اي که 20رفت و در خوابي!
نويسنده: محسن امين
بيکاري يک اتفاق نيست، انتهاي يک اشتباه در استعداد يابي و برنامه ريزي است
بيکاري يا بي عاري توي ذهن همه ما تقريبا مترادف شده؛ همين هست که اهميت داشتن يک شغل مشخص نه فقط براي داشتن محل در آمد که بيشتر براي به دست آوردن هويت و جايگاه اجتماعي است. اين مقوله آنقدر براي همه ما دروني شده که يکي از سوال هاي مهم همه/ در دوران کودکي اين است که قرار است چه کاره شوند؟سوالي چند گزينه اي که جوابش براي خيلي ها در يک مقطع خاص، گزينه هيچ کدام است !
اگر کسي در دوران بيکاري قرار مي گيرد، بايد قبل از هر چيز ريشه هاي آن را بررسي کند و در مرحله بعد، داشته ها و شرايطش را کنار هم بگذارد تا بتواند واقع بينانه تصميم بگيرد و انتخاب کند. چاره اي که بدون همراهي و همکاري خانواده ميسر نمي شود. همه بايد کمک کنند تا او به رويکرد صحيحي در زندگي اش برسد. او ممکن است رويکرد منفعلانه اي داشته باشد، به اين معني که منتظر فرداهايي بوده است که جامعه برايش رقم خواهد زد و احتمالا نزده است . بعضي ها هم به آينده شان رويکرد فعالي دارند اما اين مساله الزاما آينده ساز نيست. حضرت علي(ع)مي فرمايند:«خدا رحمت کند انساني را که بداند از کجاست، در کجاست به کجا مي رود.»
براي عبور از دوران بيکاري
در اين روزهايي که به هر دليلي کار به معني واقعي اش پيدا نمي شود، بايد ترفندهايي به کار گرفت که هم از زير با رواني سنگين بيکاري خلاص شد و هم لقمه ناني به کف آورد که اين چند روز را به غفلت نخوريم!
بيکار نباشيد
قدم اول اين است که آدم بيکاري نباشيد . منظور اينکه براي خودش مشغوليتي درست کرده باشد. اينکه از اين کار پول قابل قبولي در مي آيد يا نه، در درجه دوم اهميت است . اولويت اول اين است که صبح که از خواب بيدار مي شويد، يک سوال بزرگ جلويتان سبز نشود که امروز چطور خودم و بقيه را سرگرم کنم. نداشتن برنامه روزانه، اولين دليل براي کليد خوردن فکرهاي نااميد کننده است والبته زمينه ساز براي اينکه ديگران به خودشان اجازه بدهند که در مورد ما قضاوت کنند
هر کاري بکنيد
البته اين براي شروع است؛ يعني در روزهايي که کار دلخواهي که در شأن شما و معلوماتتان باشد پيدا نمي شود، غمباد نگيريد و منتظر نباشيد کسي سراغ تان بيايد و بهترين ها را بهتان پيشنهاد بدهد. بهترين کار در اين شرايط اين است که اولين و دم دستي ترين کاري که برايتان پيش مي آيد را انجام بدهيد تا عجالتا مشغول باشيد.
هر کاري نکنيد
اينکه براي بيکار نماندن دست به هر کاري بزنيم ، مشروط به اين است که آن کار نه تنها شأن اجتماعي ما را زير سوال نبرد، بلکه فايده اي هم داشته باشد و به تجربه زندگي و کارمان هم اضافه کند . کسي که روانشناسي خوانده و کاري پيدا نمي کند که يک ميز کار آماده و حقوق آخر ماه تضميني داشته باشد، اگر از قضاي روزگار مدتي مسافر کشي کند، قطعا بهتر از همدوره اي هايش آدم شناس مي شود. ضمن اينکه کاري که دارد مي کند، شرايط کاري آينده اش را به خطر نمي اندازد. فکر کنيد همين آدم قبول کند که در يک دفتر مشاوره منشي گري کند.
يک جا بمانيد
اين نکته البته براي زماني است که مسير را پيدا کرده ايد. مثلا در يک دفتر کاري مرتبط با رشته و تخصص تان در پايين ترين رده کاري يک کار موقت پاره وقت پيدا کرده ايد. مطمئن باشيد مديران آنجا شما را زير نظر دارند. حتي شايد به عمد خواسته باشند با اين پيشنهاد امتحان تان کنند که ببينند چقدر اهل کاريد و چقدر به دنبال پست کاري خوب و پول؛ به همين دليل شما هم متقابلا همه کارها آنها را زير نظر بگيريد، با اين هدف که کارشان را خوب ياد بگيريد و به تدريج قابليت هايتان را به آنها نشان بدهيد. اين نکته مهمي است که آنها به اين نتيجه برسند که شما در کارتان ثبات داريد و وضعيت فعلي تان فقط به دليل شرايط اجتماعي و کمبود شغل است، نه تنبلي و نابلدي شما .
يک جا نمانيد
توصيه به ماندن در يک محيط کاري، تا زماني است که قرار است کار ياد بگيريد و با فضاهاي کاري مرتبط آشنا شويد. اما بعد از آن، در اولين فرصت نقل مکان کنيد. البته اين بار نه به عنوان يک تازه کار که به حداقل ها راضي است، بلکه به عنوان يک کارشناس زبده با تجربه که قدرت حل مسائل کارفرماي جديد و پيشنهادهاي سازنده را دارد. همه دليل اينکه نبايد در اولين جايي که کار را شروع کرده ايد بمانيد، همين است. تجربه نشان داده که کارفرماي اول، ناخواسته و براي هميشه به شما به چشم همان کارآموز نابلد روز اول نگاه مي کند و حتي اگر کارهاي مهم تري را به شما بسپارد، حاضر نمي شود دستمزد شما را چندان بالا ببرد!
صبور باشيد
مهم ترين آسيب در اين دوران اين است که صبوري تان را از دست بدهيد. به ويژه وقتي از جانب اطرافيان تحت فشار هستيد . مطمئن باشيد که کار براي کارگر پيدا مي شود اما اگر عصبي و نااميد شويد، فقط مشکل را مضاعف کرده ايد. چرا که خيلي سريع، تلاش تان براي پيدا کردن کار را کم رنگ مي شود و ناخواسته مي پذيريد که قرار است بيکار بمانيد . براي پرهيز از گرفتار شدن در چنين وضعيتي، زياد روي زمينه کاري ايده ال تان اصرار نکنيد. سنگ بزرگ نشانه نزدن است، اينجا هم لااقل در کوتاه مدت مصداق دارد.
ريشه هاي بيکار ماندن در اوايل جواني را بدانيد.
غافل ماندن از برنامه ريزي شغلي:بهترين سن براي برنامه ريزي شغلي نه بعد از اتمام دانشگاه که 17تا20سالگي است. در حالي که در اين مقطع ، بيشتر بچه ها سرگرم کنکور يا هيجان روزهاي اول دانشجويي شان هستند و درست بعد از اتمام دانشگاه يا در روزهاي پاياني اين ماه عسل، مشکل کم کم خودنمايي مي کند. مساله که گاهي در صورت رفع در کوتاه مدت، عوارضش باز هم برجا مي ماند . عوارضي مانند علاقه نداشتن به کار يا مناسب نبودن در آمد آن با انتظارات و به ويژه شرايط اجتماعي و سني فرد.
تک برنامه بودن: ويژگي مشخص آينده اين است که نمي شود پيش بيني اش کرد. به همين دليل وقتي کسي تنها با يک پيش فرض خودش را براي به دست آوردن شغل آينده آماده کرده باشيد. ممکن است در واقعيت به هر دليلي از جمله تغيير شرايط جامعه با مشکل مواجه شود. اصرار بر به دست آوردن شغل هاي سطح بالا به واسطه داشتن مدرک دانشگاهي، مي تواند يکي از مصاديق اين مشکل باشد.
شما در 3مرحله سني به شغل آينده تان فکر مي کنيد.
1دوره خيالي: که از کودکي تا11سالگي به وجود مي آيد و در آن، او تحت تاثير اطرافيان و جذابيت هايي که مي بيند و مي شنود، شيفته يک يا چند شغل مي شود. ديدن احترام و نيازي که ديگران براي يک پزشک دارند يکي از اين نمونه هاست که خيال او را با خود مي کشد.
2دوره دودلي: از 11تا16سالگي و به اين دليل شکل مي گيرد که نوجوان کم کم علاقه مندي هاي خودش را پيدا مي کند و به اين نکته فکر مي کند که شغل آينده اش را حتما متناسب با آن انتخاب کند. بچه هايي که دست از جعبه ابزار نمي کشند، حتما به شغل هاي فني فکر خواند کرد.
3دوره تبلور: از16سالگي به بعد و درست در دوراني که نوجوان بايد گرايش دبيرستانش را انتخاب کند، شروع مي شود و همه چيز جزئي و واقع گرايانه مي شود. او بايد تا حالا فهميده باشد علاقه مندي واقعي اش چيست و توانمندي اش هم در چه حدي است.
مشکلي که درباره بيکاري هاي خواسته و ناخواسته بيشتر جوان ها اتفاق مي افتد، ناشي از مشخص نشدن اين دو فاکتور مهم است . به همين دليل هم بيشتر آدم ها در دوران جواني يا حتي بعد از آن لا اقل با يکي از چالش هاي بيکاري و بي علاقگي مواجه مي شوند . اين آدم ها يا مدت هاي مديد بيکار مي مانند، يا خيلي دير کار پيدا مي کنند، يا از کارشان نارضايتي هميشگي دارند، يا جايي مشغول مي شوند که ارتباطي با مدرک و تخصص اوليه شان ندارد و معمولا هم از درآمدشان ناراضي اند.
نکته
هيولاي بيکاري را گروهي بايد فراري داد
دکتر پرويز رزاقي، مشاور خانواده و روان درمانگر مي گويد روزهاي بحراني را مي شود اداره کرد. اما همه بايد بدانند با يک فرد بيکار چه طور بايد برخورد کرد و خودش هم براي بهبود شرايط روحي چه بايد بکند؟
بخشي از مشکل بيماري به دليل توقعات بي جاي فرد و خواسته هاي زياد او هستند. مثلا جواني که تحصيلات دانشگاهي دارد دلش نمي خواهد برود و يک جاي دور مشغول کار شود . او مي خواهد در ابتداي کارش يک شغل مناسب با حقوق عالي پيدا کند.
چون بين من آرماني و من واقعي فرد تفاوت و تعارض پيش مي آيد. يعني او از خودش و موقعيتش يک حالت ايده آل ذهني ساخته اما در دنياي واقعي اينطور نيست. او توانايي هاي خودش را باور دارد و حتي بيش از اندازه. اما ديگران چنين نگاهي به او ندارند همين مساله باعث بروز تعارض مي شود.
بايد با جوان بيکار يک ارتباط موثر برقرار کرد. نبايد طوري برخورد شود که باعث قطع ارتباط شود يعني با تحقير يا برخورد از بالا اعتماد فرد به خانواده و اطرافيان از بين نرود. تحقير و سرزنش باعث سوق دادن فرد به سمت کار نمي شود . همين طور مقايسه او با آدم هاي ديگر بدترين رفتار در قبال جوان بيکار است.
بايد امکان کارهاي جنبي و دست دوم هم مورد بررسي قرار بگيرد. مثلا تدريس و کارهاي از اين دست مي تواند براي حل بحران مفيد باشد و اعتماد به نفس فرد را به او برگرداند. پرکردن فرم استخدام براي فرد بدترين کار است، او. بايد خودش به دنبال کار برود البته همراهي کردن او ايرادي ندارد.
کار در برگرداندن او به دنياي واقعي نقش زيادي دارد. بايد اين طور افراد را متوجه کرد که تواناييشان در چه حد است و اين کار به خوبي و با نوشتن انجام مي شود . بايد به سادگي آنها را متوجه خطر گذشت زمان کرد. من کسي را مي شناختم که مي گفت وقتي جوان بودم کسي مرا وادار نکرد که سرکار بروم. حالا سنم بالا رفته و جايي برايم کار پيدا نمي شود.
اگر قرار است براي کسي کار جايگزين پيدا کرد بايد با توجه به شخصيت، تحصيلات و شأن فرد حد متوسط به بالا را در نظر گرفت. مثلا براي يک ليسانس مهندسي بيکار تدريس جايگزين مناسبي است اما نبايد به او پيشنهاد منشي گري يا کارهايي از اين دست داد. اين کار باعث از دست رفتن اعتماد به نفس يا نااميدي او مي شود.
فرد بايد از اصل پذيرش استفاده کند. ممکن است واقعا براي او کاري پيدا شود و او لياقت بيشتر از آن را داشته باشد. فکر کردن دائمي به اين موضوع آزار دهنده است. يک محقق اگر دائم به اين موضوع فکر کند که بايد در يک دانشگاه معتبر دولتي تدريس کند، آن وقت از درس دادن در دانشگاه هاي کوچک تر هم باز مي ماند. در اين مورد هدف تدريس است.
منبع:همشهري جوان 283
بيکاري يا بي عاري توي ذهن همه ما تقريبا مترادف شده؛ همين هست که اهميت داشتن يک شغل مشخص نه فقط براي داشتن محل در آمد که بيشتر براي به دست آوردن هويت و جايگاه اجتماعي است. اين مقوله آنقدر براي همه ما دروني شده که يکي از سوال هاي مهم همه/ در دوران کودکي اين است که قرار است چه کاره شوند؟سوالي چند گزينه اي که جوابش براي خيلي ها در يک مقطع خاص، گزينه هيچ کدام است !
اگر کسي در دوران بيکاري قرار مي گيرد، بايد قبل از هر چيز ريشه هاي آن را بررسي کند و در مرحله بعد، داشته ها و شرايطش را کنار هم بگذارد تا بتواند واقع بينانه تصميم بگيرد و انتخاب کند. چاره اي که بدون همراهي و همکاري خانواده ميسر نمي شود. همه بايد کمک کنند تا او به رويکرد صحيحي در زندگي اش برسد. او ممکن است رويکرد منفعلانه اي داشته باشد، به اين معني که منتظر فرداهايي بوده است که جامعه برايش رقم خواهد زد و احتمالا نزده است . بعضي ها هم به آينده شان رويکرد فعالي دارند اما اين مساله الزاما آينده ساز نيست. حضرت علي(ع)مي فرمايند:«خدا رحمت کند انساني را که بداند از کجاست، در کجاست به کجا مي رود.»
براي عبور از دوران بيکاري
در اين روزهايي که به هر دليلي کار به معني واقعي اش پيدا نمي شود، بايد ترفندهايي به کار گرفت که هم از زير با رواني سنگين بيکاري خلاص شد و هم لقمه ناني به کف آورد که اين چند روز را به غفلت نخوريم!
بيکار نباشيد
قدم اول اين است که آدم بيکاري نباشيد . منظور اينکه براي خودش مشغوليتي درست کرده باشد. اينکه از اين کار پول قابل قبولي در مي آيد يا نه، در درجه دوم اهميت است . اولويت اول اين است که صبح که از خواب بيدار مي شويد، يک سوال بزرگ جلويتان سبز نشود که امروز چطور خودم و بقيه را سرگرم کنم. نداشتن برنامه روزانه، اولين دليل براي کليد خوردن فکرهاي نااميد کننده است والبته زمينه ساز براي اينکه ديگران به خودشان اجازه بدهند که در مورد ما قضاوت کنند
هر کاري بکنيد
البته اين براي شروع است؛ يعني در روزهايي که کار دلخواهي که در شأن شما و معلوماتتان باشد پيدا نمي شود، غمباد نگيريد و منتظر نباشيد کسي سراغ تان بيايد و بهترين ها را بهتان پيشنهاد بدهد. بهترين کار در اين شرايط اين است که اولين و دم دستي ترين کاري که برايتان پيش مي آيد را انجام بدهيد تا عجالتا مشغول باشيد.
هر کاري نکنيد
اينکه براي بيکار نماندن دست به هر کاري بزنيم ، مشروط به اين است که آن کار نه تنها شأن اجتماعي ما را زير سوال نبرد، بلکه فايده اي هم داشته باشد و به تجربه زندگي و کارمان هم اضافه کند . کسي که روانشناسي خوانده و کاري پيدا نمي کند که يک ميز کار آماده و حقوق آخر ماه تضميني داشته باشد، اگر از قضاي روزگار مدتي مسافر کشي کند، قطعا بهتر از همدوره اي هايش آدم شناس مي شود. ضمن اينکه کاري که دارد مي کند، شرايط کاري آينده اش را به خطر نمي اندازد. فکر کنيد همين آدم قبول کند که در يک دفتر مشاوره منشي گري کند.
يک جا بمانيد
اين نکته البته براي زماني است که مسير را پيدا کرده ايد. مثلا در يک دفتر کاري مرتبط با رشته و تخصص تان در پايين ترين رده کاري يک کار موقت پاره وقت پيدا کرده ايد. مطمئن باشيد مديران آنجا شما را زير نظر دارند. حتي شايد به عمد خواسته باشند با اين پيشنهاد امتحان تان کنند که ببينند چقدر اهل کاريد و چقدر به دنبال پست کاري خوب و پول؛ به همين دليل شما هم متقابلا همه کارها آنها را زير نظر بگيريد، با اين هدف که کارشان را خوب ياد بگيريد و به تدريج قابليت هايتان را به آنها نشان بدهيد. اين نکته مهمي است که آنها به اين نتيجه برسند که شما در کارتان ثبات داريد و وضعيت فعلي تان فقط به دليل شرايط اجتماعي و کمبود شغل است، نه تنبلي و نابلدي شما .
يک جا نمانيد
توصيه به ماندن در يک محيط کاري، تا زماني است که قرار است کار ياد بگيريد و با فضاهاي کاري مرتبط آشنا شويد. اما بعد از آن، در اولين فرصت نقل مکان کنيد. البته اين بار نه به عنوان يک تازه کار که به حداقل ها راضي است، بلکه به عنوان يک کارشناس زبده با تجربه که قدرت حل مسائل کارفرماي جديد و پيشنهادهاي سازنده را دارد. همه دليل اينکه نبايد در اولين جايي که کار را شروع کرده ايد بمانيد، همين است. تجربه نشان داده که کارفرماي اول، ناخواسته و براي هميشه به شما به چشم همان کارآموز نابلد روز اول نگاه مي کند و حتي اگر کارهاي مهم تري را به شما بسپارد، حاضر نمي شود دستمزد شما را چندان بالا ببرد!
صبور باشيد
مهم ترين آسيب در اين دوران اين است که صبوري تان را از دست بدهيد. به ويژه وقتي از جانب اطرافيان تحت فشار هستيد . مطمئن باشيد که کار براي کارگر پيدا مي شود اما اگر عصبي و نااميد شويد، فقط مشکل را مضاعف کرده ايد. چرا که خيلي سريع، تلاش تان براي پيدا کردن کار را کم رنگ مي شود و ناخواسته مي پذيريد که قرار است بيکار بمانيد . براي پرهيز از گرفتار شدن در چنين وضعيتي، زياد روي زمينه کاري ايده ال تان اصرار نکنيد. سنگ بزرگ نشانه نزدن است، اينجا هم لااقل در کوتاه مدت مصداق دارد.
ريشه هاي بيکار ماندن در اوايل جواني را بدانيد.
غافل ماندن از برنامه ريزي شغلي:بهترين سن براي برنامه ريزي شغلي نه بعد از اتمام دانشگاه که 17تا20سالگي است. در حالي که در اين مقطع ، بيشتر بچه ها سرگرم کنکور يا هيجان روزهاي اول دانشجويي شان هستند و درست بعد از اتمام دانشگاه يا در روزهاي پاياني اين ماه عسل، مشکل کم کم خودنمايي مي کند. مساله که گاهي در صورت رفع در کوتاه مدت، عوارضش باز هم برجا مي ماند . عوارضي مانند علاقه نداشتن به کار يا مناسب نبودن در آمد آن با انتظارات و به ويژه شرايط اجتماعي و سني فرد.
تک برنامه بودن: ويژگي مشخص آينده اين است که نمي شود پيش بيني اش کرد. به همين دليل وقتي کسي تنها با يک پيش فرض خودش را براي به دست آوردن شغل آينده آماده کرده باشيد. ممکن است در واقعيت به هر دليلي از جمله تغيير شرايط جامعه با مشکل مواجه شود. اصرار بر به دست آوردن شغل هاي سطح بالا به واسطه داشتن مدرک دانشگاهي، مي تواند يکي از مصاديق اين مشکل باشد.
شما در 3مرحله سني به شغل آينده تان فکر مي کنيد.
1دوره خيالي: که از کودکي تا11سالگي به وجود مي آيد و در آن، او تحت تاثير اطرافيان و جذابيت هايي که مي بيند و مي شنود، شيفته يک يا چند شغل مي شود. ديدن احترام و نيازي که ديگران براي يک پزشک دارند يکي از اين نمونه هاست که خيال او را با خود مي کشد.
2دوره دودلي: از 11تا16سالگي و به اين دليل شکل مي گيرد که نوجوان کم کم علاقه مندي هاي خودش را پيدا مي کند و به اين نکته فکر مي کند که شغل آينده اش را حتما متناسب با آن انتخاب کند. بچه هايي که دست از جعبه ابزار نمي کشند، حتما به شغل هاي فني فکر خواند کرد.
3دوره تبلور: از16سالگي به بعد و درست در دوراني که نوجوان بايد گرايش دبيرستانش را انتخاب کند، شروع مي شود و همه چيز جزئي و واقع گرايانه مي شود. او بايد تا حالا فهميده باشد علاقه مندي واقعي اش چيست و توانمندي اش هم در چه حدي است.
مشکلي که درباره بيکاري هاي خواسته و ناخواسته بيشتر جوان ها اتفاق مي افتد، ناشي از مشخص نشدن اين دو فاکتور مهم است . به همين دليل هم بيشتر آدم ها در دوران جواني يا حتي بعد از آن لا اقل با يکي از چالش هاي بيکاري و بي علاقگي مواجه مي شوند . اين آدم ها يا مدت هاي مديد بيکار مي مانند، يا خيلي دير کار پيدا مي کنند، يا از کارشان نارضايتي هميشگي دارند، يا جايي مشغول مي شوند که ارتباطي با مدرک و تخصص اوليه شان ندارد و معمولا هم از درآمدشان ناراضي اند.
نکته
هيولاي بيکاري را گروهي بايد فراري داد
دکتر پرويز رزاقي، مشاور خانواده و روان درمانگر مي گويد روزهاي بحراني را مي شود اداره کرد. اما همه بايد بدانند با يک فرد بيکار چه طور بايد برخورد کرد و خودش هم براي بهبود شرايط روحي چه بايد بکند؟
بخشي از مشکل بيماري به دليل توقعات بي جاي فرد و خواسته هاي زياد او هستند. مثلا جواني که تحصيلات دانشگاهي دارد دلش نمي خواهد برود و يک جاي دور مشغول کار شود . او مي خواهد در ابتداي کارش يک شغل مناسب با حقوق عالي پيدا کند.
چون بين من آرماني و من واقعي فرد تفاوت و تعارض پيش مي آيد. يعني او از خودش و موقعيتش يک حالت ايده آل ذهني ساخته اما در دنياي واقعي اينطور نيست. او توانايي هاي خودش را باور دارد و حتي بيش از اندازه. اما ديگران چنين نگاهي به او ندارند همين مساله باعث بروز تعارض مي شود.
بايد با جوان بيکار يک ارتباط موثر برقرار کرد. نبايد طوري برخورد شود که باعث قطع ارتباط شود يعني با تحقير يا برخورد از بالا اعتماد فرد به خانواده و اطرافيان از بين نرود. تحقير و سرزنش باعث سوق دادن فرد به سمت کار نمي شود . همين طور مقايسه او با آدم هاي ديگر بدترين رفتار در قبال جوان بيکار است.
بايد امکان کارهاي جنبي و دست دوم هم مورد بررسي قرار بگيرد. مثلا تدريس و کارهاي از اين دست مي تواند براي حل بحران مفيد باشد و اعتماد به نفس فرد را به او برگرداند. پرکردن فرم استخدام براي فرد بدترين کار است، او. بايد خودش به دنبال کار برود البته همراهي کردن او ايرادي ندارد.
کار در برگرداندن او به دنياي واقعي نقش زيادي دارد. بايد اين طور افراد را متوجه کرد که تواناييشان در چه حد است و اين کار به خوبي و با نوشتن انجام مي شود . بايد به سادگي آنها را متوجه خطر گذشت زمان کرد. من کسي را مي شناختم که مي گفت وقتي جوان بودم کسي مرا وادار نکرد که سرکار بروم. حالا سنم بالا رفته و جايي برايم کار پيدا نمي شود.
اگر قرار است براي کسي کار جايگزين پيدا کرد بايد با توجه به شخصيت، تحصيلات و شأن فرد حد متوسط به بالا را در نظر گرفت. مثلا براي يک ليسانس مهندسي بيکار تدريس جايگزين مناسبي است اما نبايد به او پيشنهاد منشي گري يا کارهايي از اين دست داد. اين کار باعث از دست رفتن اعتماد به نفس يا نااميدي او مي شود.
فرد بايد از اصل پذيرش استفاده کند. ممکن است واقعا براي او کاري پيدا شود و او لياقت بيشتر از آن را داشته باشد. فکر کردن دائمي به اين موضوع آزار دهنده است. يک محقق اگر دائم به اين موضوع فکر کند که بايد در يک دانشگاه معتبر دولتي تدريس کند، آن وقت از درس دادن در دانشگاه هاي کوچک تر هم باز مي ماند. در اين مورد هدف تدريس است.
منبع:همشهري جوان 283
/ج