کز برايش مي توان از جان گذشت!
اگر احساس سرخوشي نداريد، بايد سرمنشا خستگي ها و بي حوصلگي هاي خود را دريابيد؛ جهت اين کار در وهله ي نخست، رويکرد و نگاه خود را شناخته و در راستاي تغيير آن اقدام کنيد. سپس الگوهاي عملي- کاربردي خود که با توجه به تغيير نگرش تان آماده ي تحول اند را زيرو رو کنيد (کاري بسيار مشکل اما امکان پذير است). در اين مقاله مي خواهيم ديوارهايي که با خود، کدري و دلتنگي به همراه داشته را فرو ريزيم و جهاني شاداب تر بنا نهيم.
به راستي چه کسي گفته که بايد مانند ديگران باشيد؟ چه کسي گفته که ديگران بايد مانند شما باشند؟ نه، آن کار را بکنيد و نه اين کار را، بلکه به ديگران احترام بگذاريد اما مانند خودتان باشيد، از کليشه هاي ديکته شده بيرون آييد، اصول و حدود تعريف شده و قانونمند را مراعات کنيد تا به هيچ کسي اجازه ندهيد که به حيطه ي شخصي- شخصيتي شما تعرض کند:
براي خودتان زندگي کنيد و با معيارهاي خود دمخور باشيد و از اين که براساس خودخواهي و تنگ نظري هاي ديگران حتي مورد نفرت قرار گيريد، ناراحت نباشيد.
ديوارهاي خستگي و فرمايشي و مايوس کننده را بشکنيد، حتي اگر لازم شد خودتان را نيز بشکنيد و از نو بسازيد؛ طوري خود را بسازيد که هم دوست داشته شويد و هم دوست بداريد، هم محترم باشيد و هم محترمانه (با ديگران) رفتار کنيد، خستگي هاي وجودتان را به در کنيد و راه شادمانه زيستن را برگزينيد.
در راه شادماني، از به حقارت کشيدن خود به در آييد و از گله مندي هاي کوچک و کم اهميت صرف نظر کنيد. سعي کنيد هرگز چيزهاي کوچک و پيش پا افتاده را نبينيد؛ به ويژه در برابر کساني که از پرواز چيزي نمي دانند اما اين طور وانمود مي کنند که استاد پروازند، نه کم بياوريد و نه اوج بگيريد، زيرا «براي آنان که از پرواز چيزي نمي دانند، هر چه بيش تر اوج بگيري، کوچک تري!»
بدون کم ترين دغدغه و دلواپسي، شادماني را بخشي از زندگي خود کنيد، هر چند غم و اندوه نيز جزئي از زندگي ست اما به آن بهاي کم تري بدهيد؛ به گريه و زاري، دل گرفتگي، سوگ و غصه اجازه ندهيد بيش از سهم خود شما را در برگيرد چرا که شادي ، هسته ي مرکزي زندگي و غم و اندوه، يکي از هاله هاي پيراموني آن است.
به هر چيزي که وسيله ي آرامش است، بيش تر بها دهيد و آن چه که شما را مي آزارد ، يا درست کنيد يا از خود دور سازيد. اگر کارتان آزارتان ميدهد، آگاهانه و با درايت، درصدد يافتن کار مورد علاقه تان باشيد. اگر دوست تان سبب رنج تان مي شود قاطع و با شهامت از او دست بکشيد و در پي يافتن دوستاني ديگر باشيد؛ دوستاني که راحت تر و عميق تر همديگر را درک کرده و به هم صميمانه و روراست احترام مي گذارند. اگر همسايه تان شما را مي آزارد، تمامي ارتباطات را با او قطع کنيد؛ هرکس هر طور که مي خواهد فکر کند. هميشه و در همه جا اصل، خودتان هستيد؛ در بازي زندگي، آن کس که نقش اصلي را بازي مي کند، خودتان هستيد نه هيچ کس ديگر، به هيچ کس اجازه ندهيد، زندگي تان را به روزمرگي، تکرار و پوچي بکشاند.
هر لحظه از زندگي، به قدري ارزشمند و گرانبهاست که اگر حتي جانت را برايش بدهي، باز هم کم است و همين است که در اوج ايثار و اقتدار و دگردوستي به اين نتيجه مي رسي که:
آن قدر زيباست اين بي بازگشت
کز برايش مي توان از جان گذشت.
هرچه بيش تر شادباشي، در نتيجه بيش تر به زندگي دلبستگي خواهي داشت؛ آيا تا به حال فکر کرده ايد که چرا اين قدر زندگي تان را دوست داريد؟ زيرا زيباست؛ پس دوستش بداريد اما مواظب باشيد که به خاطرش ، به پيش پا افتادگي کشيده نشويد.
بابت مشکلات و خطاهايي که مرتکب مي شويد، نه بترسيد و نه کم بياوريد؛ خطا جزئي از زندگي ست اما تداوم و تکرار آن ، خانمان برانداز و فاجعه انگيز است.
از تکانش هاي زندگي و چالش هاي آن غافل نشويد، زيرا عشق به زندگي و زيستن ، در گرو هيجانات آن است. مخاطرات زندگي، از لذت و دلچسبي خاص خود برخوردار است. زندگي پرهيجان ، به گونه اي ست که هر روز، هزار بار به پايان مي رسي و باز از نو شروع مي کني. در زندگي پرچالش، ارزش سرخوشي و عشق، از نوعي ديگر است؛ هر لحظه ويژگي ها، شادي ها و غم هاي خاص خود را دارد.
تفاوت افراد شاد و سرخوش، با افراد دل گرفته و دائم الغم، در اين ست که جهان را به گونه اي متفاوت وبازانديشانه نگاه مي کنند؛ اين گونه افراد:
- خود را بدهکار دنيا دانسته ، نه طلبکار از هر کس و هر چيز.
- خود و دنيا را ارزشمند دانسته و دوست مي دارند.
- از توان تأثيرگذاري خوبي برحوادث پيرامون خود برخوردارند.
برخود مسلطند.
- در مواقع ضروري و اجتناب ناپذير ، نه تنها افراد نزديک را، که دنيا را به مبارزه مي طلبند.
- از اعتماد به نفس و تعهد نسبت به خود و ديگران برخوردارند.
- چيزي به نام «شکست» را نپذيرفته و معتقدند که هر رويدادي، نتيجه ي يکسري فعاليت هاست که اگر به نتايج مورد نظر بينجامد، «موفقيت» و در غير اين صورت «شکست » ناميده مي شود.
بنابراين، آن گاه که بتوانيد فکر و انديشه کنيد، مي توايند الگوهاي تان، باورهاي تان و سپس رفتار و عملکردتان را دچار تغيير و تحول سازيد و آن گاه که توانستيد چنين کنيد، قادر خواهيد بود که همه ي زندگي تان را تغيير دهيد. اگر کسي بتواند باورهايش را به درستي سازماندهي کند، به راحتي به خود کنترلي رسيده و در نتيجه، مطابق ميل خود، به تقويت نقاط قوت اش پرداخته و در نهايت، قدرتمندانه عشق مي ورزد، عميقاً شاد است و آگاهانه دوست مي دارد.
/ج