با نقل عبارت شيخ مفيد: (العقل وهو سبيل الى معرفة حجية القرآن و...) نتيجه گرفته اند كه وى عقل را از منابع شناخت احكام مى دانسته است.38 ما در گذشته ياد آور شديم حداكثر چيزى كه مى توان از آن عبارت فهميد اين است كه: عقل در حجيّت كتاب و سنّت و شناخت مفاد آن اعتبار دارد.
برخى ديگر با نقل همان عبارت پيشين همانند مرحوم مظفر (البته بااندكى تفاوت) نتيجه گرفته اند كه شيخ مفيد درباره دليل عقلى سخنى نگفته است:
(از سخن اخير: (عقل راهى است براى شناخت حجيت قرآن) بيش از اين استفاده نمى شود كه عقل تنها در اثبات حجيّت قرآن و روايات منقول از پيشوايان معصوم نقش دارد. ولى از سخن پيشين اين فقيه كه عقل را در رديف راههاى كشف محتواى كتاب و سنّت به شمار آورده مى توان دريافت كه علاوه براين در كشف مفاد آنها نيز موثر است.)39
و ديگرى پس از نقل همان عبارت نتيجه مى گيرد:
(بنابراين شيخ مفيد معتقد است كه: عقل وظيفه اى بيشتر از فهم نصوص شرعى ندارد و خود قادر به درك حكمى نيست. پس وى عقل را به عنوان يك دليل مستقل براى فقه نمى شناخته و به آن حق نمى داده كه در كنار كتاب و سنّت قرارگيرد.)40
ما در گذشته بااستناد به نوشته هاى شيخ مفيد ثابت كرديم كه وى دليل عقل را پذيرفته است.
مبارزه با افراط وتفريط
در برخورد با عقل به اختصار بيان مى كنيم:
قياس
ابوحنيفه نماينده مكتب عراق و پيروان وى منبع بودن قياس را در كشف احكام پذيرفته اند.41
حتّى نقل شده كه او قياس را بر اخبار پيامبر(ص) ترجيح مى داده است.42 خطيب بغدادى مواردى را آورده كه ابوحنيه رأى خود را بر حديث پيامبر(ص) مقدم دشته است.43
ابوحنيفه پس از آن كه به آراء فقهى ... خود مى بالد مى گويد
(دين جز رأى نيكو چيز ديگرى نيست.)44
اين افراط ابى حنيفه در استفاده از عقل با مخالفت گسترده: مالك احمد حنبل و بسيارى از فقهاى مدينه مواجه شد تا جايى كه عبداللّه مبارك مى گويد:
(من نظر فى كتاب (الحيل) لابى حنيفه احلّ ما حرّم اللّه وحرّم ما احلّ اللّه).45
هركس در كتاب (حيل) ابى حنيفه بنگرد [خواهد ديد كه] حلال خدا را حرام و حلالش راحرام كرده است.)
فقهاى شيعه به پيروى از ائمه (ع) پرچمدار مبارزه با اعمال قياس دراستنباط احكام الهى بودند و روايات و مناظرات بسيارى را در نكوهش از قياس نقل كرده اند.46
شيخ مفيد به پيروى از ائمه(ع) با قياس و رأى به شدت مخالفت كرده و استناد به آن را ضلالت و گمراهى آشكار خوانده است:
(عقيده ما اين است كه قياس هيچ حكم شرعى را نمى تواند استخراج كند. با قياس هيچ مطلب حقّى شناخته نمى شود. هركس به قياس در احكام شرعى اعتماد كند گمراه است.)47
شيخ مفيد با طرفداران قياس گفتگو و مناظره هاى بسيارى دارد. به خاطر اين كه بحث به درازا نكشد از نقل آن صرف نظر مى كنيم.48
لازم به تذكّر است كه قياس مردود همان قياسهاى غير يقينى است كه طرفداران قياس به آن استنادمى كنند. قياس منصوص العلّه و قياس اولويت را عالمان شيعه قبول دارند49; چرا كه در واقع ازمواردى است كه از عقل براى فهم مفاد نصّ استفاده مى شود و تعميم حكم شرعى از اصل به فرع به استناد و همان دليل شرعى انجام مى گيرد.
اهل حديث
بروز تفكّر رأى و قياس سبب عكس العمل
اين گروه بر اين باورند كه در معارف اسلامى (كلام و فقه) بنابر تسليم و تعبّد است و عدول از ظواهر كتاب و سنّت جايز نيست.52
(واجبات همه از راه سمع ثابت مى شود. عقل چيزى را ايجاب نمى نمايد. نه حسن چيزى را درك مى كند و نه قبح آن را...)53
عده اى از عالمان شيعه در قرون اوّليه از ترس گرفتار آمدن به قياس با هرگونه استدلال عقلى در فقه مخالف بودند بر همين اساس گروهى از بزرگان و صحابه ائمه(ع) به پيروى از قياس متهم شده اند. يونس بن عبدالرحمن زراره بن اعين كوفى جميل بن دراج عبداللّه بكير و... از اين گروه هستند.54
گروهى ازعالمان شيعه در عين اين كه اهل حديث بودند هر روايتى را نمى پذيرفتند بلكه روايات را براساس علم رجال و علم حديث نقّادى مى كردند. به روايات مأثوره در مسائل فقهى احاطه كامل داشتند و چه بسا قواعد و ضوابط اصول فقه را درمورد حالات مختلف ادّله به صورت ساده آن مى دانستند و بخشى از اين ضوابط را كه در روايات راهنمايى شده بود به كار مى بستند.55 در عين حال هرگز به فكر جدا كردن فقه از حديث نبودند. از نوشتن مسائل فقهى جز با نصّ عبارت روايات هراس و وحشت داشتند.56 نوشته هاى فقهى اين گروه از محدثان مجموعه اى از متون روايات بود كه به ترتيب موضوعى دسته بندى شده و گاه اسانيد روايات نيز حذف گرديده بود57 محدثانى چون: كلينى محمد بن حسن بن احمد بن وليد شيخ صدوق از اين گروه بودند.58
گروهى ديگر پيرو بى قيد و شرط احاديث بوده و با مبانى اصول فقه و قواعد جرح و تعديل احاديث بيگانه بودند.59
اينان همانند ظاهريين اهل سنّت و اخباريين شيعه در قرن يازدهم به جمود فكرى خاصّى دچار شده بودند.60
موضع مفيد در برابر اين گروه روشن است. وقتى كه مفيد شيوه استادش شيخ صدوق را نمى پسندد و آن را به نقدمى كشد.61 موضع وى در برابر اهل حديث و ظاهريين از اهل سنّت و اخباريين شيعه واضح است.
تاثير انديشه مفيد در فقهاى پس از خود
به مبارزه اى همه جانبه دست زد. در ردّ اهل حديث رساله هايى نگاشت و در رساله (جواب اهل الحائر) چنان به صدوق كه سرآمد محدثان آن روزگار بود حمله كرده كه برخى از محققان در انتساب آن رساله به مفيد ترديد كرده اند.62
سيد مرتضى شاگرد برجسته مفيد به سان استادش در سنگر دفاع از تفكر عقلانى به نقد و ردّ آراى اهل حديث پرداخت و آثار بسيارى را در ردّ آنان از جمله (جوابات الموصليات الثالثة)63 (رسالة فى ابطال العمل باخبار الاحاد)64 (رساله في الردّ على اصحاب العدد.)65 و... عرضه كرد.
تلاش مفيد و شاگردانش بويژه سيد مرتضى سقوط وافول اهل حديث را حتمى ساخت. ولى چون تفكر اهل حديث مدتها برجوامع علمى حاكميت داشت با سقوط آنان آثار زيانبارى كه بر شيوه تفكّر شيعيان برجاى مانده بود از ميان نرفت. ترس از ابتكار تحقيق جامع در فقه ترس از اظهار تحقيقات و... از جمله آثار آن است.
شيخ طوسى به هنگام نگاشتن مبسوط از موضع گيرى اين عدّه در هراس است. وى در آغاز مبسوط پس از آن كه از سخنان فقهاى اهل سنّت درباره كتب فقهى شيعه سخن مى گويد مى نويسد:
(من در گذشته و الان اشتياق فراوان داشته و دارم كه كتابى را مشتمل بر همه مسائل فقهى و احكام دين تنظيم كنم ولى هر بار با موانع و مشكلات برخورد مى كنم و گرفتاريهاى فراوان مانع كارم مى شوند. از سوى ديگر كمى رغبت اين گروه (اهل حديث) و بى توجهى آنان عامل ديگر در تضعيف اراده وعزم من بوده است. چون اين گروه تنها به روايات صريح و نص آن هم با الفاظ مخصوصى اكتفا نمودند تاحدّى كه اگرمساله اى عبارتش عوض مى شد اگر چه از نظر معنى تفاوتى نداشت شگفت زده مى شدند و از فهم آن اظهار عجز مى كردند; زيرا اين عدّه تنها با الفاظ مأنوس بودند.)66
اختلافى كه در دوره هاى متاخر بويژه در اوائل قرن يازدهم بين اصوليان و اخباريان شيعه ديده مى شود از همين جا سرچشمه مى گيرد.
امين استرآبادى اجتهاد و تفكر عقلى را در كلام و فقه به شدّت ردّ كرد و با تفاوتى چند از همان راهى رفت كه اهل حديث شيعى در قرون اوّليه رفته بودند.67
مبارزه شيخ مفيد و شاگردانش با انديشه هاى جمود گرايانه اهل حديث و طرح عقل در مقام استنباط و پرورش شاگردان بنامى همچون: سيّد مرتضى شيخ طوسى كراجكى و... توسط شيخ مفيد زمينه را براى رشد تفكر
عقلانى در فقه فراهم ساخت. پس از شيخ مفيد عالمان و فقهاى شيعه شيوه فقهى و آثار او را سرلوحه كار خويش قراردادند.
شيخ طوسى درباره شيخ مفيد مى نويسد:
(او رييس مذهب شيعه شد. در علم كلام و مباحث اعتقادى استاد همه بود. در فقه نيز اين چنين بود. خوش فهم و حاضر جواب بود. نزديك به دويست تاليف كوچك و بزرگ داشت.)68
علامّه حلّى(ره) نيز بر اين باور است كه شيخ مفيد گرايش عقلانى را در كلام و فقه در دوره غيبت سنّت كرد. از او به عنوان استاد همه متكلمان وفقهاء ياد مى كند.69
امين استر آبادى رييس اخباريان در اعتراض به شيوه مفيد در فقه مى نويسد:
نخستين كسانى كه از شيوه اصحاب (اهل حديث) غفلت كردند و بر علم كلام و اصول فقه مبتنى بر افكار عقلى كه در ميان عامّه رواج داشت اعتماد كردند ابن جنيد طرفدار قياس و ابن ابى عقيل عمانى متكلم بود. و چون شيخ مفيد در بين شاگردانش حسن ظنّ خود را به تاليفات آنان اظهار كرد شيوه آن دو در ميان متاخران رائج شد. اين شيوه همچنان تازمان علاّمه حلّى ادامه يافت. وى بيشتر از ديگران قواعد اصولى معمول در ميان عامّه را پذيرفت و پس از آن شهيد اوّل و دوم و... نيز از او پيروى كردند.)70
امين استرآبادى از آن جهت مفيد و پيروانش را نكوهش مى كند كه شيوه مفيد و انديشه هايش در فقه سبب افول مكتب محدثان شد و بر همگان روشن است كه همين شيوه استنباط كه مفيد آن را رواج داد در زمان محقق بهبهانى بنياد تفكّر اخبارى گرى را ويران ساخت. آرى شاگردان شيخ: سيد مرتضى شيخ طوسى كراجكى و ... كه شيخ مفيد در تكوين شخصيت كلامى و فقهى آنان سهم بسزايى داشت پس از وى كاربرد عقل را در كلام و فقه رواج دادند.71 پس از آنان شيوه مفيد در فقه و كلام به طور كامل تثبيت شد تاجايى كه ابن ادريس به صراحت دليل عقل واعتبار آن را تاييد كرد و گفت:
(هرگاه آن سه دليل نبودند محققان بايد در مقام بررسى به دليل عقل استناد و تمسّك كنند.)72
پس از وى محقّق حلى در (المعتبر فى شرح المختصر)73 و شهيد اوّل در (القواعد و الفوائد فى الفقه والاصول والعربيه)74 و... عقل را منبعى در كشف احكام دانسته اند. ميرزاى قمى(م. 1231)
در كتاب (قوانين الاصول) پس از وى محقق كاظمى وشيخ محمّد تقى معروف به محقّق اصفهانى برادر صاحب فصول در (المحصول) و(هداية المسترشدين في شرح معالم الدين) و پس از آنان مرحوم مظفر در (اصول الفقه) به تفصيل از عقل سخن گفته و به اشكالات و شبهات پاسخ گفته اند و در كشف احكام شرعى منبع بودن عقل را پذيرفته اند.
آنچه آورديم نمونه اى بود از سخنان فقهاى بزرگ شيعه پس از شيخ مفيد در كار برد عقل در فقه. با دقّت در نمونه هايى كه آورديم مى توان آنها را شرح و بسط سخنان شيخ مفيد درباره عقل دانست.
در پايان اين نوشتار به جمع بندى سخنان شيخ در كاربرد عقل در فقه مى پردازيم از آنچه تاكنون آورديم روشن شد كه:
1 . اثبات حجيّت كتاب و سنّت فهم كتاب و سنّت و اصولاً استنباط احكام شرعى را بدون استفاده از عقل امكان پذير نمى داند.
2 . احكام قطعى و يقينى عقل را در طول ديگر منابع حجّت مى داند. بر اين باور است كه اگر از منابع سه گانه نتوانستيم حكم شرعى را به دست آوريم مى توانيم در اين مرحله به عقل استناد كنيم. همين ديدگاه مورد پذيرش فقهاى پس از مفيد قرار گرفته و آنان درتوضيح و تقسيم و گسترش اين بحث تلاش نموده و شبهات را پاسخ گفته اند.
3 . شيخ مفيد شيوه تفريطى اهل حديث و ظاهريان از اهل سنّت و اهل حديث و اخباريان شيعه را نسبت به حجيت عقل نمى پذيرد و در آثار خود به نقد و ردّ اين ديدگاه مى پردازد.
4 . گرايش افرطى طرفداران قياس استحسان و مصالح مرسله و... را نمى پذيرد و احكام به دست آمده از آنها را ظنى مى داند نه عقلى. در بسيارى از آثار و مناظراتى كه با طرفداران اين شيوه داشته به نقد و ردّ آن پرداخته است.
والسّلام
پي نوشت ها :
1 . (قوانين الاصول) ج 2/2. (المقصد الرّابع فى الادّلة العقليه والمراد بالدليل العقلى هو حكم عقلى تيوصّل به الى الحكم الشرعى وينتقل من العلم بالحكم العقلى الى العلم بالحكم الشرعى.)
2 . (المعتبر فى شرح المختصر) / 6; (ذكرى) / 5.
3 . (اعلام الموقعين) ابن قيّم ج59/1.
4 . (همان مدرك) ج 1 / 31; ج170/4.
5 . از باب نمونه: (مقنع) صدوق مجموعه اى از روايات و نصوص است كه به ترتيب موضوعى دسته بندى شده است.
6 . (فوائد المدنيه) استر آبادى 128/.
7 . (ملل و نحل) شهرستانى ج207/1.
8 . (تاريخ بغداد) ج 407/13.
9 . (همان مدرك) 407/ به بعد.
10 . (ملل و نحل) ج199/1; (المبسوط) سرخسى ج63/16.
11 . (وسائل الشيعه) ج20/18 باب 6 من ابواب صفات القاضى (اصول كافى) ج54/1. باب البدع والرأى والمقائيس.
12 . (همان مدرك) 29/ ـ 30 ـ 33; (اصول كافى) ج58/1; (بحار الانوار) ج384/2 باب 34.
13 . تمام فقها واصوليين شيعه كاربرد عقل را تا اين مقدار پذيرفته اند.
14 . (الفتاوى الواضحه) شهيد صدر ج98/1 بيروت دارالتعارف.
15 . بسيارى از فقهاء از جمله: شيخ مفيد سيد مرتضى ابن ادريس و... عقل را يكى از منابع در طول ديگر منابع دانسته اند كه در همين مقاله بدان خواهيم پرداخت.
16 . به عنوان نمونه كتب فقهى صدوق و پيش از وى احمد بن وليد و... اين گونه است.
17 . (بحارالانوار) ج245/2 حديث 53. عن الرّضا(ع): (علينا القاء الاصول وعليكم التفرع) حديث 54 از امام صادق(ع) نيز برهمين مضمون دلالت دارد.
18 . (بحارالانوار) ج277/2; (فروع كافى) ج 30/3; (وسائل الشيعه) ج327/1 .
19 . ابن ابى عقيل بر ابن جُنيد تقدم زمانى دارد. اثر فقهى وى (المتمسك بحبل آل الرسول) به گفته نجاشى در قرنهاى چهارم و پنجم از مراجع فقهى بوده است. وى از متكلمان و فقيهان بنام نيمه اوّل قرن چهارم هجرى است. ابن جُنَيد نيز از متكلمان و فقيهان قرن چهارم است. (تهذيب الشيعه لاحكام الشريعه والاحمدى فى الفقه المحمّدى) از آثار فقهى اوست. آثار و نوشته هاى كلامى وى بسيار است كه شيخ در فهرست و نجاشى در رجال خود اسامى آن را آورده اند. (الفهرست) شيخ طوسى 54 و 194; (رجال نجاشى) ج306/2.
20 . (اصول مظفّر) ج2 109/ ـ 110.
21 . (كنز الفوائد) كراجكى ج15/2.
22 . (المسائل السّرويه) 56.
23 . (بحار الانوار) ج184/2. (حديث تدريه خيرٌ من الف حديث ترويه) و نيز على(ع) مى فرمايد: (عليكم بالدرايه لابالرّوايه...). (همان مدرك) 160/ روايت 12. روايت 13 و 14 نيز نگاه شود
24 . (تصحيح الاعتقاد) 190 ـ 191. اين رساله به ضميمه (اوائل المقالات) با مقدمه علاّمه زنجانى
25 . (اوائل المقالات) 193/.
26 . (كنز الفوائد) كراجكى ج29/2.
27 . (تصحيح الاعتقاد) 46/ ـ 245.
28 . (كنز الفوائد) ج22/2 ـ 23; (اوائل المقالات) 100/.
29 . (تصحيح الاعتقاد) 244/.
30 . (اوائل المقالات) 154/ ـ 155.
31 . (رسالة فى الغيبه) 3/ ـ 4 موجود در كتابخانه آية اللّه مرعشى قسمت كتب خطى شماره مسلسل 78. اين رساله با 19 رساله ديگر از مرحوم مفيد در يك مجموعه گردآورى شده است.
32 . (همان مدرك) 4 ـ 5.
33 . (سرائر) ابن ادريس ج46/1 مؤسسه نشر اسلامى وابسته به جامعه مدرسين.
34 . (المعتبر فى شرح المختصر) 5/ چاپ سنگى.
35 . (القواعد والفوائد فى الفقه والاصول والعربيه) ج74/1 مكتبة المفيد تحقيق عبدالهادى حكيم.
36 . (ذكرى) شهيد اوّل 5/.
37 . (اصول مظفّر) ج109/2 ـ 110.
38 . (كيهان انديشه) 4/21 مقاله آقاى جناتى. ايشان عبارت (التذكره باصول الفقه) را كه ما آن را نقل كرديم آورده اند و به (اوائل المقالات) آدرس داده اند در حالى كه چنين عبارتى در آن كتاب نيست.
39 . (در آمدى بر حقوق اسلامى) ج352/1 دفتر همكارى حوزه و دانشگاه انتشارات جامعه مدرسين.
40 . (مبادى علم اصول و فقه) دكتر فياض 43 ـ 44.
41 . (تاريخ بغداد) ج 323/13 به بعد نگاه شود دارالكتب العلميه بيروت; (ملل ونحل) شهرستانى 188/; (الامام الصادق والمذاهب الاربعه) ج2 ـ 157/1.
42 . (تاريخ بغداد) ج 401/13.
43 . (همان مدرك) 401/ ـ 407.
44 . (همان مدرك) 407/. قال ابوحنيفه: (لوادر كنى النبى(ص) وادركته لاخذ بكثير من قولى هل الدّين اِلاّ الرأى الحسن).
45 . (همان مدرك 426/.
46 . (وسائل الشيعه) ج 29/18 ـ 33; (اصول كافى) ج54/1 ـ 58; (بحارالانوار) ج384/2 باب34.
47 . (كنز الفوائد) ج28/2; (اوائل المقالات) 155.
48 . (الفصول المختاره) 50/ ـ 55.
49 . (اصول مظفر) ج176/2.
50 . (تاريخ بغداد) ج413/13 ـ 450; (الامام الصادق والمذاهب الاربعه) ج2 ـ 1 300/ (الانتقاء) 148/.
51 . ر . ك: (الاحكام) ابن حزم; (فوائد المدنيه) استرآبادى.
52 . مجلّه (حوزه) شماره 26 و 27 سلسله مقالات آزادى تفكّر.
53 . (ملل و نحل) شهرستانى ج101/1 ـ 102.
54 . (رسائل الشريف المرتضى دارالقرآن الكريم ج311/3 رساله (مسالةٌ فى ابطال العمل باخبار الاحاد); (مقدمه اى بر فقه شيعه) حسين مدرسى طباطبائى ترجمه محمد آصف فكرت بنياد پژوهشهاى اسلامى 36/.
55 . (عدة الاصول) ج380/1 (مقدمه اى بر فقه شيعه) 38/. به نقل از: (كشف القناع 207 ـ 214.
56 . (المبسوط) شيخ طوسى مقدمه ج3/1.
57 . ر . ك: نوشته هاى فقهى شيخ صدوق ازجمله: (مقنع).
58 . (الفهرست) شيخ طوسى 156/ ـ 157.
59 . (همان مدرك) (على بن عبداللّه بن وصيف... كان يتكلم على مذهب اهل الظاهر في الفقه... ولدسنه 271 وثوفى ببغداد سنه 366.)
60 . (فوائد المدنيه) 5/ ـ 10ـ 136 ـ138; (الاحكام) ابن حزم ج28/1 ـ 42 ـ 51; ج 672/2 ـ 690.
61 . (تصحيح الاعتقاد); (رساله سرويه); (جواب اهل الحائر).
62 . (بحارالانوار) ج17 122 همه آن رساله را آورده است علامه مجلسى مى نويسد: اين رساله يا از مفيد است يا از سيد مرتضى. (روضات الجنات) ج158/6. اين رساله را به سيد مرتضى نسبت داده است. اين رساله از مفيد است چنانچه علامه مجلسى نيز اين احتمال را تقويت كرده است. بسيارى از مطالب آن در (تصحيح الاعتقاد) وى آمده است. به عنوان نمونه: در باب (نفوس وارواح) اهل حديث را همرأى اهل تناسخ و ملحدين مى داند و عقيده آنان را ضد قرآن مى خواند
63 . (رسائل) الشريف المرتضى دارالقرآن الكريم قم اين رساله در ج 201/1 آمده است/ ر. ك: 210 ـ 212.
64 . (همان مدرك) ج 308/3.
65 . (همان مدرك) ج17/2.
67 . (فوائد المدنيه) 128/.
68 . (الفهرست) شيخ طوسى 157/ ـ 158.
69 . (اعيان الشيعه) ج 46 و 21/45; (تهذيب الاحكام) ج33/1 مقدمه.
70 . (فوائد المدنيه) 30/.
71 . ر. ك: (رسائل) الشريف المرتضى ج127/1 و 210; ج 117/2; ج313/3; (كنز الفوائد) كراجكى بويژه ج30/2 به بعد; (عدّة الاصول); (مبسوط); (الرسائل العشر) بويژه رساله (المقدمّه فى المدخل الى صناعة علم الكلام) 83/ و (رسالة الاعتقادات) 103/.
72 . (سرائر) ابن ادريس 46/ موسسه نشر اسلامى وابسته به جامعه مدرسين.
73 . (المعتبر فى شرح المختصر) 5/ چاپ سنگى.
74 . (القواعد والفوائد فى الفقه والاصول والعربيه) ج74/1.