قواعد قرآني

چگونه مي توان از فقه بهره گرفت و امور جوامع انساني را تدبير كرد؟ آنچه در اسلام و آموزه هاي اسلامي براي اين هدف منظور شده است، قواعد فقه خوانده مي شود. قواعدي كه فقها و علماي مسلمان و نيز مخاطبان خاص فقه را ياري مي رساند تا امور و موضوعات لازم را از متن فقه استنباط كنند. در مقاله پيش رو، استاد مبلغي، به تبيين تاريخي و نيز
دوشنبه، 13 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قواعد قرآني

قواعد قرآني
قواعد قرآني


 

نويسنده: حجت الاسلام و المسلمين احمد مبلغي




 

بررسي تاريخي و تحليلي قواعد فقهي نبوي
 

چگونه مي توان از فقه بهره گرفت و امور جوامع انساني را تدبير كرد؟ آنچه در اسلام و آموزه هاي اسلامي براي اين هدف منظور شده است، قواعد فقه خوانده مي شود. قواعدي كه فقها و علماي مسلمان و نيز مخاطبان خاص فقه را ياري مي رساند تا امور و موضوعات لازم را از متن فقه استنباط كنند. در مقاله پيش رو، استاد مبلغي، به تبيين تاريخي و نيز بررسي تحليلي اين ميراث گران سنگ اسلامي همت گماشته اند. نويسنده كوشيده است، رويه نبوي را در زمينه قواعد فقه واكاود. قواعد فقهي نبوي بخشي مهم و تاثير گذار از قواعد منصوص در تاريخ قواعد فقه به شمار مي روند. نويسنده خط نبوي قواعد فقهي را از نخستين دوراني كه قواعد نبوي، حتي در سياقي ناشناخته اما در حجمي انبوه، منشا اثر شده اند تا دوره اي كه اين سنت و رويه گران بها نزد اصحاب و ائمه اطهار (ع) انعكاس يافته اند، پي گرفته و تحليل كرده است.

مقدمه:
 

قواعد به دو بخش منصوص و اصطيادي تقسيم مي شوند. قواعد منصوص به آن دسته از قاعده هايي كه در يكي از منابع سه گانه قرآن، سنت نبوي و سنت اهل بيت (ع) وارد شده اند اطلاق مي شود و قواعد اصطيادي قواعدي هستند كه فقها آنها را از مجموعه هايي از روايات يا احكام برگرفته اند. بي گمان قواعد منصوص- كه از اعتباري بيشتر و وضعيتي اطمينان بخش تر برخوردار هستند- نمايانگر اين واقعيت هستند كه قواعد قدمتي همسان با ظهور اسلام دارند و شكل گيري آنها همزمان با تشريع احكام فقهي در اولين سال هاي بعثت، آغاز شده است. هر چند قواعد در اولين دوره پيدايش خود به همراه احكام جزئي و به صورت ناشناخته براي مردم ارائه مي شد ولي در عين حال، حجم گسترده اي از متون منبع و مرجع را به خود اختصاص داد؛ تا آنجا كه مهم ترين منبع الهام قواعد فقهي در همين دوران و در چهار چوب قواعد فقهي «قرآن مجيد» و «قواعد نبوي» به ميدان آمد. بنابراين در اولين روزهاي ظهور اسلام، حجم گسترده اي از قواعد- اما حداقل ناشناخته- براي آن زمان توليد شد. در اين نوشته به بررسي قواعد نبوي- كه بخش مهمي از قواعد منصوص را تشكيل مي دهند- خواهيم پرداخت. اين بررسي بيشتر جنبه اي تاريخي دارد و مي كوشد به آنچه در كتاب هاي شيعه و سني در اين زمينه ارائه شده بپردازد. طبيعي است كه پذيرش بسياري از اين قواعد، در گرو بررسي سند يا تلقي و نوع تعامل اصحاب با آنهاست. بررسي اسناد يا تلقي اصحاب از رسالت اين مقاله بيرون است و آن را به مكان مناسب خود- يعني بحث هاي استنباطي- موكول مي كنيم. توضيح و بررسي قواعد فقهي در سنت نبوي و ميزان انعكاس و تطبيق آن نزد اصحاب و اهتمام امامان‌(ع) به قواعد نبوي را با ذكر چند محور دنبال مي كنيم:

قواعد نبوي بيانگر انسجام فقه اسلامي
 

فقهي كه انسجام ذاتي و مجموعه هاي به هم پيوسته ندارد نمي تواند منظومه اي از قواعد انبوه را پديد آورد. از اين رو اگر بپذيريم كه قرآن، تبيين فقه را از طريق ارائه انبوهي از قواعد انجام داده است، به ناچار بايد اين حقيقت را بپذيريم كه فقه مورد نظر قرآن، ذاتا منسجم و به هم پيوسته است. در اين صورت، آنچه از پيامبر (ص) انتظار مي رود رويكرد قاعده مند در ارائه فقه است. در حقيقت، پيامبر (ص) تبيين فقه را با اين رويكرد آغاز كرد و در مواردي بسياري سعي داشت به جاي بيان احكام جزئي، موارد گوناگوني را كه از نظر حكم، متحد هستند با عباراتي گويا بيان كند. اماميه و اهل سنت پيامبر (ص) روايت كرده اند كه فرمود «اعطيت- يا اوتيت- جوامع الكلم».(1) با توجه به اينكه فعاليت هاي پيامبر را نه مي توان و نه بايد در فقه خلاصه كرد؛ بلكه حتي- بي آنكه تحقيقي گسترده كرد- چهره اصلي فعاليت هاي وي را نمي توان فقهي دانست، از اين رو نبايد تصور كرد كه مقصود پيامبر (ص) از عنوان «جوامع الكلم» صرفا قواعد فقهي بوده است. كلمات پيامبر (ص) در تمام زمينه ها از ويژگي جامعيت و فراگيري برخوردار است. به همين سبب در روايات فراوان، عبارت هايي پر معني و فراگير از پيامبر (ص) در موضوع اعتقادات، اخلاقيات و.... به چشم مي خورد. البته بايد پذيرفت كه بخش مهمي از تلاش هاي پيامبر (ص) فقهي بوده است. در نتيجه، قسمتي از «جوامع الكلم» هم فقهي به شمار مي آيد. جوامع الكلم فقهي، تعبير ديگري از احكام فراگير و كلي است كه موارد مختلف را مورد پوشش قرار مي دهد.(2) جالب اينكه جامعيت و فراگيري، حتي در اين كلام حضرت-اوتيت جوامع الكلم -هم به چشم مي خورد؛يعني به صدور كلمه هاي جامع از پيامبر (ص) در زمينه هاي فقهي، اخلاقي و.... نظر دارد.(3)
توضيح و بررسي قواعد فقهي در سنت نبوي و ميزان انعكاس و تطبيق آن را نزد اصحاب با ذكر چند محور دنبال مي كنيم:

ارتباط قواعد قرآن و قواعد پيامبر (ص)
 

قواعد قرآني مرزهايي گسترده و دامنه هايي بزرگ دارند، اين گستردگي و بزرگي، ظرفيت هايي تمام نشدني به قواعد قرآني بخشيده اند تا با زمان همراه شوند و با ارائه راهبردهاي كلان، جامعه ها را اداره كنند. بدين سان قرآن اصولي بنيادي را ارائه مي كند كه نه تنها به محدوديت آفريني در فرايند پويايي انديشه اسلامي نمي انجامند كه فراتر از آن، زمينه هايي بزرگ را براي نقش آفريني در دوره هاي متفاوت هم فراهم مي كنند. با توجه به اين نكته مي توان رابطه قواعد پيامبر (ص) با قواعد قرآني را به دست آورد. قواعد نبوي از مجموعه هايي تشكيل شده كه شرح و تبيين قواعد قرآن را بر عهده دارد.(4) نقش شارح بودن براي قواعد قرآني به دو صورت است:

الف. قابل فهم كردن قواعد قرآني
 

گاهي قواعد نبوي پرده از قاعده بودن يك عبارات يا جمله يا آيه قرآني بر مي دارند. به اين صورت كه با به نظم درآوردن آن در قالب يك قاعده، نقشي فراتر از آنچه در نگاه نخست به ذهن مي آيد در فقه ايجاد مي كنند، به بياني ديگر پيامبر (ص) در موارد بسياري با قرار دادن محتوياتي از قرآن در قالب هاي بياني باز شده تر، آنها را به صورت ملموس تري در دسترس قرار مي داد.

ب. تفكيك و تجزيه قاعده كلي قرآني به قواعدي محدودتر
 

گاهي قواعد نبوي، يك قاعده كلي قرآني را به قواعدي با قلمروهايي محدودتر تفكيك و تجزيه مي كنند. به تعبير ديگر گاهي هر مجموعه از قواعد نبوي در دل يك قاعده قرآني جاي مي گيرند.
نمونه هايي از ارتباط ميان قواعد نبوي و قواعد قرآني:
- قاعده «الصلح جائز بين المسلمين إلا صلحا أحل حراما أو حرم حلالا»(5) با اين جملات قرآني تناسب دارد:
«فلا جناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحا»(6)، «و الصلح خير»(7)، «أن تبروا و تتقوا و تصلحوا بين الناس»(8) و جمله هاي قرآني ديگر.
- قاعده «الموءمنون عند شروطهم»(9)
با اين جملات قرآني متناسب است: «والموفون بعهدهم أذا عاهدوا»(10)، «وأوفوا بالعهد»(11) و «ان العهد كان مسوءولا»(12)
- قاعده «لا حرج علي مضطر»(13)
با اين جملات قرآني تناسب دارد: «فمن اضطر غير باغ و لا عاد فلا أثم عليه»(14)، «و ما جعل عليكم في الدين من حرج»(15) و موارد ديگري كه به توضيح اصولي پرداخته و در قرآن يافت مي شود.(16)

تحليل رويكرد پيامبر (ص) به ارائه قاعده
 

در تحليل رويكرد پيامبر اسلام (ص) به قاعده سازي، حداقل دو دليل مهم را مي توان ذكر كرد:
دليل نخست: فقه در آن زمان، اولين روزهاي پيدايش خود را سپري مي نمود. مردم با آموزه هاي آن آشنا نبودند و زمينه ذهني مناسبي در مورد دستورهاي اسلام نداشتند. در اين شرايط، پيامبر (ص) قصد داشت به سرعت، قوانين فقه را در ميان مردم رواج بدهد. كار كرد قواعد به عنوان جملاتي معمولا كوتاه و مشخص كه حجم فراواني از مفاهيم را در خود داشت به خوبي از پس حل مشكل تازه مسلمانان بر مي آمد و پيامبر (ص) با ارائه قواعد توانست تعاليم فقهي خود را به سرعت در ميان آنها رواج دهد. از سوي ديگر، جامعه، شديدا به حافظه افراد و مهارت هاي شخصي براي حفظ روش هاي جديد زندگي در چهار چوب اسلام (فقه) وابسته بود. طبيعي است كه پيامبر (ص) ترجيح دهد به جاي بيان بسياري از احكام جزئي به قاعده سازي روي آورد. قواعد ضمن آنكه بسيار كم حجم تر از احكام جزئي بودند، زباني مشخص و راحت هم داشتند. اين ويژگي به تازه مسلمانان امكان مي داد تا به راحتي وظيفه مهم پاسداري از نخستين ميراث هاي فرهنگ اسلامي را به انجام رسانند؛ خصوصا فرصتي را كه پيامبر (ص) براي ارائه تمام اجزاي دين مانند، اخلاق، فقه، معارف و... در اختيار داشت كم بوده و اين به نوبه خود سبب مي شد تا شيوه اي بهتر را براي بهره گيري از فرصت ها جهت ارائه دين- و از جمله فقه- انتخاب كند. پيامبر (ص) بيش و پيش از هر چيز تلاش كرد تا قواعد فوري و ضروري جامعه آن روز را ارائه دهد و بخشي از انديشه جديد حقوق اسلامي را جايگزين خصلت هاي جاهلي كند؛ خصلت هايي كه گاهي جنبه اجتماعي داشته و در عين حال منحط بودند. به اين دليل، قواعدي كه پيامبر (ص) ارائه مي فرمودند، عمدتا به حوزه هاي زير مربوط مي شد يا كاركردي فعال در اين حوزه ها داشت:

الف. حوزه تخاصمات:
 

از آنجا كه جامعه جاهلي براي تخاصم و درگيري ميان مردم و ايجاد تنش در روابط اجتماعي آماده بود از اين رو، بخش گسترده اي از قواعد نبوي به ارائه مباحثي اختصاص پيدا كرد كه به ايجاد روش هاي حل مناقشات مي پرداخت؛ قواعدي مانند:
- «إنما اقصي بالبينات»(17)، «البينه علي المدعي و اليمين علي المدعي عليه»(18) و امثال اينها كه در زمينه كيفيت اثبات جرم و چگونگي حكم ميان دو طرف دعوا وارد شده است.
- «الوالد للفراش و للعاهر الحجر».(19)
- «المومن حرام كله عرضه و ماله و دمه».(20)
- «الصلح جائز بين المسلمين إلا صلحا أحل حراما أو حرم حلالا».(21)
- «لا ضرر و لا ضرار في الاسلام».(22)

ب. حوزه مجازات:
 

يكي ديگر از حوزه هاي حساس و مهم در نخستين سال هاي استقرار اسلام، ارائه قواعد و مقررات مجازات بود. پيامبر (ص) بخشي از تلاش هاي خود را در اين زمينه، تمركز بخشيد و جامعه را با الگوهاي رفتاري جديدي در حوزه مجازات آشنا ساخت؛ قواعدي مانند:
- «و العمد قود و شبه العمد ما قتل بالعصا و الحجر و فيه مائه بعير».(23)
- «لا كفاله في حد».(24)
- «لا انكار بعد اقرار».(25)
- ادر أو الحدود بالشبهات».(25)

ج. حوزه مالكيت و معاملات:
 

هنگامي كه اسلام جايگزين جاهليت شد، جامعه پراكنده و فاقد قدرت مركزي حجاز به دوران تازه اي پا گذاشت؛ دوراني كه به وضوح از شكل گيري رونق سياسي و اقتصادي خبر مي داد؛ به دست آمدن غنايم و تشكيل حكومت در مدينه، نشانگر اين برهه جديد است. رسوم و آداب جاهلي به هيچ وجه نمي توانست با مناسبات پيچيده اين دوران مقابله كند. بخش مهمي از تلاش هاي پيامبر (ص) در اولين سال هاي تشكيل حكومت اسلامي صرف تبيين قوانين و قواعد معاملات و مالكيت شد. اين بخش از تلاش هاي پيامبر (ص) در روايات فراواني به چشم مي خورد:
- «علي اليد ما أخذت حتي تودي».(27)
- «العاريه مواده».(28)
- «الزعيم غارم».(29)
- «الدين مقتضي».(30)
- «و لا يحل لمومن مال أخيه إلا عن طيب نفسه منه».(31)
- «لا وصيه لوارث».(32)
- «المومنون عند شروطهم».(33)
- «الصلح جائز بين المسلمين إلا صلحا أحل حراما أو حرم حلالا».(34)
- «المغرور يرجع إلي من غره».(35)
- «الناس مسلطون علي أموالهم».(36)

د. حوزه عبادات:
 

بخشي از اسلام را مي توان در آينه مناسك و عبادات ديد. اين قسمت، مجموعه اي را در كنار قسمت هاي ديگر دين اسلام تشكيل داده است. به طور طبيعي پيامبر (ص) بايد پس از استقرار آيين جديد به ارائه مناسك و عبادات مي پرداخت و به اين نياز علم پاسخ مي داد. بخشي از تلاش هاي پيامبر (ص) در سال هاي اوليه، صرف ارائه قواعد در اين حوزه شد.
- «ليس عليك خلف الامام سهو».(37)
- «إنما الاعمال بالبينات».(38)
- «من يزد شيئا في صلاته فليسجد سجدتي السهو بعد سلامه و آن كان بنقصان سجد قبل سلامه».(39)

هـ. حوزه مسائل مربوط به اسلام و كفر:
 

از آنجا كه فقه قاعده مند به صورت گسترده با زندگي و مقتضيات آن ارتباط دارد، قواعد نبوي هم، شرايط روزهاي اول شكل گيري اسلام را كه
برخاسته از مناسبات دوران تولد اسلام بود، نشان مي دهد. بخشي از اين قواعد به شيوه هاي برخورد با شرايط دوران انتقال از كفر به اسلام و مسائل موجود بين اين دو پرداخته است؛ مانند:
- «الاسلام يجب ما قلبه».(40)
- «الاسلام يزيد و لاينقص».(41)
- «السلام يعلمو و لا يعلي عليه».(42)
و بعضي ديگر هم به ايجاد و جايگزيني مسائل حقوقي جديد به جاي رسوم جاهلي نظر داشت كه در گفتار ديگري به توضيح آن مي پردازيم.
به هر حال تلاش هاي پيامبر (ص) در ارائه فقه، عموما و ارائه قواعد آن، خصوصا فضاي جديدي به وجود آورد كه كاملا با شرايط دوران جاهلي تفاوت داشت.
دليل دوم: علاقه پيامبر اسلام (ص) به قاعده سازي را بايد به خاطر مسؤوليت حضرت به عنوان آخرين پيامبر (ص) در قبال آيندگان دانست. قواعد دو گونه كاربرد دارند و در دو سطح تاريخ و زمان صدور خود مي توانند نقشي پاسخگو ارائه كنند. گاهي بسياري از قواعد ابتدا بيانگر حكم يك يا دو مورد جزئي در زمان خود بوده و در پاسخ به نياز فوري و اضطراري، ارائه و تبيين شده اند؛ ولي گذشت زمان، مفهوم گسترده تر آنها را ظاهر ساخته است و پس از گذشت چندين سال، نقش فراگير آنها در پاسخ به رخدادهاي جديد و غنا بخشي به فقه، آشكار شده است. در واقع پيامبر (ص) با اين رويكرد از يك سو به معظلات عيني عصر خود پاسخ مي گفت و از سوي ديگر، راه هاي جديدي را به آيندگان نشان مي داد. تمسك امامان (ع) به سخنان پيامبر (ص) و ارائه برداشت هايي قاعده مند از روايات نبوي كه تا آن زمان تفسير جزئي از آنها مي شد- بعدها و در جاي مناسب به اين تمسك ها اشاره خواهيم كرد- شاهد اين مدعاست. با اين حال آنچه پيامبر (ص) ارائه فرمود، تمام فقه نبود، بخش مهمي از قواعد فقهي را- كه بيشتر به آينده مربوط مي شد- نيز به امام علي (ع) و طبعا به اهل بيت (ع)- سپرد كه در جاي خود و هنگام بيان تحولات قرن دوم توضيح خواهيم داد.

فهرستي از قواعد نبوي
 

با بررسي روايات نبوي، به قاعده هاي فقهي بسياري بر مي خوريم. فراواني اين قاعده ها، برداشت ما را از گفتار پيامبر (ص)- جوامع الكلم فقهي- تأييد مي كند. بيان انبوه قواعد فقهي توسط پيامبر (ص) نشانگر عنايت حضرت به پاسخگويي در موارد جزئي و رفع نيازهاي فراگير فقه از طريق كلي گويي است. بعضي از اين قواعد، عبارتند از:
1- «و لا يحل لمومن مال أخيه إلا عن طيب نفسه منه».(43)
2- «لا وصيه لوارث».(44)
3- «كل ذي ناب من السباع و مخلب من الطير حرام».(45)
4- «إنما الاعمال بالبينات».(46)
5- «يحرم من الرضا ما يحرم من النسب».(47)
6- «كل شرط خالف كتاب اللّه فهورد».(48)
7- «حكمي علي الواحد حكمي علي الجماعه».(49)
8- «كل مسكر حرام».(50)
9- «كل محدثه بدعه و كل بدعه ضلاله».(51)
10- «مطل الغني ظلم».(52)
11- «هديه العمال غلول».(53)
12- «رفع القلم عن ثلاثه: عن الصبي حتي يحتلم و عن النائم حتي ينتبه و عن المجنون حتي يفيق».(54)
13- «السلطان ولي من لاولي له».(55)
14- :الخراج بالضمان».(56)
15- «ليس لعرق ظالم حق».(57)
16- «من أحيا أرضا ميتا فهي له».(58)
17- «من قاتل لتكون كلمه اللّه هي العليا فهو في سبيل اللّه».(59)
18- «ذكاه الجنين ذكاه أمه».(60)
19- «الاحسان إلي نسائكم».(61)
20- «العجماء جبار».(62)
21- «في الركاز الخمس».(63)
22- «الاسلام يعلو و لا يعلي عليه».
23- «الناس مسلطون علي أموالهم».
24- «البنيه علي المدعي و اليمين علي المدعي عليه».
25- «إدر أوا الحدود بالشبهات».
26- «الصلح جائز بين المسلمين إلا صلحا أحل حراما أو حرم حلالا».
27- «المومنون عند شروطهم».
28- «المغرور يرجع إلي من غزه».
29- «كل مبيع تلف قبل قبضه فهو من مال بائعه».
30- ليس عليك خلف الامام سهو».
31- «لا ضرر و لا ضرار في الاسلام».
32- «المومن حرام كله عرضه و ماله و دمه».
33- «لا كفاله في حد».
34- «الوالد للفراش و للعاهر الحجر».
35- «علي اليد ما اخذت حتي تودي».
36- «العاريه مواده».
37- «الزعيم غارم».
38- «الدين مقتضي».
39- «الاسلام يجب ما قلبه».
40- :«العمد قود».
41- «شبه العمد ما قتل بالعصا و الحجر و فيه مائه بعير».
42- «الاسلام يزيد و لا ينقص».
43- «إقرا العقلاء علي أنفسهم جائز».
5. تطبيق قواعد نبوي، توسط اصحاب
در اين مرحله قواعد گرچه توسط قرآن و پيامبر (ص) بيان شد ولي از آنجا كه بي نام و نشان- در مجموعه احكام- به محيط جامعه پا نهاد و ادبيات فني، علمي و آموزشي نداشت، اصحاب قادر به تطبيق آگاهانه آن نبودند. البته بعضي مردم به خاطر قابليت هاي ذهني خود و بدون آگاهي از كاربردهاي قواعد در سطحي محدود به تطبيق آن اقدام مي كردند.
شايد در نخستين نگاه تصور شود كه قواعد ناشناخته، توانايي لازم را در فقه ندارند ولي حقيقت اين است كه كليت، شموليت و مصداق پذير بودن قاعده سبب شده بود كه قواعد در عين ناشناختگي، بخشي از كار كردهاي خود را كه مستقيما با آگاهي به قواعد، ارتباط ندارد در نظر مسلمانان آن روز ثابت كند. زيرا تطبيق پذير بودن قاعده ،چنان اثر دارد كه با آگاهي ابتدايي هم مي توان كاركردهاي قاعده و حوزه نفوذ آن را دريافت . از اين رو بررسي ذهنيت فقهي اصحاب پيامبر (ص) در تاريخ قواعد اهميت داد. نمونه هايي وجود دارند كه از تطبيق بعضي قواعد در زندگي مسلمانان آن روز حكايت مي كنند. بي ترديد اگر ارائه قواعد با رشد دانش در جامعه صدر اسلام همراه مي شد، نقش قواعد در زندگي مسلمانان افزون مي شد و عملا با زندگي فقهي مسلمانان پيوند مي خورد. به چند نمونه از تطبيق قواعد نبوي توسط اصحاب اشاره مي كنيم:
الف- ام سلمه در داستاني كه در كتب معتبر روايي نقل شده، نمونه اي از تطبيق پذيري قواعد را انجام داده است.
در جريان فتح مكه عبداللّه ابي اميه (برادر ام سلمه) نزد پيامبر (ص) آمد و به حضرت سلام كرد. پيامبر (ص) پاسخش را نداد و از او روي برگرداند. عبداللّه نزد خواهرش ام سلمه رفت و گفت: «رسول خدا (ص) اسلام همه مردم را قبول مي كند اما اسلام من را نمي پذيرد». هنگامي كه رسول خدا (ص) نزد ام سلمه آمد، وي به حضرت گفت: «پدر و مادرم فدايت اي رسول خدا، همه مردم قريش و عرب به واسطه شما سعادتمند شدند به جز برادرم. شما اسلام او را نپذيرفتيد». حضرت فرمود: «اي ام سلمه، برادرت مرا چنان تكذيب كرده كه هيچ كس تا به حال انجام نداده است. سپس به آيه اي (64) كه در مورد تكذيب وي نازل شده اشاره كرد. ام سلمه پاسخ داد: «مگر شما نفرموديد الاسلام يجب ما قلبه». پيامبر (ص) استدلال او را پذيرفت.
ب. عايشه مي‌گويد:
افلح مي خواست به ديدار من بيايد ولي به او اجازه ندادم. افلح گفت: «آيا خودت را از من پنهان مي كني؟ در حالي كه من عمويت هستم». به او گفتم: «به چه دليل؟» وي جواب داد: «برادرم به تو شير داده است». گفتم بايد از رسول خدا (ص) سوال كنم. حضرت در پاسخ فرمود: «افلح راست مي گويد؛ به او اجازه بده».(65)
ج. ابوالاسود نقل مي كند:
وقتي معاذ در يمن بود، مردم نزد او جمع شدند و گفتند: «مردي يهودي مرده و برادري مسلمان دارد. معاذ گفت: «از پيامبر (ص) شنيدم كه فرمود: إن الاسلام يزيد و لا ينقص».
در نتيجه آن مسلمان از برادر يهودي اش ارث برد(66). خلاصه اينكه قواعد فقهي به رغم آنكه تحت اين عنوان ارائه نمي شدند و تنها به صورت احكامي پراكنده ميان فقه مطرح مي شدند با اين حال توانستند ويژگي تطبيق پذيري خود را در فرايند فتوا و برخورد با موضوعات بر جاي بگذارند. به اين معني، اصحاب بدون آنكه كه بدانند قاعده فقهي چيست و بدون آگاهي از اين واقعيت كه مجموعه اي از احكام نسبت به مجموعه ديگر حالت قاعده اي دارند به صورت ناخود آگاه قواعد را بر رخدادهاي تطبيق مي دادند. اين وضعيت، بيش از آنكه مهارت هاي فقهي اصحاب را ثابت كند، نشانگر ويژگي تطبيق پذيري قواعد است و اينكه تطبيق پذير بودن قاعده حتي در صورت نا آگاهي از كاركرد آن مصداق دارد.
6. امامان (ع) و ترويج قواعد نبوي
انعكاس قواعد نبوي در كلام امامان (ع) آهنگي جدي و برجسته داشته است. نگاهي به روايات امامان بيانگر اين است كه آنان مي كوشيدند قواعد نبوي را بيشتر مطرح كنند. به نمونه هايي از اين روايات توجه فرماييد:
امام باقر (ع) فرمود: إن رسول اللّه (ص) قال: و لا ضرر و لا ضرار(67). امام صادق (ع) فرمود: قال رسول اللّه:ولا كفاله في حد(68).امام صادق (ع) فرمود:قال رسول الله: و لا تشفع في حد.(69) از اينجا مي توان به اهميت قواعد نبوي در كلمات امامان (ع) پي برد كه آنان در موارد بسياري- براي اثبات احكام موضوعات به قواعد حضرت استناد مي كردند. در اين رابطه به نمونه هاي ذيل توجه كنيد:
- تمسك امام (ع) به قاعده «الولد للفراش و للعاهر الحجر» براي اثبات احكامي از قبيل:
الف. لزوم صبر براي مردي كه با زني ازدواج كرده است و آن زن ادعاي حمل مي‌كند ولي نسبت به آن مطمئن نيست.(70)
ب. فرزند مورد اختلاف ميان دو نفر كه با جاريه در
يك طهر مجامعت داشته اند، به فردي تعلق دارد كه جاريه نزد اوست.(71)
-تمسك امام (ع) به قاعده «المومنون عند شروطهم»در زمينه سكني و عمري.(72)
- تمسك امام (ع) به قاعده «كل ذي ناب من السباع و مخلب من الطير حرام» براي اثبات جايز بودن نماز با لباسي كه از پوست سنجاب تهيه شده است.(73)
و موارد ديگر.

پي نوشت:
 

1. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص241؛ وسائل الشيعه، ج3، ص251 و صحيح مسلم، ج2، ص642.
2. يكي از نويسندگان اهل بيت سنت نيز همين نظر را دارد. او مي گويد: «... جوامع الكلم و من هذه الاحاديث احاديث في الاحكام تعد اصولا و قواعد جامعه.» (تاريخ الفقه اسلامي، ص37)
3. در اين روايت برخي جوامع الكلم را به قرآن و بسياري نيز به كلمات خود پيامبر (ص) حمل كرده اند. به نظر مي آيد كه ديدگاه دوم صحيح باشد زيرا واژه جمع و جامع را- كه بعدها در بيان تحولات قرن دوم خواهد آمد- برخي از امامان (ع) به منظور توصيف كاركرد قواعد به كار برده اند.
4. و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم(نحل:44).
5. مستدرك الوسائل، ج13، ص443 و سنن ابن ماجه، ج2، ص788.
6. نساء 128:4.
7. همان.
8. بقره 224:2.
9. تهذيب الاحكام، ج7، ص371 و مغني ابن قدامه، ج4، ص384.
10. بقره 177:2.
11. اسراء 34:17.
12. همان.
13. بحار الانوار، ج21، ص376.
14. بقره 173:2.
15. حج 78:22.
16. پيامبر (ص) در عين حال كه قواعد خود را از آيات قرآن مي گرفت و به اين دليل قواعد نبوي شرح قرآن به حساب مي آيد، معمولا آنها را مستقل از قرآن و بدون استناد به آن بيان مي كرد. در توضيح اين موضوع بايد گفت از آنجا كه پيامبر (ص) بنيانگذار اصلي روش هايي است كه دين اسلام بر آنها استوار شده، رفتار او بايد فراتر از تأثير بر اطرافيان و روابط پيراموني باشد. به عبارتي پيامبر (ص) چون مي دانست كه همه رفتارهايش در آينده مورد توجه قرار خواهد گرفت از اين روي رفتارهاي حضرت كاملا دقيق بود. نشانه هاي اين دقت عمل بسيار روشن است. يكي از اين موارد در روش و شيوه استناد به قرآن است. ايشان بر خلاف معصومين (ع) كه اغلب به قرآن استناد و از قواعد قرآني بسيار استفاده مي كردند، معمولا قواعد خود را مستقل از قرآن بيان مي فرمود.
اين حقيقت با بررسي مواردي كه پيامبر (ص) به ارائه احكام- كه تبيين قواعد بخشي عظيمي از آن به شمار مي رود- پرداخته، آشكار مي شود. در تحليل اين رفتار بايد به شرايطي اشاره كرد كه پيامبر (ص) در آن مي زيست. پيامبر (ص) علاوه بر معرفي قرآن، وظيفه سنگين تأسيس سنت را نيز بر عهده داشت؛ سنتي كه قرار بود به دنبال قرآن هميشه در انديشه اسلامي باقي بماند. در شرايط مذكور براي تشكيل اين نهاد فكري ارائه بخش هايي كه مانند قرآن نبودند ولي نقش فقهي داشتند از اهميت برخوردار بود. پيامبر (ص) با اين كار، سنت را به عنوان يك منبع تشريع ميان تازه مسلمانان معرفي و به نهادينه ساختن آن كمك مي كرد. اين مطلب را هنگامي مي توان بهتر درك كرد كه به شرايط صدر اسلام نگاهي بيندازيم. توصيف هايي كه از پيامبر (ص) در دوران شكل گيري اسلام از پيامبر (ص) به جاي مانده است نوعي همانندي را ميان شخصيت فقهي پيامبر (ص) با قرآن نشان مي دهد. در واقع اعراب تازه مسلمان كه تحت تأثير جلوه هاي رباني و اعجاز قرآن قرار گرفته بودند، اولين ويژگي اي كه از پيامبر (ص) به ياد مي آوردند، قرآن بود. اگر چه اين نشانگر توان بالاي كتاب خداوند در جذب كفار به سمت اسلام است باشد ولي به تنهايي و در دراز مدت نمي توانست نقش ديگر پيامبر (ص) را كه همچون قرآن داراي اهميتي فوق العاده است براي مردم ظاهر سازد. اين نقش همان سنت سازي- و به تعبير ديگر منشأ سنت بودن پيامبر (ص)- محسوب مي شود. به عبارتي سنت در عين حال كه با روش هاي مختلف وظيفه تبيين قرآن را بر عهده داشته است ولي ميراث بر جاي مانده از سنت نشان مي دهد كه اين نهاد فكري اسلامي مانند يك مترجم ساده عمل نمي كند بلكه مستقلا و بدون قرار گرفتن در حاشيه قرآن انديشه هايي را ارائه مي كند كه گاهي فهميدن ارتباط آنها با قرآن به سادگي ميسر نيست. بنابر اين پيامبر (ص) بايد نقش سنت سازي خود را نيز ميان اعراب تازه مسلمان بازگو مي كرد. براي رسيدن به اين هدف مهم آنچه اهميت داشت از بين بردن ذهنيتي بود كه پيامبر (ص) را وابسته و
غير مستقل از قرآن مي دانست. به همين سبب پيامبر (ص) بايد مستقل از قرآن به ارائه گزاره ها و قواعدي مي پرداخت كه به روشني گوياي يك دستور ديني بود. اين امر مي توانست مردم آن زمان را آگاه سازد كه علاوه بر قرآن ميراث ديگري نيز به نام «سنت» از پيامبر (ص) بر جاي خواهد ماند. اگر امروز با ميراثي استوار و ترديد ناپذير به نام «سنت» روبه رو هستيم، به لحاظ استواري فعلي آن نمي توانيم شرايط شكل گيري آن را نيز ترسيم كنيم. سنت استوار فعلي محصول تلاشي است كه پيامبر (ص) به اين منظور انجام داد. قرآن نيز به استقلال سنت و نقش پر اهميت آن اشاره مي كند و با قرار دادن اطاعت از رسول (ص) در كنار اطاعت از خداوند نقش انكار ناپذير سنت را به تازه مسلمانان ياد آوري مي كند.
17. اصول الكافي، ج7، ص414.
18. وسائل الشيعه، ج18، ص443، سنن ابن ماجه، ج2، ص778.
19. بجنوردي، القواعد الفقيهه، ج4، ص21.
20. تحف العقول، ص56.
21. مستدرك الوسائل، ج13، ص443، سنن ابن ماجه، ج2، ص778.
22. وسائل الشيعه، ج26، ص14، موطأ، ج2، ص745.
23. تحف العقول، ص56.
24. تهذيب الاحكام، ج10، ص142.
25. مستدرك الوسائل، ج16، ص31.
26. وسائل الشيعه، ج18، ص336.
27. سنن ترمذي، ج3، ص556 و مسند احمد بن حنبل، ج5، ص13.
28. عوالي اللئالي، ج3، ص252.
29. سنن ترمذي، ج3، ص565 و عوالي اللئالي، ج1، ص310.
30. همان، ج7، ص162.
31. تحف العقول، ص33.
32. عوالي اللئالي، ج2، ص115.
33. تهذيب الاحكام، ج7، ص371 و مغني ابن قدامه، ج4، ص384.
34. مستدرك الوسائل، ج13، ص443 و سنن ابن ماجه، ج2، ص788.
35. نهايه ابن اثير، ج3، ص356.
36. سنن دار قطني، ج3، ص26 و عوالي اللئالي، ج1، ص222.
37. سنن دار قطني، ج1، ص377.
38. تهذيب الأحكام، ج1، ص83 و صحيح بخاري، ج1، ص3.
39. مبسوط شيخ، ج1، ص125.
40. مسند احمد بن حنبل، ج4، ص199 و مستدرك الوسائل، ج7، ص448.
41. وسائل الشيعه، ج26، ص14.
42. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص243.
43. تحف العقول، ص33.
44. عوالي اللئالي، ج1، ص310.
45. تهذيب الاحكام، ج9، ص45، من لا يحضره الفقيه، ج3، ص322، سنن دارمي، ج2، ص85.
46. تهذيب، ج1، ص83 و صحيح بخاري، ج1، ص3.
47. تهذيب الاحكام، ج8، ص244.
48. مستدرك الوسائل، ج13، ص300.
49. سنن ترمذي، ج4، ص151-152 بحار الانوار، ج2، ص272.
50. صحيح مسلم، كتاب الاشربه، ج3، ح1586.
51. سنن ابي داوود، كتاب السنه، باب في لزوم السنه، ج2، ص506.
52. تحف العقول، ص276 و سنن دارمي، ج2، ص261.
53. مبسوط، شيخ، ج8، ص163. در روايت ديگري با اين لفظ آمده است: هديه الامراء غلول، وسائل الشيعه، ج18، ص163.
54. خصال صدوق، ص94 و سنن ابي دائود، ج4، ص141.
55. وسائل الشيعه، ص212 و كنز العمال، ج8.
56. جامع الاصول، ج1، ص597 و مستدرك الوسائل، ج13، ص302.
57. صحيح بخاري، ج2، ص823.
58. وسائل الشيعه، ج17، باب1، ح5.
59. صحيح بخاري، ج1، ح43.
60. تحف العقول، ص420 و عوالي اللئالي، ج1، ص116.
61. مستدرك الوسائل، ج6، ص157.
62. وسائل، ج29، ص271.
63. همان.
64. لن نومن لك حتي تفجر لنا من الارض ينبوئا، اسراء90:17.
65. صحيح بخاري، ج3، ص148.
66. وسائل الشيعه، ج26، ص14، چاپ آل البيت و المنصف، ج7، ص384.
67. همان، ج18، ص33.
68. همان، ج28، ص44.
69. همان، ص43.
70. همان، ج21، ص169 و 174.
71. همان، ج19، ص218.
72. همان.
73. تهذيب الاحكام، ج2، ص204.
 

منبع: خردنامه همشهري- ش50



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.