آينده مقاومت فلسطين

مقاومت فلسطنييان در اراضي اشغالي سال 67 مي تواند، منجر به آزادسازي اين مناطق شود ولي هنگامي كه مي گوييم اين امر با تكيه بر توانايي هاي خود فلسطينيان ميسر و ممكن است به اين معنا نيست كه آنان از حمايت هاي ساير فلسطينيان و كشورها و ملت هاي عرب و مسلمان و ساير جهانيان بي نياز هستند.
دوشنبه، 19 ارديبهشت 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آينده مقاومت فلسطين

آينده مقاومت فلسطين
آينده مقاومت فلسطين


 






 
مقاومت فلسطنييان در اراضي اشغالي سال 67 مي تواند، منجر به آزادسازي اين مناطق شود ولي هنگامي كه مي گوييم اين امر با تكيه بر توانايي هاي خود فلسطينيان ميسر و ممكن است به اين معنا نيست كه آنان از حمايت هاي ساير فلسطينيان و كشورها و ملت هاي عرب و مسلمان و ساير جهانيان بي نياز هستند.
آن چه خواهيد خواند تحليلي است از يك انديشمند فلسطيني درباره آينده مقاومت اسلامي فلسطين. اين مقاله كاملا با ديدگاهي فلسطيني نوشته شده است. ديدگاهي كه متاثر از خلق و خوي نهادينه شده در فلسطينيان طي سال هاي اشغال بوده و رگه هايي از حزم و احتياط هاي ريشه دوانده در عمق جان فلسطينيان در آن به خوبي ديده مي شود. حزم و احتياط هايي كه در بسياري از موارد باعث عقب ماندگي از نتايج آرماني مبارزه و از دست رفتن فرصت ها مي گردد. اما مطالعه اين مقاله جهت آشنايي هرچه بيشتر با ديدگاه رايج در ميان نظريه پردازان فلسطيني بسيار مفيد است:

اهداف مقاومت در فلسطين
 

مقاومت در فلسطين دو هدف اساسي را دنبال مي كند: 1ـ آزاد سازي 2ـ بيداري و قيام مردم. شايد هدف مقاومت در مورد بيداري مردم هدفي است كه بيشتر خود را عرصه فلسطين نشان مي دهد و بر آن اصرار مي شود و چه بسا تنها هدفي بود كه جنبش فتح در ابتداي تاسيس خود در اواخر دهه پنجاه قرن گذشته و قبل از اعلام موجوديت رسمي در آغاز دهه شصت آن را هدف اساسي اقدامات خود بر شمرد و در همين راستا كشورهاي عرب را به عرصه نبرد با دشمن صهيونيستي در جهت آزادي فلسطين كشاند. زماني اين جنبش چنين هدفي را دنبال مي كرد كه هنوز در اوايل دهه هفتاد قرن گذشته متحول نشده و به سرعت تغيير جهت نداده بود. بعدها اين جنبش اهداف خود را تغيير داد و مقاومت را به كنار گذاشت و با برخي از دولت هاي عرب به همكاري پرداخت و به صورت همپيمان آمريكا و همكار "اسراييل " درآمد.
هنگامي كه جنبش حماس تاسيس شد، يا به تعبير دقيق تر جنبش اسلامي در فلسطين تصميم گرفت گروه مقاومت ويژه خود را تشكيل دهد، تا حدود زيادي از تجربه گذشته جنبش فتح و تحولات عميق افكار عربي فلسطيني در رويارويي با صهيونيست ها و تجربه مواجهه اي كه منازعه اعراب و "اسراييل " ناميده مي شود، بهره برد.
بر همين اساس طرح مقاومت ويژه حماس حول دو محور اساسي يعني آزاد سازي و بيداري دور مي زند.

1ـ آزاد سازي
 

طرح آزاد سازي به معني آزاد سازي بخش هايي از فلسطين اشغالي با مقاومت خود فلسطينيان است كه از زبان شيخ احمد ياسين و جنبش حماس عنوان و بيان شده و برخي از طرح هاي سياسي اين جنبش بر همين مبنا شكل گرفته است. به طور مثال حماس اعلام كرده است كه آماده است تا طرح آتش بس طولاني را با دشمن صهيونيستي در برابر عقب نشيني كامل اشغالگران از اراضي اشغالي سال 1967 به اجرا در آورد و اين طرح به اين معناست كه مقاومت به طور موقت هر چند كه طولاني باشد در برابر آزادسازي بخشي از فلسطين متوقف مي شود. جنبش حماس در اين راستا به توانمندي ذاتي مقاومت فلسطيني در جهت آزادي اين بخش از فلسطين معتقد است.
حماس آزادسازي اين بخش از فلسطين را به عنوان هدف خود با اتكا به مقاومت ذاتي فلسطينيان در نظر گرفت و اين تصميم با توجه به درك اين جنبش از تحولات سال 67 و نابودي مقاومت خارجي در لبنان و اردن و امضاي پيمان كمپ ديويد ميان مصر و دشمن صهيونيستي و خروج مصر از دايره منازعه اعراب و "اسراييل " اتخاذ گرديد. بعدها طرح صلح بين المللي نيز كه عرب ها آن پذيرفتند بر اساس آزادي همين بخش از فلسطين و تاسيس دولت فلسطيني در آن شكل گرفت. سازمان آزادي بخش فلسطين در نوزدهمين نشست شوراي ملي در الجزاير در سال 1988 نيز بر همين موضوع تاكيد ورزيد و آن را مبناي تحركات سياسي و مبارزاتي خود قرار داد و اشغالگران نيز با اين بخش از فلسطين برخورد متفاوتي نسبت به ساير مناطق اشغالي داشته اند و در چنين شرايط و جوي كه سخن از تشكيل كنفرانس بين المللي در مورد حل و فصل مسالمت آميز منازعه اعراب و "اسراييل " به ميان مي آيد، حماس با طرح مقاومت خود پا به عرصه وجود نهاد و با راه اندازي انتفاضه در كرانه باختري و نوارغزه پس از نابودي مقاومت در خارج در جنگ 1982 لبنان شكل جديدي از مقاومت را ارائه داد.
بر همين مبنا اين باور تقويت شد كه مقاومت ذاتي خود فلسطينيان دست كم مي تواند اين بخش از فلسطين را آزاد سازد و در اين راستا مي تواند با داشتن برگه هاي قابل طرح و توان اعمال فشار يعني بهره گيري از مقاومت از طرح عربي هم سو نيز براي تحقق اهداف خود بهره ببرد و در چنين شرايطي آزاد سازي اين بخش از فلسطين بيشتر محتمل به نظر مي رسد ولي بايد در نظر داشت كه طرح حماس اختلاف جوهري با ساير طرح هاي ارائه شده دارد و حماسي كه شيخ احمد ياسين بنيانگذار آن مي باشد به هيچ وجه حاضر به به رسميت شناختن "اسراييل " نيست در حالي كه در ساير طرح ها از جمله طرح بين المللي و عربي و طرح فتح و "اسراييل " اين موضوع به طور اساسي گنجانده شده است ومهم ترين اصل آن مي باشد.
آزاد سازي بخش هايي از فلسطين با مقاومت مردمي ممكن و ميسر است و اين تجربه قبلا امتحان خود را پس داده است و عقب نشيني از غزه و برخي از مناطق مانند جنوب لبنان نيز از طريق مقاومت ميسر شده است. فلسطينيان به طور متمركز در بخش اشغالي سال 67 حضور دارند و همين حضور گسترده آنان امتياز مهمي به شمار مي رود و امكان شكل گيري مقاومت را نسبت به ساير مناطق افزايش مي دهد زيرا در كشورهاي مجاور از فعاليت هاي فلسطينيان و شكل گيري مقاومت در ميان آنان جلوگيري مي شود و فلسطينيان اراضي اشغالي سال 48 نيز شرايط خاص خود را دارند و نمي توانند در مقاومت مسلحانه مشاركت جويند و آنان زماني مي توانند وارد عرصه مقاومت مسلحانه شوند كه بيداري گسترده اي در ميان عرب ها و فلسطينيان شكل گيرد و تغييراتي در موازنه قوا در منطقه و جهان به وجود آيد. البته برخي از افراد در اين مناطق نيز در مقاومت مشاركت دارند ولي در اين جا صحبت از مقاومت فراگير است نه مقاومت برخي از افراد.
تجربه بارها ثابت كرده است كه مي توان از طريق مقاومت سرزمين فلسطين را آزاد ساخت. پيمان اسلو نتيجه و ثمره انتفاضه اول بود ولي اين نتيجه در ساختار و مضمون و اجرا به صورت نامطلوبي پديدار شد و به اصول ثابت فلسطينيان آسيب رساند. طرح شارون مبني بر خروج يك جانبه از غزه كه قرار بود اين طرح در كرانه باختري نيز به اجرا درآيد، حاصل انتفاضه الاقصي بود ولي برخي از حوادث ميداني و سياسي مانع از تكميل شدن اين طرح شد. در اين جا شايد نيازي نباشد كه به طور مفصل به عقب نشيني همراه با خفت و خواري صهيونيست ها در جنوب لبنان در سال 2000 بر اثر مقاومت مردم جنوب اشاره كنيم، هر چند كه مقاومت در مناطق مختلف و در سرزمين هاي عربي در برخي از موارد با هم تفاوت هايي دارند.
مقاومت فلسطنييان در اراضي اشغالي سال 67 مي تواند، منجر به آزادسازي اين مناطق شود ولي هنگامي كه مي گوييم اين امر با تكيه بر توانايي هاي خود فلسطينيان ميسر و ممكن است به اين معنا نيست كه آنان از حمايت هاي ساير فلسطينيان و كشورها و ملت هاي عرب و مسلمان و ساير جهانيان بي نياز هستند. مقاومت به پوشش سياسي و حمايت مردمي و كمك مادي و پشتيباني تبليغاتي و غيره نياز دارد و اين امور بسيار بديهي است.

2ـ بيداري و قيام
 

منظور از بيداري اين است كه مقاومت بايد قضيه فلسطين را در نزد امت عربي و اسلامي زنده نگه دارد و پيوسته اين موضوع جلوي چشمان آنان و دولت هايشان باشد، دولت هايي كه هر چند نسبت به سرنوشت فلسطينيان و قضيه آنان اظهار بي ميلي مي كنند و بيشتر به دوستي و روابط خود با آمريكا اهميت مي دهند ولي به طور كامل نمي توانند خود را از قضيه فلسطين به كنار بكشند.
مقاومت فلسطيني بايد از نظر سياسي و فرهنگي و اقتصادي در منطقه متحول شود و اين چيزي بود كه بعد از انتفاضه الاقصي اتفاق افتاد و به عنوان مانعي بر سر اقدامات شتابزده كشورهاي عرب در جهت برقراري روابط با دشمن صهيونيستي بعد از پيمان اسلو پديدار شد، همان گونه كه مقاومت عراقي موجب ناكامي طرح خاورميانه بزرگ آمريكا شد و نگذاشت اين طرح تكميل شود و آمريكا بعد از عراق به سراغ كشورهاي ديگر برود.
مقاومت فلسطينيان موجب شد كه عادي سازي روابط با دشمن صهيونيستي در منطقه و عادي سازي موجوديت آن در اين منطقه نيز ناكام بماند و همين مقاومت بود كه دشمن را به دردسر انداخت و ماهيت تجاوزكارانه و خونخوارانه آن و تعارض آن را با ارزش هاي انساني بر ملا ساخت. علي رغم اين كه برخي از كشورهاي اطراف رژيم صهيونيستي با آن پيمان صلح بستند و برخي از كشورهاي خليج و شمال آفريقا با آن روابط ضعيفي برقرار كردند و برخي از دولت هاي عربي و برخي از نخبگان اقتصادي و فرهنگي و سياسي با اين رژيم به همكاري پرداختند ولي هنوز اين رژيم در انزواست و با تهديد موجوديت خود روبه روست و چنين شرايطي صرفا به خاطر وجود مقاومت فلسطين و اعراب براي اين رژيم به وجود آمده است و اگر چنين مقاومت نبود و تنگناهايي براي آن ايجاد نمي شد حيات اين رژيم و استمرار آن در منطقه به صورت عادي در مي آمد.
مقاومت فلسطينيان از مهم ترين عوامل بيداري جوامع و ملت هاي عرب به شمار مي رود و موجب تقويت نيروهاي و جنبش هاي آزادي بخش عربي است كه خواستار رهايي از استبداد آمريكايي و رهايي از وابستگي به آمريكاييان مي باشند و قطعا چنين مواردي روزي نتيجه خواهد داد و معادلات منطقه را برهم خواهد زد و عرب ها با موجوديت اين رژيم به مخالفت خواهند پرداخت و خواستار ريشه كن شدن آن در منطقه مي شوند و خود را براي رويارويي فراگير با اين رژيم آماده خواهند كرد و به ياري حق به اشغالگري فلسطين به طور كامل پايان داده خواهد شد.
متاسفانه برخي از اسلامگراها بر حماس خرده مي گيرند كه چرا جهاد خود را در فلسطين متمركز كرده است و آنان اين موضوع را ملي گرايي معيوب و ناپسند مي دانند و از اهميت اين جهاد ملي و تاثيرگذاري آن بر بيداري امت و شوراندن مردم و در تنگنا قرار دادن حكام بيخبرند و نمي دانند كه اين موضوع تا چه بر تقويت قواي مقاومت و آزادي بخش عربي و اسلامي تاثير مي گذارد و موجب استمرار آن ها مي شود. تقدير اين گونه رقم خورده است تا فلسطين عامل مهم اتحاد اين امت و موجب بازگرداندن عزت و كرامت و توانمندي آن باشد و در گذشته نيز اين فلسطين بود كه عرب ها را متحد ساخت و با استفاده از همين اتحاد به وجود آمده صلاح الدين ايوبي توانست بيت المقدس را آزاد سازد. جهاد حماس در فلسطين و پايداري و استقامت و استمرار مقاومت و تاثير آن بر بيداري امت و اتحاد آن بسيار كارسازتر از جنگ هاي محكوم به شكست دولت ها و حكام و حتي جهانيان است.
مقاومت فلسطينيان بيش از هر عامل ديگري موجب تحركاتي در داخل جوامع عربي شده است و حتي تاثير اشغال عراق كم تر از تاثير انتفاضه الاقصي و يا جنگ غزه و يا پايداري حماس در غزه بر جوامع عربي بوده است، مقاومتي كه موجب شد جهانيان و آزادگان جهان با راه اندازي كاروان هاي آزادي به حمايت از آن برخيزند و در اين راه جان خود را نيز فدا كنند كه همگي پيامدهاي ناگوار آن را براي صهيونيست ها شاهد بوديم و ديديم كه چگونه مردماني كه از نظر فرهنگي و جغرافياي از فلسطين دور بودند به ياري آن شتافتند و با آن ابراز همبستگي و همدردي كردند.
اما اكنون اين سوال مطرح است كه اگر دشمن صهيونيستي از بخش اشغالي سال 67 با توجه به آتش بس طولاني با مقاومت عقب نشيني كند اين امر عامل فلسطيني را در بيداري امت ناكام مي گذارد و امكان تكميل شدن طرح آزاد سازي فلسطين را نيز از بين مي برد و چه بسا وجود رژيم صهيونيستي نيز بعد از اين عقب نشيني در منطقه عادي تلقي گردد و عرب ها دوباره با شتاب به سوي عادي سازي روابط با اين رژيم گام بردارند زيرا هدف حكام كشورهاي اسلامي و عربي از سازش فلسطينيان با صهيونيست ها عادي سازي روابط با آن هاست تا از داد و بيداد هاي فلسطينيان آسوده شوند و از اين طريق خشنودي و رضايت آمريكا را جلب كنند و موانع مزدوري غرب در برابرشان برداشته شود.
حقيقتا اين سوال سوال به جا و مناسبي است و ما را وادار مي كند تا قبل از هر طرح سياسي به دقت در مورد آن تامل و انديشه كنيم و در برابر پيامدها و عواقب آن نگرش درستي داشته باشيم و سود و زيان آن را مورد ارزيابي قرار دهيم. در پاسخ به اين سوال بايد به موارد زير توجه كافي داشته باشيم:
1ـ در مورد مطرح كردن طرح و برنامه هاي سياسي نبايد شتابزده عمل كنيم به ويژه اين كه تجربه ثابت كرده است تمامي دستاوردهاي مقاومت فلسطيني به بركت پايداري و استقامت بوده است نه از طريق طرح هايي كه نتوانسته است آمريكا و همپيمانانش را راضي نگه دارد. طرح ها ارائه شده تا كنون جز اعمال فشار بيشتر بر فلسطينيان و امتيازگيري از آنان سودي نداشته است و اين مصيبتي بود كه فتح به آن دچار شد و ما اكنون وضعيت نابه سامان اين جنبش را مشاهده مي كنيم. آمريكا و همپيمانانش تلاش مي كنند كه حماس نيز به چنين سرنوشتي دچار شود.
مقاومت كه با پايداري و حمايت مردمي و تبليغاتي و مادي و سياسي پشتيباني مي شود، بايد موجب عقب نشيني اشغالگران شود، همانگونه كه در سال 2000 در جنوب لبنان و در سال 2005 در غزه اتفاق افتاد و مقاومت متعهد نشد تا در برابر اشغالگران به پذيرش الزاماتي وادار شود و در واقع الزامات مقاومت بر اساس نيازهاي ذاتي يعني عنصر مقاومت و ملت تعيين مي شود و اگر مقاومت براي دست يابي به اهداف خاص و بر اساس شرايط خاص خود طرح آرام سازي را بپذيرد اين بدين معنا نيست كه مقاومت را به طور كلي به كنار گذاشته است بلكه منازعه با اشغالگري به صورت نامحدود ادامه خواهد داشت و مقاومت پيوسته مردم فلسطين و عرب ها را براي رويارويي آماده نگه مي دارد.
2ـ جاي تامل است كه عرب ها و برخي از فلسطينيان پيوسته به دنبال راه حل هاي سياسي و طرح هاي ناكارامد هستند. سازمان آزادي بخش فلسطين قطعنامه هاي 242 و 338 سازمان ملل را به عنوان اساس و مبناي مذاكرات با دشمن پذيرفت و بعدها طرح صلح عربي مطرح گرديد در حالي كه دشمن تا كنون خود طرحي را ارائه نداده است و پيوسته با اين طرح ها مخالفت مي كند و يا خواهان تغييراتي در آن به سود خود است. طرف هاي فلسطيني بايد هوشيار باشند و شتابزده عمل نكنند. بايد هميشه صبر كنند تا دشمن برنامه هاي خود را ارائه دهد و سپس در برابر آن موضع گيري كنند و حماس نيز نبايد عجله كند بلكه بايد صبر كند تا دشمن طرح خود را مطرح سازد و سپس در مورد آن تصميم بگيرد.
3ـ هرگونه طرح سياسي مورد توافق طرفين بايد واضح و روشن باشد و نبايد دربر دارند مواردي باشد كه در آن "اسراييل " به رسميت شناخته شود يا مقاومت از مبارزه مسلحانه منع گردد بلكه بعد از دست يابي به هرگونه توافقي با دشمن بايد مقاومت دايما آماده و هوشيار باشد و ملت و امت را در حالت بيداري و هوشياري نگه دارد و هر لحظه براي رويارويي با دشمن آماده باشد و با هرگونه سازش عربي با دشمن صهيونيستي مخالفت كند از نظر تبليغاتي و سياسي تلاش كند و نگذارد دولت هاي عربي از اين گونه توافق در جهت پايان دادن كامل منازعه با دشمن سود ببرند و يا روابشطشان را با اشغالگران عادي سازند.
4ـ بنا براين مقاومت در خارج از فلسطين بايد فلسطينيان ساكن ساير كشورها را آماده و بسيج كند و آنان را به صورت تاثيرگذار سامان بدهد و حق بازگشت را محور فعاليت هاي خود قرار دهد. چنين مقاومتي با استفاده از عنصر مردم و با تكيه بر نيروهاي زنده و فعال در كشورهاي عربي و اسلامي مي تواند بر دولت ها فشار بياورد و آنان را با اهداف مقاومت همسو سازد.

ديدگاه غزه در مورد مقاومت
 

1ـ طرح آرام سازي
 

در ابتدا بايد به اين نكته اشاره كنم كه طرح آرام سازي و يا فرو رفتن در لاك دفاعي، خود مقاومت به شمار مي رود و قطعا در بسياري از نبردها جنگ و گريز وجود دارد و هر دوي آن ها با توجه به علوم نظامي كار نظامي و جنگي به شمار مي روند. مقاومت صرفا بر جنگ و درگيري استوار نيست بلكه بايد بر ايده درست و صادقانه و بر مبناي ارزش هاي اعتقادي و اخلاقي و پايبندي به آن ها استوار باشد. مقاومت شامل جذب افراد و تهيه سلاح و برنامه ريزي و آموزش و تمرين و حفظ آمادگي دايم براي رويارويي است. مقاومت در موقعيت هاي مختلف شرايط خاص خود را مي طلبد و نبايد با اقدامات و تصميم گيري هاي شتابزده همراه باشد.
تفاوت حماس و فتح از همين منظر روشن و آشكار مي گردد. فتح مقاومت را به كنار گذاشت و سرويس هاي امنيتي را بنا نهاد كه بايد از امنيت اشغالگران دفاع كنند و نيروهاي مقاومت را تحت تعقيب قرار دهند و آنان را قلع و قمع نمايند و دست كم مقاومت را خلع سلاح كنند و گروه هاي مقاومت و زيرساخت هاي آن را نابود كنند. ارتباط اين دستگاه هاي امنيتي با مردم صرفا در حد پرداخت حقوق ماهيانه است و اين ارتباط بر اساس امور ملي و يا انديشه هاي انقلابي شكل نگرفته است. فتح حكومتي را تشكيل داده است كه از تاريخ ملي و تلاش هاي مبارزاتي به دور است و تنها با نيروهاي مرموز و دشمنان مرتبط مي باشد كه به عنوان مثال مي توان از سلام فياض نام برد. مهم تر از همه اين كه فتح تلاش مي كند تا با بازسازي خود از سابقه انقلابي خود رهايي يابد و خلاص شود و به تضميني دست يابد كه بخش هايي از تشكيلات آن حتي در آينده نيز به مقاومت روي نياورند و اين امر خود را در نشست ششم اين جنبش نشان داد تا جايي كه بسياري از كساني از نظر امنيتي رابطه تنگاتنگي با اشغالگران داشتند به كميته مركزي آن راه يافتند. فتح گردان هاي الاقصي را منحل كرد و با هماهنگي اشغالگران افراد تحت تعقيب اين گردان ها را بخشيد و سلاح هاي اين گردان ها را نيز جمع آوري و آنان را جذب سرويس هاي امنيتي كرد تا اين بار خود اين گردان ها به جمع نابودكنندگان مقاومت بپيوندند.
ولي حماس بر خلاف فتح به مقاومت از نظر باور و نگرش حقيقتا پايبند ماند و زيرساخت هاي مقاومت را حفظ كرد و مشكلي را براي جناح مسلح ساير گروه هاي مقاومت از جمله گروهان هاي قدس وابسته به جهاد اسلامي و يا شاخه نظامي كميته هاي مقاومت مردمي ايجاد نكرد و با آنان به مخالفت نپرداخت و حتي مشكلي را براي گروه هاي مسلح ايمن جوده وابسته به گردان هاي الاقصي در غزه نيز ايجاد نكرد. گردان هاي قسام روز به روز بيشتر مسلح شدند و آموزش ديدند و در مرزها به حراست از منطقه پرداختند و با تجاوزات دشمن به مقابله پرداختند كه نمونه بارز آن را در جنگ اخير غزه مشاهده كرديم. دولت حماس به دولت مقاومت تبديل شد كه در راس آن افرادي قرار گرفته اند كه سابقه طولاني جهادي دارند و در صدر اولويت هاي آنان پايداري و ايستادگي در برابر دشمن و توطئه هاي آنان قرار دارد و اين رهبران كاملا به حقوق و اصول ثابت فلسطينيان پايبند مي باشند و ملت را براي مقاومت و مقابله با دشمن بسيج مي كنند و پيوسته خود را براي تجاوزات احتمالي دشمن آماده نگه مي دارند.

2-مشاركت همزمان در دولت و مقاومت
 

مقاومت در غزه ويژگي منحصر به فردي دارد زيرا مقاومت و اداره امور مردم در اين منطقه به صورت همزمان انجام مي گيرد و مقاومت در برابر مردم مسئوليت مستقيمي را بر عهده دارد كه همين امر الزاماتي را براي آن به وجود آورده است و قطعا مقاومت قبل مشاركت در دولت با بعد از مشاركت آن در دولت تفاوت هايي دارد. شايد چنين پذيرش همزمان مسئوليت دولت و مقاومت خالي از اشكال نباشد ولي به هر ترتيب اين امر به وقوع پيوست و سود آن بيش از زيانش نمايان گرديد و ارزش آن را داشت تا بهايي در برابرش پرداخت شود. دولت در چنين شرايطي بيشتر به حمايت از مقاومت پرداخت و راه هاي آموزش و تمرين و محافظت از زيرساخت هاي مقاومت را بيشتر هموار كرد و اگر قدرت در نوارغزه نيز به دست نيروهاي فتح و سرويس هاي امنيتي آن مي افتاد بيش از كرانه باختري به قلع و قمع نيروهاي مقاومت مي پرداختند و اگر مي توانستند، حماس را نابود مي كردند تا هرچه بيشتر امنيت اشغالگران تامين شود و قضيه فلسطين رو به نابودي رود. حماس از اين منظر در دولت مشاركت جست و مسئوليت آن را برعهده گرفت و بر همين مبنا نيز از دولت محافظت مي كند و مقاومت نيز بايد چنين فرصتي را غنيمت بداند و از دولت كناره گيري نكند؛ دولتي كه حامي مقاومت است ولي دولت نيز نبايد با وجود اشغالگري صرفا به فكر حفاظت ازخود به زيان حقوق واصول ثابت و به زيان مقاومت باشد.

3-معادلات سياسي بعد از آزاد سازي نوارغزه
 

بعد از عقب نشيني دشمن از نوارغزه در سال 2005 شرايط درگيرهاي مستقيم ميان مقاومت و دشمن از بين رفت و طبعا دست رسي به دشمن نيز در نوارغزه دشوار گرديد و تا حدود زيادي مقاومت به شليك موشك به مراكز تجمع دشمن در داخل اراضي سال 48 منحصر گرديد و مقاومت از نظر سياسي نيز دچار مشكلاتي شد زيرا مقاومت از منطقه آزاد شده به مبارزه پرداخت و به سوي دشمن موشك شليك كرد و اين امر از نظر سياسي در منطقه و جهان چندان خوشايند نبود و علاوه بر اين نوارغزه از نظر جغرافياي سياسي نيز در شرايط خاصي قرار دارد و نمي تواند به طور نامحدود با دشمن بسيار مسلح و داراي سلاح هاي ويرانگر گسترده بجنگد و علاوه بر تمامي اين ها در همسايگي كشور مصر قرار دارد كه در واقع پشت جبهه غزه مي باشد ولي عملا همپيمان دشمن است درس بر خلاف حزب الله كه سوريه پشت جبهه آن است و اين كشور از اين جنبش حمايت مي كند، مصر دشمن مقاومت فلسطينيان مي باشد. همين امر موجب شده است كه ورود سلاح به نوارغزه دشوار و ذخاير تسليحاتي محدود گردد و براي روياروي طولاني و كارساز كافي نباشد. طبعا كشورهاي حامي مقاومت بسيار دورتر از غزه قرار دارند و مرز مشتركي با اين منطقه ندارند و كشور عرب هم مرز نيز حاضر به همدردي با ساكنان اين منطقه نيست كه يا وضعيت آنان را درك نمي كند و يا نسبت به آن بي تفاوت است و شايد هم خود خواهان نابودي مقاومت منطقه وغزه باشد و تمايلي به ادامه حيات آن را نداشته باشد. رويارويي پياپي و مداوم توان مقاومت را كاهش مي دهد و موجب فرسايش آن مي شود ولي اشغالگران به خاطر موقعيت خود و برخورداري از حاميان مقتدر توانشان دست كم از نظر نظامي كاهش نمي يابد. اشغالگران به راحتي سلاح انبار و ذخيره مي كنند و ولي چنين اقدامي در نوارغزه به خاطر شرايط خاص خود به كندي صورت مي گيرد از نظر طبيعي داراي ناهمواري هاي مناسب نيست و وسعت منطقه نيز محدود است و تراكم جمعيت بالايي دارد كه براي ذخيره كردن سلاح بايد اين عوامل در نظر گرفته شوند.

4-برنامه هاي مقاومت در نوارغزه بعد از آزادسازي
 

بر اساس آن چه كه تاكنون گفته شده است مقاومت توانسته است بخشي از برنامه هاي آزادسازي خود را با بيرون راندن صهيونيست ها از نوارغزه و برچيدن شهرك هاي صهيونيستي به اجرا درآورد، هرچند كه تاكنون نتوانسته است محاصره نوارغزه را درهم شكند و كنترل ورود و خروج و واردات به اين منطقه را در دست بگيرد. البته چنين محاصره اي نخواهد توانست كه مقاومت را از برنامه ريزي براي طرح هاي جديد و محافظت از دستاوردهايش بازدارد و نگذارد جامعه اي قوي بر اساس آزادسازي و نه بر مبناي پيمان هاي مشروط و سازش با دشمن شكل گيرد. مقاومت در چنين شرايطي به تقويت نيروهاي نظامي و مردمي خود خواهد پرداخت و توان نظامي خود را براي رويارويي با دشمن حفظ خواهد كرد. قطعا در برخي از مقاطع بايد براي جلوگيري از آسيب رسيدن بيشتر به جامعه و مردم و زيرساخت هاي مقاومت و يا براي پرهيز از اشغال مجدد نوارغزه از رويارويي با دشمن پرهيز كرد زيرا دشمن در حين جنگ ممكن است دست به اشغال مجدد بزند هر چند كه اين امر برايش بسيار دشوار است ولي انگيزه هايي همچون آزادي شاليت براي اين امر وجود دارد و چنين امري محتمل است و ما مي دانيم كه حماس نيز با توجه به اهميت موضوع اسارت شاليت و مرتبط بودن آن با آزادي اسراي حماس به سادگي در مورد اين امر كوتاه نخواهد آمد و عقب نشيني نخواهد كرد.

5-آينده و امكانات مقاومت در نوارغزه
 

همان طوري كه قبلا بيان شد به خاطر عدم حضور دشمن در داخل نوار غزه مقاومت نمي تواند به صورت مستقيم با دشمن درگير شود و همين امر موجب شده است تا مقاومت و مبارزه با دشمن تنها در شليك موشك خلاصه شود كه طبعا چنين اقدامي نمي تواند توان دشمن را كاهش و فرسايش دهد ولي چنين شرايطي اكنون تا حدودي در كرانه باختري وجود دارد و اين منطقه همانند نوارغزه در گذشته است و حضور نظامي و وجود شهرك نشينان در ميان جمعيت فلسطينيان مشهود است. شليك موشك نيز اگر از سوي جنبش مقاومت حماس يعني جنبش حاكم بر غزه به سوي دشمن شليك شود موجب واكنش غير منتظره دشمن مي شود و برعكس توان مقاومت را كاهش مي دهد، مقاومتي كه توانمندهايش محدود است و به خاطر شرايط خاص خود به كندي مي تواند توان و نيروهايش را بازسازي كند و كشور عربي هم مرز با نوارغزه نيز همپيمان دشمن است و نظر مثبتي نسبت به مقاومت فلسطينيان ندارد و خواهان برچيده شدن آن است. موشك هاي مقاومت نيز پس از افزايش برد و قدرت انفجاري آن مي تواند سلاح بازدارنده باشد و مي توان در مواقع ضروري و نياز از آن استفاده كرد و استفاده بيش از حد از آن نيز از ارزش بازدارندگي آن را مي كاهد و واكنش هاي غير منتظره اي را به بار مي آورد و نمونه آن را مي توان در كرانه باختري در انتفاضه الاقصي و بعد از هدف قراردادن عمق رژيم صهيونيستي از طريق عمليات شهادت طلبانه مشاهده كرد و عملا انجام اين گونه عمليات نيز پس از ساخت ديوار حايل ناكام ماند و دشوار گرديد. پس از عمليات شليك موشك گسترده قسام نيز جنگ تجاوزكارانه وحشيانه عليه غزه رخ داد.
به نظر من از موشك هاي قسام بايد در دو حالت استفاده كرد: اول هنگام تجاوز گسترده عليه نوارغزه و چنين تجاوزي ضرورتا نمي تواند يورش فراگير باشد و دوم در حالت رويارويي گسترده اي كه بيش از يك طرف سياسي در آن مشاركت داشته باشد و بنا به ارزيابي سياسي و نظامي مشاركت غزه در آن ضروري و مفيد باشد. در مورد عمليات شهادت طلبانه در كرانه باختري به باور من بايد در صورت ضرورت بازدارندگي صورت پذيرد و استفاده از اين شيوه نيز نبايد بيش از حد باشد. ما شايد بتوانيم از تجربه حزب الله در مورد شليك موشك استفاده كنيم. حزب الله بعد از توافق سال 1996 پرتاب موشك را متوقف ساخت و تنها عمليات جهادي خود را در سرزمين هاي اشغالي لبنان محدود كرد تا اين كه جنگ سال 2006 رخ داد و اين جنبش دوباره از موشك به عنوان سلاح بازدارنده به گونه اي كه اندازه اي از توازن را عملا برقرار كند و تاثير ويژه اي بر ايجاد فشار بر جبهه داخلي صهيونيست داشته باشد، استفاده كرد.

6-تعيين خط و مشي كه با وحدت ملت و سرزمين و مقاومت تعارضي نداشته باشد
 

تغيير شيوه و تاكتيك هاي مقاومت در غزه با توجه به شرايط سياسي و ميداني خاص خود به اين معني نيست كه مقاومت در غزه از دايره مقاومت كلي فلسطينيان خارج شده است يا اين كه از ساير نيروهاي مقاومت در كرانه باختري فاصله گرفته است و يا اين كه تصور شود مقاومت در غزه به عنوان بخش مستقلي از فلسطين به طور جداگانه و مستقل عمل مي كند بلكه مقاومت غزه در واقع نوعي جايگزيني و تبادل و تغيير نقش ها و شيوه هاي مقاومت و در راستاي تكامل آن است. غزه در حال بازسازي و ساخت جامعه و افزايش و حفظ هوشياري ساكنان خود و در حال افزايش توانمندي هاي نظامي است و خود را براي رويارويي مهم تر آماده مي كند. دولت مقاومت ثابت كرده است كه مي تواند عنصر سازنده اي باشد و با پايبندي به اصول ثابت و با توجه به تهديدات دشمن مفيد واقع شود و با شيوه اي مقابله كند كه با دشمن در كرانه باختري ارتباط برقرار كرده است و ملت فلسطين را تشويق مي كند تا از مقاومت كناره گيري كنند و از اصول و حقوق ثابت خود در راه دست يابي به رفاه و "خوشگذراني " چشم پوشي كنند.
به نظر من آن چه كه در مورد نوار غزه اولويت دارد، لغو محاصره اين منطقه است كه در صورت حصول چنين امري توان غزه چندين برابر مي شود و مقاومت نيز مي تواند به موفقيت استثنايي در اين منطقه دست يابد و دستاورد آن مي تواند براي مقاومت در كرانه باختري نيز مفيد باشد و الگوي دولت مقاومت مخالف با اشغالگري و موفقيت آن در نوارغزه مي تواند مقاومت در كرانه باختري را نيز فعال سازد كه در اين صورت ديگر نيازي به شليك موشك از نوارغزه در پاسخ به بي حرمتي و تجاوز عليه كرانه باختري و قدس نخواهد بود.
خلاصه كلام اين كه من خواستار توقف مقاومت نيستم بلكه خواستار موضع گيري مقاومت در غزه با توجه به شرايط سياسي و ميداني خاص اين منطقه هستم. به باور من مقاومت در كرانه باختري نيز بايد دست به سازماندهي عميقي بزند تا بتواند استمرار يابد و با تهديدات امنيتي دشمن مقابله كند و به صورت دردناكي به اشغالگران ضربه بزند و چنين امري نياز به بهره بردن از تجربه و اشتباهات گذشته در كرانه باختري دارد.
بايد در نظر داشته باشيم كه مقاومت حماس در كرانه باختري نبايد، بهانه اي به دست دشمن بدهد تا غزه را مورد تهاجم و تجاوز قرار دهد همانگونه كه كشتن سفير "اسراييل " در لندن در سال 1982 توسط گروه ابونضال بهانه براي يورش به لبنان و ريشه كن كردن مقاومت در آن جا قرار داد. ما خواهان قرارگرفتن مقاومت در مسيري استوار و محكم هستيم به گونه اي كه از احساسات و شتابزدگي به دور باشد و حساب شده عمل كند.

خلاصه
 

مقاومت در فلسطين دو هدف اساسي را دنبال مي كند، اول آزادسازي جزء اشغالي سال 67 فلسطين كه اين امر به تلاش داخلي خود فلسطينيان و كمك هاي مادي و سياسي و حمايت مردمي نياز دارد. هدف دوم بيداري امت در جهت آزاد سازي بقيه فلسطين در مرحله بعد. هرگونه توافق سياسي در مورد آزادسازي جز اشغالي سال 67 نبايد در بردارنده بندهايي در مورد پايان دادن به منازعه باشد و يا اين كه در توان مقاومت در جهت بيداري امت تغييراتي ايجاد كند و يا اين كه ملت فلسطين را در مرحله آينده دست بسته رها كند و يا اين كه توان تسليحاتي و آماده سازي را از آنان بگيرد و يا اين كه راه را براي دولت هاي عربي در جهت عادي سازي روابط با دشمن باز گذارد.
بنا به آن چه كه گفته شد نوارغزه نمي تواند مبناي آزادسازي ساير نقاط فلسطيني باشد زيرا آزادسازي كامل فلسطين در حد توان مردم اين منطقه و حتي شايد در حد توان تمامي فلسطينيان نباشد بلكه اين امت اسلامي كه مي تواند از عهده چنين امري برآيد. ملت فلسطين در راه مقدسات و حمايت از آن ها در برابر توسعه پروژه صهيونيسم جهاد مي كند. اما آتش بس طولاني و آرام سازي اوضاع يك راهكار مقاومت است، البته در صورتي كه به شروط ذكر شده در آن از جمله مهم ترين آنها يعني خودداري از به رسميت شناختن "اسرائيل " پايبند باشد. همين مساله باعث مي شود كه جنگ و منازعه تداوم داشته باشد و مقاومت خود را براي نبرد آتي آماده كند، در نتيجه مي توان گفت كه آرام سازي يا آتش بس يك نوع تاكتيك است نه استراتژي.
اولويت مقاومت در اين برهه در غزه تلاش براي رفع محاصره اين منطقه و تثبيت قدرت و توانايي ملت فلسطين در حاكميت بر خود در سايه پايداري و به چالش كشيدن سياست دشمن صهيونيستي براي معرفي كرانه باختري به عنوان تنها الگوي ملت فلسطين جهت ادامه حيات است. مقاومت بايد با بالا بردن توان نظامي خود قدرت خود در دفاع از غزه را عملا نشان دهد يا اين كه در صورت نياز از اين توان خود در مقابله با جنگ همه جانبه دشمن صهيونيستي كه مشاركت نوار غزه در آن يك ضرورت خواهد بود، استفاده كند.
در عين حال توانايي نيروهاي مقاومت در كرانه باختري بايد به شيوه هاي مختلف بازسازي شود. به گونه اي كه از عمق استراتژي بيشتر و قدرت تداوم و مقابله با شرايط امنيتي در آينده برخوردار باشد و در همين حال هم از تجارب و اشتباهات گذشته استفاده كند، به ويژه اين كه كرانه باختري در صورت بازسازي نيروهاي مقاومت در آن از ظرفيت بالايي براي به تحليل بردن رژيم صهيونيستي و وارد آوردن هزينه هاي زياد به آن برخوردار است. علت اين امر هم موقعيت حساس كرانه باختري و نزديكي آن با شهرك هاي صهيونيست نشين در فلسطين اشغالي 1948 است، در نتيجه مي توان به آساني اين مناطق را هدف قرار داد و تلفات سنگيني را به پايگاه هاي حساس دشمن در آن ها وارد آورد. همچنين مناطق محل سكونت فلسطينيان كاملا با مناطق نظامي و شهرك هاي صهيونيستي در كرانه باختري تداخل پيدا كرده و در هم تنيده است.
اينجاست كه اين دو منطقه نقش مكملي دارند و از يك سو، مقاومت در غزه جامعه اي را بنيان مي نهد و مي سازد و ملتي را آماده نبرد مي كند و خود را براي جنگ آتي آماده مي كند و از سوي ديگر، مقاومت در كرانه باختري توان اشغالگران را به تحليل مي برد و موجب تداوم راهبرد مقاومت و جهاد مي شود و در راستاي آزاد سازي اين منطقه و به شكست كشاندن طرح هاي سركوبگرانه و رهاندن نيروهاي جهادي از عمليات قلع و قمع تلاش مي كند.
منبع:پاسداشت سي امين «روز قدس» در خبرگزاري فارس (http://media.farsnews.com)
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :samsam



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.