مسجد جامع اصفهان ،پويش محوري فضا در اعجازي از نور (2)
نويسنده:دکتر شروين ميرشاهزاده
نحوه ي ارتباط ساختارهاي مختلف مسجد با يکديگر
کتابخانه،درعين تمايز کاربردي به عنوان جزئي از شبستان هاي مسجد،طراحي شده است و بدون هيچ تشريفاتي از ورودي مسجد و صفه ي حکيم،مي توان به کتابخانه رفت.
ارتباط مدرسه با مسجد،خود دو گونه است: ارتباط مدرسه از ورودي مسجد با ورود به صفه ي حکيم و سپس به صفه ي عمر اندکي آراسته مي باشد،وليکن ارتباط مسجد با مدرسه،ازطريق صحن بدون هيچ سلسله مراتبي ازطريق راهروي شمالي ايوان شرقي صورت مي گيرد.
ورودي مقبره مجلسي نيز از راهروي شمال غربي مسجد منشعب مي شود.اين ارتباط نيزبدون هيچ گونه تشريفاتي برقرار شده است.
حتي مسجد اولجايتو نيز به صورتي کاملاً مستقيم با صحن درارتباط است. به نظر مي رسد که کاربري هاي گوناگون يافضاهاي الحاقي عمدتاً به وسيله ي يک راهرو (وضعيت ساده) به مسجد مرتبط شده اند.
تفاوت دو وضعيت ممتاز و ساده را تنها در رسيدن به گنبدخانه درمقابل شبستان هاي عادي،مي توان يافت.گنبدخانه نظام الملک به صورتي کاملاً تشريفاتي پذيراي نمازگزاران است. با گذرازدو مرحله فضاييِ صحن و ايوان،تاج الملک نيز ازطريق راهرويي که دورتادور آن واقع شده،ازشبستان هاي سلجوقي شمالي تفکيک شده است؛به طوري که در مسير ورود به آن اين احساس به انسان دست مي دهد که به مجموعه اي جداگانه گام مي نهد.
به هرحال،اگرچه در ارتباطات کلّي مجموعه،ساختارممتازي وجود ندارد، مي توان چنين پيوندي را در نظام الحاقي فضاها به يکديگرجستجو کرد. براي مثال: شکل ايوان نسبت به صحن، شاه نشين نسبت به ايوان و شکل محراب نسبت به شبستان، همه از يک الگو تبعيت مي کنند.
تمايز رابطه انسان ها به لحاظ شکلي
نقش عناصر و واژگان فضايي مسجد به ترتيب حضور و چگونگي ترکيب
الف) مسجد عباسي
ب) مسجد آل بويه
ج) مسجد سلجوقي
پس ازآن،ايوان هاي شرقي و غربي احداث مي شوند. اين اقدام بر شبستان هاي کناري، تأکيد کرده و آنها را ازحالت فضاي انتقالي خارج مي سازد. اين ايوان ها از تأکيد بر محور قبله کاسته و بيينده را به طرفين، جلب مي کنند.
د) مسجد تيموري
همين وحدت بخشيدن به نماها، سبب مي گردد که تنها ايوان ها خودنمايي کنند. در اين دوران به خاطر حضور گنبدخانه جنوبي، هنوز تأکيد بر محور قبله است، ولي به خاطر حضور هماهنگ ايوان هاي شرقي و غربي و دوطبقه شدن نما، شبستان هاي عميق و گنبدها در صحن کمتر به چشم مي آيند و تأکيد بر محور قبله کمرنگ تر مي شود و در اين مرحله، نقطه ديگري مورد تأکيد قرار مي گيرد که چهار ايوان رو به سوي آن دارند. نقطه مزکري صحن، مکاني است که کشش ايوان هاي مذکور در آن به تعادل مي رسد و در اين مکان، نگاه انسان در ابتدا نه به سوي قبله، که به آسمان کشيده مي شود و قبله در اولويت دوم قرار مي گيرد. اين نقطه، همان جايي است که حوض کوشک دار مرکزي بر آن واقع است. لذا براي تأکيد هرچه بيشتر بر محور قبله، دو مناره در طرفين ايوان جنوبي،افزوده مي شود.
«پويش محوري فضا»،انگاره مسلّط بر ساختار فضاييِ مسجدجمعه
ساختارفضايي،اگرچه پيوندي تنگاتنگ با ساختارشکلي دارد،به خاطرارتباطي که با ابعاد انساني پيدا مي کند،تأثيرگذار بوده و حتي مي تواند ايده و اسطوره اي را نيز بر انسان ناظر برفضا تحميل نمايد.بدين لحاظ، مي توان ميان يک بناي ساخته شده براي انسان وبناي نمادين به منظور ارائه ايده اي خاص،تفاوت قائل شد؛تفاوتي که در عامل فضا نهفته است.
فضاي نظم يافته با هدايت انسان به لحاظ بصري، حرکت او را سمت و سو مي بخشد و به جايي مي رساند که مي خواهد؛ حال بايد ديد اين اتفاق در مسجدجامع اصفهان چگونه رخ مي دهد؟
هدايت افقي در نظم هندسيِ پلان به سوي قبله وجود دارد،وليکن هدايت عمودي قابل تأمل است.درواقع،غيراز فضاي زير گنبدخانه تاج الملک که عناصر چه در جزئيات و چه درحرکت کلي چشم ها را به سوي بالا هدايت مي کنند و يا در فضاي صحن که چشم ها پس از جلب به سوي ديواره ها و ايوان ها به سمت آسمان هدايت مي شوند،شبستان هاي ديگر، عمدتاً تنها به قبله نظر دارند.
وليکن جايي که دوجهت عمودي و افقي باهم هم زيستي مي کنند،فضاي گنبدخانه نظام الملک است. در حرکت از صحن به سمت ايوان جنوبي،چشم ها رو به سوي قبله دارند و به يک باره در زير گنبد نظام الملک اين آهنگِ حرکت طولي شکسته مي شود و در تضادي ميان جهت عمودي(گنبد) و جهت افقي(محراب)،چشم ها به طرف دو پهنه فضايي يا به طرف دو موضوعِ متمايز کشيده مي شود.اين موضوع،زماني رخ مي دهد که حرکت در تلاقي محورها به سکون رسيده و انسان، به نماز مي ايستد.
ازطرفي، در سنت ساخت مساجد،معمولاً محراب بخشي است فرو رفته در ديوار، و تکرارايجاد آن در مسجد دگرگوني هاي فضايي متنوعي را به دنبال داشته است. براي مثال،ايجاد محراب اولجايتو از اينگونه مي باشد.براي هرچه بهتر ديدن اين محراب،صحنه آرايي فضايي رخ داده، يعني نظام ستون بندي به سبب آن تغيير يافته است. چنين حرکت هايي درعين دگرگوني فضايي، وحدتي چندصدايي را موجب مي شوند که بارها در تاريخ معماري با به وقوع پيوسته اند.دگرگوني هايي که درعين ايجاد تنوع فضايي،با ساختار عبادي و فضاهاي جنبي آن به گونه اي سازگار مي گردد؛بدين نحو که ساختار قبلي به کلّي ناديده گرفته نشده، بلکه بر پايه آن تغيير مي يابد. درنتيجه،لازم به نظر مي رسد تا گامي درجهت هماهنگ کردن عناصر معماري براي ايجاد درک واحدي از فضا برداشته شود. ازاين رو،ساختارهاي هنري و تزئيني به ميان مي آيند تا معماري که در پي رسيدن به نظمي نوين دگرگون شده، با تأکيد بر اين نظم جديد،اصالت خود را در فضا بازيابد. بدين ترتيب، با بکارگيري بدنه هاي کاشي که جوانب صحن را به هم مي پيوندند،بريکپارچگي نماي صحن نيز مي افزايند.ازاين رو، به نظر مي رسد اقدامي منطقي، متناسب با ارزش هاي فرهنگي و هنري زمان خود نيز صورت پذيرفته است.
از منظري ديگر،به نظر مي رسد که پلان مسجدجمعه، در مراحل مختلف با افزايش دهنه ي ستون ها در رديف هايي خاص يا با ازميان برداشتن بعضي ستون ها با تغيير در ساختار آن قسمت از بنا، ميل به سوي گشودگي فضايي داشته و اين گشودگي فضايي در شبستان شاه عباسي و مسجد اولجايتو،هم جهت با محراب است، ولي در فضاي جنوبي ايوان شرقي،درامتداد محوري عمود بر محور قبله صورت گرفته است، که خود تغييري است نسبت به ساختار فضايي حاکم بر کلّ مجموعه؛ مجموعه اي که در ماهيت کلّي، از هسته اي هندسي برخوردار است؛ هسته اي که بارها و بارها ساختار به هم ريخته، مسجد را مجدداً به نظم کشيده است. پس از نماسازي مجدد صحن،اين هسته مرکزي نظم هندسي خود را حفظ نموده، ولي کالبد مسجد در روندي نامنظم به توسعه ي خود ادامه داده است.
به نظر مي رسد، توسعه ي کالبدي مسجد در قرن هاي هشتم،نهم،دهم و... به شيوه اي نامنظم، از فقدان تصورات حجمي و فضايي براي توسعه آتي آن ناشي مي شود؛بدين معني که نظم هندسي کالبدي که معماران سلجوقي درپي آن بودند،ديگردرزمره اهداف حکام و معماران ادوار بعدي قرار نداشته، از اين رو،هيچ تصور فضايي کلّي در روند توسعه ي مسجد ديده نمي شود و فضاهايي که در اين دوره به بعد،به مسجد مي پيوندند، ورودي اصلي و تشريفاتي خود را از صحن مسجد گرفته و خود را به نوعي وابسته يا فضايي درجه دو نسبت به مجموعه مسجد، نمايش مي دهند.درواقع،ديگر نگرش يادماني بر مجموعه ي فضاهاي شهري حاکم نبوده و فضاهاي شهري بسته به نياز رشدي پيوسته، مستمرو خودجوش مي يابند.
اين فقدان نگرش کلّي،مي تواند ناشي از کوتاهي دوران حکمراني حاکمان بوده باشد، به نحوي که نتوانسته آنها را درفکر ايجاد ساختارهاي معظم غوطه ورسازد.ازاين رو، بعدها هنگامي که حاکمان زمان، خواهان ساخت فضاهاي يادماني در عرصه شهر مي گردند،مجموعه ي مسجد جمعه ي اصفهان را به کناري نهاده و ميدان و مسجد جديد را با طرحي از پيش انديشيده پي ريزي مي نمايند.
به اين ترتيب،عليرغم تلاش هايي که در وحدت بخشيدن به ساختار حجمي مسجد در قرون چهارم و پنجم صورت گرفت، اين بنا همچنان ازلحاظ ديد از درون صحن، متوازن و متقارن به نظر مي رسد؛وليکن در کليت فضايي خود،نه تنها متقارن نيست، بلکه فضاها يکي پس از ديگري پُرماجراتر جلوه مي کنند. اين فضاهاي متنوع که رشدي نامنظم دارند،ازاصالتي برخوردارند که به ريشه هاي کالبدي مسجد موسوم به مسجد آل بويه باز مي گردد.
تاريخ معماري ايران،مملو از ارزش هاي فرهنگي و باورهاي نماديني است که معمار ايراني،دستمايه طراحي خود قرار داده است؛ ارزش هايي که ريشه در فرهنگ، ادب و سنت ما دارند. از اين رو، معماري بدون باورهاي فرهنگي، ادبي و عرفاني و بي اعجازهنري در تبديل آنها به فضاي کالبدي، در تاريخ معماري ما قابل تصور نيست. بدين جهت، تحليل آثار معماري بدون توجه به ريشه هاي ذکر شده کاري بي معنا و بيهوده به نظر مي رسد. از اين رو، تحليل محتوايي مسجدجمعه ي اصفهان، بخش پاياني مقاله ي حاضر را در برمي گيرد.
منبع:نشريه دانش نما،شماره 162-161.
ادامه دارد...
/ج