رجعت در امت اسلام در آئینه قرآن
منبع : اختصاصی راسخون
در مقاله قبلي پيرامون تعريف رجعت كه همان زنده شدن مردگان و بازگشت ايشان به اين دنيا، تاريخچه رجعت و نظر بزرگان پيرامون آن مطالبي بيان شد .همچنين ثابت شد كه رجعت از نظر عقلي امري ممكن است و وقوع آن محال نمي باشد و و دراين خصوص آياتي چند از قرآن مجيد كه تصريح بر زنده شدن مردگان در امم ثابقه دارد را بيان كرديم كه اين خود بهترين دليل بر اثبات امكان رجعت است زيرا بهترين دليل بر امكان چيزي وقوع آن است. دراین نوشته برآنیم كه از طریق آیات قرآن وقوع رجعت در امت اسلام را به اثبات برسانیم كه در اين خصوص از آيات ذيل بهره برده ايم.
الف)دابة الارض (نمل، 82)
ب)معاد (قصص،85)
ج)سبیل ا... (آل عمران،157و158)
د)عذاب ادنی (سجده ،21)
ه)دوبار زندگی و مرگ (غافر،11)
و)یاری در دنیا (غافر،51)
ز)میثاق نبیین (آل عمران،81و82)
ح)حشر گروهی از هر امت (نمل،83)
ط)کل نفس ذائقة الموت (آل عمران،185 - انبيا،35 - عنكبوت،57)
ی)معیشت ذنک (طه ، 124)
ک)وارثین زمین(قصص،5و6)
علامه بزرگوار جناب محمد باقر مجلسی(قدس) درکتاب رجعت در دولت کریمه اهل بیت(ع) آیاتی آورده اند در باب اثبات رجعت که این آیات را به همراه توضیحات ایشان به عرض دوستان میرسانیم:بدان از جمله اجماعیات شیعه بلکه ضروریات مذهب فریقه محقه،حقیقت رجعت است.یعنی پیش ازقیامت درزمان حضرت قائم-علیه السلام-جمعی ازنیکان بسیارنیک وبدان بسیاربد برمیگردند.نیکان برای آنکه به دیدن دولت ائمه-علیه السلام-خود دیده های ایشان روشن گردد و بعضی از جزای نیکی های ایشان در دنیا بدیشان برسد و بدان از برای عقوبت وعذاب دنیا و مشاهده اضعاف آن دولتی که نمی خواستند به اهل بیت رسالت برسد و انتقام کشیدن شیعیان از ایشان وسایر مردم در قبر می مانند تا در قیامت محشور شوند؛چنانچه دراحادیث بسیار وارد شده است که:رجوع نمی کند در رجعت مگرکسی که محض ایمان داشته باشد یا محض کفر،اما سایرمردم پس ایشان را به حال خود می گذارند.واما اکثر علمای امامیه دعوای اجماع برحقیت رجعت کرده اند مانندمحمدبن بابویه دررساله«اعتقادات»، شیخ مفیدو سید مرتضی وشیخ طبرسی وسید بن طاووس و غیر ایشان از اکابر علمای امامیه و پیوسته دراعصار ماضیه میان علمای امامیه و مخالفین در این مسأله نزاع بوده است و بسیاری ازعلماءو محدثین شیعه رسائل مفرده دراین مسأله تألیف نموده اند چنانچه ارباب رجال ذکرنموده اند.وشیخ ابن بابویه در کتاب «من لایحضره الفقیه»روایت کرده است از حضرت امام جعفرصادق ـ علیه السلام ـ که: از ما نیست کسی که ایمان به رجعت نداشته باشد و مُتعه را حلال نداند.واین حقیردرکتاب «بحارالانوار»زیاده از دویست حدیث از زیاده از چهل نفر از مصنّفین علمای امامیه که در پنجاه اصل معتبر ایراد نموده اند بیرون نوشته ام هر که را شکّی باشد به آن کتاب رجوع کند و آیاتی که تفسیر آنها به رجعت شده است بسیار است.
الف)دابة الارض
ب)معاد
ج) سبیل الله
د) عذاب ادنی
و به تحقیق عذاب نزدیکتر یا کوچکتر(عذاب دنيا)را پيش از آن عذاب بزرگتر به ايشان بچشانيم، باشد كه باز گردند. حضرت امام جعفرصادق- علیه السلام- فرمودکه: عذاب نزدیکتر عذاب رجعت است که به شمشیر ایشان را عذاب خواهندکرد،وعذاب بزرگتر قیامت است ومراد از برگشتن زنده شدن در رجعت است
ه) دوبار زندگی و مرگ
و) یاری در دنیا
در حقيقت، ما فرستادگان خود و كسانى را كه گرويدهاند، در زندگى دنيا و روزى كه گواهان برپاى مىايستند قطعاً يارى مىكنيم
علی بن ابراهیم وسعدبن عبدالله روایت کرده اند که حضرت امام جعفرصادق(ع) فرمودکه یاری دنیا در رجعت است مگر نمی دانی که بسیاری ازپیغمبران یاری کرده نشده اند در دنیا تا کشته شدند بلکه این یاری در رجعت خواهد بود. پایان فرمایشات علامه مجلسی در کتاب رجعت در دولت کریمه اهل بیت عليه سلام(7)عالم فرزانه حضرت آیت الله شیخ محمدرضا طبسی در کتاب شیعه ورجعت- که حضرت آیت الله حاج سید محمد شاه میرولد آن را به فارسی ترجمه کرده اند- آیات فراوانی را برای اثبات امر رجعت در امت پیامبر بیان میکند که برخی از این آیات مستقیماً رحعت را اثبات میکند وبرخی نیاز به تأویل وتفسیر دارد.این حقیر برخی از این آیات را در اینجا آورده وتوضیحاتی از کتب مختلف تفسیری و حدیثی پیرامون آن ارائه مینمایم .
آيه اول : میثاق نبیین
یادکن هنگامى را كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه هر گاه به شما كتاب و حكمتى دادم، سپس شما را فرستادهاى آمد كه آنچه را با شماست تصديق كرد، البته به او ايمان بياوريد و حتماً ياريش كنيد. [آن گاه] فرمود: «آيا اقرار كرديد و در اين باره پيمانم را پذيرفتيد؟» گفتند:«آرى، اقرار كرديم.» فرمود: «پس گواه باشيد و من با شما از گواهانم پس، كسانى كه بعد از اين [پيمان] روى برتابند آنان، خود، نافرمانانندحضرت آیت الله طبسی پس از بیان این آیه چنین مینویسد[درتفاسیر قمی،صافی ،وبرهان ج1ص181 به نقل از ابن مسکان از حضرت امام جعفر صادق(ع) چنین روایت شده است. امام صادق(ع) فرمود: از زمان آدم به بعد خدا هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر آنکه به دنیا باز خواهد گشت و امیرالمؤمنین(ع) را یاری خواهد کرد؛و این است فرموده خداوند متعال (به او ایمان بیاورید) یعنی به رسول خدا(ص) (وبه یاری او برخیزید) یعنی به یاری امیرالمؤمنین(ع)سپس در عالم ذر به آنان گفت (آیا اقرار نمودید و بر آن پیمان مؤکد بستید) یعنی بر عهدی که با شما بستم(گفتند اقرار کردیم) آنگاه خدا به فرشتگان گفت (پس گواه باشید و من نیز با شما از گواهانم )و در همان تفسیر(ج1ص 182) از طریق سعدبن عبدالله از احمدبن محمدبن عیسی از محمدبن سنان از عبدالله ابن مسکان از فیض بن ابی شیبه چنین آورده است :گفت از امام صادق(ع) شنیدم که ضمن تلاوت آیه (میثاق نبیین)می فرمود: به رسول خدا(ص) ایمان بیاورید وامیرمؤمنان علی (ع) را یاری نمائید؛آری به خدا سوگند از زمان آدم به بعد خداوند هیچ پیامبری ورسولی را برنینگیخت مگر اینکه آنان را به دنیا باز میگرداند تا در سپاه علی بن ابی طالب (ع) پیشاپیش او نبرد کنند. ودر تفسیر قمی ،صافی وعیاشی به نقل از کتاب (الواحد) نوشته محمدبن جمهورعمی بصری از حضرت امام باقر(ع) چنین آمد است:(امیرمؤمنان(ع) فرمود : خداوند متعال یگانه ویکتاست ودر یگانگی خود تنهائی را برگزیده است سپس به کلمه ای تکلم فرمود و آن کلمه نور شد و از آن نورمحمد(ص) و من و فاطمه و فرزندان ما را آفرید ، آنگاه به کلمه ای دیگر تکلم نمود و آن کلمه روح شد و روح را در آن نور قرار داد .آن را در بدنهای ما جایگزین نمود پس مائیم روح خدا و به واسطه ما از آفریدگانش روی در میکشد و ما همواره در سایه سبز بوده ایم با آنکه نه خورشیدی بود ونه ماهی و نه شبی و نه روزی و نه چشمی که برهم زده شود او راعبادت میکردیم وتسبیح و تقدیسش مینمودیم و در آن هنگام هنوز آفریدگانش را نیافریده بود، و از پیامبرانش به ایمان ویاری ما پیمان گرفت این است فرموده خداوند عزوّجل(وهنگامی را که خداوند از شما پیمان استوار گرفت)یعنی به محمد ایمان بیاورید و وصی او را یاری کنید و به زودی همه آنها به یاری او بر میخیزند و خداوند از من و محمد پیمان گرفت که یکدیگر را یاری کنیم ،همانا من محمد را یاری کردم وپیشاپیش او جهاد نمودم و دشمنانش را به قتل رساندم و به عهد وپیمانی که خداوند در مورد یاری پیامبر از من گرفته بود وفا کردم ، اما هیچ یک از فرستادگان و پیامبران الهی به یاری من نیامدند و این از آن جهت است که خداوند جان ایشان را پیش از این قبض نموده بود ، ولی به زودی آنان به یاری من خواهند شتافت ودر آن هنگام آنجه درمشرق ومغرب قراردارد ازآن من خواهد بود و خداوند همه پیامبران را از آدم تا خاتم زنده برخواهد انگیخت تا درپیشاپیش من با شمشیربر فرق مرده و زنده از دشمنانم بکوبند(9). [ومنم مانند شاخی ازآهن؛ ومنم بنده خدا وبرادر رسول خدا؛ ومنم امین خدا وخازن علم خدا و صندوق سر خدا و حجاب خدا و وجه خدا که ازجهت من متوجه خدا باید شد و صراط خدا ومیزان خدا ومنم جمع کننده مردم به سوی خدا؛ ومائیم اسمای حسنای خدا و امثال علیای او وآیات کبرای او؛ ومنم قسمت کننده بهشت ودوزخ،ساکن می گردانم اهل بهشت[رادربهشت]واهل جهنم رادرجهنم وبازگشت خلق به سوی من است وحساب خلق با من است؛ ومنم اذان گوینده دراعراف؛ ومنم که درنزد قرص آفتاب ظاهرخواهم شد؛ومنم (دابه الارض) ومنم صاحب اعراف که مؤمن وکافر را از یکدیگر جدا میکنم؛ومنم امیرمؤمنان وپادشاه متقیان وآیه سابقان وزبان سخن گویان وآخر اوصیای پیغمبران و وارث انبیاءوخلیفه خدا و صراط مستقیم پروردگار وترازوی عدالت در روز جزا و حجت خدا بر اهل آسمان ها و زمین ها و هر چه مابین آسمان هاست ؛ ومنم آنکه خدا بر او حجت تمام کرده است بر شما در ابتدای خلق شما؛ ومنم گواه خلایق در روز جزا؛ ومنم آنکه درنزد من است علم مرگها وبلاها وحکم درمیان خلق خدا وجداکننده حق از باطل و می دانم نسبهای مردم را وبه من سپرده اندآیات ومعجزات وکتاب های پیغمبران را؛ومنم صاحب(عصا و میسم) ؛ ومنم آنکه خدا مسخّر من گردانیده است ابرها و رعدها و برق وتاریکی و روشنائی و بادها وکوه ها ودریاها و ستاره ها وآفتاب وماه راومنم فاروق این امت؛ ومنم هادی این امت؛ و منم آنکه عدد هرچیز را می دانم به آن علمی که خدابه من سپرده است و به آن رازها که مخفی به پیغمبرش وحی فرستاده است وآن رازهای پنهان را پیغمبرش به من گفته است؛ومنم آنکه خدا نام خود رابه من بخشیده است وکلمه ی خود را وحکمت خود را وعلم