فرو فرّه در شاهنامه
نويسنده: مهشيد مصلي نژاد - اكرم قرقچيان
يكسان بودن فرو فرّه در متون كهن و آميختگي اين دو در شاهنامه موجب شده است كه برخي پژوهشگران فر را در همه موارد با فرّه يكي بدانند .
فر در شاهنامه به معني زور ، هوش ، شكوه و ... آمده است در حالي كه فرّه از لوازم پادشاهي است (( فروغي است )) ايزدي كه به دل هر كه بتابد از همگنان برتري يابد از پرتو اين فروغ است كه شخص به پادشاهي مي رسد برازنده ي تاج و تخت گردد آسايش گستر و دادگرشود و هماره كامياب و پيروز مند باشد ونيز از نيروي اين نوراست كه كسي در كمالات نفساني و روحاني كامل گردد و ازسوي خداوند از براي راهنمايي مردمان برانگيخته شود و به مقام پيغمبري رسد و شايسته الهام ايزدي گردد . كلمه فر دراوستا به دو صورت به كار رفته است فركياني كه مخصوص ايرانيان است و نوبه نو از آن شاهان و پارسايان و ناموران گرديده است و تا ظهور سوشيانت از ايران روي نخواهد تافت و فر ايراني كه از چهارپايان و گله و رمه و ثروت و شكوه برخودار و بخشنده خرد و دانش و درهم شكننده ي غير ايراني است.
غالباً در ارتباط با فرّه از كوه يا هرائيتي ياد شده كه در پهلوي هربز و درفارسي البرز است البته ممكن است اين كوه نه البرز بل رشته كوه هاي شرقي ايران باشد (با توجه به آن خاستگاه داستان هاي كهن و حماسي معمولاً شرق ايران است ) فرّهي جز در موارد نادر همه جا شادابي زيبائي و شكوه معني مي دهد اما فرّه در معناي اصطلاحي با روح داستانهاي حماسي سازگار است شخصيت هاي حماسه ملي ابر مرداني هستند كه با نيروي يزداني ارتباط دارند فرّه در معناي نور يزداني از آن شاهان پهلوانان و پارسا مردان خردمند نيك انديش و دادگراست مادام كه درانديشه و كارهايشان از حق و حقيقت منحرف نشده باشند اما اگر چون جمشيد بد انديش شدند يا مانند كاووس دست به بدآلودند فرّه از آنان گسسته مي شود و از حمايت پرودگار بي بهره مي مانند . اعتقاد به فرّه تابع شيفتگي انسانها به قدرت و علاقه آنها به حفظ امنيت و اجراي عدالت است در متون كهن هوشنگ اولين كسي است كه ازبين فر نيرو مي گيرد و آن را دير زماني در اختيار دارد و جمشيد گزيده تر كسي است كه بر هفت كشور فرمانروايي دارد و به نيروي فر كياني جانوران و مردمان در زمان او فنا ناپذيرند اما آن گاه كه گردن كشي مي كند و خودرا شايسته پرستش مي داند فر از او گسسته مي شود فرّه گاهي در صورت حيواني متجلي مي شود از جمله فرّه ي جمشيد كه به پيكر مرغ ازاو جدا مي شود .
حاصل آن كه – با توجه به شاهنامه – شاهان علاوه بر نژاد و هنر بايد و از فرّه ايزدي برخوردار باشند و گرنه قادر نخواهند بود مردم را در جدال نيك و بد راهنمايي كنند و به پيروزي برسانند .
فرو فرّه در شاهنامه دكتر محمد رضا راشد مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه فردوسي به شماره سوم و چهارم سال و بيست و دوم پاييز و زمستان 1368
2- فرهنگ ايران باستان , پورداود
3- لغت نامه دهخدا ذيل كلمه فرو فرّه
4- مزديسنا تأثيرآن درادب فارسي دكتر معين چاپ دانشگاه تهران
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :sabamm
فر در شاهنامه به معني زور ، هوش ، شكوه و ... آمده است در حالي كه فرّه از لوازم پادشاهي است (( فروغي است )) ايزدي كه به دل هر كه بتابد از همگنان برتري يابد از پرتو اين فروغ است كه شخص به پادشاهي مي رسد برازنده ي تاج و تخت گردد آسايش گستر و دادگرشود و هماره كامياب و پيروز مند باشد ونيز از نيروي اين نوراست كه كسي در كمالات نفساني و روحاني كامل گردد و ازسوي خداوند از براي راهنمايي مردمان برانگيخته شود و به مقام پيغمبري رسد و شايسته الهام ايزدي گردد . كلمه فر دراوستا به دو صورت به كار رفته است فركياني كه مخصوص ايرانيان است و نوبه نو از آن شاهان و پارسايان و ناموران گرديده است و تا ظهور سوشيانت از ايران روي نخواهد تافت و فر ايراني كه از چهارپايان و گله و رمه و ثروت و شكوه برخودار و بخشنده خرد و دانش و درهم شكننده ي غير ايراني است.
غالباً در ارتباط با فرّه از كوه يا هرائيتي ياد شده كه در پهلوي هربز و درفارسي البرز است البته ممكن است اين كوه نه البرز بل رشته كوه هاي شرقي ايران باشد (با توجه به آن خاستگاه داستان هاي كهن و حماسي معمولاً شرق ايران است ) فرّهي جز در موارد نادر همه جا شادابي زيبائي و شكوه معني مي دهد اما فرّه در معناي اصطلاحي با روح داستانهاي حماسي سازگار است شخصيت هاي حماسه ملي ابر مرداني هستند كه با نيروي يزداني ارتباط دارند فرّه در معناي نور يزداني از آن شاهان پهلوانان و پارسا مردان خردمند نيك انديش و دادگراست مادام كه درانديشه و كارهايشان از حق و حقيقت منحرف نشده باشند اما اگر چون جمشيد بد انديش شدند يا مانند كاووس دست به بدآلودند فرّه از آنان گسسته مي شود و از حمايت پرودگار بي بهره مي مانند . اعتقاد به فرّه تابع شيفتگي انسانها به قدرت و علاقه آنها به حفظ امنيت و اجراي عدالت است در متون كهن هوشنگ اولين كسي است كه ازبين فر نيرو مي گيرد و آن را دير زماني در اختيار دارد و جمشيد گزيده تر كسي است كه بر هفت كشور فرمانروايي دارد و به نيروي فر كياني جانوران و مردمان در زمان او فنا ناپذيرند اما آن گاه كه گردن كشي مي كند و خودرا شايسته پرستش مي داند فر از او گسسته مي شود فرّه گاهي در صورت حيواني متجلي مي شود از جمله فرّه ي جمشيد كه به پيكر مرغ ازاو جدا مي شود .
حاصل آن كه – با توجه به شاهنامه – شاهان علاوه بر نژاد و هنر بايد و از فرّه ايزدي برخوردار باشند و گرنه قادر نخواهند بود مردم را در جدال نيك و بد راهنمايي كنند و به پيروزي برسانند .
فرو فرّه در شاهنامه دكتر محمد رضا راشد مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه فردوسي به شماره سوم و چهارم سال و بيست و دوم پاييز و زمستان 1368
منابعي براي مطالعه بيشتر:
2- فرهنگ ايران باستان , پورداود
3- لغت نامه دهخدا ذيل كلمه فرو فرّه
4- مزديسنا تأثيرآن درادب فارسي دكتر معين چاپ دانشگاه تهران
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :sabamm