مثنوي مولوي و شعر شهادت (1)

اگر بخواهيم انواعي از رويدادهاي بزرگي که به وسيله افراد بشر در تاريخ بروز مي کند و در سطرهاي درخشان آن ثبت مي شود را مشخص نموده، آنها را ارزيابي کنيم، هيچ يک از آنها نمي توانند با اهميت و عظمت شهادت برابري کنند؛ چرا که شهيدان پرچم کاروان انسانيت را به دوش مي کشند و تاريخ بشريت را آبرو مي بخشند؛ پس بايد شعر شهيدان را زيبا سرود؛ چون شهيدان زيباترين اند.
يکشنبه، 12 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مثنوي مولوي و شعر شهادت (1)

مثنوي مولوي و شعر شهادت (1)
مثنوي مولوي و شعر شهادت (1)


 

نويسنده: حسن خلجي




 

مقدمه
 

اگر بخواهيم انواعي از رويدادهاي بزرگي که به وسيله افراد بشر در تاريخ بروز مي کند و در سطرهاي درخشان آن ثبت مي شود را مشخص نموده، آنها را ارزيابي کنيم، هيچ يک از آنها نمي توانند با اهميت و عظمت شهادت برابري کنند؛ چرا که شهيدان پرچم کاروان انسانيت را به دوش مي کشند و تاريخ بشريت را آبرو مي بخشند؛ پس بايد شعر شهيدان را زيبا سرود؛ چون شهيدان زيباترين اند.
درباره شهيدان نوشته ها و سخن هاي نغز و پربار بسياري بيان شده است. از نوشته هاي مهم و با ارزش در اين زمينه، مي توان کتاب مثنوي معنوي سروده محمد جلال الدين مولوي را نام برد.
مثنوي يکي از شاهکارهاي کم نظير سخن پارسي است که نه تنها در ادبيات ايران، بلکه در ادبيات جهان از جايگاه ويژه اي برخوردار است. موسي نثري يکي از شارحان مثنوي درباره ي اين کتاب مي گويد:« اگر قرآن را که يک کتاب آسماني است، با گفتار ائمه عليه السلام کنار بگذاريم، کتابي مثل مثنوي که در موضوع اخلاق بشري و کمال انساني وزين و پرمايه باشد، نگاشته نشده است».محمد تقي جعفري درباره ي مثنوي مي گويد:« کوشش مولوي در مثنوي براي کشف طرقي است که بتواند انسان ها را در هماهنگ ساختن طبيعت و ماوراي طبيعت تربيت کند. باشد که انسان ها بتوانند از سرمايه ي کلان روحي که خدا در اختيار آنها گذاشته است، حداکثر بهره را بردارند. او مي خواهد راه هايي را نشان دهد که همگان بتوانند با استعدادهاي گوناگون، فروغ خداوندي را در همين جهان تاريک و محدود طبيعت دريابند. او مي خواهد عظمت روح انساني را که در حقيقت، شعاعي از بارگاه الوهيت است براي سالکان راه حق آشکار سازد».
يکي از اين راه ها که مي تواند بشر را از اين جهان تاريک نجات دهد و به عزت و سرافرازي برساند، مسئله شهادت است که بسان چراغي فروزان، مسير کمال را به انسان ها نشان مي دهد. اين مقاله سعي دارد با بررسي اين مسئله نظر مولانا را درباره ي شهادت بيان کند. اميد است مورد عنايت خوانندگان محترم قرار بگيرد.

تعريف شهيد
 

در انديشه ي مولانا « شهيد» به کسي گفته مي شود که در راه خدا جان خود را فدا مي کند و براي اثبات مدعاي خود به اين آيه استناد مي کند که « مرداني هستند که به عهد خود با خدا درباره ي جهان وفا کرده اند و در اين راه کشته شده اند».(1) جان دادن در راه خدا و فناي في الله شدن، عين صدق و کمال است، پس برويد و بشتابيد و در راه رسيدن به کمال از يکديگر پيشي بگيريد تا مشمول آيه « من المؤمنين رجال صدقوا» شويد:
صدق، جان دادن(2) بود هين سابقوا
از نبي بر خوان رجال صدقوا(3)
شهيدان کساني هستند که نفس سرکش خود را لگام مي زنند و آن را از پاي درمي آورند و به سوي خدا مي شتابند. اين مردن ها را که مي بينيد و مي شنويد، مرگ صوري و ظاهري نيست. اين جان فشاني با مردن هاي ديگر فرق مي کند. اين نزديک شدن به خداست؛ از بين رفتن تن، وسيله اي براي آزاد شدن روح است.« مردم زيادي هستند که در ظاهر، خون شان ريخته مي شود؛ ولي چون با نفس اماره ي خود مبارزه نکرده اند و نيت خود را براي خداوند خالص ننموده اند، تن خود را از بين مي برند بدون اينکه هيچ گونه اجر و پاداشي ببرند؛ چرا که اگر تنها ريخته شدن خون يک انسان، دليل شهيد شدن او مي گشت، کافري که خونش ريخته شده و کشته شده او هم به مقام ابوسعيد ابوالخير نائل مي گشت».(4)
شهيد با جان فشاني خود در راه خداوند، انديشه ي حقيقت خواهي، رشد و تعالي بشر را به ديگران مي آموزد و راه هاي کمال بشريت را رقم مي زند و در واقع خود را به دست خلاقيت الهي مي سپارد و سبک بال و سبک رو به سوي خداوند حرکت مي کند و به اين خاطر است که شهيدان همواره جاويدانند:
اين همه مردن نه مرگ صورت است
اين بدن مر روح را چو آلت است
اي بسا خامي که ظاهر خونش ريخت
ليک نفس زنده آن جانب گريخت
گر به هر خون ريزيي گشتي شهيد
کافري کشته بدي هم بوسعيد
اي بسا نفس شهيد معتمد
مرده در دنيا چو زنده مي رود(5)
شهيد مطهري رحمة الله قريب به اين مضمون، شهيد را اينگونه معرفي مي کند:
شهيد به چه کسي مي گويند؟ روزي چقدر آدم کشته مي شود؛ مثلاً هواپيما سقوط مي کند و عده اي کشته مي شوند، چرا به آنها شهيد نمي گويند؟ چرا دور کل شهيد را هاله اي از قداست گرفته است؟... چون شهيد کسي است که يک روح بزرگ دارد، روحي که هدف مقدس دارد؛ کسي است که در راه عقيده کشته شده است؛ کسي که براي خودش کاري نکرده است، کسي که در راه حق و حقيقت، گام برداشته است. شهيد به خون خودش اهميت مي دهد؛ همان طور که مثلاً يک نفر به ثروت خودش ارزش مي دهد و به جاي آنکه ثروتش را در بانک ها ذخيره کند، آن را در يک راه خير مصرف مي کند. ثروت خود را به صورت يک مؤسسه عام المنفعه ي مفيد فرهنگي، مذهبي و اخلاقي درمي آورد و با اين عمل به آن ارزش مي دهد. ديگري به فکر خودش ارزش مي دهد؛ به خودش زحمت مي دهد و يک کتاب مفيد و اثر علمي به وجود مي آورد. ديگري به ذوق فني خودش ارزش مي دهد و صنعتي را در اختيار بشر قرار مي دهد. ديگري به خون خودش ارزش مي دهد و در راه رفاه بشريت خون خودش را فدا مي کند. کدام يک بيشتر خدمت کرده اند؟ شايد خيال مي کنيد علما يا مخترعين و مکتشفين و ثروتمندان بيشتر به بشر خدمت کرده اند، خير، هيچ کس به اندازه ي شهدا به بشريت خدمت نکرده است؛ چون آنها هستند که راه را براي ديگران باز مي کنند و براي بشر آزادي به ارمغان مي آورند(6).

مقام شهيد
 

الف. قطره خون شهيد محبوب ترين چيزها در نزد خداوند است
 

پيامبر گرامي اسلام (ص)مي فرمايد:« در نزد خداوند چيزي محبوب تر از دو قطره نيست: قطره اشکي که از خوف الهي ريخته شود و قطره خوني که در راه خدا ريخته شود».(7)
« در آن هنگام که بلا بر قوس يونس عليه السلام آشکار گشت، ابر آتشيني از آسمان جدا شد و برق توليد مي کرد و سنگ ها را آب مي نمود. وقتي ابر بلاخيز غرش کنان به سوي آنان حرکت مي کرد، رنگ از رخسار آن قوم مي پريد. در موقع فرود آمدن آن بلا، شب هنگام همه آنان بر بالاي بام بودند و اينها را با چشم خود ديدند. يونس عليه السلام از ميان آن قوم لجوج رفته بود. وقتي آثار بلا را ديدند، بناي تضرع و لابه ها گذاشتند و همگي از بام ها پايين آمدند و سر برهنه راه بيابان را پيش گرفتند. مادران، کودکان را از خود دور نمودند تا آنان نيز به ناله و نفير افتادند. آنان از موقع شب تا سحرگاه خاک بر سر مي ريختند؛ تا آنجا که صداهاي آنها گرفته شد، حتي ديگر آهشان صدايي نداشت. در اين هنگام رحم الهي به سراغ آن گروهي گمراه رسيد. اين اصل قطعي است که هرکس با سوز و درد بنالد و تضرع و ناله نمايد، اثر شايسته اي خواهد بخشيد».(8)
خون شهيد هم شايسته درگاه پروردگار است و از فضل و احترام خاصي برخوردار است و باعث مي شود جايگاه شهيد نزد خداوند در عالي ترين مرتبه ها قرار گيرد؛ چه اينکه در اسلام وقتي مي خواهند مقام کسي يا کاري را بزرگ بشمارند، مي گويند مقام فلان شخص برابر است با مقام شهيد و يا فلان کار اجرش برابر است با اجر شهيد. اين تعبير، قداست و درجه ي اعلاي مقام شهيد را بيان مي کند:
با تضرع باش تا شادان شوي
گريه کن تا بي دهان خندان شوي
که برابر مي نهد شاه مجيد
اشک را در فضل با خون شهيد(9)

ب. خون شهيد از آب هم پاک تر است
 

« اسلام دين حکيمانه اي است. دستوري خالي از مصلحت و راز و رمز، مخصوصاً راز و رمز اجتماعي ندارد. يکي از دستورهاي اسلامي اين است که فرد مسلمان که مي ميرد، بر ديگران واجب است بدن او را به ترتيب مخصوصي غسل دهند و شستشو نمايند، در جامه هاي پاک به ترتيب مخصوصي کفن کنند و سپس نماز بخوانند و دفن نمايند؛ ولي اين دستور، يک استثنا دارد. آن استثنا شهيد است. از اين دستورها فقط نماز و دفن در مورد شهيدان اجرا مي شود؛ اما غسل و شستشو يا کندن لباس هاي دوران زندگي و پيچيدن در جامه ي ديگر به ترتيب خاص ابداً. اين استثنا خود راز و رمزي دارد. نشانه اش اين است که روح و شخصيت شهيد آنچنان پاک و وارسته است که در بدنش و در خونش و حتي در جامه اش اثر گذاشته است. بدن شهيد يک جسد « متروح» است؛ يعني جسدي است که احکام روح بر آن جاري شده است، همچنان که جامه شهادتش « لباس متجسد»، يعني حکم روح بر بدن جاري شده و حکم جاري شده بر بدن، بر لباس و جامه جاري شده است. بدن و جامه ي شهيد از ناحيه روح و انديشه و حق پرستي و پاکباختگي اش کسب شرافت کرده است؛ بنابراين شهيد اگر در ميدان معرکه جان به جان آفرين تسليم کند، بدون غسل و کفن، با همان تن خون آلود دفن مي شود».(10)
خون شهيدان را ز آب اولي تر است
اين خطا از صد صواب اولي تر است
در درون کعبه رسم قبله نيست
چه غم ار غواص را پاچيله(11) نيست
تو ز سر مستان قلاووزي(12) مجو
جامه چاکان را چه فرمايي رفو
ملت عشق از همه دين ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست(13)
در حکايت موسي عليه السلام و شبان پس از آنکه چوپان بي نوا ملامت حضرت موسي عليه السلام را مي شنود، پشيمان و نادم رو به بيابان مي گذارد؛ از طرف خدا به موسي عليه السلام چنين وحي مي شود:« ما با ظواهر و صورت ها و گفتارها کاري نداريم، ما به دل ها مي نگريم و به احوالي که در آن حکم فرماست». اگر قلب انسان در حال خشوع و تسليم باشد، به مطلوبش رسيده است؛ اگرچه الفاظش نارسا و نامناسب باشد؛ زيرا اساس، قلب است:
ما زبان را ننگريم و قال را
ما روان را بنگريم و حال را(14)
« اي موسي مراعات ادب و شعله ور ساختن جان و روان در پيشگاه ربوي از اين متقدسين حرفه اي ساخته نيست؛ زيرا نمي دانند چه مي گويند و چه مي کنند. هنگامي که يک فرد در مقام شامخ عشق قدم گذاشت، قوانين حرفه اي و ساخته اي براي او مفهومي ندارد. اگر در حال عشق خطا مي گويد، تو مگو او کار خطا کرده است»(15). آنان که شهيد در راه حقند، جان و روان خود را در مسير عشق الهي فنا مي کنند و مقرب درگاه الهي مي شوند و به قداست مخصوصي مي رسند؛ بنابراين خون هايي که از رگ هاي شهيدان کوي حق فوران مي کند، از آبي که پاک کننده است، پاک تر و شايسته تر است. اين خون پليدنما و خطانما، از صدها پاک نماي ديگر، پاک تر و شايسته تر است.
موسيا آداب دانان ديگرند
سوخته جان و روانان ديگرند
عاشقان را هر نفس سوزيدني ست
بر ده ويران خراج و عشر نيست
گر خطا گويد ورا خاطي مگو
گر بود پر خون شهيد او را مشو(16)

پي نوشت ها :
 

1. من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدو الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر( احزاب: 23).
2. کشته شدن.
3. مولانا جلال الدين محمد بلخي؛ مثنوي معنوي؛ دفتر پنجم، ص 904.
4. محمد تقي جعفري؛ تفسير و نقد و تحليل مثنوي؛ ج 12، ص 549.
5. مثنوي معنوي؛ دفتر پنجم، ص 904.
6. مرتضي مطهري؛ حماسه حسيني؛ ج 1، ص 144-145.
7. قال النبي (ص)« ليس لشي احب الي الله من قطرتين: قطرة دمع من خشية الله و قطره دم بهراق في سبيل الله».
8. محمدتقي جعفري؛ تفسير و نقد و تحليل مثنوي؛ ج 11، ص 513.
9. مثنوي معنوي؛ دفتر پنجم، ص 801.
10. مرتضي مطهري؛ قيام و انقلاب مهدي عليه السلام به ضميمه شهيد؛ ص 83.
11. کفش، پاافزار.
12. راهنمايي، راهبري.
13. مثنوي معنوي؛ دفتر پنجم، ص 253.
14. همان؛ ص 253.
15. محمدتقي جعفري؛ تفسير و نقد و تحليل مثنوي؛ ج4، ص 345.
16. مثنوي معنوي؛ دفتر پنجم، ص 253.
 

منبع: نشريه كنگره امام حسين عليه السلام و مقاومت ج 3



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط