زندگي روي لبه ترديد

وسواس، بيماري خشکي است. در لغت نامه آمده وسوسه و وسواس عبارت است از مجموعه حالت هايي که فرد در دلش دايم اتفاقاتي رخ مي دهد. در دل ما به طور معمول بايد يک اتفاق رخ دهد. بعضي از اين اتفاق ها تعيين کننده هستند و بعضي ها وسواس. مثلاً «من شما را دوست دارم» يک اتفاق تعيين کننده است؛ يعني من شما را دوست دارم. و
چهارشنبه، 8 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگي روي لبه ترديد

زندگي روي لبه ترديد
زندگي روي لبه ترديد


 

نويسنده: محمد مجد




 
وسواس، بيماري خشکي است. در لغت نامه آمده وسوسه و وسواس عبارت است از مجموعه حالت هايي که فرد در دلش دايم اتفاقاتي رخ مي دهد. در دل ما به طور معمول بايد يک اتفاق رخ دهد. بعضي از اين اتفاق ها تعيين کننده هستند و بعضي ها وسواس. مثلاً «من شما را دوست دارم» يک اتفاق تعيين کننده است؛ يعني من شما را دوست دارم. و تمام. اما «من شما را دوست دارم يا نه؟» يک اتفاق تعيين کننده نيست، يک وسواس است.
افراد وسواسي مدام فکر مي کنند خوب هستند يا نيستند؟ آيا من خوب هستم يا نيستم؟ همه چيز آيا خوب است يا نيست؟ اينها وسواس است.
خوشا به حال آنهايي که يک حس در دلشان دارند. داشتن يک احساس فيکس يا ثابت درباره يک شخص يا موجود خيلي خوب است . حداقل اين است که انسان هيچ دلواپسي اي ندارد.
البته داشتن خيلي از اين احساس ها دست ما نيست. ما گاهي احساسات بيمارگونه را تجربه مي کنيم اما تلاش مي کنيم اين احساسات بيمارگونه را تصحيح کنيم؛ تلاش نکنيم.
دست ما نيست که دو تا حس داريم. دست ما نيست که چيزي را چند بار بشوييم. اما من گاهي وقتي دوبار دستم را مي شويم حس مي کنم وقتم را تلف کرده ام. اما هستند افرادي که 138 بار دستشان را مي شويند.
آدم هاي متأهل که وسواس دارند جالب است . خانم به آقا مي گويد چند بار شستي؟ آقا مي گويد :«132 بار» خانم مي گويد:«اشتباه کردي، 131 بار شستي.» حالا از اول دوباره مي شمارند تا ببينند دقيقاً چند بار شسته اند؟ اين وضعيت زندگي سختي است!

وسواس از کجا مي آيد؟
 

وسواس يک کسالت ژنتيکي است؛ اما بسياري از پژوهشگران در تلاش هستند تا با يافتن ژن هاي عامل اين بيماري «وسواس» را در وجود ما انسان ها از بين ببرند... به قول خودشان شايد در سال 2 هزار و چند، ديگر آدم مبتلا به وسواس نداشته باشيم! درواقع معتقدند با دستکاري ژن ها مي توان به نتايجي دست يافت.
به اينجا که رسيد بگذاريد مثال «مرد منقل» را برايتان بگويم! مردي، کناري منقل پراز زغالي ايستاده بود.
با انبرک، زغال ها را رديف مي کرد. اطرافيان از دست او خسته شده و دستش را بستند.
مرد يکي از پسرانش را صدا کرد و گفت:«علي بيا اين زغال ها را مرتب کن. »
اين مثال را يک بار ديگر بخوانيد... من به اطرافيان افراد وسواسي مي گويم کاري به کار آنها نداشته باشيد و «منع شان» نکنيد. افراد وسواسي به قدري که از کاري که مي کنند لذت مي برند، اهميتي به حرف شما نمي دهند.
به دنبال زمينه وسواس در نزديک ترين افراد وسواسي نگرديد، گاهي اين کسالت از چند نسل قبل به فرد منتقل مي شود.
هميشه که باغ، زمين، ويلا و هوش ارثيه نيست! گاهي بايد بار بيماري گذشتگان را به عنوان«ارث» به دوش بکشيم!
يکي از نکات قابل توجه درباره بيماري وسواس «غالب بودن» ژن هاي آن است. به اين معني که اگر ما 4 فرزند داشته باشيم، احتمالاً سه تا از آنها به بيماري وسواس دچار مي شوند.

در دل افراد وسواسي چه مي گذرد؟
 

بعد از هر بار شست و شو، فرد وسواسي حس مي کند کاري را که بايد «به درستي» انجام نداده است. حس مي کند آن طور که بايد، آنچه را که شسته تميز نشده و «چند باره»رفتارش را تکرار مي کند. «تکرار» براي اين افراد«لذت بخش »است.

همراهان ژن ها
 

تحقيقات نشان مي دهد«ژن ها» دستياران ديگري هم براي انتقال اين کسالت رواني دارند و آن چيزي جز «رفتارهاي ما» اما اين يعني چه؟
مادري را تصور کنيد که کنار سينک ظرفشويي ايستاده و براي بار نود ودوم ظرفي را مي شويد. دختر کوچولوي او از کنار مادر رد مي شود و رفتار مادر را مي بيند. کمي مادر را نگاه کرده و کنار او مي ايستد و رفتار«مادر» را تقليد مي کند. حماسه وسواس از همين لحظه آغاز مي شود!
بچه بعد از چند بار شستن از مادر مي پرسد:«از شستن خسته نشده اي؟» مادر مي گويد:«نه، هنوز آن طور که مي خواهم تميز نشده است!» کودک دوباره کنار مادر شست و شو را شروع مي کند. اما يک نکته اينجاست و آن اينکه مادر به دليل ابتلا به «اختلال وسواس»و به طور «حقيقي»شست و شو را ادامه مي دهد. اما کودک به عنوان يک «بازي »اين رفتار را ادامه مي دهد.
چند هفته بعد، با ادامه رفتار مادر و تکرار اين رفتار توسط فرزند اين مادر، کودک به «اختلال حواس» دچار شده است. خلاص!
همان طور که براي آموزش هر رفتاري سه عنصر« تکرار، تشويق و انجام آن در قالب بازي» مهم است. دراين باره نيز همين موضوع صادق است.
يعني زماني که بچه رفتار وسواسي پدر با مادر را ديده و آن را به تقليد از آنها تکرار کرده و مثلاً براي شستن تميز دست هايش- که ناشي از چند بار شست وشوي بي دليل است- تشويق مي شود، رفتار وسواسي را ياد مي گيرد. کودکي که ژن وسواس را بيش از خواهر و برادرهاي خود به ارث برده است، زودتر ازآنها با ديدن رفتار والدينش به وسواس دچار مي شود.

خانه مهيا نيست
 

برخلاف تصور، افراد وسواسي افراد مرتبي نيستند؛ حتي گاهي بعضي از آنها افراد کثيفي هم هستند! در خانه آنها هيچ چيز، هيچگاه به موقع آماده نيست؛ چون پرداختن وسواسي به بعضي کارها مانند شست و شو آنها از پرداختن به امور اصلي باز مي دارد. در خانه بيشتر افراد وسواسي نبايد انتظار داشت ناهار وشام به موقع مهيا باشد.
خانه برق مي زند، اما شکم افراد خانواده گرسنه است! چون شست و شوي چندين باره لباس ها و در و ديوار اجازه نداده تا خانم خانه غذايي آماده کند.
کلام را اطناب نمي دهم، درباره حمام کردن، زاويه ماليدن صابون به بدن، نحوه شست و شوي لباس ها و پهن کردن آنها روي بند رخت صحبت نمي کنم! در وسواسي هاي کوچولو! جويدن ناخن يکي از نشانه هاي وسواس است که اين در آدم بزرگ هاي وسواسي به شکل گرفتن ناخن از ته و بيرون زدن گوشت ديده مي شود.

ريشه هاي ديگر وسواس
 

علل روانکاوانه يکي ديگر از علل وسواس است. نگران نباشيد، ما تا يک سالگي دچار وسواس نمي شويم.
اما... اما«يک تا سه» سالگي، آغاز تاريخ ابتلا به وسواس است! دليل آن هم اين است که بچه ها در اين سن به مسايل توجه خاصي دارند.
وقتي مادر يا پدر به فرزند دو ساله خود دائماً امر و نهي مي کند و مي گويد: «بشين، بخور، نخور، حرف نزن و... » کودک« پيام هايي » را از سوي والدين مي گيرد. اينکه مجسمه، آدم خوب و سالمي است! در واقع والدين به اين امر و نهي «پيام هاي وسواسي » را به فرزندان منتقل مي کنند.
يک مثال مي زنم، بچه در حال خوردن پفک است، پدر يا مادر با چنان شتاب و شدتي مچ دست بچه را مي گيرند که کودک حس مي کند دچار خطاي نابخشودني اي شده است. حالا اين مساله در ذهن کودک شکل مي گيرد که :
1. پفک خوراکي بدي است؟
2. پفک خوراکي خوبي است؟ اين سوال در دل کودک، «وسوسه» ايجاد مي کند، يک«حس دوگانه» درباره يک خوراکي.
ازاينجا فکر وسواسي در او شکل مي گيرد و بعد از اين واقعه تاريخي! او براي هر مساله اي دچار«دوگانگي، ترديد و دو دلي » مي شود. اين تخم «وسواس» را درباره انجام هر کار يا رفتاري در دل او مي کارد.

آزادي حدي دارد
 

پس براي جلوگيري از ايجاد اختلال وسواس در کودکان بايد آنها را براي انجام هر رفتاري آزاد گذاشت؟ مسلماً نه، ما بايد شرايطي را فراهم کنيم که بچه با رفتار يا حرکت «متضاد» (پارادوکس)روبه رو نشود.
طبق اين تعريف بايد بچه ها را آزاد گذاشت اما براي ممانعت از انجام کاري، رفتاري نکنيم تا آنها دچار شک و پرسش شوند.
مثالي مي زنم؛ به آنها نگوييم بازي کردن بد است و موجب آزار و مزاحمت همسايه ها مي شود. بلکه به آنها بگوييم بازي خوب است اما براي آنها، زمان، مکان و اصول مشخصي را تعريف کنيم. زماني که کودک با«يک حس»، يک رفتار يا«يک کار» در مورد هر مساله اي روبه رو شود، دچار حس دوگانه و در نتيجه وسواس نخواهد شد.
منبع:نشريه همشهري مثبت، شماره مسلسل 182.




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط