پايداري کالبد شهر اصفهان

بر فراز شهرهاي کره زمين، مه دودي غليظ در هوا شناور است. در پس ظاهر فريبنده شهرها، چهره کريه نابساماني هاي اجتماعي، فرسودگي کالبدي، معضلات اقتصادي و اغتشاش هاي سياسي و مديريت شهري، در کار فرسودن زيست محيط کره خاک است. دماي هواي کره زمين، گرمتر و گرمتر مي شود و طبيعت، هر روز بيشتر از روز پيش
سه‌شنبه، 27 ارديبهشت 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پايداري کالبد شهر اصفهان

پايداري کالبد شهر اصفهان
پايداري کالبد شهر اصفهان


 

نويسنده: دکتر شهره خدابخشي(2)




 

مقدمه
 

بر فراز شهرهاي کره زمين، مه دودي غليظ در هوا شناور است. در پس ظاهر فريبنده شهرها، چهره کريه نابساماني هاي اجتماعي، فرسودگي کالبدي، معضلات اقتصادي و اغتشاش هاي سياسي و مديريت شهري، در کار فرسودن زيست محيط کره خاک است. دماي هواي کره زمين، گرمتر و گرمتر مي شود و طبيعت، هر روز بيشتر از روز پيش فرسوده مي شود و... .
برخي از نظريه پردازان و فيلسوفان معاصر،ازپديده ي شومي ياد مي کنند که مي توان ازآن به خود ويرانگري تکنولوژي تعبير کرد: تکنولوژي و صنعت، دستاوردهاي مهم انسان شهرنشين اند،اما گاهي خود، خود را به ويراني مي کشانند. اين البته به هيچ وجه به معناي نفي دستاوردهاي تکنولوژيک و صنعتي نيست. درواقع،نفي اين همه،درست همان اشتباهي است که ازمقهورشدن دربرابر تکنولوژي و صنعت رخ مي دهد.همه اينها،ازپيشرفت هاي تک بُعدي تمدن بشري ناشي مي شود: هنگامي که ازياد ببريم «زيست محيط»، مفهومي چندين بُعدي است و فدا شدنِ برخي از ابعاد زيست محيطي به بهاي پيشرفت برخي ديگرازابعاد،سرانجام خود پيشرفت را يک سره فدا خواهد کرد،ناپايداري زيست محيطي رخ مي نمايد.
فقر،ايدز،قحطي،خشکسالي و همه پديده هاي شومي که زيست محيط کره زمين را تهديد مي کنند،تنها نمونه هايي از صورت هاي بيشمارپديده ناپايداري زيست محيطي محسوب مي شوند.
پديده ناپايداري،به اين ترتيب، تنها به برخي ازجنبه هاي محدود زندگي بشر محدود نمي شود.ناپايداري،همچون رشد سلول هاي سرطاني،پيش مي رود تا آن هنگام که همه قسمت هاي مجموعه(سيستم)را (از طبيعت تا شهر) دربرگيرد و منهدم کند.
معماري،شهرو توسعه شهري نيز ازجمله سيستم هايي به شمارمي آيد که از آفت ناپايداري به دورنيست،و از آنجايي که توسعه شهري و شهر،خود برخي از مهمترين ابعاد زندگي بشري را شامل مي شود،پايداري/ناپايداري شهري نيز از پيچيده ترين و مهمترين حيطه هاي مقوله عام پايداري/ناپايداري زيست محيطي است.
کوشش اين تحقيق، شناخت پديده پايداري/ ناپايداري شهري،مطالعه موردي آن در شهراصفهان و بالأخره تجربه است در تدوين راهکارهايي براي دستيابي به درجاتي از پايداري شهري.
نظريه هاي متعددي که تاکنون پيرامون «شهر» ارائه شده است-و دراين تحقيق دونمونه ازمهمترين آنها («سيماي شهر» کوين لينچ و «باغ شهر» هاوارد) بررسي خواهد شد که درواقع تلاش هايي است از منظرهاي گوناگون براي دستيابي به شکلي از اشکال متنوع شهر پايدار.ساختار منسجم شهري، سيمايي(3) و خوانايي شکل شهر، بخشي ازپايداري کالبدي شهراست بر مبناي مطالعات نظري فوق-که وجوه انتزاعي موضوع را مدنظر دارد- به مطالعه موردي شهر اصفهان مي پردازيم و موردمطالعه را، بخصوص از منظر نظريه پايداري شهري بررسي مي کنيم.
اما ذکر يک نکته ضروري است:
چنانکه اشاره شد و پس از اين نيز خواهيم ديد، پديده اي پايداري شهر، پديده اي پيچيده است که تمام ابعاد زندگي بشري و مشخصاً زندگي شهري را در برمي گيرد. پرداختن به يکي يا تعدادي محدود از اين ابعاد، بي توجه به ابعاد ديگر، بي ترديد به پايداري شهري،به مفهوم دقيق کلمه، راه نمي برد. اما در اين تحقيق، به عنوان يک مطالعه نظري، ناگزيريم موضوع مطالعه را محدود کنيم.البته اين نکته ترجيع بند مکرر اين تحقيق خواهد بود که پايداري کالبدي،وجه توأمانِ پايداريِ وجوه ديگر(وجوه اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي، محيط زيستي و...) است.

هدف ازانتخاب اصفهان
 

-شهراصفهان،درنوع خود از نمونه هاي منحصربه فرد يک شهر به شمار مي آيد.
- اصول و مباني نظري نظريه هاي شهرسازي موردنظر («سيماي شهر» و «باغ شهر»)، دراصفهان قابل مطالعه و تشخيص است.
- شهر اصفهان،به دليل خصوصيات کالبدي بنيادين و ماندگارخود،که از400سال پيش تاکنون به يادگار مانده است،پتانسيل آن را دارد که اگر همه اسباب پايداري شهري فراهم آيد، به درجاتي از پايداري دست يابد. تدوين راهکارهاي کالبدي،ازجمله رويکردهاي گسترده و چند رشته اي براي پايداري شهري اصفهان به شمار مي آيد.

پايداري کالبد شهر اصفهان(1)

نظريه ي «سيماي شهر»(4)
 

«کوين لينچ»،«سيماي شهر» را در پنج عامل دسته بندي مي کند:
«راه» (Path)، «لبه» (Edge)، «گره« (Node)، «نشانه» (Landmark) و «محله» (District).
- «راه» (Path): (5) «عاملي است که معمولاً با استفاده از آن، حرکت بالفعل يا بالقوه ميسرمي گردد.» آنچه يک «راه» را شکل مي دهد. استقرار عوامل محيطي گوناگون و مرتبط باهم، در امتداد مسيري است که استمرار دارد؛ از نقطه اي آغاز مي شود و درنقطه اي پايان مي يابد.(تصوير1)
- «لبه» (Edge): «عاملي خطي ست که به ديده ناظر با راه تفاوت دارد.»(تصوير2)
«لبه»عاملي است که شهر را سامان مي دهد: خطي است که حدود را تعيين مي کند. تشخيص لبه ها، تشخيص حيطه هاي گوناگون شهر را آسان مي کند و به نوبه خود به خوانايي سيماي شهر مي انجامد.
- «گره» (Node): «نقاط حساس» شهر «که ناظر مي تواند به درون آنها وارد شود و کانون هايي که مبدأ و مقصد حرکت او را به وجود مي آورند.»
تقاطع راه ها و تمرکز برخي خصوصيات عملکردي يا کالبدي در اطراف يک فضاي شهري،انواع گره ها را شکل مي دهد.گره، گاهي يک تقاطع ساده است و گاهي يک مرکز شهر.(تصوير3)
- «نشانه» (Land mark): اجزايي از سيماي شهر است که «برون آنها به ديده ناظر مي آيد و مقياس آنها ممکن است بسيار متفاوت باشد.»
کوين لينچ، 3عامل را براي «نشانه» شدنِ يک جزء شهري قائل مي شود:
1- «فرمي واضح داشته باشد.»
2- «با زمينه خود متضاد باشد.»
3- «محل آنها براطراف خود غالب و متضاد باشد.»(تصوير4)
در اين ميان،عوامل غيرفيزيکي چندي، مثل صدا و بو،نيز مي توانند بر خواص «نشانه اي» يک جزء شهري بيفزايند. نشانه ها، در مقياس هاي متفاوت، جهت ها و موقعيت ناظر را درشهرخوانا مي کنند، علاوه بر آنکه در ايجاد حس تعلّق، هويت و خاطره انگيزيِ فضاهاي شهري نيز مؤثرند.
- «محله» (District): «بخش هايي از شهر» که دست کم ميان اندازه يا بزرگ باشند.«محله ها بايد واجد دو بُعد [سه بعد] باشند تا ناظراحساس کند وارد آن شده است.»

نظريه «باغ شهر»
 

هاوارد دراواخر قرن19ميلادي،«هر شهر را به مغناطيسي تشبيه مي کند و هر فرد را به سنجاقي که به آن جذب شده باشد و معتقد است با ايجاد مغناطيسي که واجد قوه جاذبه اي بيش ازقوه جاذبه ي مغناطيسي شهر باشد،مي توان به جاي شهرهاي پُرجمعيت و شلوغ زندگي مرفه مردم را در جوامعي که ازنظراندازه بسيار کوچکتر از شهرهاي غول پيکرند [شهر/ روستا] تأمين کرد.»(6)
بر اين اساس، هاوارد سه «مغناطيس» را برمي شمارد و براي هر مغناطيس، دو قطب مثبت و منفي قائل مي شود:

پايداري کالبد شهر اصفهان(1)

الف) مغناطيس شهر (Town)
الف-1) قطب مثبت
1- مزد بيش تر،2-امکانات فراوان تر براي کار،3-اميد به ترقي بيشتر
الف-2) قطب منفي
1- قيمت هاي گران،2-اجاره هاي سنگين، 3- ساعات طولاني کار،4- دوري محل کار از محل سکونت، 5-تفوق و سردي اجتماعي
ب) مغناطيس روستا (Country)
ب-1)قطب مثبت
1- مناظر طبيعي، 2- لطافت هوا، 3- آفتاب دلپذير، 4- آرامش خاطر
ب-2) قطب منفي
1- محدوديت روستا، 2- نبود تنوع شهري، 3-مزد پايين
پ) مغناطيس شهر/ روستا (Town-Country)
هاوارد نتيجه مي گيرد که «نه مغناطيس شهر و نه مغناطيس روستا» قادر نيستند به تنهايي جوابگوي احتياجات جوامع انساني باشند. بايد روابط اجتماعيِ موجود شهر با زيبايي طبيعي موجود در روستا به هم بياميزد تا ضامن زندگي مرفه انسان شود.»(7)
هاوارد، براين اساس، الگويي شعاعي را براي باغ شهر موردنظر خود ارائه داد(تصوير6).اين الگو،شهري را ترسيم مي کند که از پنج لايه (ring) تشکيل شده است که توسط شش خيابان اصلي، به صورت شعاعي، به شش قسمت تقسيم مي شود. پنج لايه شهر هاوارد،به شرح زير است:
لايه اول: پارک يا باغ مرکزي. بناهاي عمومي شهر (تالارشهر،تئاتر شهر، بيمارستان، موزه و...) نيز در اين لايه قرار مي گيرد.
لايه دوم (Crystal Palace): فضايي براي حرکت پياده که با سقفي شيشه اي پوشيده شده است.
لايه سوم:لايه اي به پهناي 500 متر، شامل بافت مسکوني و فضاهاي آموزشي و مذهبي.علاوه بر محورهاي شعاعي، يک بلوار عريض (Grand Avenue)، اين لايه را به قسمت هاي مجزا تقسيم مي کند.
لايه ي چهارم:لايه اي کم عرض که به کارخانجات،انبارها و تأسيسات صنعتي اختصاص دارد.
لايه ي پنجم:لايه اي عريض که از زمين هاي کشاورزي،باغ ها و انواع ديگر فضاهاي سبز تشکيل شده است.اين لايه سبز، حدّ شهر را تعيين و از گسترش بيش از حدِ آن جلوگيري مي کند.
اين از آن روست که هاوارد به گسترش محدود شهر معتقد بود و انتظار داشت که جمعيت باغ شهرهاي نوبنياد او،حداکثر به حدود 32000 نفر برسد. از اين تعداد، 30000 نفر در خود شهر و 2000 نفر ديگر در روستاهاي پيرامون ساکن خواهند شد. مساحت شهر پيشنهادي هاوارد، حدود 2400هکتار است که فقط يک ششم آن مسکوني خواهد بود.(11)

چند نکته پيرامون نظريه «باغ شهر» هاوارد
 

«باغ شهر» هاوارد،به مثابه يک ايده کلّي، ازقوّت و اهميت خاص خود برخوردار است.اما:
الف) هرچند نگرش هاوارد به عنوان يک نظريه پرداز،بخصوص نسبت به برخي از نظريه پردازان هم عصرخود،ازنسبي نگري قابل ستايشي برخوردار است، او در برخي موارد، به گونه اي مطلق گرايي ميل مي کند. ازآن جمله است هنگامي که او ايده «باغ شهر» را صرفاً به شهرهاي نوبنياد محدود مي کند.به عبارت ديگر،گويي، هاوارد شهرهاي بزرگ را که با بحران هاي عصر مدرن دست و پنجه نرم مي کنند،به حال خود وا مي گذارد،ازاين شهرها بيرون مي رود و بر آن است تا در دامان طبيعت، شهرهاي نوبنيادي بسازد که حد و حدود و جمعيت معين و محدودي دارند.تصوير او از اين شهرهاي نوبنياد، تصويري آرماني است که عملاً بسياري از واقعيات زندگي شهري را ناديده مي گيرد.
ب) در همين رهگذر،ارائه الگوي ساختاري شهر پيشنهادي هاوارد نيز رويکردي آرماني محسوب مي شود. الگوي او گويي زمينه طبيعي و توپوگرافيک شهرو نيز اقليم را ناديده مي گيرد. آيا باغ شهرها صرفاً به جزيره انگلستان يا قاره اروپا محدود مي شود؟
پ) علاوه برآنکه الگوهاي پيشنهادي هاوارد، مثل همه آرمان شهرهاي ديگر، دقيقاً و کاملاً صورت واقعيت نگرفت، به نظر مي رسد آنچه به عنوان «باغ شهر» نيز تاکنون احداث شده است، بيش از آنکه بتواند آرزوهاي هاوارد را برآورده کند، عمدتاً به تجزيه طبيعت پيرامون شهرها منجر شده است.اين همه، هنگامي که از منظر نظريه «توسعه ي پايدارشهر» به نظريه هاوارد و دستاوردهاي آن مي نگريم، در کنار محاسن آن،اين نظريه را ازلحاظ شهرسازي به سوي ناپايداري سوق مي دهد.
آنچه مهم است، يافتن نکات مثبت نظريه باغ شهرو تکامل آن در قالب رويکردهاي پيشرفته تر و کامل تر است.
تمايز«باغ شهر» هاوارد با «شهر باغ ها»
«باغ شهر»هاي هاوارد، شباهت هاي صوري بسياربا شهري مانند اصفهانِ صفويه دارد.ازديدگاه سياحان خارجي، توصيف اصفهانِ دوره صفوي بيانگر اين ادعاست:
«نخستين مزارعي از گل هاي سفيد دردشت به چشم مي خورد که بعد از يکنواختيِ بيابان خاکي رنگ به درخشندگي برف جلوه مي کند.سپس آميزه اي پُرقدرت از درختان سپيدار و بيد و نارون و چنار و ازميان آنها گنبدهاي آبي و تمامي مناره هاي آبي رنگ اصفهان!... اينجا، هم جنگل است و هم شهر.»(12)(تصوير7)
شايد کلمه «باغ»، درنظر «پيرلوتي»،حق مطلب را براي آن همه سرسبزي ادا نمي کرده که ازواژه ي «جنگل» استفاده کرده است.
«پيرلوتي» (Pierre Loti) تنها سياحتي نيست که اولين مواجهه خود را با شهر اصفهان،چنين توصيف مي کند:
«امپرسيوني که اين شهر درخاطره ي ناظران برجا مي گذاشته،پيش و بيش از هرچيزگسترده بي پايان باغ هايي بوده است که ازميان آنها مناره ها و گنبدهاي فيروزه و خاکي سرزده اند.»
«آندره دوليه دلاند»درکتاب «زيبايي هاي ايران»:
«تعداد زيادي باغ هاي موجود در شهر و اطراف آن انسان را به شبهه مي اندازد که جنگلي است آميخته با چند خانه و مسجد، که گنبدها و ناقوس ها [مناره ها]ي آن تأثيري خوش برجا مي گذارند.»(13)(تصوير8)
«ژان شاردن»:
«شهر را از هرسو که نگاه کنيد، همچون جنگلي است که در آن تعدادي گنبد با برج ها [مناره ها]ي کوچک و بسيار بلند به چشم مي خورند.(14)
«ژان باتيسيت تاورنيه»:
«از هرسمت که وارد اصفهان شويم، نخست برج هاي مساجد و سپس درختان پيرامون خانه را مي بينيم، به گونه اي که اصفهان از دور بيشتر به جنگلي شبيه است تا به شهري.»(15) و...
«هانري استيرلن» (Henri Stierlin)، مؤلف کتاب «اصفهان، تصوير بهشت»، نيز مي نويسد: «سخن کوتاه، اصفهان يک باغ شهر است.اما چنين معجزه اي در دل بيابان ها، که به شهرحکم واحه اي را داده است، جز به کمک آبياري فشرده و عمقي ازطريق آب زاينده رود ميسر نيست.»
اما يادآوري يک نکته ضروري است: اصفهان شهرباغ هاست اما «باغ شهر» (به مفهومي که «هاوارد» از آن مراد مي کند) نيست.
اصفهان کنوني، نسبت به اصفهان صفوي، شباهت هاي بيشتري با انگلستانِ اواخر قرن19ميلادي دارد؛ هرچند هنوز نمي توانيم ايران را کشوري صنعتي قلمداد کنيم، اما به هررو،جامعه امروز ما با بحران هايي تا حدّي مشابه بحران هاي اواخر قرن نوزدهم درانگلستان و اروپاي صنعتي روبروست.ازآنجا که شهر اصفهان هنوز هم براي درآميختن و ترکيب دوباره با طبيعت، پتانسيل زيادي دارد.

پايداري کالبد شهر اصفهان(1)

اصفهان
 

تاريخ اصفهان و تحوّلات ساختاري شهر اصفهان درطول تاريخ، تاکنون بسيار مورد بررسي قرارگرفته است. در اين بخش، باتوجه به موضوع مقاله، تحوّلات سيماي شهر و عناصرتشکيل دهنده آن (نشانه، راه، لبه، گره، محله)را در طول تاريخ، عمدتاً به وسيله ترسيم ها و تصاوير، بررسي خواهيم کرد. به اين منظور، تاريخ اصفهان را به نقاط عطف تاريخي آن تقليل مي دهيم: دوران صفويه؛دوران پهلوي اول؛ دوران پهلوي دوم؛ دوران کنوني. در دوران قاجار که طولاني ترين دوره بين صفويه تا پهلوي است و از قدرت و تمام خواهي خاصي برخورداربود،کمتر به شهرسازي پرداخته شد. توجه دراين دوره بيشتر به تک بناها بود.ازاين رو در اين تحقيق به آن پرداخته نشد.

بررسي تحولات سيماي شهر اصفهان
 

ازدوران صفويه آغاز مي کنيم که:
1-ساختاراصلي و بنيادي شهر اصفهان بنيان نهاده شد و هنوز هم اين ساختار قابليت هاي خود را دارد. ساختار شهري اي که صفويه طرح انداخت، به مثابه رشته پيوندي است که نقاط عطف تاريخ را به هم مي پيوندد.سازماني است که بار تاريخ اصفهان را بر دوش مي کشد.
2- علاوه براينکه شايد بتوان دوران صفويه را نخستين دوره اي در تاريخ اصفهان دانست که شهر و سيماي شهر- به مفهومي که کوين لينچ ازآن ياد مي کند- شکل گرفت.
البته بررسي تحولات سيماي شهر، فارغ از دگرگوني هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي، و در يک کلام فارغ از تحولات تاريخي، کاري کامل نخواهد بود. پس در هر دوره، نخست شمايي از تحولات تاريخي ارائه مي شود و سپس به خصوصيات سيماي شهري آن دوره خواهيم پرداخت.

سيماي شهر اصفهان
 

دراين قسمت، تحولات سيماي شهر اصفهان درطول تاريخ؛ با مطالعه عناصر پنج گانه سيماي شهر کوين لينچ، بررسي مي شود. ذکراين نکته ضروري است که عناصر پنج گانه سيماي شهر، در مقياس هاي مختلف شهر،ناحيه و محله، متفاوت اند. آنچه در اين بررسي موردنظر است، در مقياس شهري است.

پايداري کالبد شهر اصفهان(1)

دوران صفويه
 

قريب به پانصد سال پس ازحکومت سلجوقيان، شهر اصفهان که عرصه جنگ هاي بي شمار و تاخت و تازاقوام بيابان گردي چون مغول ها بود،بارديگرسايه حکومتي مقتدر را،حکومتي که از تبريز به قزوين و بالأخره به اصفهان رسيد، بر گستره خود احساس کرد. حکومت صفويه، که به اعتقاد بسياري صاحب نظران، نخستين حکومت ملّي در ايران است، به وسيله انتخاب يک زبان و مذهب واحد، در سايه تماميت خواهيِ شيعي خود، توانست گستره امپراتوري ايران را انسجام بخشد و مفهوم نوين «دولت» را پي ريزي کند.
ساختار شهر صفوي- (نقشه هاي2 تا 7) و در نقطه ي ثقل آن، مجموعه ي نقش جهان- به خصوص در مقايسه با شهر اصفهان قديم، تجلي بارز سازمان سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي دوران صفويه است. دوراني که يکي از درخشان ترين دوران تاريخ ايران و اصفهان را، بخصوص ازلحاظ شکوفايي اقتصادي و هنر اين مرز و بوم،رقم زده است.

پايداري کالبد شهر اصفهان(1)

پايداري کالبد شهر اصفهان(1)

پايداري کالبد شهر اصفهان(1)

دوران پهلوي اول
 

با برافتادن سلسله صفويه، ايران بار ديگر صحنه تاخت و تازها و جنگ ها شد. هرچند صباحي،کساني مسند قدرت را در دست گرفتند،مدتي حکومت کردند و رفتند. اما هيچ کدام نتوانست ايران را به امپراتوري منسجمي،چنانکه در عهد صفوي بود، حتي نزديک کنند.
چنين بود تاحدود 300سال پس از صفويه، که انقلاب مشروطه، متأثر از تحولات جهان مدرن،شکل فرسوده حکومت قاجاري را مشروط به قوانين کرد و نهادهاي بي سابقه اي مثل مجلس شورا شکل گرفتند. اين، زمينه اي بود تا حکومت مقتدر ديگري، در شکلي مدرن و فراگير، بار ديگر شکل گيرد. فرمان مشروطه درسال1285خورشيدي امضاء شد و سرانجام درسال1299خورشيدي، سلسله قاجار، رسماً منحل گرديد.
رضاشاه پهلوي، سلسله ي پهلوي را درسال هاي اوليه اين قرن خورشيدي بنيان نهاد. در اين دوران، هرچند بسياري از دستاوردهاي مشروطه برباد شد،نهادهاي مدرن(مثل دانشگاه، ادارات، مدارس جديد و...) شکل گرفت و ايران، وارد مرحله جديدي شد. ورود ماشين به زندگي شهري، يکباره چهره شهرهاي بزرگ را عوض کرد. اصفهان در اين دوره، پايتخت نبود، اما به عنوان يکي از مهمترين شهرهاي ايران، از تحولات زمانه متأثر بود.(نقشه هاي8 تا 13)

پايداري کالبد شهر اصفهان(1)

دوران پهلوي دوم
 

مديريت شهري،چه دردوران پهلوي اول و چه در دوران پهلوي دوم(بخصوص در دهه چهل خورشيدي)، مديريتي بود که به گسترش شهر در سطح، خيابان کشي ها، ساختن بلوارها و... عنايت خاصي داشت. اين تصورات خام (که البته در دوران خود ارزش هاي خاص خود را داشت) و بي عنايتي دولت مردان پهلوي به بافت هاي قديمي و «ديوارهاي چينه اي»،اصفهان را منبسط کرد و سبب شد که شهر به موازات آنکه به بيرون از محدوده هاي خود گسترش مي يافت،ازدرون خالي و مخروبه شود. ايجاد خيابان هايي مثل خيابان عبدالرزاق، که بافت به هم تنيده شهر قديم را بريده است،تجلّي کالبدي نگرش هاي مديريت شهري آن روزگار است. در اوايل دهه پنجاه خورشيدي اما، هرچند بسيار آرام، مديريت شهري متوجه انبساط خطرناک شهرهاي بزرگ و فرسودگي بافت هاي قديم شد و اقدامات اندکي صورت گرفت.(نقشه هاي14 تا19)

دوران کنوني
 

دردوران کنوني(ازسال1357 تاکنون) نيز، روند مهاجرت روزافزون روستاييان به شهرها و گسترش شهرهاي بزرگ، که بخصوص از حدود دهه چهل خورشيدي آغازشده بود،همچنان ادامه يافته و از اين رو نه تنها توسعه افقي شهر به همه جهات(18)،شکل شهر را تحت تأثير قرار داده است. بلکه به دليل نبود برنامه ريزي دقيق، بافت هاي تاريخي شهرها نيز، که هويت شهر،به ويژه شهر اصفهان، محسوب مي شوند،رو به فرسودگي گذاشته است. همچنين ادامه احداث خيابان ها، کمربندي ها، ساخت و سازهاي بي رويه، بدون تطابق با طرح هاي شهري ازپيش انديشيده شده شکل شهر را ازنظر ساختاري- کالبدي (ارتباطات، فضاهاي شهري، ارتفاع بناها و...) تحت تأثير قرارداده است؛ تا جايي که اکنون به سختي مي توان مثلاً درمورد شهر اصفهان، از مقوله اي به عنوان «سيماي شهر»- به معناي مورد نظر کوين لينچ- سخن گفت.(نقشه هاي20 تا25)

درپايان مي توان گفت:
 

تحولات سيماي شهراصفهان در چهارمقطع زماني صفوي،پهلوي اول، پهلوي دوم و اکنون،با ارائه تصاوير و نقشه ها و ترسيم ها بررسي گرديد و نتايجي بدست آمد که به ترتيب عبارتند از:
-ساختارشهري که صفويه طرح انداخت، به مثابه ي رشته پيوندي است که نقاط عطف تاريخ را به هم پيوند مي زند. سازماني است که بارتاريخي اصفهان را به دوش مي کشد.
-دوران صفويه،نخستين دوره اي در تاريخ اصفهان است که شهر و سيماي شهر- به مفهومي که کوين لينچ از آن ياد مي کند- شکل گرفت.

پايداري کالبد شهر اصفهان(1)

-توسعه ي اصفهان در دوره اي از پهلوي اول، هم زمان با ورود ماشين به زندگي شهري بود و همين امر، چهره ي شهر و محلات آن را دگرگون ساخت.
-در دوره پهلوي دوم با ايجاد خيابان هايي، بافت هاي تاريخي به هم تنيده شهر قديم، بريده شد و با انبساط شهر در سطح، بافت قديم، فرسوده و فرسوده تر شد.
-در ادامه دو دوره پيشين، در دوره کنوني، با توسعه شهر به تمام جهات و احداث خيابان ها و ساخت و سازهاي بي رويه، شکل شهر ازنظر ساختاري- کالبدي تحت تأثير قرار گرفت. درمورد شهراصفهان امروز به سختي مي توان از مقوله اي به عنوان «سيماي شهر»- به معنايي که «کوين لينچ» مراد مي کند-سخن گفت. البته در طرح هاي شهري امروز با نگرش مديريت شهري در ارتقاي کيفيت فضاهاي شهري اصفهان، ارائه طرح هاي شهري در راستاي وصول به اين هدف درحال پيگيري است.

پايداري کالبد شهر اصفهان(1)

پي‌نوشت‌ها:
 

1-بخش اول مقاله نگارنده باعنوان: «پايداري کالبد شهر» در مجله دانش نما، شماره97-99، صفحات73 تا 76 درسال1382 به چاپ رسيده است.
2-کارشناس ارشد معماري، دکتري شهرسازي، استاديار دانشگاه آزاد اسلامي واحد خوراسگان.
3-سيمايي تمامي ويژگي هاي سيماي شهر را شامل مي شود.
4-اطلاعات پردازش شده در ذهن(تصوير ذهني از محيط يا فضاي مورد ادراک) را «سيما» گويند. اين اصطلاح را که درمقابل ترجمه لغت Image کتاب سيماي شهر لينچ به عاريت گرفته شده است، نمي بايد با اصطلاح منظريا Space اشتباه گرفت.(جهانشاه پاکزاد.1385).«اصول و ضوابط طراحي فضاي شهري،بخش اول: مباني نظري»، تهران: وزارت مسکن و شهرسازي.
5-به نظر مي رسد واژه «مسير» براي اين مقصود مناسب تر است.
تمام عباراتي که در اين قسمت درداخل « » آمده است، از ترجمه ي فارسي کتاب «سيماي شهر» نقل شده است.
6-منوچهر مزيني. (1373). «مقالاتي در باب شهر و شهرسازي»، تهران: دانشگاه تهران. صص262، 261.
7-همان، صفحه ي262.
8-اقتباس:اسماعيل شيعه. (1376). «مقدمه اي برمباني برنامه ريزي شهري»، انتشارات دانشگاه علم و صنعت، چاپ هفتم. صفحه37.
9-هانري استيرلن. (1377). «اصفهان، تصوير بهشت (Vers Ispahan)»، ترجمه: جمشيد ارجمند، نشر فرزان، چاپ اول،ص50.
10-«آثار معماري سنتي ايران، بخش دوم، دوران اسلامي»، سازمان جغرافيايي، وزارت دفاع، تصوير42.
11-سيد غلامرضا وزين. (1378). «تکنيک شهرسازي. مجموعه مباحثي در زمينه برنامه ريزي و طراحي شهري»، نشر درخشش. چاپ اول. صص129-130.
12-هانري استيرلن. (1377). «اصفهان، تصويربهشت»، ترجمه: جمشيد ارجمند، نشر فرزان، چاپ اول، ص50.
13-هانري استيرلن. (1377). «اصفهان، تصوير بهشت (Vers Ispahan)»، ترجمه: جمشيد ارجمند، نشر فرزان، چاپ اول، ص49.
14-همان، ص49.
15-همان، ص49.
16-وزارت مسکن و شهرسازي، اداره کلّ مسکن و شهرسازي استان اصفهان، (1372).«گزارش طرح بهسازي محله جماله ي اصفهان».
17-گزارش بهسازي تخت پولاد اصفهان(1381). مهندسان مشاور ابردشت.
18-ايجاد شهرک هاي اقماري جديد در اطراف اصفهان،در توسعه ي افقي شهر بي تأثير نبوده است.
 

منبع:نشريه دانش نما ،شماره 162-161.




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما