عام و خاص و مطلق و مقيد(4)
نویسنده : موسوي بجنوردي
5. تخصيص عموم عام به مفهوم مخالف
6. عود ضمير به تمام افراد عام است يا بعض آن ؟
والمطلقات يتربصن بانفسهن ثلثة قروء و لايحل لهن ان يكتمن ما خلق الله في ارحامهن ان كن يومن بالله و اليوم الاخر و بعو لتهن احق بر دهن في ذلك ان اراد و ااصلاحا“ …
خداي تعالي ابتدا مي فرمايد : (( و المطلقات يتر بصن بانفسهن ثلاثه قروء ))
و سپس ميفرمايد (( وبعو لتهن احق بر دهن في ذلك )) در اينجا (( والمطلقات يتر بصن بانفسهن ثلاثه قروء )) عام است ، يعني شامل مطلقه رجعيه و مطلقة بائنه ميشود و فرقي بين آنها نيست و هر دو بايد به مقدار (( ثلاثة قروء )) صبر كنند ( بعنوان عده ) وازدواج نكنند . آنگاه در آخر آيه ميفرمايد و (( بعولتهن احق بر دهن )) : شوهرهاي اينها بر اي برگشتن به آنها احق از ديگران هستند . اكنون بايد ديد آيا (( و بعولتهن )) به تمام (( مطلقات )) ميخورد و شامل مطلقة رجعيه و مطلقة باينه هرد و ميشود و يا فقط به همان (( مطلقة رجعيه )) مربوط ميشود يعني فقط در اين مورد است كه شوهر احق از بقيه است و ميتواند بوي برگردد . د راينجا به ضرورت فقه (( و بعو لتهن احق بر دهن )) بر ميگردد به خصوص رجعيات كه اگر شوهر خواست در عده به زن مطلقه رجعيه خود برگردد، ميتواند بدون نياز به عقد جديد برگردد ، زيرا (( المطلقة رجعه زوجه )) . گفته شده است كه در اينجا مخالفت با دو ظاهر است يكي مخالفت ظهور عام در عموم ، يدين معني كه اگر آن را مخصوص به بعض از افراد نمائيم يعني (( والمطلقات )) را به خصوص رجعيات بر گردانيم با اينكه قبل از آن گفته است (( و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثه قروء )) ، (( و بعولتهن احق بردهن )) به خلاف ظاهر بيان مطلب كرده ايم . مخالفت ديگر مخالفت ظهور ضمير در رجوعش به معنائي است كه اصولا به آن بر ميگردد ، يعني ما بطور استخدام بعضيها را اراده مي كنيم و عام به دلالتش بر عموم باقي مي ماند . سئوال اينست كه در اينجا به كدام مخالفت عمل كنيم آيا يكي از اصول عقلائي را كه (( اصاله عدم الاستخدام )) است بگيريم كه نتيجه آن مخالفت با ظهور عام باشد يعني مخالفت اول و يا اصاله العموم را بگيرم و ان را مقدم بدانيم كه مخالفت دوم لازمة ان است و يا بگوئيم كه در اينجا نه بايد (( اصاله عدم الاستخدام )) جاري شود و نه (( اصاله العموم )) بلكه بايد به اصول عمليه توجيه شود يعني بايد ديد كه مقتضا ي اصل عملي چيست .
حق اينست كه در اينجا اصاله العموم جاري است يعني بعداز آن كه حكم مسلم و مشخص بود بضميمه روايات ديگر و ضرورت فقه و تسالم اصحاب كه (( بعولتهن )) خصوص مطلقات رجعيه را در بر ميگيرد ديگر چرا بايد به استخدام قائل شد ؟ بلكه بايد به همان اصاله العموم تمسك كرد و گفت عود ضمير به بعضي از افراد عام است كه قهرا“ قرينه است بر اينكه ظهور عام را از عموم خودش صرف مي كند و قهرا“ منعقد ميشود در خصوص همين مطلقات رجعيه .
7. عام و استثناء دركلام
« والذين برمون المحصنات ثم لم تأتو ا با ربعه شهداء فاجلدوهم ثمانين جلده و لاتقلبوا لهم شهاده ابدا و اولئك هم الفاسقون الا الذين تابوا و اصلحوا فان الله غفور رحيم » ،
« كساني كه به زنها نسبت زنا ميدهند و نتوانند چهار شاهد عادل بياورند كه شهادت بدهند : (( فاجلدوهم ثما جلده )) بايد به آنها هشتاد تازيانه زد اين يك كيفر است كيفرد وم (( و لاتقبلوا لهم شهاده ابدا“ » يعني از آنها شهادتشان نيز قبول نمي شود . سپس ميفرمايد « و اولئك هم الفاسقون » اينها فاسق هم هستند يعني مثلا امام جماعت هم نمي توانند بشوند و در حضورشان نمي شود طلاق داد . آنگاه در آخر استثناء مي آيد كه : « الا الذين تابوا » مگر كساني كه توبه كرده اند . اكنون سئوال اينست كه « الاالذين تابوا» فقط به « اولئك هم الفاسقون » ميخورد .
يعني اينها كه فاسق اند اگر توبه كردند ديگر فاسق نيستند و ميتوانند مثلا امام جماعت شوند يا « الا الذين تابوا » به همه كيفرها ميخورد . يعني اين افراد تازيانه نمي خورند و شهادتشان هم قبول ميشود . و يا اينكه بايد گفت اصلا ظهور ندارد نه ظهور در كيفر آخر و نه ظهور در همه كيفرها ، بلكه مجمل است بدليل آنكه ظهور در هر كدام قرينه ميخواهد و وقتي قرينه نيست مجمل ميشود ويا بايد تفصيل داد و گفت جمله هائي كه موضوع و محمول در همة آنها ذكر ميشود مثلا « اكرم العلماء وضيف السادات و قر الكبار ، الاساق منهم » ، عدم اكرام به اخري ميخورد . اما اگر جنين نبود يعني موضوع فقط يك دفعه ذكر شده بود مثلا ( اكرم العلماء و والسادات والكبار ، الاالساق منهم ) عدم اكرام به همه بر ميگردد.
اين تفصيل از آن مرحوم ميرزاي نائيني رحمه الله عليه است . در اينجا ممكن است بگوئيم كساني كه قائل به برگشتن اين استثناء به خصوص جمله آخري يعني به « اولئك هم الفاسقون » هستند نظرشان به اين است كه در اين آيه موضوع تكرار شده است و كساني كه قائلند به اينكه استثناء به همه ميخورد نظرشان اينست كه موضوع تكرار نشده و فقط در صدر كلام يك بار موضوع ذكر گرديده است . و بدين ترتيب نزاع ، نزاع لفظي ميشود .
ما ميگوئيم آنهائي كه مي گويند موضوع تكرار شده است ميگويند به آن آخري ميخورد و در جاهائي كه موضوع تكرار نمي شود و موضوع يك دفعه درهمان صدر كلام گفته ميشود به همه ميخورد . بنابراين هيچگونه اختلاف و نزاعي بين بيان كنندگان اين دو بخش نيست.
منبع: www.lawnet.ir
ادامه دارد...
/ج