عقلانيت اسلامي و توسعه عادلانه

عقلانيت، عنصر اساسي و هويت بخش يك تمد ن پويا و پايدار است. معيار ارزشگذاري در مورد تمد ن ها نيز عقلانيت موجود در آنهاست. عقلانيت، در اين نوشتار، در سه سطح مطرح مي شود: عقلانيت بنيادي (باورها)، عقلانيت ارزشي و عقلانيت رفتاري (عقلانيت ابزاري)، (1) ذيل عقلانيت بنيادي به جهان بيني اسلامي اشاره مي شود. در جهان بيني اسلامي،
چهارشنبه، 1 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عقلانيت اسلامي و توسعه عادلانه

عقلانيت اسلامي و توسعه عادلانه
عقلانيت اسلامي و توسعه عادلانه


 

نويسنده: ناصر جهانيان




 

رويكرد به توسعه از منظر اقتصاد اسلامي
 

چكيده
 

عقلانيت، عنصر اساسي و هويت بخش يك تمد ن پويا و پايدار است. معيار ارزشگذاري در مورد تمد ن ها نيز عقلانيت موجود در آنهاست. عقلانيت، در اين نوشتار، در سه سطح مطرح مي شود: عقلانيت بنيادي (باورها)، عقلانيت ارزشي و عقلانيت رفتاري (عقلانيت ابزاري)، (1) ذيل عقلانيت بنيادي به جهان بيني اسلامي اشاره مي شود. در جهان بيني اسلامي، بنياد هاي عقلاني د يني مطرح مي شوند. اين بنياد ها بر گرفته از اصول توحيد، نبوت، امامت و عد ل است و مؤمنان را به «مسئوليت خرد و كلان جانشيني در بهره برداري از نعمت هاي خداوند» آشنا و متعهد مي كند و ايشان را به سمت عدالت رهنمون مي سازند. ذيل عقلانيت ارزشي كليدي ترين ارزش هاي اخلاقي نظير «تعادل بين دنيا و آخرت»، «ارزشمند بودن كار و سرمايه»، «ايمان، محبت و انصاف، عناصر هويت ساز جامعه اسلامي» و «عدالت اقتصادي» بررسي مي شود. عقلانيت رفتاري (ابزاري) متكفل عملياتي است كه فرد و جامعه مسلمان را با حداكثر بازد هي و سرعت، به اهداف اعلام شد ه در عقلانيت بنياد ي و ارزشي مي رساند. بنابر اين، مي توان از طريق مطالعه فقه اسلام، با توجه به عقلانيت بنياد ي و ارزشي پيش گفته، به ابزارها و اعمالي دست يافت كه بالاترين «كارايي و بازد هي» و «بهره وري» را در زمينه توسعه عادلانه ايجاد مي كنند.

واژگان كليدي
 

عقلانيت اسلامي، عقلانيت، عدالت، مالكيت تام خدا، تعادل هدايت شوند ه نظام هستي، بهره وري

عقلانيت اسلامي
 

اسلام به عنوان ديني جامع و كامل، در مسير ايجاد تمد ني عاد لانه و توسعه يافته بر عقلانيت عمل و رفتار تكيه مي كند اما هر عقلانيت رفتاري بر عقلانيت باورها و عقلانيت ارزش ها مبتني است. اين سطوح از عقلانيت بنياد هاي تمد ن قد يم اسلامي را تشكيل مي دادند. آيات و روايت متعددي در مورد اهميت عقلانيت، بر اين نكته تاكيد دارند كه ملاك ارزشگذاري ها همواره، عقل آدمي است. نقطه عزيمت آفرينش انساني، عقل است و در سايه عقل، مي توان به همه خيرات دست يافت. به ديگر سخن هويت و قوام بشريت به عقلانيت اوست و زيبايي و جمال انسانيت،
در واقع، همان عقل وي است. ذيل ادبيات استعاري مي توان نقش «عقل» را در آدمي، همچون منبع نور در خانه دانست. بنابراين و در سطحي فراخ تر، عقلانيت عنصر اساسي و هويت بخش يك تمد ن پويا و پايدار است و معيار ارزشگذاري در مورد تمد ن ها به حساب مي آيد.
در اين نوشتار عقلانيت را در سه سطح مطرح مي كنيم: عقلانيت بنيادي (باورها)، عقلانيت ارزشي و عقلانيت رفتاري (عقلانيت ابزاري).
عقلانيت بنيادي از انسان و حيات مي پرسد و مختصات و اهداف و مباني آن را معلوم مي كند. عقلانيت ارزشي به تنظيم اخلاق در راستاي عقايد و فرهنگ مي نشيند و عقلانيت رفتاري يا ابزاري به روش ها و ابزارهاي تامين اهداف مادي و معنوي بشريت مي پردازد. در همين واپسين مرحله است كه به عقلانيت ابزاري و كنش منطقي در تنظيم «وسيله با هدف»، حاجت مي افتد. همچنين بايد ياد آور شد كه د قت هاي محاسباتي را در اين مرحله مي توان لحاظ كرد.
ذيلا در مورد هر يك از اين سه سطح و ارتباطي كه با توسعه عاد لانه دارند توضيحاتي ارائه مي شود:

عقلانيت بنيادي و توسعه عاد لانه
 

اصو دين و مذ هب، متكفل بيان عقلانيت بنيادي و باورهاي اسلامي است. تبيين ارتباط اين باورها با توسعه عادلانه با سه مفهوم «مالكيت تام خداوند»، «تعادل هدايت شوند ه» و «وجه اجتماعي عدالت خداوند» امكان پذ ير است. اولي به توحيد، دومي به اصول نبوت و سومي به عد ل اشاره دارد. اما اعتقاد به معاد است كه تمامي اين مفاهيم را به منصه ظهور مي رساند زيرا اين باور، در انسان احساس مسئوليت دورني پد يد مي آورد و انسان خود را در محضر پرورد گار مي يابد.

الف. مالكيت تام خداوند
 

توحيد، در وجه اجتماعي اش به «مالكيت تام خداوند» اشاره دارد و اينكه فقط خداوند مالك تام و تمام و مستقل بالذات است و لاغير. همه موجودات عالم ممكن، متعلق و وابسته به ذات اقدس پرورد گار و مملوك او هستند. بنا بر براهين متقن عقلي و فلسفي، موجودات ممكن به جهت آنكه وجودشان «ربط» است، در هيچ لحظه و در هيچ كاري نمي توانند بد ون فيض لايزال الهي ظهور و بروز يابند و به حيات خود ادامه د هند. آنها هيچ استقلالي از خود ندارند بلكه وابسته محض به خدا هستند. اين وابستگي و تعلق از عليت و خلقت خداوند نسبت به آنها حاصل شد ه است و به «مالكيت تام الهي» منجر مي شود؛ زيرا با توجه به وابستگي محض مخلوقات به ذات اقدس خدا، تنها اوست كه عهده دار تدبير و تقدير عالم است. اين وضعيت همان معناي «مالكيت تام خدا» است. از سوي ديگر، دلايل نقلي و قرآني نيز به صورت عام و خاص بر اين مطلب تاكيد دارد؛ براي نمونه، در تاكيدات عام، خداوند سبحانه مي فرمايد:
« وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (2)
«لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ» (3)
در تاكيدات خاص نيز درباره انسان مي فرمايد كه ما او را از نعمت اعضاء و جوارح برخوردار كرد يم و انسان مي تواند از آنها براي زند گي خود استفاد ه كند. انسان فقط امانتدار خداوند سبحان است و اعضاي بد ن در دست او امانت است. خداوند در اين باره چنين مي فرمود:
«أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ والأَبْصَارَ» (4)
چه كسي است كه مالك شنوايي و بينايي هاست. در آيات د يگر نيز بر تاكيد شد ه است آنان كه مرتكب گناه مي شوند، در حقيقت به خود ظلم مي كنند. مسلم است اگر هويت و نفس انسان از آن خود ش بود، ديگر ظلم به خود معنايي نداشت؛ زيرا ظلم در جايي معنا دارد كه شخص، خودسرانه، در حق ديگري تصرف كند و بي اجازه او، به حقوق و دارايي وي تجاوز نمايد. به اين ترتيب بايد گفت آن چه در اختيار ماست، متعلق به خدا و ملك او و امانتي الهي است و انسان، امانتدار خداوند است. لذا تصرف ناروا در آن ظلم است.
اگر هويت و نفس آد مي اين گونه است و انسان نسبت به آن چه كاملا در اختيار اوست، هيچ گونه مالكيتي ندارد و اگر آد مي درباره اعضاي خود تنها نقش امانتداري امين را ايفا مي كند و مالك آن چه دارد نيست، وضع او نسبت به ديگر موجودات و اشيا به طريق اولي مشخص است. بنابر اين بايد گفت انسان هرگز نمي تواند نسبت به آنها احساس مالكيت داشته باشد و آنها را از آن خود بداند. (5)

ب. تعادل هدايت شوند ه
 

بر خلاف مكتب هاي مادي از جمله دئيسم كه به پرورد گاري خداوند معتقد نيستند و در نظام هستي به «تعادل خود كار» اعتقاد دارد، اسلام بر مفهوم «تعادل هدايت شوند ه» در نظام هستي، انسان و جامعه بشري تاكيد مي كند. مراد از اين مفهوم آن است كه ثبات، هما هنگي، آرامش، هد فمند ي و تعادل موجود در نظام كيهاني، ارگانيسم انساني، خود انسان و نظام هاي اجتماعي- فرهنگي بدون هدايت تكويني و تشريعي خداوند امكان پذير نيست. از آنجا كه اين مفهوم در طراحي الگوي رشد عا دلانه بسياركليدي است، در اينجا به شيوه اي اجمالي، در مورد تعادل هدايت شوند ه هر يك از نظام هاي مورد اشاره در سطوح بالا توضيح مي د هيم:
تعادل هدايت شوند ه نظام هستي: هر سيستم و نظام پايدار و متعادلي، از جمله نظام كيهاني، سه هدف اساسي دارد:
1. ثبات 2. رشد 3. همبستگي
تعادل پوياي نظام ها بستگي تام به تحقق اين اهداف دارند. دنياي ما، يعني زمين و طبيعت موجود، بخشي بسيار كوچك ار اين نظام كيهاني است و داراي ثبات و تعادل، رشد مستمر و همبستگي بين اجزاي خود است. زمين فقط يكي از زمين هاي خدا در جهان پهناور و محير العقول است و ما تنها از اين زمين اطلاعات علمي نسبتا خوبي داريم ولي از كهكشان ها، ستارگان و سيارات ديگر، كم و بيش، بي خبريم. تعادل زمين ما در اثر اعمال انسان ها و نظام هاي اجتماعي- فرهنگي غير الهي و شيطاني در كوتاه مدت- در مقياس كل جريان تاريخ- د چار مشكل شد ه است. اما فلسفه تاريخ مبتني بر اند يشه مهدويت به ما اين اميد را مي د هد كه مرد م جهان به تدريج اين مشكل را برطرف كرد ه و صلح و عدالت زيست محيطي و اجتماعي را در سرتاسر جهان حاكم خواهند كرد.(6)
تعادل هدايت شوند ه ارگانيسم و نظام شخصيت انسان: همان طور كه جهان هستي در وجود، تداوم و تعادل خود به هدايت مداوم نيازمند است انسان نيز براي دستيابي به تعادل و آرامش به هدايت از جانب خداوند احتياج دارد. يكي از مفاهيك كلامي مهم در اديان توحيدي به خصوص اسلام بر آن تاكيد دارند، مبحث «هدايت تكويني، فطري و تشريعي» است. از آنجا كه خداوند انسان را براي دفع ابتلا و امتحان و تكامل آفريد ه است، مقد مات وصول به اين هد ف را نيز در وجود او آفريد ه و نيروهاي لازم را به او بخشيد ه است؛ اين همان هدايت تكويني يا تعادل هدايت شوند ه ارگانيسم انسان است. سپس در اعماق فطرتش عشق به پيمود ن اين راه قرار داد ه و از طريق الهام هاي فطري، مسير را به او نشان داد ه و از اين نظر او را هدايت فطري كرد ه است. از سوي ديگر، رهبران آسماني و انبياي بزرگ را به تعليمات و قوانين روشن براي ارائه طريق مبعوث كرد ه و به وسيله آنها هدايت تشريعي يا تعادل هدايت شوند ه، نظام شخصيت انسان را انجام داد ه است. البته تمام اين شعب سه گانه هدايت، جنبه عمومي دارد و همه انسن ها را شامل مي شود. (7)
قرآن كريم به صراحت بر نياز انسان به خداوند براي دستيابي به آرامش و اطمينان تاكيد مي كند:
«أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (8)
انسان ها به طور معمول از خدا غافل هستند و كار و تلاش روزانه هر فرد در هر ساحتي از فرهنگ، اقتصاد، سياست و اجتماع، آنها را به رنگ همان ساحت در مي آورد (انسان تك ساحتي). به ديگر سخن، هر چند انسان اقتصادي، انسان فرهنگي، انسان سياسي، انسان اجتماعي در واقع كاريكاتور و انتزاعي از انسان واقعي هستند اما بايد بگوييم مطابق مفاهيم قرآني، انسان هايي كه در يكي از اين ساحت ها قرار دارند به هماني صورت در قيامت محشور مي شوند.
«يومَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا» (9)
روزي كه در صور د ميد ه مي شود و شما فوج فوج [به صورت گروه هاي جداگانه] (به محشر) مي آييد.
از سوي ديگر، هد ف نهايي از خلقت انسان، توسعه معنويت، خداگونگي، مظهريت و خليفه شد ن است. البته كامل شد ن به مفهوم مطلقش در اختيار پيامبران و امامان معصوم است اما انسان مي تواند متعادل شود. البته كمال نهايي در برزخ و قيامت با شفاعت متحقق مي شود. بنابر اين مي بايست برنامه متعادلي از حيات روزانه تنظيم شود تا دستيابي انسان به همه ابعاد وجودي امكان پذير شود و او از گرايش به تك ساحتي بود ن رهايي يابد. آيات و روايات فراواني برلزوم متعادل شد ن رفتار انسان دلالت دارند. (10)
تعادل هدايت شوند ه جامعه بشري: خداوند انسان را جانشين خود در زمين قرار داد ه است. در آيه خلافت (11) ملاحظه مي شود خداوند متعادل فرشتگان را آگاه مي سازد كه بنياد جامعه اي را روي زمين پي افكند ه اند كه عناصر اصلي آن عبارتند از: 1. انسان؛ 2. زمين (و به طور كلي طبيعت)؛ 3. پيوند هاي معنوي (كه انسان را از يك سو با زمين و با طبيعت و از سوي ديگر با انسان هاي ديگر، به عنوان برادر مرتبط مي سازد). اين پيوند معنوي را قرآن «استخلاف» مي نامد.(12)
دو عنصر اول و دوم، در همه جوامع كم و بيش ثابت و يكسان است اما مساله «پيوند» و «ارتباط» ميان انسان ها با يكد يگر و با طبيعت، در هر جامعه اي مي تواند متفاوت باشد و اين، به عنصر چهارم و ركن بيروني جامعه، يعني خدا بستگي دارد كه عمل تعيين جانشين در زمين را انجام داد ه است. اگر انسان مسؤوليت جانشيني را آنچنان كه او مي خواهد به جا آورد و به «مالكيت تام خداوند» توجه تمام كند، عنصر سوم جامعه، يعني مساله «پيوند و ارتباط» (13) شكل مي گيرد و برادري، صلح، آرامش، عدالت، برابري، فراواني، خير و بركت و در يك كلمه، تعادل پايدار تحقق مي يابد. اما اگر انسان خود را در برابر خداوند مسؤول و متعهد نداند، بر هر كس كه مسلط شود، رابطه اش با آن فرد رابطه حاكم و محكوم و رابطه اش با آن چيز رابطه مالك و مملوك خواهد بود. در نتيجه سركشي، استثمار، استعمار و استكبار حاكم خواهد شد. در واقع، «انسان هاي طبيعي» بر اساس خصلت استخدام گري و بهره جويي، خود به تاسيس نهاد هاي اجتماعي ستمگرانه و ايجاد نظام هاي اجتماعي- فرهنگي ظالمانه اقدام مي كنند و بند گان خدا را به شرك و بت پرستي و عبادت فراعنه و طغيانگر فرا مي خوانند و انبيا و اولياي خدا را كه مرد م را به خدا و قرب الهي دعوت مي كنند، به قتل مي رسانند يا ترور شخصيت مي كنند. اين نظام ها اصولا تمايلات كمال جويانه انسان ها را به سمت «ارتباط با امور شيطاني» هدايت مي كنند. در چنين وضعيتي «نفس اماره» بر انسان حاكم مي شود و در نهايت، انسان خود را سرتاسر به شيطان واگذار مي كند. در نتيجه انسان ها «تك ساحتي» مي شوند و «انسان گرگ»، «انسان خسيس» و... فضاي جامعه را پر مي كند.
بد ين ترتيب، انسان مي تواند در برابر «تعادل هدايت شوند ه نظام هستي و جامعه بشري» در كوتاه مدت- نسبت به كل جريان تاريخ- مقابله كند و با سنت هاي لا يتغير الهي بجنگو. محيط زيست را تخريب (14) كند و نظام هاي اجتماعي- فرهنگي ظالمانه ايجاد كند. اما خداوند و انسان هاي آزاد ه هيچ گاه اين مقابله با «تعادل هدايت شوند ه» را در بلند مدت بر نمي تابند. در واقع بايد گفت كه مقابله امروز انسان هاي آزاد ه با تخريب محيط زيست و قيام هاي مكرر در مكرر بشر براي دستيابي به عدالت، تنها هنگامي به سرانجام نهايي خود خواهد رسيد كه منجي ظهور كند.
همين طور، انسان مي تواند با اراد ه و اختيار خود در مسير تعادل هدايت شوند ه نظام هستي و جامعه بشري قرار گيرد و موجب حفظ محيط زيست و بارور شد ن آن از يك سو (عدالت زيست محيطي) و ايجاد نظام اجتماعي- فرهنگي مبتني بر عد ل از سوي ديگر شود. در واقع جامعه بشري بدون هدايت قوانين و نهاد هاي عاد لانه اي كه توسط رهبري پيامبر گونه به انجام مي رسند، به تعادل نمي رسد. در جاي خود ثابت شد ه است و هد ف متوسط خلقت انسان در سطح كلان «ايجاد نظام اجتماعي- فرهنگي عاد لانه» است. (15) در آنجا گفته شد ه است خداوند براي ايجاد هماهنگي بين هد ف نهايي خود و اهداف نهايي افراد بشر در جهت رسيد ن به كمال انساني، پيامبراني را ارسال كرد ه است تا از طريق «ارتباط» و «ولايت» هد ف نهايي خلقت، يعني «توسعه معنويت» تامين شود. اما اين هد ف نهايي بدون تحقق هد ف متوسط ارسال رسل امكان پذير نمي شود. اگر ارسال انبيا و رسولان الهي به قصد «ايجاد نظام اجتماعي- فرهنگي عا دلانه» نمي بود، اين ارسال اثر بخشي خود را نمي داشت و تنها صدايي كه در عالم شنيده مي شد، صداي شياطين بود. از اين جهت، در واقع دين و سياست هيچ گاه از هم منفك نبود ه اند.
خداوند در سوره حديد، آنجا كه هد ف «نبوت عامه» را بازگو مي كند، چنين مي فرمايد:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ» (16)
ما پيامبران را با معجزه و ادله قاطع و گويا فرستاديم و با آنان كتاب آسماني را كه در بردارند ه مجموعه عقايد، اخلاق و قوانين عملي است، نازل كرد يم تا مرد م را به عد ل و داد قيام كرد ه، به جور و ستم رفتار نكنند و آهن را كه در راس نيروي شد يد و عامل هراس بيگانگان است، فرو فرستا ديم كه طاغيان و رهزنان به آن د فع شوند و از حريم قسط و عد ل و قانون الهي دفاع شود.
در اين آيه هد ف عمومي همه پيام آوران و زمامداران حكومت الهي در طول تاريخ، قسط و عد ل جامعه شمرد ه شد ه است؛ ليكن رعايت حقوق فرد و جامعه و تامين همه مظاهر تمد ن، از فروعات نوراني شد ن افراد آن جامعه معرفي شد ه است. مرد م وقتي به عد ل و قسط قيام مي كنند كه حداقل، قانون طلايي «آنچه را كه بر خود نمي پسندي بر ديگران مپسند» رعايت كنند. رعايت اين قانون مستلزم وجود الگوي «خليفه الّه» و «انسان نوراني» است كه خود نور است و مظهر عد ل و سرچشمه عد ل و از اين جهت، مرد م را به عد ل و ارزش هاي اجتماعي ديگر هدايت مي كند و مصاديق مبهم مفهوم روشن عد ل را با رفتار عملي خود به آنها نشان مي د هد. «خليفه اللّه» كه انسان نوراني است، به يقين حقوق د يگران را رعايت و از آنان حمايت مي كند و مرد م نيز وظيفه دارند كه با سر مشق قرار داد ن انسان كامل و رهبر الهي، عدالت را برپا دارند. بنابر اين، برپا داشتن عدالت در نظام اجتماعي- فرهنگي يك هد ف متوسط ارسال رسولان است و «هد ف نهايي» همان نوراني شد ن انسان و توسعه معنويات است. بد يهي است كه هر مقدار «انسان كامل» و «رهبر الهي» از لحاظ مظهريت علم و قدرت و عدل خداوند در سطح بالاتر و كامل تري باشد و منابع و امكانات طبيعي، تكنولوژيك و انساني برتر و بيشتري در اختيارش باشد، در تحقق عدالت و محو ظلم توفيق بيشتري خواهد داشت. از اين رو عدالت به معناي واقعي آن، زماني در سطح جهان تحقق مي يابد كه امام زمان(عج) از پرده غيب به در آيد و جهان را نوراني كند.

ج. وجه اجتماعي عدالت خداوند
 

توحيد به «مالكيت تام خداوند» اشاره دارد و اينكه فقط او مالك تام و تمام و مستقل بالذات است، و لاغير. نبوت و امامت نياز به ايجاد نظام اجتماعي- فرهنگي عاد لانه اشاره دارد و اينكه خداوند همه مرد م را جانشين خود در زمين و در عين حال، امانتدار و مسؤول قرار داد ه است. انسان بايد عدالت را به پا دارند و اين مسئوليت كل جوامع بشري در خلافت عمومي شان از جانب خداست. پرسشي كه اينجا مطرح مي شود آن است كه وجه اجتماعي عدالت خداوند به چه معناست؟
عدل بد ين معناست كه اين مالك يگانه به خاطر عدالتش هيچ يك از افراد را بر ديگري ترجيح نمي د هد و حق گروهي را به گروه ديگر نمي بخشد بلكه همه آحاد جامعه از شايستگي جانشيني خداوند بر نعمت ها و ثروت هاي خدا داد ه برخوردارند. (17)
بنابر اين اصل ايجاد فرصت هاي برابر- عد م تبعيض و ايجاد فضاي رقابت برابر- از جانب خداوند متعال صورت گرفته است. منابعي را كه خداوند به اين جهان ارزاني داشته است، نامحدود نيست اما براي تامين رفاه تمامي افراد انسان ها كافي است؛ البته در صورتي كه اين امكانات به صورت كارا و عا دلانه مورد استفاده قرار گيرند اين وضعيت رخ مي د هد. هر فرد نيز در انتخاب راه هاي گوناگون استفاد ه از اين منابع آزاد است. او تنها كسي نيست كه به جانشيني انتخاب شد ه است، بلكه ميليون ها انسان ديگر نيز وجود دارند كه همگي آنها جانشيناني همچون او هستند وهمگي در انسانيت، برابر با او هستند. يكي از آزمايش هاي حقيقي كه پيش روي هر انساني است، استفاد ه «كارا» و «عادلانه» از منابعي كه خداوند ارزاني داشته، است. اين استفاد ه بايد به گونه اي باشد كه رفاه همگان را فراهم سازد. چنين امري تنها هنگامي تحقق مي يابد كه با توجه به عنصر مسئوليت و مطابق با محدوديت هايي كه هدايت الهي و اهداف دين و مذ هب آن را تعيين كرد ه اند، منابع مورد استفاده قرار گيرد.

د. مسئوليت اقتصادي انسان و جامعه
 

سه مفهوم «مالكيت تام خداوند»، «تعادل هدايت شوند ه» و «وجه اجتماعي عدالت خداوند» مفهوم «خلافت و جانشيني مسؤولانه» را ايجاد كرد ه اند. اين مفهوم، آثار و نتايجي را در اقتصاد و هماهنگي بين رشد اقتصادي و عدالت توزيعي به ارمغان مي آورد. اثبات و درك اصل «مالكيت تام خداوند» بر نظام هستي از جمله بر انسان روشن مي سازد كه انسان چه نقشي در زمين، به لحاظ ارتباط باثروت دارد. قاعد ه عقلي مي گويد: «اگر كسي بخواهد در ملك ديگران تصرف كند، بايد از مالك اجازه بگيرد وگرنه حق تصرف در مال او را ندارد. حتي اگر آن شيء به صورت امانت نزد او باشد، بايد اجازه امانت د هند ه را به دست آورد». بنابر اين اگر ثابت شود كه هويت و عمل انسان، اشياء و حيوانات و گياهان تحت اختيار خداوند است، هر نوع تصرف و ارتباطي كه انسان مي خواهد با نفس و انواع نقش هاي ارتباطي اش با خود و طبيعت داشته باشد، بايد مقارن با رضايت ملك مطلق هستي باشد. در اين صورت، انسان ها در بهره برداري همراه با امانت از منابع ثروت، خليفه خداوند هستند:
«آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُّسْتَخْلَفِينَ فِيهِ» (18)
و از آنچه شما را جانشين و نمايند ه [خود] در آن قرار داد ه، انفاق كنيد.
«وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ» (19)
و چيزي از مال خدا را كه به شما داد ه است، به آنان بد هيد.
اين جانشيني در دو مرحله جمعي و فردي يا در دو سطح كلان و خرد صورت مي پذيرد:
1. مرحله جمعي جانشيني يا سطح كلان خلافت اقتصادي كه شامل عدالت در توزيع ثروت و عدالت در حفظ و گسترش ثروت است.
2. مرحله فردي جانشيني يا سطح خرد خلافت اقتصادي كه لازم است دو اصل «لا ضرر» و «امانتداري» در آن رعايت شود.
سطح كلان خلافت اقتصادي: جامعه، به مثابه يك كل، جانشين خدا در ثروت است. خداوند مي فرمايد:
«وَلاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً» (20)
اين آيه كريمه از اموال سفيهان بحث مي كند و جامعه را نهي مي كند كه اموال مالكان سفيه را در اختيارشان قرار د هد و اموال را به جامعه نسبت مي د هد و اين نكته اعلام مي دارد كه در اين دنيا اموال براي اقامه زند گي جمعي و تداوم حيات طيبه و تحقق اهداف الهي جانشيني انسان بر زمين قرار داد ه است و چون سفيه صلاحيت تحقق اين اهداف را ندارد، بنابر اين، خداوند جامعه اي را كه مسئول و متعهد به آرمان هاي الهي است، از قرار داد ن اين اموال در دست سفيهان منع مي كند. (21)از سوي ديگر، ملاحظه مي كنيم كه قرآن كريم و فقه اسلامي بر تمامي ثروت هاي طبيعي كه مسلمانان از كفار به دست مي آورند، نام فيء مي گذارد و مالكيت عمومي براي اش اعتبار مي كند. فيء واژه اي است كه به معناي «برگشت شيء به اصل و مبداش» است. يعني تمامي اين ثروت هاي عمومي در اصل متعلق به جامعه است و اين جانشيني از جانب خداوند تبارك و تعالي به جامعه واگذار شد ه است. اين مساله افزون بر اثبات حق آنان در ثروت هاي طبيعي و خدادادي، مسؤوليت ها و تكاليفي را نيز براي آنان ثابت مي كند. قرآن كريم به اين مسؤوليت ها اشاره مي كند:
«اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَكُمُ الأَنْهَارَ * وَسَخَّر لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَآئِبَينَ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ * وَآتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ.» (22)
اين نص قرآن شريف بعد از تاكيد بر جانشين كرد ن خداوند انسان را بر ثروت هاي طبيعت و تمامي نعمت هاي فراوان خدادادي به دو نوع انحراف از اين مقام جانشيني اشاره مي كند: يك، ستم و دوم، ناسپاسي. ستم به معناي توزيع بد و عد م دسترسي مساوي اين نعمت ها بر آحاد جامعه است- يعني ستم و ظلم برخي افراد جامعه نسبت به برخي ديگر- و ناسپاسي نعمت به معناي كوتاهي جامعه در بهره برداري بهينه و كامل از تمامي منابعي است كه خداوند به آنها بر بشر تفضل كرد ه است؛ يعني توقف از ابداع و ابتكار به معناي توقف در سير به سوي خداي متعال خلاق مبدع مبتكر است و اين ستم و ظلم خود جامعه است. (23)
سطح كلان خلافت اقتصادي: بد ين ترتيب، مسؤوليت جامعه و تعهد جانشينان خداوند در زمينبه عنوان يك كل در سطح كلان دو چيز است:
1. عدالت در توزيع ثروت؛ يعني در ثروتي كه امانت الهي است، تصرفي صورت نگيرد كه با خلافت عمومي جامعه و حقوق آن متعارض باشد. اين مسؤوليت جامعه را، امروزه، عدالت توزيعي يا عدالت اجتماعي يا برابري گويند.
2. عدالت در حفظ گسترش ثروت؛ بد ين ترتيب كه تمام تلاش و استعداد جامعه بايد در بهره برداري از طبيعت و آباد كرد ن زمين و توسعه نعمت ها صرف شود.(24) نتيجه اين تلاش اقتصادي كلان، رشد اقتصادي و افزايش درآمد سرانه خواهد بود.
سطح خرد خلافت اقتصادي: افراد در جايگاه آحاد جامعه، جانشين خدا در ثروت مي شوند؛ ولي اين جانشيني و مالكيت خصوصي، مقيد به اين است كه با خلافت عمومي جامعه و مالكيت عمومي يا خصوصي ديگر افراد جامعه معارض نباشد؛ زيرا افراد در برابر خدا و جامعه مسؤولند و بر اساس دو اصل لاضرر و لاضرار في الاسلام و اداء الامانات به حفظ، نگهداري، رشد و گسترش اموال ملزم هستند.(25)
بنابر اين، مسؤوليت اقتصادي افراد و بنگاه هاي جانشين خداوند گسترش كارايي هاي اقتصادي خرد(26) است. اين مسؤوليت بايد همراه با حفظ امانت الهي- بهره برداري در چهارچوب شرع- و زيان نرساند ن به ديگران و طبيعت انجام گيرد. نتيجه اين مسؤوليت نيز افزايش درآمد سرانه، حفظ محيط زيست و توليد و مصرف كالاهاي مجاز است.

عقلانيت ارزشي و توسعه عادلانه
 

در اسلام، با سطح ديگري از عقلانيت نيز مواجه ايم كه به آن عقلانيت ارزشي گويند. در اين سطح، به مباحث اخلاقي مرتبط با رشد عا دلانه مي پردازيم. به نظر مي رسد ارزش هاي مرتبط با رشد عادلانه اسلامي در يك نظام اجتماعي- فرهنگي اسلامي و در ميان امت اسلامي نهادينه مي گردد و موجبات تعالي اخلاقي آحاد جامعه در زمينه هايي همچون ايجاد رشد اقتصادي پايدار، كاهش نابرابري، حذ ف فقر و... را فراهم مي آورد. ذيلا به اين گروه از ارزش ها اشاره مي شود:

الف. تعادل بين دنيا و آخرت
 

اسلام ضمن رسميت بخشيد ن به لذايذ و منافع آدمي، او را به نوعي تعادل در ملاحظات ناظر به «دنيا- آخرت» دعوت كرد ه است و به ابعاد وسيع تري از «خود» و «سود» توجه مي د هد. (27)
اسلام از انسان نمي خواهد كه به سود خود و به منافع خويش بي توجه باشد يا خود را فداي لذايذ ديگران كند يا از لذايذ و نعمات الهي محروم بماند؛ اما به عقلانيتي دعوت مي كند كه در آن، تعريف «خود»- انسان- و لذا تعريف «سود و ضرر»، تغيير مي كند، آنگاه انفاق، تقوا و... به «سود» آد مي و لذا رفتاري كاملا عاقلانه است. به عبارت ديگر، دستگاه «هزينه- سود» به قوت خود باقي است، با اين تفاوت كه د قيق تر، كلان تر و جامع تر مي شود زيرا «سود و ضرر» يك «موجود جاودانه» كه داراي روح الهي و اختيار و مسؤوليت است با سود و ضرر يك «فنومن» مادي و بد ن طبيعي كه كليه محاسباتش را بايد به دوره اي حداكثر چند د هه اي معطوف نمود، متفاوت است بلكه احتمالا متضاد نيز هست. (28) از اين جهت كه انسان طبيعي و مادي براي خود خلود نسبي قائل است و به حيات جاويد معتقد نيست. طبعا عاقلانه آن است كه ذيل چنين برداشتي تا آنجايي كه مي تواند از زند گي زود گذر- چه به لحاظ كيفي و چه به لحاظ كمي- حداكثر بهره برداري را بكند.
در سطح كلان و درون نظام هاي اجتماعي- فرهنگي، اين نگرش مادي در تار و پود تمامي خرد ه نظام هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي نفوذ مي كند و ثروت اندوزي، هد ف تمامي شاغلان اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي مي شود. در چنين رويكردي، از آنجا كه عرصه منافع مولد و با ارزش، محدود و نيازهاي انسان هاي طبيعي نامحدود است، انسان خوشبخت، كسي قلمداد مي شود كه به حداكثر منابع مولد و با ارزش دست يابد؛ هر چند اين دستيابي به ضرر ديگران تمام شود.
در نقطه مقابل اين د يد گاه، اسلام انباشت و ذخيره سازي ثروت را به مثابه هد في اصيل محكوم ساخته است و هر گونه نقش ثروت را در جاودانگي انسان و هويت بخشي به وجود او نفي كرد ه است. قرآن كريم در سوره همزه مي فرمايد:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ * الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ * يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ * كَلَّا لَيُنبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ * نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ * إِنَّهَا عَلَيْهِم مُّؤْصَدَةٌ * فِي عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ » (29)
و در سوره تكاثر مي فرمايد:
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ * كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ * ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ » (30)
آيه كنز نيز مي فرمايد:
« وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ * يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ » (31)
اسلام فقط به رد و محكوميت ارزش هاي مادي و جاهلي نظام هاي اجتماعي- فرهنگي در مورد حيات اكتفا نكرد ه است بلكه به جاي آنها ارزش هايي را نشاند ه است كه سعادت و جاودانگي انسان را تامين مي كنند. خداي سبحان مي فرمايد:
«تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ» (32)
در اين آيه، به جاي حداكثر كرد ن مال و جاودان شد ن نسبي توسط ثروت، خداوند سبحان عمل بهتر را آرمان برتر قرار داد ه است و جوامع بشري را كه انبيا و اولياي الهي متولي تربيت شان هستند، به رقابت در پيمود ن اين هد ف و سبقت گرفتن از يكد يگر در كار يك تشويق و ترغيب نمود ه است:
« إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ * عَلَى الْأَرَائِكِ يَنظُرُونَ * تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ * يُسْقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُومٍ * خِتَامُهُ مِسْكٌ وَفِي ذَلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ. » (33)
براي اينكه اين هد ف حد يد بر پايه اي واقعي استوار شود، اسلام ديد گاهي ارائه مي د هد كه مطابق آن بر جاودانگي عمل به جاي جاودانگي مال و ثروت تاكيد مي شود. به اين ترتيب، اسلام در انسان اين آگاهي را به وجود مي آورد كه جاودانگي و بقايش به كار نيك وابسته است، نه به ذخيره سازي مال و كنز ثروت. در واقع اسلام مفهوم «كار در راه خدا» (34) را پيشنهاد مي د هد. قرآن كريم در اين باره موارد فراواني را بيان مي فرمايد كه ما به چند آيه بسند ه مي كنيم:
« وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ » (35)
« مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا » (36)
« إِن تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ » (37)
« مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ » (38)
به اين ترتيب، هنگامي كه ديد گاه انسان تغيير كرد، عواطف او نسبت به د يگران و تعهد و مسؤوليتش نسبت به جامعه مورد علاقه اش بسيار وسيع و عميق مي شود. آنگاه، گرد آوري مال و ثروت و انجام همه كارهاي درآمد زا، هنگامي برايش معنا دار مي شود كه به مثابه كارهاي نيك مورد عنايت خداوند باشد. اين نگرش جد يد، نه تنها موجب عمق سرمايه اجتماعي در هر جامعه مي شود بلكه تمامي سرمايه ها، از جمله سرمايه اقتصادي، را فزايند ه مي كند. (قرآن كريم از مؤمنان انتظار دارد كه هم اندازه با ده نفر از افراد طبيعي و غير مؤمن توان كار و جهاد داشته باشند.(39))
به هر تقدير، اين نگاه جديد به تعادل بين دنيا و آخرت و تعهدي كه ايجاد مي شود، نتيجه اعتقاد به معاد و جهاني گسترد ه است كه موجب مي شود هد ف بشر از گردآوري ثروت به نفي تكاثر و نفي زياد ه طلبي و سبقت در انجام اعمال صالح و شايسته بينجامد. اين انقلاب عظيم در تصور اهداف و ارزشگذاري آنها، به انقلاب عظيمي در ابزارها و الگوهاي زند گي اقتصادي و برنامه ريزي جمعي منجر مي شود. (40)

ب. ارزش كار و سرمايه
 

يكي از ارزش هاي مهم ذاتي فردي و جمعي اسلامي كه از جنبه تسخير و تصرف و د گرگوني در طبيعت معرفي شد ه است، ترغيب به كار و توليد و آباداني، صنعتگري و رشد تنولوژي و ترغيب در بازرگاني و به طور كلي تشويق به فعاليت براي كسب و كار و ايجاد رفاه براي خود، خانواد ه، همسايگان و ديگر هم نوعان و هم كيشان است. از ديد گا ه اسلام، كار اقتصادي افزون بر كسب درآمد و رفع نياز كه باعث رغبت مؤمن به آن مي شود، ارزش ذاتي نيز دارد و اين مرتبه بالاتر از انجام كار براي كسب درآمد و ثروت است.
اسلام كار را عبادت مي داند: عبادت اگر هفتاد جزء داشته باشد، برترين جزئش، كسب و كار حلال است. اولياي دين، ترك تلاش و كار را عامل بي خردي و بي اعتباري و پيروي از دستور شيطان دانسته اند. امام صادق(ع) از وضعيت عمر بن مسلم پرسيد. گفتند حالش خوب است؛ ولي تجارت را رها ساخته است. امام سه بار فرمود: «اين كار شيطان است.» مگر نمي دانيد كه پيامبر بار كارواني را كه از شام آمد ه بود، خريد و به مقداري كه بد هي خود را بپردازد و به خويشان او برسد، سود برد. خداوند مي فرمايد:
«رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ» (41)
مفسران ناآگاه مي گويند: افراد مذ كور در آيه، تجارت نمي كردند. آنها دروغ مي گويند. مؤمنان تجارت مي كردند؛ ولي نماز را در وقت آن بجا مي آورد ند و اين بهتر از كسي است كه تجارت نمي كند و فقط نماز مي خواند. (42) در روايات متعددي، بي كاري اختياري، مبغوض خداوند شمرد ه و به شدت از آن نهي شد ه است. از امير مؤمنان(ع) نقل شد ه كه فرمود: آن گاه كه اشيا به صورت جفت قرار گرفتند، تنبلي و ناتواني با هم همراه شد ند و فقر نتيجه آن دو شد. روايات در اين زمينه فراوان است، از جمله اينكه امامان(ع) از دعا براي طلب روزي براي فردي كه كار نمي كرد، خود داري مي كرد ند و مي فرمودند: «دعاي چنين كسي مستجاب نمي شود.» (43)
همان طور كه اسلام در مقابل ايد ه بيكار ماند ن برخي از ثروت هاي طبيعي و ركود برخي از اموال و عقب نشيني آنها از محدود ه بهره برداري ايستاد گي كرد ه است، از به كار گيري نيروهاي طبيعت و ثروت هاي طبيعي براي توليد و در مسير خد مت به انسان حمايت كرد ه است. در واقع اسلام ايد ه بيكاري يا رها كرد ن برخي از منابع طبيعت يا ثروت هاي طبيعي را نوعي جحود و كفران نعمت كه خداوند با اعطاي آن بر مامنت نهاد ه است، دانسته است. امام صادق(ع) مي فرمايند:
«بد ترين چيزي كه شخصي بر جاي مي گذارد مال راكد است، راوي سؤال مي كند پس با آن چه كار كند؟ امام(ع) مي فرمايند: آن را در ساختن بنايي، بستاني يا خانه اي سرمايه گذاري كند.» (44)
محمد بن غزافر از پدرش نقل مي كند: روزي امام صادق(ع) 700 دينار به من داد و گفت: يا غزافر، اين دينارها را در كار بينداز [سرمايه گذاري كن]. سپس فرمود: من اين كار را به خاطر داشتن حرص و طمع در مال انجام نمي د هم، لكن دوست دارم خداوند ببيند كه من مال را راكد نگه نداشته و در معرض استفاد ه و سود برد ن قرار داد ه ام. غزافر مي گويد از طريق آن مال صد دينار سود برد م، به امام صادق(ع) در حال طواف گفتم: فدايت شوم، خداوند صد دينار از آن مال روزي داد ه، پس امام(ع) فرمودند: آنها را ضميمه سرمايه ام بگردان.
در روايت ديگر تقريبا به همين مضمون امام صادق(ع) هزار و هفتصد دينار در اختيار فردي قرار مي د هند كه با آن به تجارت بپردازد. در آن روايت هم مي فرمايند: من رغبتي به سود آن ندارم، اگر چه سود امر مرغوب و خوشايند ي است، لكن دوست دارم كه خداوند ببيند من آن مال را در معرض فايد ه و سود قرار داد ه ام. (45)
رشد اقتصادي و آبادي زمين، مطلوب خداوند و وظيفه انساني است. قرآن در اين باره مي فرمايد: « هو انشاكم من الارض و استعمركم فيها فاستغفروه ثم توبوا إليه آن ربي قريب مجيب»
حضرت علي(ع) با استناد به اين آيه، به ضرورت رشد و عمران زمين- به مثابه فضاي فعاليت هاي اقتصادي و تامين نيازهاي بشريت مي پردازد و مي فرمايد:
خداوند در اين آيه به مرد مان فرمان آباد كرد ن زمين را داد ه است تا زند گي آنان از محصولات زمين و از دانه ها و ميوه ها و نظاير اينها- كه خداوند آنها را وسيله معيشت آفريد گان خود قرار داد ه است- تامين گردد. (46)
اصل رشد را مي توان به طور صريح از خلال اجراي آن در عهد دولت اسلامي و در آموزه هاي رسمي اسلامي كه تاريخ تاكنون برخي از آنها را براي ما حفظ كرد ه است، دريافت. برخي از آن آموزه ها برنامه اي است كه امير المؤمنان علي(ع) براي حاكمش در مصر، محمد بن ابي بكر تعيين كرد و او را به اجراي آن فرمان داد.
اي بند گان خدا، تقوي پيشگان به خير و دنيا و آخرت رسيد ند. با اهل دنيا در امور دنيا شركت كرد ند، اما اهل دنيا با آنان در امور آخرت مشاركت نكردند. خداوند از دنيا به مقدار كفايت و نيازشان در اختيار آنها قرار داد. خداوند فرموده است: بگو: « چه كسي زينت هاي الهي را كه براي بند گان خود آفريد ه و روزي هاي پاكيزه را حرام كرد ه است؟! بگو: اينها در زند گي دنيا، براي كساني است كه ايمان آورد ه اند؛ (اگر چه ديگران نيز با آنها مشاركت دارند؛ ولي) در قيامت، خالص (براي مؤمنان) خواهد بود. اين گونه آيات (خود) را براي كساني كه آگاهند شرح مي هيم!»... لذت دنيا را مانند ديگر مردمان درك كردند و حال آنكه ايشان فردا همسايگان خدايند كه هر چه از او بخواهند به آنان مي د هد و هيچ خواهش آنان را رد نمي كند و در هيچ يك از كامجويي هاي شان كم نمي گذارد. پس اي بند گان خدا، هر خردمندي به اين مقام مشتاق و براي رسيد ن به اين هدف تقوي پيشه مي كند... (48)
اين نامه، آشكارا نشان مي د هد رفاه مادي كه نتيجه رشد توليد و حداكثر بهره برداري از طبيعت است، در عداد اهدافي قرار مي گيرد كه جامعه متقين براي آن تلاش مي كنند. اين هد ف در راستاي باورهاي بنياد ين مسلمين به ثروت سازي و كارايي اقتصادي كلان و خردي است كه قبلا در مبحث عقلانيت بنيادي بيان شد. البته اين هد ف در چهارچوب مكتب معنادار است و با حدود مكتبي تعيين مي شود، همان طور كه قرآن كريم بر اين نكته تاكيد دارد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ» (49)
بنابر اين كار و فعاليت روي طبيعت نه تنها امري مطلوب و مورد رغبت است، بلكه مسؤوليتي عظيم است كه بدون آن انسان نمي تواند وظيفه جانشيني خود را در روي زمين به انجام رساند. البته بهره برداري از طبيعت بايستي به نحو صحيح و مناسب با احتياج ها و به دور از هر گونه ظلم و بهره كشي از ديگر انسان ها صورت گيرد تا در اثر افزايش توليد و درآمد و كاهش هزينه هاي اجتماعي ناشي از عد م تخريب طبيعت و عد م بهره كشي از ديگران، بركت و خير كثير به فرد و جامعه با تقوا اعطا شود. (50) در واقع، همان طور كه در بخش عقلانيت بنيادي گفته شد، رشد اقتصادي پايدار و متعادل از تكاليف انسان به صورت جمعي (جامعه) است؛ در غير اين صورت، ناسپاسي و كفران نعمت هاي خدادادي تحقق مي يابد كه خود خلاف مقتضاي عدالت در حفظ و گسترش ثروت است.
شدت علاقه اسلام به رشد توليد و افزايش ثروت، موجب برتري مخارج توليدي بر مخارج مصرفي شد ه است، همان طور كه در نصوص نقل شده از پيامبر (ص) و ائمه(ع) آمد ه است كه از فروش مستغلات و دارايي غير منقول و خانه و تلف كرد ن پول آن در مصرف نهي كرد ه اند. (51)
البته، افزايش ثروت، هدف اصيل در اسلام نيست، هر چند كه يكي از اهدافش است. اسلام به افزايش ثروت به شكلي جدا از توزيع و بر اساس ثروت كلي نگاه نمي كند. مشكل و بحران اقتصادي ناشي از كمبود توليد نمي باشد تا اينكه چاره بنيادي آن به رشد مجموع ثروت كلي باشد. اسلام به ثروت، به چشم وسيله و هد ف طريق نگاه مي كند؛ يعني هد ف از آن بايد افزايش رفاه عمومي مرد م باشد. به نحوي كه شرايط زند گي با كرامت، برادرانه و عادلانه براي همگان فراهم شود و انسان ها براي توسعه معنويت فارغ بال باشند. در اين صورت، انباشت ثروت و افزايش رشد اقتصادي و درآمد ملي ارزشي در كنار ارزش هاي ديگر است و ياري كنند ه خوبي جهت دستيابي به آخرت مي باشد. امام صادق(ع) مي فرمايد:
كسي كه به انباشت ثروت از طرق مشروع علاقه ندارد تا با آن آبرويش را حفظ كند و قرض را پرداخت كند و به خويشاوندانش كمك كند، بي خير است. (52)
شخصي به امام صادق (ع) عرض كرد:
قسم به خدا ما طالب دنيا هستيم و دوست داريم كه از آن داشته باشيم. امام(ع) به او فرمود: دوست داري با دنيا چكار كني؟ گفت: سودش به من و خانواد ه ام برسد. با آن صله رحم و كمك رساني مالي انجام د هم، حج و عمره بجا آورم. امام(ع) به او فرمود: اين دنيا طلبي نيست [بلكه] آخرت طلبي است. (53)
به اين ترتيب، انباشت ثروت هنگامي كه با اعتدال و رعايت حلال و حرام خداوند همراه باشد، نه تنها ضد ارزش نيست، بلكه ارزشي در كنار ديگر ارزش ها، مانند دعا و نماز، بلكه از مهم ترين اجزاي عبادت شمرد ه مي شود. اما اگر دنيا پرستي، مصرف پرستي و انباشت ثروت هد ف نهايي انسان گردد، در آن صورت، به آخرتش ضرر مي رسد، (54) و از خدا دور مي شود. (55) امام صادق(ع) مي فرمايد:
منشا هر خطا و اشتباهي حب دنيا است. (56)
براي رفع مشكل دنيا پرستي و جهت متعادل شد ن در زند گي مي بايست زهد ورزيد. امير المؤمنان علي(ع) در اين باره مي فرمايد:
بهترين خصلتي كه ياري كنند ه بر دين است، زهد در دنيا است. (57)
ايشان درباره زهد مي فرمايند:
تمام زهد در ميان دو جمله از قرآن است. خداوند سبحان مي فرمايد: «اين براي آن است كه به سبب آنچه از دست داد ه ايد، غمگين نشويد و به آنچه خدا به شما داد ه است، دل بسته و مغرور نباشيد»؛ بنابر اين، هر كس بر گذشته تاسف نخورد و به آنچه به او رو مي آورد، دلبسته نشود، زاهد است. (58)