خود را به من عطا کرده است. ای گروه مردم از من سؤال کنید پیش ازآنکه مرا نیابید، خداوندا من تو راگواه می گیرم وطلب می کنم که مرا یاری دهی بر ایشان(ولاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم.)](10)طبق آیه شریفه مورد بحث خداوند متعال از جمیع انبیاء برای ایمان به حضرت رسول(ص) و یاری امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب(ع) عهد و پیمانی گرفته است که این عهد و پیمان ناگسستنی و حتمی الوقوع میباشد زیرا عهد گیرنده خداوند عزیز و قهار است و کسی که عهد و پیمان بر این ایمان ویاری بسته است پیامبران الهی میباشد که ساحت ایشان مبری از عهد شکنی و دروغگوئی میباشددر مورد ایمان انبیاء به پیامبر اکرم و امیر المؤمنین هیچ شکی نیست زیرا تمام انبیاء پس از اعتراف به یگانگی خدا شهادت به نبوت حضرت رسول و امامت حضرت امیر وجانشینان وی داده اند اما در مورد نصرت ایشان توسط انبیاء یقیناً چنین امری محقق نشده است ،زیرا به فرموده خود حضرت امیر در حدیثی که از امام باقر نقل شد ایشان قبل از وی دار فانی را وداع کفته اند و زمینه یلری حضرت رسول و امیرالمؤمنین برای انبیاء دیگر حاصل نشده پس باید زمانی این وعده که بتحقیق هنوز محقق نشده روزی جامه عمل بخود بپوشد شاهد این یاری از جانب پیامبران باشیم که آن روز همان رجعت است .حال اگر کسی اشکال کند که طبق عقیده شیعه و اینکه ایشان قائل به بدا هستند ممکن است ذر این امر بدا حاصل شود واین امر و در واقع امر رجعت بدا حاصل شود و محقق نگردد .در پاسخ ایشان باید بگوئیم اگر چنین باشد باید بتوانیم بگوئیم که این بدا ممکن است در مورد قیامت که شما وقوع آن را حتمی و غیر قابل انکار میدانید هم حاصل شود در حالکه هیچ کس چنین حرفی نزده وقائل آن را کافر میدانید، واین به آن خاطر است که قیامت یک وعده از جانب الهی میباشد و وعده الهی تخلف بردار نمیباشد آنچنانکه خداوند در قرآن فرموده است (وعد الله لایخلف المیعاد)(11) وعده الهی حق است و هیچ خلافی در آن نیست همچنین رجعتی که شیعه بدان قائل است یک وعده الهی میباشد و غیر قابل انکار میباشد در حالیکه بداء در امور غیر حتمیه واقع میشود و جایگاه بحث از آن در قضا وقدر است نه در بحثی همچون وعده الهی که تخلف در آن هم با حکمت خدا ناسازگار است و هم با کمال مطلق بودن وی زیرا تخلف از وعده از کسی سر میزند که یا قدرت بر عمل به آن وعده را ندارد یا از اصل دروغ گفته باشد یا شوخی ومزاح کرده باشد که ساحت حضرت حق مبری از اینگونه امور میباشد چون مستلزم نقص در حضرت باری مباشد و نقص در خداوند راه ندارد.طبق اکثر تفاسیر اهل سنت این عهد ومیثاق مربوط است به ایمان آوردن ویاری کردن پیامبر اکرم وامیرالمؤمنین توسط پیروان انبیاء میباشد که اگر حیات داشتند ایشان را یاری کنند فخر رازی در این که این میثاق توسط چه کسانی بسته شده است اقوال مختلفی را بیان میکند(که اولین قول همان است که ما میگوئیم،که طبق گفته فخر رازی قول حسن(ع )،سعیدبن جبیر وطاووس میباشد که این قول چنین است که آخذ عهد خداوند است وعهد از نبیین ماخوذ شده است -طبق این قول واجب میشود رجعت بنا به دلائلی که گفته شد-اما اقوال دیگر این است که ممکن است است این عهد توسط اولاد انبیاء بسته شده باشد نه خود ایشان ،که این قول هیچ وجهی بر آن نیست ، قول دیگر این است که ممکن است این عهد را انبیاء با امت خود بسته باشند یعنی عهد بین نبی و قومش باشد.که این قول خلاف ثیاق آیه بوده و کاملاً مخالف نص آیه میباشد قول دیگرکه اکثر مفسران اهل سنت بدان ملتزم شده اند وآن را پذیرفته اند این است که خداوند از امت پیغمبران عهد گرفت که به رسول خدا ایمان آورند و اگر در زمان حیات وی زنده بودند او را یاری کنند والا از فاسقین میباشدند و ذکر نام پیامبر از این جهت است که ایشان فرد ممتاز از امت خود میباشد .برای این قول وجوهی را ذکر مینمایند من جمله قول ابو مسلم اصفهانی، ایشان میگوید: این عهد وپیمان نمیتواند از پیامبران گرفته شده باشد زیرا ایشان در زمان حیات وبعثت پیامبر اکرم در قید حیات نبودند .و بر مرده هیچ تکلیفی نیست زیرا اگر پیامبران کسانی بودند که اخذ میثاق از ایشان شده بود واجب بود بر ایشان ایمان به پیامبر(ص) هنگام بعثتش درحالی که ممکن نیست ایجاب ایمان بر انبیاء هنگام مبعث حضرت رسول(ص) پس دانسته میشود که میثاق از امت انبیاء گرفته شده است نه از خود انبیاء، ومؤید این گفته ما قول خداوند متعال است که فرمود (فَمَن تَوَلىَ بَعْدَ ذَالِكَ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْفَسِقُون) زیرا فسق شایسته مقام انبیاء نمیباشد بلکه در حق امت انبیاء گفته شده است)(12) همچنین در برخی از کتب اهل سنت که تقریبا متعلق به قرن پنجم یا ششم میباشد و به زبان فارسی کهن نوشته شده تفسیر این آیه به همین گونه بیان شده است و ذیل آن روایاتی نیز در تأیید قول خود آورده اند که قول برخی از اینشان را در اینجا می آوریم :
1) تفسیر تاج التراجم(و ياد كن يا محمّد آن وقت كه فرا گرفت خداى تعالى عهد پيغمبران كه خود دادم شما را از كتاب و حكمت، انگه به شما آيد رسولى موافق آن را كه با شماست تا ايمان آوريد به وى، و نصرت كنيد وى را، انگه گفت: اى اقرار داديد بدين و فرا گرفتيد بر ان عهد من. گفتند:اقرار داديم. پس خداى تعالى گفت: گواه باشيد بر خويشتن و امّتان خويش ، و ما نيز با شما از گواهانيم. علىّ بن أبى طالب- عليه السّلام- گويد كه:خداى- عزّ و جلّ- هيچ پيغمبر نفرستيد نه آدم و نه آن كه از پس وى بودند الّا كه عهد گرفت بر وى اندر باب محمّد- صلّى اللّه عليه- و وى را فرمودندكه عهدگيرد بر قوم خويش كه اگر محمّد را اندر يابيد با وى ايمان آريد و وى را نصرت كنيد. انگه گفت(فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ)پس هر كه برگردد پس از ان اقرار و گواهى، ايشاناند كه ايشان فاسقاناند) (13)
2) تفسیر سور آبادی( وإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ: و ياد كن چون برگرفت خدا عهد استوار برپيغمبران روز ميثاق و گفتهاند در كتابها بر امّتان. لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ: كه هر آينه بدهم شما را نامه و پيغمبرى و علم. ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ: پس به شما آيد پيغمبرى باور دارندهاى آن را كه با شما است و موافق با شما در اصول و فرماينده به تصديق آن كتاب كه با شما است.لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ: هرآينه بايد كه بگرويد به وى و نصرت كنيد او را و آن رسول محمد بود. سؤال:چرا پيغمبران را به نصرت محمد فرمود، بعد ما كه ايشان خود در وقت او نبودند؟ جواب گوييم نصرت ايشان مصطفى را آن بود كه نعت و صفت او با امّتان خويش بگفتند و به وى بشارت دادند، چنان كه عيسى گفت و مبشّراً برسول يأتى من بعدى اسمه احمد. قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ: چون عهد بر ايشان گرفت گفت اى اقرار دادى به وى و به نعت وى وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي: و فرا گرفتيد بر آن عهد من تمام. قالُوا أَقْرَرْنا: گفتند اقرار داديم به قبول اين و به نبوّت و رسالت محمد.قالَ فَاشْهَدُوا: خدا گفت گواه باشيد. سؤال: چون با ايشان عهد كرد چگونه هم ايشان را گواه مىكرد، و گواهى كسى بر اقرار او چگونه درست آيد؟ جواب گوييم فاشهدوا خطاب با فرشتگان كه خداى تعالى چون عهد بر پيغمبران گرفت فرشتگان را بر آن گواه كرد. و گفتهاند معناه: فاشهدوا بعضكم على بعض. وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ: و من با شما از جمله گواهانم و بر شما گواهم .فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ: و هر كه بر گردد از پس آن عهد و اقرار دادن به نبوّت محمد، فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ: ايشانند كه ايشان بيرون شوندگانند از فرمان و دين خدا)(14) .
3) تفسیرکشف الاسرارقوله: وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ الاية- اين ميثاق و عهد نه بر پيغامبران تنها گرفتند، كه هم در پيغامبران و هم در امّت ايشان گرفتند. امّا پيغامبران سران بودند و مهتران، و امّت تبع ايشان بودند. پس پيغامبران بذكر مخصوصاند كه اصل ايشانند، و خطاب با اصل كنند، و مراد هم اصل باشد و هم تبع. چنان كه ربّ العالمين گفتيا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ (15) و كيفيّت اين عهد گرفتن و پيمان ستدن آنست كه اللَّه تعالى با پيغامبران گفت و ايشان را فرمود كه: يكدگر را تصديق كنيد و نصرت دهيد. پيشينه را گفت كه پسينه را مبشّر باش و پسينه را گفت كه پيشينه را مصدّق باش، و آن گه همه را گفت و از همه پيمان ستد كه شما و امّتان شما به محمد (ص) ايمان آريد كه خاتم النّبيّين و رسول ربّ العالمين است، و گزيده جهانيان است.
قال علىّ بن ابى طالب (ع): لم يبعث اللَّه نبيا آدم و من بعده الا اخذ عليه العهد فى محمد و امره، و أخذ العهد على قومه ليؤمنن، و لئن بعث و هم احياء لينصرنه (16)بحث پیرامون آیه شریفه میثاق نبیین به درازا کشید این بحث را با بیان یک مطلب در جواب برادران اهل سنت به پایان میرسانیم:نظر شما این است که پیامبران با خدا عهد بستند که امت ایشان اگر حضرت رسول را درک کردند به وی ایمان بیاورند و او را یاری نمایند .حال این بنده حقیر از شما میپرسم آیا عقل سلیم میپذیرد که فرد، عهد و میثاق ببندد که دیگری را ملزم به کاری کند ؟ پاسخ منفی است زیرا در اینصورت اگر به آن عهد و میثاق عمل نشد هیچکدام از ایشان(نه پیامبران ونه امت ایشان ) را نمیتوان مؤاخذه کرد زیرا پیامبران میگویند ما برای خود عهد نبستیم و امت ایشان هم میگویند ما نیز چنین عهدی نداده ایم هر کس عهد بسته خود باید جوابگو باشد.حال اگر فرض کنیم که چنین چیزی صحیح باشد که فرد بتواند از طرف فرد یا افراد دیگری عهد و میثاقی ببندد، به نظر شما آیا این به معنی دروغگو بودن پیامبران الهی نیست ؟ زیرا ما به واقع می بینیم که امت پیامبرن(اهل کتاب) نه تنها به آن عهد ومیثاق عمل نکردند بلکه کاملا ضد آن عمل کردند .آیا ایشان این سخنان خداوند در سوره بقره را نخوانده اند که میفرماید: (وَدَّ كَثيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إيمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ)(17)(بسيارى از اهل كتاب با آنكه حقيقت بر آنها آشكار شده، از روى حسد، دوست دارند شما را پس از ايمان آوردنتان به كفر بازگردانند. عفو كنيد و گذشت كنيد، تا خدا فرمانش را بياورد، كه او بر هر كارى تواناست.) وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُم(صادِقينَ )(18) گفتند: جز يهودان و ترسايان كسى به بهشت نمىرود. اين آرزوى آنهاست. بگو: اگرراست مىگوييد حجّت خويش بياوريد.)از اینگونه آیات که حاکی از دشمنی اهل کتاب با دین مبین اسلام و پیغمبر میباشد فراوان است . درنتیجه نمیتوان این قول را پذیرفت .البته اگر ایشان باز هم بخواهند بر این حرف خود پافشاری کنند این حقیر راهی در پیش پای ایشان قرار میدهم و آن اینکه بگویند از آنجائی که این وعده پیامبران است که امتشان حضرت رسول را یاری میکنند و وعده ایشان تخلف ناپذیراست و از آنجائی که امت ایشان پیامبر را در زمان حیاتش یاری نکردند ، لاجرم باید این وعده در زمانی دیگر در همین دنیا تحقق پیدا کند و این مستلزم زنده شدن پیامبر و بازگشت ایشان به این دنیا و همچنین مستلزم زنده شدن آن گروه ازاهل کتاب که در زمان ایشان می زیسته اند میباشد و این چیزی جز رجعت نمیباشد
آيه دوم : حشر گروهی از هر امت
الف)اعتقادات الامامیه شیخ صدوق باب اعتقاد فی الرجعه
ب)تصحبح الاعتقاد شیخ مفید
ج) الفصول المختاره شیخ مفید.ص94(فصل کلام حمیری مع سواد)
د) بحارالانوار الجامعه لدرر الخبار الائمه الاطهار علامه مجلسی ج10باب15(احتجاجات اصحاب(ع)علیه مخالفین) صفحه 233
ه) احتجاجات:ترجمه جلد چهار بحار نوشته موسی خسروی ج2 ص221
و)مهدی موعود:ترجمه ج13 بحار،نوشته علی دوانی (متن)ص1188
ز)دفاع ازتشیع :بحثهای کلامی شیخ مفید:نوشته آقاجمال خوانساری صفحه201اشعارحمیری واستدلال اوبرای رجعت)
ح)فرحه الغری-ترجمه علامه مجلسی ص99(باب ششم)
ط)النورالمبین فی القصص الانبیاءالمرسلین،محدث جزایری ص4
ی)داستان پیامبران یاقصه های قرآن ازآدم تاخاتم،یوسف عزیزی ص21
ک)نهج الخطابه (عربی)ج2ص453،تألیف علم الهدی خراسانی
وکتب فراوان دیگر غیر از این ،که بیان آنها در این مقال نمی گنجد البته این غیر ازکتب تفسیر می باشد که آنها تماما این آیه را به بحث رجعت مربوط می دانند.« وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ»وآن روزکه ازهر امتی گروهی ازکسانی که آیات ما را تکذیب کرده اند محشور میکنیم پس آنان نگاه داشته می شوند تاهمه به هم بپیوندند.قبل ازهرچیزی بهتراست ببینیم علمای علم لغت چه معنائی برای کلمه (فوج)بیان کرده اند سپس به بحث پیرامون تفسیرآیه ازکتب بزرگان می پردازیم.اساس البلاغه:«الفوج=اقِبلوفوجا فرجا»(19)
مصباح المنیر:«الفوج الجماعه من الناس والجمع :افواج وجمعِ جمعِ الافواج [افاویج]»(20)
لسان العرب: فوج: الفائِجُ و الفَوْجُ: القَطِيعُ من الناس، و في الصحاح: الجماعة من الناس (21)
همانطورکه ملاحظه فرمودید در تمام موارد کلمه فوج را به معنی جماعتی ازمردم ودسته وگروه گرفته اند زیرا اگر غیراین بود وبه معنی کل مردم بود جمع بستن آن بی معنی بود.در این آیه خدا می فرماید که ما گروهی ازکسانی را که آیات ما را تکذیب می کردند زنده می کنیم.اکثرمفسرین اهل سنت این آیه را مربوط به قیامت دانسته اند مثلاً این کثیردرتفسیرالقرآن العظیم پیرامون این آیه چنین گفته است: (خداوند به وسیله این آیه خبر می دهد از روز قیامت و زنده کردن ظالمین، ازکسانی که آیات خدا و پیامبران را تکذیب کردند و آنها در مقابل خدا قرار میگیرند تا سوال شود ازآنها از آنچه (فَعلوه فی الداردنیا) ازروی عتاب وتوبیخ وکوچک کردن وپست شمردن آنها).(22) وهمچنین درتفسیرکبیر فخر رازی نیز آیه از امور بعد از قیامه گرفته شده. وی چنین نوشته است:واماقوله تعالیویوم نحشرمن. فاعلم ان هذا من الامور الواقعه بعد قیام القیامه(23)امّا مفسرین شیعه چیزی غیراز این میگویند که نظر برخی از ایشان پیرامون این آیه را به اختصار بیان میکنیم.شیخ الطائفه محمدبن حسن طوسی درکتب تفسیرالتبیان چنین می فرمایند (قوله تعالی ویونحشرمن کل وشیعه با این آیه استدلال کرده اند بر ضرورت رجعت در امت اسلام در این دنیا.زیرا خداوند فرموده اند(من کل امه)واین (من)برای تبعیض می باشدودلالت دارد براینکه آن روز روزی است که زنده می شوند گروهی غیر از گروه دیگر،زیرا روز قیامت مردم همگی زنده می شوند آنچنان که خداوند فرموده وحشرناهم فلم نغادر منهم احداً(24) وکسانی که مراد از(یوم)در آیه را به روز قیامت حمل کرده اند گفته اند که کلمه (من) در(من کل امه)زائد است وتقدیرآن چنین است (ویوم نحشرکل امه فوجاً فوجاً)یعنی کسانیکه آیات خدا را تکذیب کردند ولقاءآخرت را منکرشدند گروه گروه زنده می کنیم (فهم یوزعون)یعنی آنهاراجمع می کنیم.یعنی گرد می آوریم.(25)همچنین طیرسی درتفسیرجوامع الجامع این آیه را مربوط به رجعت می داند و همان استدلال شیخ یعنی آیه 47 سوره کهف را بیان می کند و پس ازآن چندین آیه از قرآن در خصوص وقوع رجعت درامتهای پیشین می آورد- ما درهمین جزوه آن آیات را بیان کردیم- تا محال بودن رجعت را رد کند(26)حکیم فرزانه جناب علامه طباطبایی درتفسیرالمیزان ذیل این آیه چنین آورده است(و از ظاهرآیه برمی آید که حشر در آن حشر درغیر روزقیامت باشد،زیرا حشر در روز قیامت اختصاص به یک فوج از هر امت ندارد، بلکه تمامی امتها درآن محشورمی شوند وحتی به حکم آیه (وحشرناهم فلم نغادر مهنم احداً)یک نفرهم ازقلم نمی افتد،وامّا در این آیه می فرماید: از هر امتی فوجی را محشورکردیم.بعضی ازمفسرین گفته اند:مراد از این حشر،حشر عذاب است.بعداز حشرکلی که شامل همه خلق می شود.واین حشری است بعد از حشر.لیکن این حرف دردی را دوا نمیکند و اشکال را بر طرف نمی سازد. برای اینکه اگر مراد، حشر برای عذاب بود لازم بود غایت (برای عذاب)را ذکرکند.تا مبهم نباشد، همچنانکه درآیه وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلىَ النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ حَتىَّ إِذَا مَا جَاءُوهَا شهَِدَ عَلَيهِْمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصَارُهُمْ وَ جُلُودُهُم بِمَا كاَنُواْ يَعْمَلُون (27)- و كسانى را كه ايمان آورده بودند و پروا مىداشتند رهانيديم. و [ياد كن] روزى را كه دشمنان خدا به سوى آتش گردآورده و بازداشت [و دسته دسته تقسيم] مىشوند-این غایت ذکرشده است.بااینکه بعد از این آیه هم به جز عتاب وحکم فصل ذکری از عذاب نیامده است وآیه شریفه- به طوری که ملاحظه می کنید-مطلق است.ودرآن هیچ اشاره ای نیست که بگوییم مقصود از آن حشر خاصی است که ذکر شد.واین اطلاق را آیه بعدی بیشترمی کندکه می فرمایدحتی اذاجاوُ_تاآنکه بیایند_ونمی فرماید بیایند عذاب را یاآتش را یا چیزی دیگر را.باز موُیدگفتارما_که منظورازآیه قیامت نیست_این است که این آیه ودوآیه بعدش،بعدازداستان بیرون شدن دابه(28)از زمین واقع شده است،که خود دابه یکی از علائمی است که قبل از قیامت واقع می شود ،قیامتی که در چندآیه بعد درباره آن می فرمایدویوم ینفخ فی الصوروتا چند آیه بعد اوصاف وقایع آن روز را بیان میکندو معنا نداردکه قبل ازشروع به بیان اصل قیامت یکی از وقایع آن را جلوتر ذکرکند،چون ترتیب وقوعی اقتضا میکندکه اگرحشر فوج از هر امتی هم جزء وقایع قیامت باشد باید آن را بعد از آن مسئله ذکر فرماید،ولی این طور نیست،بلکه قبل از نفخ صور مسئله حشر فوج از هر امتی را آورده،پس معلوم می شود این حشر جزء وقایع قیامت نیست،به همین جهت است که می بینیم بعضی ازمفسرین که آیه را حمل برحشر در قیامت کرده اند،متوجه،این اشکال شده وگفته اند:شاید جلوتر ذکرکردن این واقعه بر نفخ صور و قیام قیامت برای این بودکه اعلام کنند هریک از این دو یعنی نفخ صور و حشر هر فوجی از هر امت ،آنقدر مهم اندکه جا دارد هر یک جداگانه مورد توجه قرارگیرد،و احوال آنهاکه طامه کبری وداهیه دهیاءاست جداگانه خاطرنشان شود وگرنه اگر می خواست ترتیب رعایت شود باید اول نفخ صور بعدحشر فوج از هر امت ذکر شود.چیزی که هست اگرترتیب رعایت می شد خواننده خیال می کرد یک داهیه است.لیکن خواننده توجه داردکه این وجهی است ساختگی که به هیچ وجه قانع کننده نیست واگر مقصود از این آیه همین می بود جا داشت به جای دفع توهم مزبورکه این مفسر آن را توهم کرده توهمی مهم تر ازآن را دفع می کرد که آن حشر فوجی از هر امت، در غیر روز قیامت است،وبرای دفع این توهم،اول مساله نفخ صور را بیاورد،بعدحشرفوج از هر امت را.تاکسی خیال نکند حشر مذکور در غیر قیامت است،آنگاه بعداز آن جمله ای بیاورد تا توهم مفسر نامبرده را رفع کند.پس معلوم شدکه آیه شریفه نمی تواند مربوط به وقایع قیامت باشد،بلکه ازحشرخبرمی دهدکه قبل از روز قیامت واقع می شود.البته در افاده این معنا نیزصریح نیست،بطوری که قایل تاویل نباشد).(29) حقیر میگوید اگر قول اهل سنت درمورد این آیه را بپذیریم یعنی قائل شویم که منظور از (حشر)که در این آیه آمده است حشر بعد ازقیامت است، لازم می آید دوبار حشرصورت گرفته باشد، یکبار حشر جمیع انسانها ویکبار حشر این گروه مذکور.زیرا خداوند فرموده(وحشرناهم فلم نغادرمنهم احداً)یعنی ما همه را محشور می کنیم وحتی یک نفر را هم باقی نمی گذاریم.پس طبق این قول لازم می آید تحصیل حاصل، و تحصیل حاصل هم محال است علاوه بر این ابوالفتوح رازی در روض الجنان چنین پاسخ داده اند (طبق قول اهل سنت باید (من) را زائدگرفت و(فوجاً) را مکرر باید بگیریم یعنی(فوج فوج)واین عدول ازظاهر است از زیاده(زائد بودن من) و نقصان (تکرارفوجاَ)درحالی که باید تا آنجا که ممکن است کلام خدا را بر ظاهر و حقیقتش حمل کنیم)(30)ودیگراینکه احادیث متواتره ازحضرات معصومین درذیل این آیه وارده شده که این حشر در رجعت است نه درقیامت.درتفسیر قمی حدیثی ازامام صادق (ع)دراین زمینه نقل شده است بدین مضمون :(مردی محضرامام صادق(ع)عرض کرد:هما نا اهل سنت گمان میکنند که قول خداوند متعال(ویوم نحشر)یعنی روز قیامت،پس امام صادق(ع)فرمودند:آیا خداوند در روز قیامت از هر امت یک گروه را برمی انگیزد و دیگران را رها میکند .نه این چنین نیست بلکه این حشردررجعت است و امَا آیه قیامت این آیه است وحشرناهم فلم نغادرمنهم احداً (31)ودرروایتی دیگرآمده است((حدثنی أبی عن ابن ابی عمیرعن المفضل عن ابن عبدالله فی قوله تعالی(ویوم نحشر من کل امة)قال لیس احد من المسلمین قتل الا یرجع حتی یموت ولایرجع الامن محض الایمان محضاً و من محض الکفر محضاًً).(32)
آيه سوم : کل نفس ذائقه الموت (33)
آيه چهارم : معیشت ضنک
و هركس از يادمن دل بگرداند،در حقيقت، زندگىِ تنگ [و سختى] خواهد داشت،و روز رستاخيز اورا نابينا محشور مىكنيم.»درمورد این آیه بحثهای مختلفی صورت گرفته است.فخررازی درمفاتیح الغیب برای این آیه واینکه منظوراززندگی سخت کدام زندگی می باشد پنج قول راعنوان کرده است که به قرار زیر میباشد
(قول اول :سختی زندگی دنیا
قول دوم:سختی در عالم برزخ و سختی درقبر
قول سوم:سختی زندگی آخرت
قول چهارم :سختی دردین
قول پنجم :سختی درتمام موارد)(40)
به نظر میرسد خود ایشان با قول پنجم یعنی سختی در دنیا،در برزخ، در دین ودرآخرت ودوزخ موافق باشد.حضرت علامه طباطبایی:قول اول که همان سختی زندگی دنیا است راپذیرفته اند ودرجواب کسانی که مراد ازمعشیت ضنک را عذاب قبرگرفته اند میفرمایند(یعضی ازمفسرین(طبرسی وآلوسی)گفته اند:مرادازمعشیت ضنک عذاب قبراست وشقاوت زندگی برزخی ،چون می بینیم بسیاری ازاعراض کنندگان از یاد خدا زندگی دنیائیشان بسیار وسیع است ودنیا به تمام معنی خود را در اختیار ایشان قرار داده است پس دیگرمعشیت ضنک درحقشان معنی ندارد.ولی این حرف صحیح نیست ،زیرامعشیت چنین افرادی درمقایسه بامعشیت فقرا،وسیع است وخلاصه این حرف وقتی صحیح است که بخواهیم میان این دونحو معیشت مقایسه کنیم ونظرقرآن کریم به آن دو از این جهت نیست که کدام وسیعترازدیگری است قرآن کار به خودآن دو قسم زندگی ندارد بلکه به آن دو نوع نسبت به مؤمن وکافر نظر می کند مؤمن که مسلح به یاد خدا وایمان به اوست،با کافری که مقام پروردگارخود را فراموش کرده ودل به زندگی دنیا بسته وازآن نور ایمان بهره ای ندارد،مؤمن درهردوحال غنا وفقرسعیداست ولی زندگی کافر فقط در دوچیزخلاصه می شود نارضایتی نسبت به آنچه دارد ودلبستگی (وحسرت)آنچه ندارد.این است معنای زندگی ضنک).(41)فرمایشات حضرت علامه بسیارخوب،زیباو وجیه می باشد اما نکته ای به ذهن این حقیر می رسدکه آنرا محضردوستان عرض می نمایم.اگر فرض کنیم که اعراض کنندگان ازیاد خدا به بدترین بالاها گرفتار باشند وسخترین شکنجه هاراببینند،بااین وجود حال وروز ایشان درمقایسه با زندگی در قبر،زندگی ایشان درزمان رجعت و زندگی آنها درعالم آخرت بسیاربسیار بهتر وراحت تر می باشد.واین موضوع دراحادیث متواتر زیادی نقل شده است ازجمله (قال(ص)لابی ذر یا اباذران الدنیا سجن المومن والقبر امنه والجنته ماواه وان الدنیا جنت الکافروالقبرعذابه والنارمثواه)(42)یا(فقال لهم الحسین(ع).ان ابی حدثنی عن الرسول الله ،ان الدنیا سجن المومن وجنته الکافر)(43) درنتیجه دنیا نمی تواند منظورآیه باشد.زیرا ازآن سخت تر هم وجود دارد وهمچنین عذاب قبرهم نمی تواند باشد زیرا عذاب رجعت بسیار شدیدتر است وعذاب آخرت هم نیست زیرا اگر منظور عذاب آخرت بود، بهتر بود که (معیشتا ًضنکا) را بعد از (نشُرُهم یوم القیامه الاعمی) بیاورد.وحال که قبل ازآن ذکرشده شاید بتوان آن را فرضیه ای گرفت بربحث رجعت.حضرت آیت الله محمدرضا طبسی ،این آیه را دلیل بررجعت دانسته ودراین خصوص چندین حدیث نقل نموده است.(44)درتفسیرقمی،ازمعاویه بن عمار چنین نقل کرده ، اومی گوید : از امام صادق درباره این آیه پرسیدم (و من اعرض عن ذکری)فرمود:(به خدا سوگند این در رجعت است درآن هنگام که آنها ازپلیدی ها تغذیه می کنند. ودرتفسیرعیاشی نیزمانندآن روایت شده است ودرتفسیربرهان(ج2- ص681)به نقل ازقمی،ازسعدبن عبدالله ازامام صادق(ع)مانندآن راآورده است.
آيه پنجم : وارثین زمین
و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم، و ايشان را وارث [زمين]كنيم،و در زمين قدرتشان دهيم و [از طرفى] به فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از جانب آنان بيمناك بودند، بنمايانيم .
حضرت آیت الله طبسی نجفی درکتاب شیعه ورجعت این آیه را نیز به عنوان دلیلی بر اثبات رجعت بیان کرده است و احادیثی از معصومین(ع)درذیل این آیه بیان فرموده اند،که همگی دلالت دارند براینکه این آیات مربوط به رجعت پس از قیام حضرت مهدی (عج) صورت می گیرد(46)این حقیربا مراجعه به اصل تفاسیر یاد شده روایات را یافته ودراینجا آوردم
1) مجمع البیان به نقل ازعیاشی بااسنادش به ابوصباح کنانی این گونه می گوید:امام باقر(ع) نگاهی به امام صادق انداخت وفرمود:به خداسوگنداین ازکسانی است که خداوند متعال درموردآنان فرموده است(ومن می خواهم برکسانی که در زمین به ناتوانی کشیده شدند منت نهیم.)(47)
2)در تفسیربرهان به نقل ازشییانی این گونه آمده :( دراحادیث ما،از امام باقرو امام صادق ،روایت شده است:[این آیه مخصوص امام زمان(عج)است که درآخرالزمان ظهورمی کند وستمگران وفراعنه را نابود می سازد وپادشاهی خود را برشرق تا غرب زمین استوار می گرداند و زمین را پر از عدل وداد میکند همچنانکه پر از ظلم و جور شده است]شییانی ازامام باقروامام صادق روایت می کند:درمورد آیه(وازسوی آنان به فرعون وهامان وسپاهیانش نشان دهیم) فرمودند :منظور از فرعون و هامان دو نفراز ستمگران قریش هستندکه خداوندآنان را به هنگام قیام حضرت مهدی(ع)زنده خواهد ساخت تا انتقام آنچه را انجام داده اند ازآنان بگیرد)(48)
پي نوشت ها :
1. نمل/82
2. قصص/85
3. آل عمران/157و158
4.سجده/21
5. غافر/11
6. غافر/51
7. علامه مجلسی محمد باقر،رجعت در دولت کریمه اهل و بیت(ع)، ناشر:کانون پژوهش،چاپ اول –اصفهان-سال 1379 ص15
8. آل عمران/ 81و82
9. بحرانی سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن،ج 1ص646
10. این قسمت را علامه مجلسی درکتاب رجعت در دولت کریمه ص23اضافه کرده است(مراجعه شود)
11. زمر،20
12. فخرالدین رازی ابوعبدالله محمدبن عمر،مفاتیح الغیب،ج8،274
13. اسفرایینی ابو مظفر شاهفوربن طاهر،تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعجام،ج1ص384
14. سور آبادی ابوبکر عتیق بن محمد،تفسیر سور آبادی ،ج1،ص297
15. طلاق/1
16. رشید الدین میبدی احمدبن ابی سعد،کشف الاسرار و عدة الابرار،ج2،ص180
17. بقره/109
18. بقره/111
19. زمخشری محمود،اساس البلاغه،ص483
20. احمدبن علی مقری فیومی،مصباح المنیر،نشردارالفکر،ص255
21. ابن منظور محمد بن مكرم،لسان العرب،ناشر: دار صادر( بيروت)چاپ: 1414 ق،ج2،ص350
22. ابن كثير دمشقى اسماعيل بن عمرو،تفسير القرآن العظيم، دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضونبيروت 1419 ق،ج24ص573
23. فخررازی مفاتیح الغیب.ج24ص573
24. کهف/ 47
25. طوسی محمدبن حسن ،التبیان فی التفسیرالقرآن ،ناشر: دار احياء التراث العربى (بيروت)،ج8،ص120
26. طبرسی قضل بن حسن ،جوامع الجامع،انتشارات دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم،چاپ: 1377 ش ،ج3 ،ص203
27. فصلت/19و20
28. دابه الارض :کسی که قبل ازقیامت زمین رامی شکافدوازآن خارج می شودو وپیامبر فرموده داته الارض علی(ع)است
29. ترجمه تفسیرالمیزان ،سیدمحمدباقرموسوی همدانی ج15ص569وتفسیرعربی المیزان ،علامه طباطبایی ،ج15ص379
30. ابوالفتوح رازی حسین بن علی ،روض الجنان وروح الجنان فی تفسیرالقرآن،ناشر: بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى مشهد1408 ق ،ج15ص78
31. قمی علی بن ابراهیم ،تفسیرقمی،ناشر دار الکتاب ،قم 1367 ،ج2ص131
32. همان
33. آل عمران/185- انبیاء،35- عنکبوت ،57
34. آل عمران/169
35. راغب اصفهانی ،معجم مفردات الفاظ القرآن ،ص47
36. عزالدین حسن بن سلیمان حلی،مختصرالبصائرنشرموسسه النشرالاسلامیه، باب کرات وحالتها،ص110
37. همان،ص98و99
38. همان،ص93و94
39. طه/124
40. فخرالدين رازى ابوعبدالله محمد بن عمر،مفاتيح الغيب، انتشارات: دار احياء التراث العربى( بيروت) 1420 ق،ج22،ص111
41.طباطبايى سيد محمد حسين،الميزان فى تفسير القرآن،دفتر انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم،1417 ق، ج14،ص225
42. دیلمی شیخ حسن،ارشاد القلوب الی الصواب ،انتشارات شریف رضی،ج1،ص18
43. شیخ صدوق محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى، ،اعتقادات الامامیه،ناشر نگره شیخ مفید،ج1،ص52
44. طبسی نجفی محمد رضا، شیعه ورجعت ،ترجمه شاه میرولد سیدمحمد،انتشارات دارالنشراسلام(چاپ 1376)،ص111
45. قصص/5و6
46. طبسی نجفی محمد رضا، شیعه ورجعت ،ترجمه شاه میرولد سیدمحمد،انتشارات دارالنشراسلام(چاپ 1376)،ص132
47. طبرسی،فصل بن حسن ،مجمع البیان فی تفسیرالقرآن،نشرناصرخسرو،ج 7،ص375
48. بحرانی سیدهاشم، البرهان فی تفسیرالقرآن،نشربنیادبعثت،ج4،ص254
1. قرآن کریم
2. ابن كثير دمشقى ،تفسير القرآن العظيم،دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، بيروت 1419 ق
3. ابن منظور محمد بن مكرم،لسان العرب، دار صادر،بيروت، 1414 ق
4. ابوالفتوح رازی ،روض الجنان وروح الجنان فی تفسیرالقرآن، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى،مشهد،1408 ق
5. اسفرایینی، ابو مظفر شاهفوربن طاهر، تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعجام،بيت الافكار الدوليه ،عمان- ريا
6. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، بنياد بعثت، تهران ، 1416 ق
7. حلی، عزالدین حسن بن سلیمان ،مختصرالبصائر،موسسه النشرالاسلامیه
8. دیلمی ،شیخ حسن، ارشاد القلوب الی الصواب ، شریف رضی
9. راغب اصفهانی ،معجم مفردات الفاظ القرآن
10. رشیدالدین میبدی، احمد ابن ابی سعید، کشف الاسراروعدة الابرار، امیر کبیر،1371
11. زمخشری، محمود، اساس البلاغه
12. سور آبادی، ابوبکر عتیق بن محمد، تفسیر سور آبادی
13. شیخ صدوق ،محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى، ،اعتقادات الامامیه،ناشر نگره شیخ مفید،ج1،ص52
14. طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن،جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417 ق
15. طبرسی، فضل بن حسن ،جوامع الجامع، مديريت حوزه علميه قم، 1377 ش
16. طبرسی،فضل بن حسن ،مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، نشرناصرخسرو
17. طبسی، نجفی محمد رضا،شیعه ورجعت ،ترجمه شاه میرولد سیدمحمد، دارالنشراسلام ،1376
18. طوسی ،محمدبن حسن ، التبیان فی التفسیرالقرآن ، دار احياء التراث العربى (بيروت)
19. فخرالدین رازی، ابو عبدالله محمدبن عمر،مفاتیح الغیب، دار احیاء تراث العربیه (بیروت)،1420ق
20. قمی، علی بن ابراهیم ،تفسیرقمی، دار الکتاب ،قم 1367
21. مقری الفیومی، احمد بن محمد بن علی ،قاموس المصباح المنیر، دارالفکر
22. موسوی همدانی، سید محمدباقر،ترجمه تفسیر المیزان، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، 1374
/ع