ج. ايمان، محبت و انصاف: عناصر هويت ساز جامعه اسلامي
 

فعاليت هاي انسان علاوه بر رفتارهاي فردي، شامل سلسله ارتباط هاي او با د يگر انسان ها نيز مي شود. انسان به دليل آنكه به تنهايي نمي تواند نيازهاي خود را رفع كند، به برقراري ارتباط با ديگران اقدام مي كند. تمايل او به رفع نيازهايش از يك طرف و ميل به تعالي و كمال از طرف ديگر، دو انگيزه قدرتمندي هستند كه او را به برقراري ارتباط در سطوح مختلف بر مي انگيزد. اسلام ضمن دعوت از مرد م به حضور در اجتماع و پرهيز از غيبت اجتماعي در بسياري از احكام عبادي و اجتماعي مانند برپايي نماز جماعت و جمعه، امر به معروف و نهي از منكر، جهاد، مواسات، اهتمام به امور مسلمانان و... هد ف اين حضور اجتماعي را اجراي عدالت و رعايت حقوق مرد م، اعم از پيامبر(ص)، امام(ع)، دانشمندان رباني و رهبران الهي، پدر و مادر، همسر و فرزندان، مومنين، فقرا و همه انسان هاي ديگر و حتي رعايت حقوق سرزمين ها و چهار پايان مي داند و بر اين نكته تاكيد مي كند كه راه رسيد ن به تقوا، اجراي عدالت است. (60)
حضرت علي(ع) نيز مي فرمايد:
خداوند سبحان رعايت حقوق بند گانش را مقدمه اي براي رعايت حقوق خودش قرار داد. پس هر كه به اداي حقوق بند گان خدا قيام كند، اين عمل منجر به قيام به اداي حقوق خدا خواهد شد.» (61)
بنابر اين، نزد يك ترين راه رسيد ن به خدا (تقوا) در جامعه، اجراي عدالت و رعايت حقوق است. اما رعايت حقوق ديگران بدون پرورش روحيه ديگر خواهي در سايه كمالات و فضايلي از قبيل محبت و دوستي، ايثار و فداكاري، عفو و گذشت، بذل و بخشش، تعاون و همكاري، دلسوزي و غمگساري و به طور كلي تقد م غير بر خود، به دست نمي آيد. از اين رو در تعاليم اسلامي، محبت و عاطفه (پيرامون محور حق) از اركان ايمان و لازمه رشد و تقويت ايمان معرفي و بر ايجاد الفت بين مومنين و پيدايش پيوند قلبي بر اساس مهر و محبت تاكيد فراوان شد ه است. البته محبت، برادري و تعاون در صورتي از استحكام برخوردار است كه مبناي مستحكم و ثابتي داشته باشد. اين امر بدون توجه به عالمي برتر و گذشت از نيازهاي مقطعي امكان پذير نيست.
حضرت علي(ع) مي فرمايد:
كسي كه براي خدا، اخوت و برادري و دوستي اختيار كند، سود مي برد و كسي كه براي دنيا، دوستي كند، زيان مي برد.(62)
بد ين ترتيب، ايمان به خدا، ايجاد محبت و برادري و روحيه انصاف در فرد از ارزش هاي اخلاقي اجتماعي اسلام است. توسعه و تحكيم برادري اسلامي و تعاون عمومي بين همه مرد م در جامعه اسلامي از عناصر هويت ساز «امت اسلامي» است. اسلام ديني است كه بر اساس عدالت و محبت به خدا، براي فرد و جامعه هويتي معنوي مي آفريند. برادري و تعاون به يكد يگر در اسلام بر اساس محبت مرد م نسبت به يكد يگر شكل مي گيرد. عنصر محبت يكي از عناصر اصلي برنامه تكاملي اسلام است. عنصر محبت تا آنجا در تحقيق برنامه هايي كه اسلام براي پيشرفت جامعه انساني پيش بيني كرد ه موثر است كه امام باقر(ع) دين اسلام را چيزي جز محبت نمي داند و مي فرمايد:
هل الدين الا الحب (63)
آيا دين، جز محبت است؟
خدايي كه قرآن كريم به مردم معرفي مي كند، خدايي است مهربان و دوستدار مردم؛
انّ ربي رحيم ودود (64)
و هو الغفور الودود (65)
خداوند آيين اسلام را كه دين همه انبياي الهي است، بر پايه هاي محبت خود استوار كرد ه است. امام علي(ع) درباره استقرار اسلام بر محبت خدا مي فرمايد:
وانگهي اين اسلام، آيين خدا است كه آن را براي خود برگزيد و بر ديد ه اش پروريد و بهترين آفريد گان خود را ويژه [ابلاغ] آن گرداند و ستون هايش را بر محبت خود، استوار كرد. (66)
از سوي ديگر، اساس دينداري، عشق و مودت مرد م نسبت به معصومين(ع) قرار داد ه شد ه است. رسول خدا(ص) مي فرمايد:
هر چيزي را بنيادي است و بنياد دين، دوستي ما اهل بيت است. (67)
اهل بيت عصمت و طهارت، براي اينكه مرد م با شيريني محبت، زند گي را شيرين كنند و از بركات اين نعمت بزرگ الهي بهره مند شوند، با جملاتي زيبا، رسا و به ياد ماند ني، راس العقل (68)، اول العقل (69)، آن را توصيف كرد ه اند و مرد م را به دوستي، محبت و الفت نسبت به يكد يگر و افزايش «خويشاوندان محبتي» (70) تشويق كرد ه اند. يعني عقلانيت اقتضا دارد كه با مرد م، دوستي كرد.
در مقابل محبت، عداوت است كه نه تنها مانع پيشرفت جامعه در زمينه هاي گوناگون است، بلكه در مورد بهره برداري از امكانات موجود نيز پيشگيري مي كند و همبستگي ملي را تضعيف و اقتدار نظام اجتماعي- فرهنگي را از بين مي برد. از اين جهت، اسلام به عنوان ديني كه خود را بر پايه محبت استوار مي داند، عداوت را ضد دين (71) معرفي مي كند، چنان كه پيامبر اكرم(ص) فرموده اند:
بد ترين مرد م، كساني هستند كه دشمن مرد م اند و مرد م، دشمن آنها. (72)
از ديد گاه اسلام، ريشه اين دشمني كه موجب سقوط جوامع مي گردد، خودخواهي انسان ها است و اگر اين اصل ترين فتنه ها علاج شود، عداوت جاي خود را به محبت مي د هد و جامعه بشري، طعم شيرين محبت را خواهد چشيد. علاج خودخواهي، خداخواهي است. تا انسان خداخواه نشود از خودخواهي تهي نمي گردد و تا از خود تهي نشود، نمي تواند حقيقتا ديگري را دوست بدارد؛ از اين روي در حديث قدسي آمد ه است:
هر كس كه مي گويد تو را دوست دارم، تو را براي تامين نياز و منفعت خود مي خواهد. تنها خداوند بي نياز است كه انسان را براي انسان مي خواهد، نه براي خود. (73)
بر اين اساس، انسان به هر ميزاني كه از خود تهي باشد و از خدا سرشار، مي تواند ديگران را حقيقتا دوست داشته باشد. در واقع راز تاكيد اسلام بر دوستي براي خدا آشكار مي شود. چه آنكه تنها كساني واقعا انسان ها را دوست دارند و هوادار واقعي مرد م اند كه محبت آنها براي خدا و خدايي باشد. متون اصلي در اسلام تاكيد دارند كه تنها دوستي هايي كه بر پايه دين و براي خدا باشد، تداوم خواهد يافت و دوستي هايي كه بر پايه خودخواهي و منافع شخصي باشد، دير يا زود، به دشمني تبديل خواهد شد:
الاخلاء يومئد بعضهم لبعض عدو الا المتقين (74)
اسلام براي آنكه نظام اجتماعي- فرهنگي از شيريني و بركات نعمت محبت بهره برداري مي كند و از خطرها و آفات عداوت و دشمني مصون بماند، تنها به بيان ارزش ها از طريق توصيه هاي اخلاقي، موعظه ها و ارتباط هاي چهره به چهره بسند ه نكرد ه است، بلكه با برنامه ها و احكام الزامي و استحبابي خود از طريق مراحل مختلف امر به معروف و نهي از منكر اين مهم را در حد ظرفيت نظام به اجرا در مي آورد.
آيات و روايات بسياري بر اين نكته تاكيد دارند كه، پس از واجب بود ن محبت اهل بيت عصمت و طهارت(ع)، اقشار (مومنان، دانشمندان، عاقلان، نيك خواهان، نيكان، راهنمايان به سوي خير، يادآوران خدا، فقيران، زنان، زن و شوهر نسبت به هم، كود كان، فرزند، همسايه، كسي كه با تو دشمني نمي كند، دوست پدر و...) شايسته برخورداري گسترد ه از محبت هستند. بايسته است كه با استفاد ه از نهاد هاي سنتي (76) ابراز محبت و ارتقاي آن و همچنين ابداع نهاد هاي جديد (77) توزيع عاطفه ها و كارها پديد آورند ه محبت و تعميق آن در سطح جامعه را به عهد ه بگيريم و با توسعه خرد ه نظام اجتماعي كه منشا توليد عاطفه است، بر خرد ه نظام اقتصادي كه منشا توليد ثروت است، تاثير گذاشته و از طريقي خودجوش و مردمي، ثمرات رشد اقتصادي را بين فقيران و اقشار نيازمند توزيع كنيم. طبيعي است كه در اين مسير، اغنيا از مصرف افراطي خود كم مي كنند و مصرف كم فقرا افزايش مي يابد. به تعبير د يگر، در مسير «ايجاد نظم توزيع عاطفه ها» مصرف گرايي افراطي كاهش يافته و «الگوي مصرف حد كفاف» به تدريج به صورت يك ارزش تثبيت مي شود. (78)
به هر تقد ير، سه عنصر ايمان، عدالت و محبت هويت جامعه اسلامي را شكل مي د هند و «امت اسلامي» از طريق توسعه اين سه جزء شكوفا مي شود.

د. عدالت اقتصادي و معيارهاي آن
 

عدالت اقتصادي به معناي فرايند تصميم گيري مبتني بر حقوق طبيعي و فطري، قانون الهي، برابري، برادري عقلانيت و مصلحت است كه در زمينه توليد به «عدالت در حفظ و گسترش ثروت»، يعني رشد اقتصادي پايدار و در زمينه توزيع به عدالت در توزيع ثروت» و در زمينه مصرف يا رفاه اقتصادي يا تقليل كمبود كالاها و خدمات كه هد ف نهايي خرد ه نظام اقتصادي اسلام است به «آموزه كفايت» مي رسد. عدالت اقتصادي متضمن نظم فردي و اجتماعي در حوزه اقتصاد است و اصول اخلاقي را ارائه مي د هد و كه در ساز و كارها و نهاد هاي اقتصادي تجلي يابند. اين ساز و كارها و نهاد ها تعيين مي كنند كه چگونه شخص در زند گي، كار و كسب انجام د هد، وارد قرارداد ها شود، با د يگران كالاها و خدمات را مبادله كند و علاوه بر اين، بنياد مادي مستقلي براي معيشت اقتصادي اش ايجاد كند.
معيارهاي عدالت اقتصادي: اسلام، بر خلاف مكتب هاي سرمايه داري و سوسياليسم، قبل از هر چيز به توزيع برابر فرصت ها و امكانات عمومي و منابع طبيعي ثروت و عد م تبعيض در اين موارد معتقد است. مباني دستيابي به اين ثروت ها نيز، ابتدا، كار و تلاش فرد است. حال اگر كسي به دلايل موجه نتواند از اين ثروت ها و امكانات بهره برداري كند، مبناي نياز و داشتن حق حيات و امنيت در حداقل درآمد معيشتي كاربرد خواهد داشت. بعد از اين نوع از توزيع، كه همراه با نهاد سازي هاي متناسب براي عملياتي كرد ن مسير مشاركت همه در ثروت سازي خواهد بود، مسأله رشد و توزيع كاركردي متناسب با بازار مطرح مي شود. بعد از اين مرحله، اگر سطح رشد درآمدي و ساختار توزيع جامعه به نحوي نباشد كه فقر و نابرابري را كاهش د هد، مسأله توزيع مجدد يا باز توزيع مشكل را كاهش داد ه يا از بين مي برد. در همه اين موارد، نقش دولت و جامعه مومنين متعهد و مسؤول (جامعه مدني اسلامي) براي احقاق حق و حاكميت اصول پنج گانه عدالت اجتماعي (80) و هماهنگي بين امور اقتصادي، بسيار مهم و كليدي است. بنابر اين، معيارهاي عدالت اقتصادي در اسلام، مشاركت، توزيع، باز توزيع يا توزيع مجد د و هماهنگي است.
اصل مشاركت: زند گي اقتصادي انسان ها با داشتن فرصت هاي برابر براي مشاركت در فرايند اقتصادي است كه ساخته مي شود. چنين فرصت هايي هنگامي مي توانند برابر باشند كه امكان شرافت مندانه و دسترسي به مالكيت شخصي نسبت به دارايي هاي مولد فراهم شود.البته اصل مشاركت، نتايج برابر را تضمين نمي كند؛ اما براي هر فردي اين حق را تضمين مي كند تا به عنوان يك كارگر (و از طريق كار)، يا به عنوان يك مالك (و از طريق سرمايه مولد) يا به عنوان كسي كه كار و سرمايه را تركيب مي كند، درآمد ي داشته باشد. در واقع، اصل مشاركت بر اساس نظريه شهيد صدر (ره) در مورد توزيع ثروت قبل از توليد، استخراج شد ه است. بر اساس نظريه توزيع ثروت قبل از توليد، اصل بر همگاني و عمومي بود ن ثروت هاست. در اين چهارچوب، حق تصرف و بهره برداري فردي از اين منابع تابع سه متغير: كار اقتصادي مفيد و توليدي، ايجاد صورت تازه از طبيعت و محدوديت امكان بهره برداري است. ضمنا با همين معيار برابري فرصت ها- به معناي عد م تبعيض و فضاي برابر رقابت- مي توان به برابري امكانات عمومي از قبيل آموزش، بهداشت و سلامت و برابري ميان مناطق كشور اشاره كرد. هنگامي كه تبعيض در حداقل باشد و فضاي برابري براي مسابقه فراهم باشد، مشاركت مرد م بيشتر خواهد بود.
اصل توزيع: اين اصل مي گويد كه افراد بايد از نظام اقتصادي، آن چه را كه در آن سرمايه گذاري كرد ه اند، از طريق كار يا مالكيت سرمايه يا تركيبي از كار و سرمايه، دريافت كنند. اين اصل متضمن ويژگي هاي توزيعي مالكيت خصوصي درون بازار آزاد و باز است. از طريق ويژگي هاي توزيعي مالكيت خصوصي درون بازار آزاد و باز، عدالت توزيعي به طور خودكار با عدالت مشاركتي پيوند مي خورد و منشا درآمد ها سهم واقعي هر عامل- اعم از كار با سرمايه يا تركيبي از اين دو- خواهد بود.
اصل باز توزيع يا توزيع مجدد: ضرورت اين كار از «حق حيات» و «حق امنيت درآمد معيشتي» ناشي مي شود. اعضاي خاصي از جامعه به هيچ وجه نمي توانند حيات خود را از طريق انجام داد ن فعاليت شخصي به تنهايي تامين كنند (هم چون بيماران علاج ناپذير و معلولان، يا كساني كه نمي توانند به تامين زند گي خود ادامه د هند؛ مثل صاحبان مشاغلي كه قبل از موعد ناتوان شد ه اند و نمي توانند به كسب خود ادامه د هند، يا انسان هاي سالخورد ه). از طرف ديگر، جامعه موظف است زند گي آن عد ه از اعضا را كه قادر و مايل به كار هستند، اما بيكارند، از راه درآمد ملي تامين كند. اصل هماهنگي (تعادل هدايت شوند ه و استقامت در مسير معيارهاي سه گانه فوق): اصل هماهنگي كه توسط دولت و بخش پيشتاز مردم تحقق مي يابد، ناهماهنگي و ناكامي در اجراي اصول مشاركت، توزيع و توزيع مجدد را به حداقل مي رساند و تصحيح هاي لازم را براي ترميم نظم اقتصادي درست و متوازن براي همه ايجاد مي كند. اين اصل، در واقع، توازن را براي اجراي حقوق اقتصادي و برابري از طرق گوناگون محقق مي كند. به اين ترتيب، با وجود اصل هماهنگي، هر دو معناي عدالت اجتماعي تحقق مي يابد. اين اصل توسط موانع ناعادلانه براي مشاركت، توسط انحصارها، يا به كارگيري مالكيت براي صدمه زد ن يا استثمار ديگران نقض مي شود. هماهنگي متضاد طمع و حرص است؛ زيرا طمع و حرص سبب محروميت و استثمار ديگران مي شود. اين اصل همچنين با غارت زيست محيطي نقض مي شود، زيرا چنين غارت هايي در نهايت به همه صدمه مي زند. همچنين نهاد هاي نامشروعي چون اسراف، رشوه، ربا و انواع ديگر فساد هاي مالي با اين اصل در تضادند.

عقلانيت رفتاري و توسعه عادلانه
 

همان طور كه در آغاز اين نوشتار آمد، «عقلانيت رفتاري» تمد ن ساز است و موجب توسعه مي شود. از ديد گاه اسلام، عقلانيت رفتاري (ابزاري) بر عقلانيت بنيادي و ارزشي مبتني باشد. عقلانيت رفتاري (ابزاري) متكفل عملياتي است كه فرد و جامعه مسلمان را با حداكثر بازد هي و سرعت به اهداف اعلام شد ه در عقلانيت بنيادي و ارزشي مي رساند. بنابر اين، ويژگي عقلانيت رفتاري (ابزاري) «كارايي و بازد هي» است. با توجه به اين ويژگي اعمالي كه اين خصيصه را تامين نكنند، بايد كنار گذاشته شوند. (لااقل به طور موقت، اگر از اعمالي باشند كه مقدس و ثابت تلقي مي شوند.(81))
در اسلام، فقه (82) به معناي جامع و فراگيرش (83) متكفل عقلانيت رفتاري (ابزاري) فرد و جامعه مسلمان است. احكام وضعي (84) و تكليفي (85) (اخلاقي، عبادي، سياسي، اقتصادي و...) به عنوان مجموعه اي از بايد ها و نبايد هاي (الزامي و غير الزامي) آدمي را با توجه به موانع و امكاناتش به سوي اهداف متعالي اسلام هدايت مي كند. زكات، خمس، حج، نماز، صله رحم و ديگر احكام (اخلاقي، اجتماعي، عبادي، اقتصادي و...) بايد با كيفيتي كه اسلام براي هر يك از آنها بيان كرد ه است، به منزله اهداف جزئي شناخته شوند كه انسان هاي متعبد را به تقوا، توكل، تقويت اراد ه، انصاف و برادري و ديگر اهداف متوسط و متعالي اسلام مي رساند. حرمت ربا، دروغ، رشوه و... و كراهت صرافي و كفن فروشي و ديگر احكام حاوي «نبايد ها» (الزامي و غير الزامي) به اين خاطر هد ف گذاري و جعل شد ه است تا انسان از ياد خدا غافل نشود و به ديگران ستم و در نهايت سقوط نكند. بنابر اين، فقه به مفهوم جامع آن، متكفل عقلانيت رفتاري (ابزاري) فرد و جامعه مسلمان براي دستيابي به عقلانيت بنيادي و ارزشي نهفته در آموزه هاي اسلامي است.
البته مراد ما از فقه، فقهي است كه در عمل و جامعه پياد ه شود و براي معضلات داخلي و خارجي و برخورد با شرك و كفر جواب داشته باشد و در پيچ و خم هاي اقتصادي، نظامي، اجتماعي و سياسي، به عد م قدرت اداره كشور متهم نشود. اين فقه، تئوري واقعي و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است و حكومت، نشان د هند ه جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي، اقتصادي، سياسي، نظامي و فرهنگي است. در راس اين حكومت، «مجتهدي زيرك و باهوش و با فراست، عادل و زاهد، شجاع و مدير و مدبر» زمام امور را بايد در دست داشته باشد، تا دو هد ف عمد ه جامعه اسلامي يعني «قيام به قسط يا گسترش عدالت» و «خودسازي و تكوين شخصيتي ايماني»را محقق مي كند.
اين فقه به مصلحت و منفعت مادي و معنوي فرد و جامعه و تامين هد ف شارع دين مبين اسلام مي انجامد. رهبر جامعه اسلامي كه داراي صفات فقاهت، عدالت و تدبير است، با ارتباط صحيح مردمي و مشورت با نخبگان و متخصصان امور مربوطه مسؤول نهايي تشخيص منافع ملي در سطوح كلان است.
همچنين نهاد هاي فرهنگي مانند روحانيت و آموزش و پرورش، مسؤوليتي الهي براي تربيت «شخصيت ايماني و مترقي»، از طريق ارتباط صحيح، دارند. اين عمل هم فرد را با مصلحت و منفعت ديني و دنيايي خود آشنا و هم نظام اجتماعي و نهاد هاي آن را در رسيد ن به اهدافش مهياتر مي كند و هزينه هاي اجتماعي دستيابي به منافع ملي ديني و دنيوي را كاهش مي د هد. مصلحت در جامعه اسلامي مصلحتي است كه هم مربوط به دنياي مرد م باشد و هم مربوط به آخرتشان؛ هم نيكي و خير دنيايي باشد و هم نيكي و خير آخرتي. شعار جامعه مومنان اين است:
و منهم من يقول ربنا اتنا في الدنيا حسنه و في الاخره حسنه و قنا عذاب النار. (86)
بنابر اين، مصلحت از ديد گاه اسلام صرفا بر اساس ماديات مشخص نمي شود، بلكه مصلحت اسلامي داراي عناصري است كه جامع ابعاد مادي و معنوي است.
ضوابط مصلحت در يك حكومت ديني به قرار زير است:
- حفظ نظام اسلامي و كار آمدي آن در راس همه مصلحت ها است، زيرا بدون آن امكان پيگيري اهداف قابل تصور نيست؛
- عد م مخالفت با احكام اوليه و ثانويه تا حد امكان؛
- رعايت اهم و مهم در تزاحم احكام؛
- رعايت اهداف نهايي و متوسط اسلام. (87)
فقه اسلام مشتمل بر همه احكام حقوقي و اخلاقي است. اين احكام، براي تنظيم روابط چهار گانه زير تشريع شده اند:
- رابطه انسان با خداوند متعال؛
- رابطه انسان با خود؛
- رابطه انسان ها با جهان و طبيعت؛
- رابطه انسان با يكد يگر.
احكام حقوقي و اخلاقي در شريعت اسلام با توجه به همه ابعاد مادي و معنوي و نيز تاثير و تاثر روابط چهار گانه فوق در يكد يگر در عرصه هاي گوناگوني همچون: اقتصادي، سياسي و فرهنگي تشريع شد ه است.
در حوزه اقتصاد، رابطه انسان ها با جهان طبيعت و رابطه آنها با يكد يگر، در قالب دستورها و احكام تكليفي و وضعي بيان شد ه است. اين احكام، منبع خوبي براي استخراج نهاد ها و سياست هاي اقتصادي مد رن اسلامي در جوامع در حال توسعه كشورهاي اسلامي به شمار مي روند. بنابر اين، مي توان از طريق مطالعه فقه اسلام، با توجه به عقلانيت بنيادي و ارزشي پيش گفته، به ابزارها و اعمالي دست يافت كه بالاترين «كارايي و بازد هي» و «بهره وري» را در زمينه توسعه عادلانه ايجاد مي كنند.

پي نوشت:
 

1- ر. ك: حسن رحيم پور ازغدي، عقلانيت بحثي در مباني جامعه شناسي توسعه، صص 110-108.
2- آل عمران، آيه 189.
3- بقره، آيه 116.
4- يونس، آيه 31.
5- آيت اللّه جوادي آملي، نسبت دين و دنيا....، صص 140-138.
6- براي مطالعه بيشتر مي توانيد به اين منبع مراحعه كنيد: آيت اللّه جوادي آملي، ده مقاله پيرامون مبدا و معاد، ص 244؛ تفسير نمونه، ج24، ص 321.
7- تفسير نمونه، ج25، ص 337.
8- رعد، آيه 28.
9- نبا، آيه 18.
10- به طور مثال، امام هفتم شيعيان جهان، امام موسي بن جعفر(ع) تعادل رفتاري مؤمن را در اين مي داند كه هم اهل عبادت باشد و هم اهل كار و تلاش. هم لذت كسب كند و هم از حرام بپرهيزد و مؤمن افزون بر مناجات، كار و بهره مندي از لذائذ، ساعتي را براي روابط اجتماعي و ارتباط با دوستان قرار مي د هد. در اين حديث، بر اين نكته تاكيد شد ه كه اگر بخشي از زمان به كسب لذت حلال اختصاص نيابد، شخص توانايي لازم براي ديگر امور مهم مثل عبادت و كار را نخواهد داشت.
الكاظم(ع) : اجتهدوا في آن يكون زمانكم اربع ساعات ساعه لمناجاه اللّه و ساعه لامر المعاش و ساعه المعاشره الإخوان و الثقات الذين يعرفونكم عيوبكم و يخلصون لكم في الباطن و ساعه تخلون فيها للذاتكم في غير محرم و بهذه الساعه تقدرون علي الثلاث ساعات... (تحف العقول، ص 302.
11- وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (بقره، آيه 30)
12- سيد محمد باقر صدر، سنت هاي تاريخ در قرآن، ص 184.
13- تعبير قرآني «پيوند و ارتباط» همان «ولايت» است.
14- با به وجود آمد ن انقلاب صنعتي، رابطه انسان و جامعه انساني با محيط زيست و طبيعت متحول شد و بشر مقهور طبيعت اين امكان را يافت كه در طبيعت پيرامونش تصرف كند و با مهار كرد ن و سلطه بر آن، بيش از پيش از آن بهره برداري كند. در طول دو قرن اخير براي افزايش توليد، منابع طبيعي بيشتري مورد بهره برداري قرار گرفت و در نتيجه صدمات زيادي به طبيعت وارد شد و در اثر اين امر، ارتباط متعادل و متوازن بشر با محيط زيست دچار د گرگوني شد.
15- ر. ك: ناصر جهانيان، اهداف توسعه با نگرش سيستمي، فصل پنجم.
16- حديد، آيه 25.
17- ر. ك: سيد محمد باقر صدر، صوره عن اقتصاد المجتمع الاسلامي، صص 20-15.
18- حديد، آيه 7.
19- نور، آيه 33.
20- اموال خود را، كه خداوند وسيله قوام زند گي شما قرار داد ه، به دست سفيهان نسپاريد. (نساء، آيه 5)
21- سيد محمد باقر صدر، اقتصادنا، ص 539.
22- خداوند همان كسي است كه آسمان ها و زمين را آفريد؛ و از آسمان، آبي نازل كرد؛ و با آن، ميوه هاي مختلف (را براي روزي شما) از زمين (بيرون آورد؛ و كشتي ها را مسخر شما گردانيد، تا بر صفحه دريا به فرمان او حركت كنند؛ و نهرها را) نيز (مسخر شما نمود؛ و خورشيد و ماه را- كه با برنامه منظمي در كارند- به تسخير شما درآورد؛ و شب و روز را) نيز (مسخر شما ساخت؛ و از هر چيزي كه از او خواستيد، به شما داد؛ و اگر نعمت هاي خدا را بشماريد، هرگز آنها را شماره نتوانيد كرد! انسان، ستمگر و ناسپاس است! (ابراهيم، آيه 33)
23- سيد محمد باقر صدر، اقتصادنا، ص 640.
24- كارآيي در سطح كلان به معناي اشتغال كامل منابع توليد اعم از نيروي كار و سرمايه است. (ر. ك: كيت گريفين، راهبردهاي توسعه اقتصادي، ص 328).
25- ر. ك: سيد محمد باقر صدر، صوره عن اقتصاد المجتمع الاسلامي، صص 20-15.
26- كارآيي اقتصاد خرد به معناي تخصيص بهينه منابع است (ر. ك: كيت گريفين، راهبرد هاي توسعه اقتصادي، ص 328).
27- استاد شهيد مرتضي مطهري درباره رابطه دنيا و آخرت سه احتمال مطرح مي كند:
الف. رابطه ميان برخورداري از دنيا و برخورداري از آخرت؛
ب. رابطه ميان هد ف قرار گرفتن دنيا و هد ف قرار گرفتن آخرت؛
ج. رابطه ميان هد ف قرار گرفتن يكي از اين دو با برخورداري از ديگري.
رابطه نخست به هيچ وجه از نوع تضاد نيست؛ بنابر اين جمع ميان آن دو ممكن است. رابطه دوم از نوع تضاد است و امكان جمع ميان آن دو وجود ندارد؛ اما رابطه سوم، تضاد يك طرفه است؛ يعني ميان هد ف قرار گرفتن دنيا و برخورداري از آخرت تضاد نيست. وي مي افزايد: « تضاد ميان دنيا و آخرت از نظر هد ف يكي و برخورداري از ديگري، از نوع تضاد ميان ناقص و كامل است كه هد ف قرار گرفتن ناقص، مستلزم محروميت از كامل است؛ اما هد ف قرار گرفتن كامل، مستلزم محروميت از ناقص نيست؛ بلكه مستلزم بهره مندي از آن به نحو شايسته و در سطح عالي و انساني است؛ چنان كه در مطلق تابع متبوع ها، وضع چنين است.» اگر انسان هد فش استفاد ه از
تابع باشد، از متبوع محروم مي ماند؛ ولي اگر متبوع را هد ف قرار د هد، تابع خود به خود خواهد آمد؛ بنابر اين، به يك تعبير مي توان گفت بين دنيايي كه ما را از آخرت باز مي دارد و آخرت، تضاد وجود دارد و اين ترجيح دنيا بر آخرت است كه تضاد دنيا و آخرت را پديد مي آورد و چنين ترجيحي، فعل انساني است كه شيفته دنيا شد ه است (مرتضي مطهري، سيري در نهج البلاغه، ص 243). در واقع، اينكه ميان هد ف قرار گرفتن آخرت و برخورداري از دنيا تضاد نيست، برگرفته از حديث شريف نبوي(ص) است كه مي فرمايد: «هر كس دنيا را بر آخرت ترجيح د هد، از هر دو محروم گردد و هر كس آخرت را بر دنيا ترجيح د هد، به هر دو دست مي يابد.» (محمد الريشهري، التنميه الاقتصاديه في الكتاب و السنه، ص 392، حديث 1183).
28- ر. ك: حسن رحيم پور ازغدي، عقلانيت بحثي در مباني جامعه شناسي توسعه، ص 199.
29- به نام خداوند بخشند ه بخشايشگر واي بر هر عيب جوي مسخره كنند ه اي! همان كس كه مال فراواني جمع آوري و شماره كرد ه (بي آنكه مشروع و نامشروع آن را حساب كند)! او گمان مي كند كه اموالش او را جاودانه مي كند! چنين نيست كه مي پندارند؛ به زودي در «حطمه» [= آتشي خرد كنند ه] پرتاب مي شود! و تو چه مي داني «حطمه» چيست؟! آتش برافروخته الهي است، آتشي كه از دل ها سر مي زند! اين آتش بر آنها فروبسته شده، در ستون هاي كشيده و طولاني!
30- به نام خداوند بخشند ه بخشايشگر افزون طلبي (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل كرد ه) است. تا آنجا كه به ديدار قبرها رفتيد (و قبور مردگان خود را برشمرديد و به آن افتخار كرديد)! چنين نيست كه مي پنداريد، (آري) به زودي خواهيد دانست! باز چنان نيست كه شما مي پنداريد؛ اگر شما علم اليقين (به آخرت) داشتيد (افزون طلبي شما را از خدا غافل نمي كرد)! قطعا شما جهنم را خواهيد ديد! سپس (با ورود در آن) آن را به عين اليقين خواهيد ديد. سپس در آن روز (همه شما) از نعمت هايي كه داشته ايد باز پرسي خواهيد شد!
31- و كساني كه طلا و نقره را گنجينه (و ذخيره و پنهان) مي سازند و در راه خدا انفاق نمي كنند، به مجازات دردناكي بشارت ده! در آن روز كه آن را در آتش جهنم، گرم و سوزان كرد ه و با آن صورت ها و پهلوها و پشت هايشان را داغ مي كنند؛ (و به آنها مي گويند): «اين همان چيزي است كه براي خود اندوختيد (و گنجينه ساختيد)! پس بچشيد چيزي را كه براي خود مي اندوختيد!» (توبه، آيه 34)
32- پر بركت و زوال ناپذير است كسي كه حكومت جهان هستي به دست او است و او بر هر چيز تواناست. آن كس كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مي كنيد و او شكست ناپذير و بخشند است (ملك، آيات 3-2)
33- مسلما نيكان در انواع نعمت اند: بر تخت هاي زيبا بهشتي تكيه كرد ه و (به زيبايي هاي بهشت) مي نگرند! در چهره هايشان طراوت و نشاط نعمت را مي بيني و مي شناسي! آنها را شراب (طهور) زلال دست نخورد ه و سر بسته اي سيراب مي شوند! مهري كه بر آن نهاد ه شد ه از مشك است؛ و در اين نعمت هاي بهشتي راغبان بايد بر يكد يگر پيشي گيرند! (مطففين، آيات 26-22)
34- انفاق العمل في سبيل اللّه.
35- و هر چيزي را (در راه او) انفاق كنيد، عوض آن را مي د هد. (و جاي آن را پر مي كند) (سبا، آيه 39)
36- هر كس كار نيكي به جا آورد، د ه برابر آن پاداش دارد. (انعام، آيه 160)
37- اگر به خدا قرض الحسنه د هيد، آن را براي شما مضاعف مي كند و شما را مي بخشد؛ و خداوند شكر كنند ه بردبار است! (تغابن، آيه 17)
38- كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق مي كنند، همانند بذري هستند كه هفت خوشه بروياند؛ كه در هر خوشه، يك صد دانه باشد و خداوند آن را براي هر كس بخواهد (و شايستگي داشته باشد)، دو يا چند برابر مي كند؛ و خدا (از نظر قدرت و رحمت) وسيع و (به همه چيز) داناست. (بقره، آيه 261)
39- يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِائَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّائَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ (انفال: 65). «اي پيامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشويق كن! هر گاه 20 نفر با استقامت از شما باشند، بر 200 نفر غلبه مي كنند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از كساني كه كافر شدند، پيروز مي گردند؛ چرا كه آنها گروهي هستند كه نمي فهمند!»
40- ر. ك: سيد محمد باقر صدر، صوره عن اقتصاد المجتمع الاسلامي، صص 26-21.
41- مرداني كه نه تجارت نه معامله اي آنان را از ياد خدا غافل نمي كند. (نور، آيه 37)
42- ابو جعفر محمد بن يعقوب الكليني، الكافي، تصحيح علي اكبر غفاري، ج5، ص 75.
43- ر. ك: مجيد رضايي، كار و دين، صص 31-30.
44- «ما يخلف الرجل بعد ه شيئا اشد عليه من المال الصامت قال قلت له كيف يصنع به قال يجعله في الحائط و البستان و الدار» (محمد بن حسن الحر العاملي، وسائل الشيعه، ج12، ص 44).
45- همان، ج12، ح اول و دوم.
46- محمد بن حسن الحر العاملي، وسائل الشيعه، ج13، ص 195، ح10.
47- قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِي لِلَّذِينَ آمَنُواْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (اعراف، آيه32)
48- شيخ طوسي، الامالي، ج1، ص25.
49- اي كساني كه ايمان آورد ه ايد! چيزهاي پاكيزه را كه خداوند براي شما حلال كرد ه است، حرام نكنيد! و از حد تجاوز نكنيد! زيرا خداوند متجاوزان را دوست نمي دارد. (مائده، آيه 86)
50- وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ (اعراف، آيه 96)
51- وسائل ، ج12، ص44، باب 24.
52- عن الصادق(ع): لا خير فيمن لا يحب جمع المال من حلال يكف به وجهه و يقضي به ذينه و يصل به رحمه (وسائل، ج12، حديث 21905)
53- قال رجل الصادق(ع): و اللّه إنا لنطلب الدنيا و نحب آن نؤتاها فقال تحب آن تصنع بها ماذا قال اعود بها علي نفسي و عيالي و اصل بها و اتصدق بها و احج و اعتمر فقال ابوعبد اللّه ع ليس هذا طلب الدنيا هذا طلب الآخره (همان، حديث 21907).
54- عن الرسول(ص): من احب دنياه اضر بآخرته (همان، ج11، ص 309، حديث 20825)
55- عن الصادق(ع): ابعد ما يكون العبد من اللّه عز و جل إذا لم يهمه إلا بطنه و فرجه (همان، ص 318، حديث 20854).
56- الاصول من الكافي، ج2، ص 315، حديث1.
57- عن امير المومنين علي(ع): آن من اعون الاخلاق علي الد ين الزهد في الدنيا (همان، ص 311، حديث 20830)
58- االزهد كله بين كلمتين من القرآن. قال اللّه سبحانه: «لكيلا تاسوا علي مافاتكم و لا تفرحوا بما آتيكم» و من لم ياس علي الماضي و لم يفرح بالاني فقد اخذ الزهر بطرفيه (نهج البلاغه، تصحيح صبحي صالح، حكمت 439، ص 553؛ محمد بن حسن الحر العاملي، وسائل الشيعه، ج16، ص19؛ عبد الواحد آمدي، غرر الحكم، شرح خوانساري، ج5، ص 325).
59- قال علي(ع): اتقواللّه في عباده و بلاده، مسؤولون حتي عن البقاع و البهائم (نهج البلاغه، خطبه 167، صبحي صالح).
60- اعملوا هو اقرب للتقوي (مائده، آيه 8).
61- جعل اللّه سبحانه حقوق عباده مقدمه لحقوقه فمن ثام بحقوق عباد اللّه كان ذلك مودبا الي القيام بحقوق اللّه (معجم الفاظ غرر الحكم و در الكلم، ص 1338، حديث 993).
62- من آخي في اللّه غنم، من آخي للدنيا حرم (محمد محمدي الريشهري، ميزان الحكمه، ج1، ص 40).
63- دعائم الاسلام، ج1، ص 71.
64- هود، آيه 90.
65- بروج، آيه 14.
66- نهج البلاغه، خطبه 198؛ محمد باقر المجلسي، بحار الانوار؛ ج68، ص 344، ح16.
67- لسان الميزان، ج5، ص 380، ح 1332، محمد باقر المجلسي، بخار الانوار، ج27، ص 91، ح47.
68- قال الرسول اللّه(ص): العقل بعد الايمان باللّه عزو جل التحبب الي الناس؛ اساس عقل، پس از ايمان به خداي عزو جل، دوستي با مرد م است (خصال، ص 15، ح55).
69- قال علي(ع): اول العقل التودد؛ سر آغاز عقل دوستي با مرد م است (عبد الواحد آمدي، غرر الحكم، ح 2923).
70- قال علي(ع): الموده نسب مستفاد؛ دوستي، خويشي اكتسابي است (عبد الواحد آمدي، غرر الحكم، ح 647).
71- قال الرسول اللّه(ص): بيماري امت ها به سوي شما خزيد ه شد ه است؛ حسادت و دشمني اي كه زدايند ه است. نمي گويم مو را مي زدايد، ليكن دين را مي زدايد» [.... و البغضاء هي الحالقه، لا اقول تحلق الشعر و لكن تحلق الدين] (منيه المريد، ص 324).
72- كنز العمال، ج16، ص 93، ح46؛ تحف العقول، ص27.
73- يابن آدم! كل يريدك لاجله و انا اريدك لارجلك (المواعظ العديه، ص 420).
74- دوستان در آن روز [قيامت] دشمن بر يكد يگرند، مگر پرهيزكاران (زخرف، آيه 67)
75- امام صادق(ع) مسلمان با مسلمان برادر است، به او ستم نمي ورزد، خوارش نمي كند و به وي خيانت نمي نمايد. بر مسلمان سزاوار است كه در پيوند با يكد يگر بكوشند و بر مهرورزي به هم ياري نمايند و نيازمندان را دست گيرند و به هم عاطفه ورزند؛ تا چنان كه خداوند امرتان فرمود ه: «ميان خود مهر ورزيد»، به هم رحمت آوردي و اندوه خوريد كه مبادا از امور ايشان چيزي بر شما پنهان ماند، همچنان كه ياران پيامبر(ص) در روزگار وي بودند (محمد الريشهري، التنميه الاقتصاديه في الكتاب و السنه، ص 436، ح 1350).
76- نهاد هاي سنتي عبارتند از: وقف، وصيت، صد قه، قرض الحسنه، هبه، عيادت مريض، تشييع جنازه و...
77- در عصر جديد بخش سومي در حيات سياسي كشورهاي جهان در حال شكل گيري است كه پاسخي به ناكامي هاي بازار (بخش خصوصي، بخش اول) و دولت (بخش عمومي، بخش دوم) در تامين نيازهاي اساس بشر است. بخش سوم كه بخش مستقل يا داوطلب نيز ناميد ه مي شود، انسان ها وقت خويش را به يكد يگر اختصاص مي د هند و طيف وسيعي از خدمات عمومي تا خدمات درماني، تعليم، آموزش و پرورش، هنر، مذ هب و و كالت را شامل مي شود؛ مانند نهضت سواد آموزي و...
78- ر. ك: ناصر جهانيان، اهداف توسعه با نگرش سيستمي، فصل پنجم.
79- دو معنا براي عدالت گفته شد ه است: 1. برابري، 2. توازن و استقامت.
برابري يا عدالت توزيعي يا آنچه امروزه تعبير رايجي در جامعه شناسي و علوم سياسي است؛ يعني «عدالت اجتماعي» به معناي برابري در توزيع امكانات و منابع جامعه است. منابع و امكانات جامعه را مي توان به چهار گروه اصلي (قدرت، ثروت، منزلت، دانش و معرفت) تقسيم كرد ه؛ البته مراد از برابري، برابري صوري نيست، بلكه برابري برابرها و نابرابري نابرابرها در استحقاق است؛ يعني، دولت يا نظام اجتماعي، خيرها و مزايا و منابع را ميان شهروندان خود بر حسب تناسب هاي هندسي؛ يعني بر اساس استحقاق و شايستگي تقسيم مي كند. اين معنا از برابري در حوزه عدالت توزيعي قرار مي گيرد.
اما عدالت اجتماعي به معناي توازن يا استقامت جامعه در مسير حق و شرع: در راستاي تعريف لغوي عدالت به راستي، بسياري عدالت را به عنوان يك امر اجتماعي به توازن مهنا كرد ه اند.
عدالت به معناي توازن و تعادل و تناسب در تمامي نظام هاي طبيعي و اجتماعي، ناشي از عقلانيت به معناي حكمت و علم است. تشخيص نيازها و اقدام هاي سنجيد ه و قرار داد ن هر چيز در جاي خود، نيازمند عقل و علم و درايت است، لذا در روايات، عدل از جنود عقل شمرد ه شده است. عدالت يعني استقامت جامعه يا نظام جامعه اسلامي به عنوان يك هويت واحد با رهبري و جماعت مومنيني كه تلاش دارند تا در طريق د ين و شريعت عمل كنند و نيازهاي آحاد افراد جامعه را برآورد ه سازند و احقاق حق هر صاحب حقي انجام گيرد و برابري و توازن اجتماعي تحقق يابد و هر كس سر جاي خود قرار گيرد و كاري را كه شايستگي و قابليت آن را دارد انجام د هد.
80- به نظر مي رسد كه اصول عدالت اجتماعي اسلام عبارتند از: حاكميت حقوق طبيعي و فطري، حاكميت قانون الهي، حاكميت برابري حكاميت برادري، حاكميت عقلانيت و مصلحت.
81- ديد گاه حضرت امام خميني(ره) در مورد فقه (امام خميني(ره)، صحيفه نور، ج21، ص 98).
82- اسلام افزون بر بينش ها، ارزش ها و اهداف خاص، فقه مد ون نيز دارد. مقصود از فقه مد ون، همه احكام شرعيه اي است كه از ايات و روايات استنباط مي شود (صدر، 1978م، الحلقه الثانيه، ص 13): «حكم شرعي، قانوني است كه به وسيله خداوند متعال براي تنظيم و توجيه حيات انسان صادر مي شود».
83- فقه عبارت است از علم به احكام همه افعال بشر و ترك ها و خود داري عملي او در هر دو قلمروي مادي و معنوي، با استناد به خدا، به وسيله دلايل اصلي كتاب، سنت، اجماع و عل (به عبارت ديگر، منبع اصلي دين، عقل و نقل است. لذا دين در برابر عل نيست، اين دلايل بيان كنند ه مصالح و مفاسد «حيات معقول» است كه سعادت دنيوي و اخروي بدون آن امكان پذير نيست. پس در حقيقت هيچ عملي- چه عضلاني و چه فكري، خواه طبيعي يا قراردادي و خواه ارزشي و غير ذلك- از بشر سر نمي زند، مگر آنكه مشمول قانون فراگير الهي، يعني فقه باشد، (استاد محمد تقي جعفري (ره)، فلسفه دين، ص 186).
84- احكام وضعيه: موضوع ان، به طور مستقيم فعل مكلفان نيست ولي مي تواند منشا حكم تكليفي ديگر باشد. در حوزه اقتصاد، موضوع اين احكام، قرارداد هاي مالي بين افراد است. براي نمونه، صحت و فساد دو حكم وضعي اند كه موضوع آن، قرارداد هايي همچون: بيع، اجاره و صلح است. شرطيت، مانعيت و خيار فسخ، نمونه هاي د يگري از اين احكام در معاملات به شمار مي روند.
85- احكام تكليفيه: موضوع اين احكام، فعل مكلفان است كه وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه را شامل مي شود. وجوب و حرمت الزام آورند ولي سه حكم تكليفي ديگر الزان آور نيستند: رجحان فعل و كراهت، رجحان ترك فعل را بيان مي كند و اباحه، به معناي عد م رجحان فعل و ترك است.
86- و بعضي مي گويند: «پرورد گارا به ما در دنيا عطا كن و در آخرت نيز نيكي مرحمت فرما و ما را از عذاب آتش نگاه دارد.» (بقره، آيه 201)
87- ر. ك: ناصر جهانيان، اهداف توسعه با نگرش سيستمي، فصل پنجم.
 

منبع: خردنامه همشهري 60



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط