خدمتگزار صادق

حجت الاسلام سيد احمد دعايي يزدي،از واعظان،ذاكران و اهالي محراب شهر يزد است كه از ديرباز با خانواده شهيد پاك نژاد آشنايي ومراوده و مؤانست داشته است. ايشان كه دكتر پاك نژاد را به لحاظ برخورداري از اخلاق...
سه‌شنبه، 14 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خدمتگزار صادق

خدمتگزار صادق
خدمتگزار صادق


 






 

گفتگو با حجت الاسلام سيد احمد دعايي يزدي
درآمد
 

حجت الاسلام سيد احمد دعايي يزدي،از واعظان،ذاكران و اهالي محراب شهر يزد است كه از ديرباز با خانواده شهيد پاك نژاد آشنايي ومراوده و مؤانست داشته است.
ايشان كه دكتر پاك نژاد را به لحاظ برخورداري از اخلاق عبادي، انساني متعبد و متجهد مي داند ،معتقد است كه حالت هاي آميخته به خشوع و خضوع در روح و اعمال آن شهيد بزرگوار چنان برجسته و واقعي به نظر مي آمد كه حتي مراتب تحصيلي و مقامهاي عاليه اجتماعي ايشان را هم معطوف به خود كرده بود. دعايي، با نقل برخي ازخاطرات خود و بيان حالتها، رفتارها، اخلاقيات وعمل كردهاي شهيد پاك نژاد، به برخي از جنبه هاي کرامت ايشان اشاره مي كند و ضمن ارزيابي علاقه همگاني مردم به دكتر پاك نژاد، آن را مربوط به وديعه ميمون ومباركي مي داند كه خداوند در وجود ايشان قرار داده بود. از ديد حجت الاسلام دعايي،ابعاد معنوي شخصيت دكتر پاك نژاد،چنان وسيع و متصل به ذات مبارك پيامبر(ص) و ائمه(ع) بوده است كه مراجع عالي
قدرنيزطي ديدارهايشان با ايشان، از پاي بندي دكتر پاك نژاد به جنبه هاي مختلف معنويت ديني به وجد مي آمدند.
دعايي كه در سفرهاي متعددي، همراه شهيد پاك نژاد بوده است، قابليتها، درايتها و هوشمندي ايشان را در فعاليتهاي سياسي و اجتماعي، مثال زدني مي داند و مهمتر از آن؛ اينكه هنوز هم در نخستين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي در استان يزد، هيچ فردي را اصلح تر و كاردان تر و مناسب تر از دكتر پاك نژاد، براي نمايندگي مردم نمي داند. دعايي، شهادت دكتر پاك نژاد را نتيجه منطقي و قطعي نوع زندگي و عمل كردهايي مي داند كه شهيد پاك نژاد براي خود برگزيده و اختيار كرده بود.

لطفاً به اختصار خودتان را معرفي كنيد. شما تا چه حد با خانواده شهيد پاك نژاد آشنا بوديد؟
 

اين جانب سيد احمد دعايي يزدي، ‌فرزند مرحوم ثقه المحدثين واعظ متعظ هستم، كه ايشان يكي از ائمه جماعت و اهل محراب يزد و يكي از واعظان و ذاكران زمان معاصرخودشان بودند. گفتني است حالات مرحوم پدرم ،دراين فرصت مختصر نمي گنجد و زمان و وقت بيشتري را مي طلبد.
بنده در دوران جواني ام با پدر دكتر پاك نژاد- مرحوم آسيد ابوالقاسم پاك نژاد- كه يكي از خوبان،نيكان و سادات بودند و مورد توجه اقشار مردم، مخصوصاً روحانيت زمان خودش، آشنايي تام و تمامي داشتم. از جمله روحانيوني كه با مرحوم پدر پاك نژاد مراودت و مجالست پيوسته داشتند، يكي بالاخص مرحوم آيت الله حاج شيخ غلامرضا فقيه خراساني بودند و بعد از آنها مرحوم شهيد صدوقي- اعلي الله مقامه- كه از قم به يزد مراجعت كردند.

چرا بعد از سال ها،سرانجام آيت الله صدوقي از قم به يزد باز گشتند؟
 

زيرا زادگاه مرحوم صدوقي در يزد بود وايشان سالياني براي كسب معارف و تحصيل در حوزه، نزد روحانيت مقدس قم، از زمان مرحوم آيت الله مؤسس،حاج عبدالكريم حائري و آيات و حجج و مراجع بعد از مرحوم حائري يزدي تا زمان مرحوم آيت الله العظمي بروجردي، در قم به سر مي بردند. آيت الله صدوقي يكي از مدرسين بنام و شخصيتهاي علمي حوزه علميه قم به شمار مي رفتند.
ايشان براي يك جريان دوره انتخابات مجلس (دوره هفدهم) در زمان مصدق و مرحوم كاشاني- رحمه الله عليه- از قم به يزد آمدند و بعد از آن جريان، در يزد توقف كردند؛ و تا زمان شاه و تا زمان شهادتشان در يزد به ترويج اسلام و حيات بخشي مسلمين و خدمات اجتماعي موفق مشغول بودند.

زمان آشنايي شما با آيت الله متأخرتر بوده است يا با دكتر پاك نژاد؟
 

لازم به ذكر است كه مخصوصاً پدر شهيد پاك نژاد، قرابتي هم گويا با مرحوم آيت الله صدوقي داشتند و بيشتر مورد توجه و احترام مرحوم صدوقي قرار گرفته بودند. قبل از آنكه آيت الله صدوقي به يزد بيايند، من آقاي سيد ابوالقاسم پاك نژاد را مي شناختم و البته با فرزند عزيزشان مرحوم شهيد پاك نژاد هم در آن زمان آشنايي معمولي داشتيم. بعدها كه آيت الله صدوقي در يزد متوقف شدند و قصد توقف دائمي در يزد كردند .دامنه مراودت و آشنايي ما با دكتر پاك نژاد هم بيشتر شد. بر جميع آحاد مردم آشكار است كه آيت الله صدوقي، عالمي به تمام معنا مروج، زنده، مدير، متحرك ومدبر و فاضلي به تمام معنا با فضيلت بودند .ايشان وقتي شروع به كارهاي اجتماعي و خدمات اجتماعي كردند، از جمله كساني كه شبانه روز در خدمتشان گرم فعاليت هاي خداپسندانه بود، مرحوم آيت الله صدوقي محسوب مي شديم. اين بود كه در جلسات و محافل، خيلي با مرحوم پاك نژاد آمد وشد و نشست وبرخاست داشتيم.

آيا به نظر شما، شغل طبابت براي شهيد پاك نژاد، زمينه مؤثري براي اعتلاي درجات ايمان قلبي ايشان محسوب مي شد؟
 

اول اينكه ايشان طبيب حاذق و با بصيرتي بود و همانطور كه حضرت صادق(ع) فرموده اند: براي هر شهري سه چيز لازم است، عالم ناطق ورع و اميرخير مطاع و طبيب بصير ثقه، براي اداره كردن هر شهر و اجتماعي، سه گروه از افراد لازم است: يك عالم دانا و دانشمندي كه گوينده و ديندار باشد، يكي هم اميري كه استاندار، فرماندار يا رئيس نيروي انتظامي باشد؛ هر كس كه مديريت و امارت دارد .امير يك هم خيّر باشد و هم مردم حرفش را بپذيرند،مطاع باشد، يعني اوامرش را اطاعت كنند؛ و سوم، دكتر وپزشكي كه هم امين باشد وهم ثقه باشد و هم بصير. بصيرت يعني اينكه تخصص و حذاقت در طبابت داشته باشد وثقه هم يعني ديندار باشد، داروي اشتباهي به كسي ندهد و از نظر ماديات با ضعفا،فقرا و مستمندان خوش رفتاري و خوش برخوردي داشته باشد و در غم و شادي آنها شريك باشد كه دكتر پاك نژاد در اين قسمت، واقعاً گوي سبقت را از همگنان خودش ربوده بود.
بقدري به مريض هايش عنايت و عطوفت داشت ،كه كمتركسي پيدا مي شد كه به او مراجعه كند و از نظر علم پزشكي او بهره فراوان و كامل عايدش نشود. به عيان اخلاق افتادگي و تواضع و فروتني داشت، كه واقعاً نمي شود وصفش كرد، آنگونه كه جامعه و وضعيت امروزي ما هم مي تواند دركش كند.طبيبي بود بصير، ثقه، امين، مهربان و رئوف كه نماز شب مي خواند و از خداوند طلب مي كرد كه مريض هايش را شفا بدهد.
او از گرفتن حق ويزيت از مريض هاي مستمند و مستضعفش، علاوه بر آنكه امتناع مي كرد به آنها كمك مالي هم مي كرد علاوه برآن، نسخه هاي بيماران را حواله مي داد به داروخانه اي كه مدير آن داروخانه از دوستان و هم فكرانش بود به نام مرحوم دكتر رمضان خاني، تا به حساب او به صاحب نسخه ها وبيمارها، داروي مجاني داده شود.

اخلاق شخصي- مذهبي شهيد پاك نژاد را چگونه ارزيابي مي كنيد؟ اگر ممكن است ديدگاه خود را با خاطره اي كه از ايشان داريد، بيان كنيد.
 

دكتر پاك نژاد دراخلاق عبادي، واقعاً متعبد و متهجد بود و به نماز جماعت و اول وقت پاي بند بود. در سفري از سفرهاي حج بيت الله الحرام، من با ايشان هم سفر بودم .در آن جا،به وضوح مي ديدم ،که در به کار بستن به نكات و دستوراتي كه هر زائر خانه خدا بايد رعايت كند، نهايت دقت را داشت و بطور زايد الوصفي، واجبات را رعايت مي كرد و حتي از مستحبات اعمال زائران در سفر حج هم غفلت نداشت وآنها را به نحو پسنديده اي بجا مي آورد.
در سفرهاي زيارتي ارض اقدس، مشهد مقدس هم من بارها با ايشان هم سفر بودم، حالت خضوع و خشوعي داشت در وقت زيارت، كانه كه حضرت رضا(ع) را مي ديد. آنقدر مؤدب با حضور قلب و با توجه تمام به زيارت حضرت رضا(ع)،و کلماتي که در زيارت حضرت رضا(ع)بيان مي کرد ،التفات داشت که واقعاً پيدا بود معرفتش به امام هشتم (ع)،بسيار ژرف و عارفانه است و در حين زيارتي كه مي خواند، آقا را همچنان پيش رو داشت، آنگونه كه در اذن دخول حضرت مي خوانيم «اشهد انك تشهد مقامي و تسمع كلامي و ترّد جوابي».اگرحالات اخلاقي و عبادي شهيد پاك نژاد را عرض كنم، مردم امروز به شگفتي و حيرت مي افتند كه دكتري تحصيل كرده داراي مقام و مرتبت- صاحب مناصب عاليه- آنقدر متواضع باشد. شنيده بودم كه وقتي او را براي عيادت بيماران ناتوان و افتاده برده بودند كه حتي نزديكانش هم در پرستاري از او، اظهار عجز و ناتواني كرده بودند. آن بيمار ناتوان كه همه چيزش از دست رفته بود كمتر كسي حاضر بود از او پرستاري كند و او را نظافت كند. مرحوم دكتر وقتي اين مريض را ديده بود متوجه شده بود كه نه وجدانش مي گذارد از او صرف نظر كند و بگذرد و نه وظايف مذهبي اش به او اجازه مي دهد كه از معالجه و پرستاري و عيادتش خودداري كند .يا حتي درمان او را به وقت ديگري موكول كند. و به بازماندگانش پيشنهاد داده بود كه اگر اين مريض طوري باشد كه من بتوانم محرم او بشوم، ديگر پرستاري او را خودم عهده دار مي شوم و به ديگري محول نمي كنم.ازجهات شرعي، هر طور كه مي شده، با نوه اش محرم مي شود؛ با پيرزني ناتوان، در سنين بالاي عمر. وقتي مرحوم دكتر پاك نژاد با اين زن كه براي پرستاري، شست و شو و نظافتش حتماً بدنش را بايد مي ديد، محرم مي شود، ديگر خودش عهده دار شست و شو و پانسمان او مي شود. دكتر پاك نژاد، مدت يكي- دوماه و نه يك روز و دو روز،آنچنان از آن زن، مراقبت و پرستاري مي كند و خودش چنان با دقت و دل سوزي اي زخمهاي بدن او را شست و شو، ضد عفوني و پانسمان مي كند كه بالاخره آن پيرزن 70-80 ساله، روي پاي خود مي ايستد. اين تنها نمونه اي است از اخلاق و وجدان شهيد پاك نژاد كه از مفاخر و بزرگان شهر ما هستند هم از نظر طبابت و پزشكي و هم از نظر اجتماعي. خدمتي كه ايشان در جنگ تحميلي و اوايل سالهاي دفاع مقدس انجام دادند، در همه حال ستودني و قابل تقديراست. برادر ايشان- دكتر سيد عباس پاك نژاد- مدتها در زندان عراق بودند وكسي خبر نداشت، بطوري كه بچه هايش مايوس و نااميد شده بودند از ديدار پدرشان. دكتر سيد عباس، قبل از اينكه پيشامد اسارت برايشان اتفاق بيفتد در تهران توقف داشتند وطبابت مي كردند. حتي يك دفعه كه من كسالتي داشتم و به دكتر پاك نژاد مراجعه كردم، گفتند اگر به تهران رفتي، نزد اخوي هم برو تا تو را ببيند. مدتي بعد ايشان به يزد آمده بودند و با دكتر قرار داشتند كه به بيرون شهر بروند. وقتي از منزل بيرون مي آيند، دكتر سيد رضا- در حالي كه سوئيچ ماشينش را در دست گرفته بود كه ماشين را روشن كند و سوار بشوند- كنار ماشينها مي آيد و به برادرش مي گويد: «چرا؟» دكتر مي گويد: بهتر است با تاكسي برويم. بعد تاكسي مي گيرند و به آن محل مي روند و كارشان را انجام مي دهند و برمي گردند. در آن حال دكتر سوار ماشين خودش مي شود و برادرش را هم سوار مي كند و دنبال كارهاي ديگرشان مي روند. سيد عباس از دكتر پاك نژاد مي پرسد: «چرا دفعه قبل سوار ماشين نشدي و تاكسي گرفتي؟» دكتر مي گويد: «وقتي آمدم بيرون، و خواستم سوار ماشين شوم، ديدم گربه اي با بچه هايش زير سايه اتومبيل من خوابيده اند» اگر اتومبيل را روشن مي كردم آرامش وآسايش اين گربه و بچه هايش در آن هواي گرم به هم مي خورد لذا من از ماشين صرف نظر كردم و با تاكسي رفتيم .حالا ديدم كه گربه از زير ماشين رفته است و مي توانم با ماشين خودم بروم» .اين قدر عواطف اخلاقي و انساني داشت.

از خدمات اجتماعي دكتر پاك نژاد و ارتباط ايشان با آيت الله صدوقي، اگر خاطره اي را به ياد مي آوريد،آن را نقل كنيد.
 

البته دكتر در تمام كارهاي مرحوم آيت الله صدوقي سهيم بود وزيرنظر ايشان بود. صندوق تعاوني حضرت ولي عصر(عج) كه مرحوم آقاي صدوقي براي وامهاي قرض الحسنه بنياد گذاري كردند ،تحت نظارت و مديريت دكتر پاك نژاد بود. كارهاي مدارس علميه مرحوم آيت الله صدوقي هم با سرپرستي ايشان انجام مي شد. وقتي مرحوم آيت الله صدوقي، نماز جمعه را از مسجد جامع كبير به مسجد ملااسماعيل منتقل كردند. تعمير و ساخت بناي مسجد جامع با سرپرستي آقاي پاك نژاد آغازشد. اين مسجد تعميرات وبناهايي ضروري لازم داشت كه بايد انجام مي شد بطوري كه پذيراي جمعيت باشد و هم دستشويي وتوالت داشته باشد. مرحوم دكتر پاك نژاد در آن زمان از امناي اين مسجد بود و من هم از خدمت گزاران و امنا بودم. او در تمام جلسات شركت مي كرد، به دقت راهنمايي مي كرد و موجب تشويق ديگران ودلگرمي آنها مي شد. اينها از خصوصيات اجتماعي او بود. مرحوم پاك نژاد آنقدر به اصلاح جامعه و مردم توجه داشت كه روزها و شبهايش را نمي شناخت.

معروف است كه دكتر پاك نژاد به مسائل مذهبي زنان هم زياد اهميت مي دادند.
 

بنده وقتي در منزل يكي از محترمان يزد، كه مجالس زنانه داشتند، روي منبر گفتم: شما زنان يزدي محروميت تان خيلي است؛ هم از نظر دنيوي محروميت داريد و بيشتر از آن از نظر اخروي. شما زنها مثل ديگر شهرستانها، نه جاي تفريح داريد، نه محل برگزاري مجالس مذهبي داريد نه پاركهايي كه بتوانيد آنجا تفرج كنيد .زنان در شهرهاي ديگر مثل مشهد، تهران، شيراز، تبريز، هم از نظر دنيوي بيشتر از شما از نعمتها استفاده مي كنند و هم از نظر اخروي،‌ اعتقادات ژرفتري دارند. زنان اين شهرها، مجالسي دارند تحت سرپرستي خودشان، كه مسائل مربوط به اخلاقيات و مسائل مربوط به خانه داري و تربيت فرزندان به زنهاي ديگر مي آموزند. اصولاً زنها از هم جنس هاي خودشان بيشتر مطالب، موضوعها و راهنمايي ها را فرا مي گيرند. وقتي از منبر پايين آمدم خانم محترمي كه ميزبان مجلس بود و مرا براي سخنراني دعوت كرده بود گفت: من از اين تذكر و راهنمايي تان خيلي خوشحال شدم من هم در مدتي كه در تهران بودم،شاهد اين نوع مجالس بوده ام. كاش در يزد هم اين گونه مجالس راه اندازي مي شد. اگر شما زنها عهده دار بشويد و يكي از شما سرپرستي و پذيراي خانم هاي ديگر را عهده دار شود من مي توانم خانم محترمه و معلمه اي را از جاي ديگر بياورم تا شما را راهنمايي كند. آن خانم گفت: من حاضرم ولي در حال حاضر شوهرم در سفر عمره است؛ وقتي برگردد موضوع را با او در ميان مي گذارم و بعد به شما اطلاع مي دهم.
شوهرش كه از سفر عمره برگشت براي پذيرايي از آن خانم معلمه استقبال كرد و به من گفتند تا او را دعوت كنم .من از آنجا كه وظيفه داشتم تمام كارها را موبه مو به اطلاع آيت الله صدوقي برسانم و از ايشان كسب تكليف كنم؛ رفتم خدمت ايشان و جريان را عرض كردم. ايشان خيلي خوشحال شدند تحسين كردند و گفتند: دعوتش كن. گفتم: حاج آقا! اگر اجازه بدهيد از طرف شما او را دعوت كنم،كه موضوع مهمتر باشد و رعايت آن خانم محترمه كه ساكن مشهد است هم بيشتر بشود. گفتند: هر طور صلاح مي دانيد. من هم از طرف مرحوم آيت الله صدوقي آن خانم محترمه را كه نامشان خانم صفري بود دعوت كردم آن خانم به يزد آمد و جايي برايش در نظر گرفته شد كه درآنجا سخنراني كند.
ساواك و سازمان امنيت ،آن روز مخالفت كرد و اجازه تشكيل آن مجلس زنانه و سخنراني خانم صفري را نداد. دكتر پاك نژاد كه خدا رحمتش كند، با آن حسن اخلاق و رفتار مؤدبانه اي كه داشت و مورد احترام همه بود، رفت پيش شخص ساواك آن زمان يزد و اجازه تشكيل آن مجلس را گرفت. آن مجلس چند روزي در مسجد مرحوم رسوليان برگزار مي شد .چون آنجا مسجد بود و محل رفت و آمدهاي عمومي، آن خانم، ديگر حاضر نشد در آن مسجد صحبت كند، زيرا مردها رفت وآمد مي كردند و مي ترسيدند كه صدايش را بشنوند. بعد زن هاي ديگر آمدند در محله چهار منار، در حسينيه اي كه خيلي محفوظ بود و صدايي از آن بيرون نمي آمد چند روزي هم در اينجا سخنراني كرد كه اثرات خوبي هم بخشيد. زنهاي يزدي از او درخواست كردند تا معلمه اي ازطرف خودش براي آنها بفرستد كه او فرستاد. منظورم از اينها شرح خدمات دكتر پاك نژاد بود نسبت به عموم مردم؛ چه زن، چه مرد و جديت و پشتكار ايشان دراين زمينه ها.

ابعاد معنوي شخصيت دكتر پاك نژاد را نسبت به مسائل روحاني و ارتباطشان با مراجع چگونه ارزيابي مي كنيد؟
 

مرحوم دكتر پاك نژاد ،همه وقت با علماي اعلام و مراجع وقت درارتباط بود و همه آنها او را به خوبي، نيكي، دينداري و توجه به روايات مي شناختند. دكتر پاك نژاد قلم عجيبي داشت و كتاب «اولين دانشگاه، آخرين پيامبر» او كتاب پر محتوايي است وقتي شهيد پاك نژاد آن كتاب را به من داد من آن را به كويت ،براي يکي از علماي بزرگ که از عراق به کويت آمده بودند- حضرت آيت الله حاج آقا محمد شيرازي- بردم. ايشان آن كتاب را در كتابخانه شخصي شان گذاشتند مردم هر روز از ان استفاده مي كردند وايشان توصيه مي كردند به جوانان كويتي، مخصوصاً جوان هاي دانشگاهي كه از آن كتاب استفاده كنند. از جمله با مراجعي كه ارتباط داشت يكي مرحوم آيت الله ميلاني در مشهد بود، كه خيلي هم مورد عنايت ايشان بود. دكتر پاك نژاد به همراه چند تن از رفقايش، از جمله مرحوم دكتر رمضان خاني و آقاي زائرالحسيني، به خدمت آيت الله رسيدند. آنها هنگامي كه مي خواهند از منزل آيت الله ميلاني بيرون بيايند و هنگامي كه دكتر پاك نژاد دست و صورت آيت الله ميلاني را مي بوسد ابراز مي كند كه: «من حاجت مهمي دارم، از خدا بخواهيد كه انجام بگيرد و كفايت بشود.» مرحوم آيت الله ميلاني سر در گوش او گذاشته بودند و فرموده بودند: «حاجت تو نوشتن كتابي درباره مظلوميت علي بن ابيطالب(ع) است، همانكه ديشب در حرم امام رضا(ع) گفتي و امام رضا پذيرفتند كه كمك كنند تا در نوشتن آن كتاب موفق بشوي، خوشحال باش.» بعد كه از منزل آيت الله ميلاني بيرون مي آيند وحشت زده، به رفقايش مي گويد: «من الان مي خواهم از تعجب شاخ دربياورم كه چطور آقاي ميلاني مي دانستند كه ديشب در حرم به امام رضا (ع) چه گفته ام.» آن كتابي كه درخواست نوشتنش را كرده بود ،كتاب مظلوم گمشده در سقيفه است .خدا مي داند كه دكتر پاك نژاد از لحاظ اخلاقي تا چه اندازه پاي بند به اصول بود.

آيا خاطره اي از حضور دكتر پاك نژاد در انتخابات نخستين دوره مجلس داريد كه براي خوانندگان نقل كنيد؟
 

دردوره نخست مجلس شوراي اسلامي، از جمله كساني كه نامزد نمايندگي استان يزد شد و الحمدالله مردم هم به رأي دادند و به مجلس رفت، مرحوم دكتر پاك نژاد بود چون من با او خيلي مؤانست و رفاقت داشتم، اغلب در سفر و در حضر ،با هم بوديم و مراوده هايي با يكديگر داشتيم و كارهاي مشتركي با همديگر داشتيم و كارهاي مشتركي با همديگر مي كرديم از جمله كمك به تهيه روايات يا ريشه يابي روايات وخيلي تحقيقات ديگر.
روزي در حالي كه همراه هم از خيابان به طرف منزل آقاي صدوقي مي رفتيم، به من گفت: «دعايي، شنيده ام كه خودت را براي مجلس شوراي اسلامي نامزد كرده اي. اگر تو نامزد بشوي من ديگر انصراف مي دهم.» گفتم:«آقاي دكتر،اشتباه مي كني،خدا مي داند كه اصلاً در خيال من نيست كه نماينده بشوم، اصلاً من خودم را لايق اين كارها نمي دانم و درايت اين كارها را ندارم. اين كارها مخصوص افراد خاصي است من نه درايت اينكار را دارم و نه قابليتش را در خودم مي بينم و نه هرگز تصميم آن را داشته ام هركه به شما گفته اشتباه كرده و البته مناسبتراز همه براي نمايندگي مردم، شما هستيد.»آن سال كه آقاي پاك نژاد نامزده نمايندگي شد ،آقاي راشد يزدي هم نامزد شدند، ولي با رأي مردم، دكتر پاك نژاد به مجلس راه پيدا كرد.

آيا از برخورد شديد آقاي صدوقي با شهيد پاك نژاد، در قبل از انقلاب، چيزي به ياد داريد؟
 

زمان قبل از پيروزي انقلاب، بايد وكلاي مجلس استعفا مي دادند از وكالت. يكي از وكلاي مجلس آن وقت، دكتر بقايي يزدي بود كه هم با دكتر پاك نژاد خيلي آشنايي و صميمت داشت و هم با من، چون پدر و مادرش در محله اي بودند كه ما هم ساكن آنها بوديم، باعث رفت وآمد و آشنايي ما با يكديگر شده بود. مرحوم پاك نژاد عصر آن روز از طرف آيت الله صدوقي به دكتر بقايي گفته بود كه ازنمايندگي مجلس استعفا بدهد واو به دلايلي نپذيرفته بود. روز بعد، در جلسه اي كه همه حاضر بودند، آقاي صدوقي به دكترپاك نژاد گفتند: «به دكتر بقايي تلفن كردي؟» گفت: «بله» گفتند: «چه وقت؟» گفت: «قبول نكرد استعفا بدهد» آقاي صدوقي تقريباً ناراحت شدند وبا تعرض به دكتر گفتند:«برخيز و دوباره تلفن كن!» و دستوراتي به او دادند.
آن روز من احساس كردم كه پاك نژاد، بنا به مسائلي كه در نظر داشت و ارتباطات اخلاقي كه با همه داشت، نمي خواهد فرمايشهاي تند آقاي صدوقي را به دكتر بقايي بازگو كند. من كه در آنجا بودم، بلافاصله گفتم: « من تلفن مي كنم و فرمايشهاي آقاي صدوقي را انجام مي دهم.» بعد گوشي تلفن را گرفتم و با دكتر بقايي صحبت كردم؛ بعضي وقتها هم سكوت مي كردم كه ببينم آقاي صدوقي چه مي گويند تا من تا آن حرفها را به دكتر بقايي بگويم؛ بعد هم جوابهاي دكتربقايي را هم بلند مي گفتم، تا آقاي صدوقي، دكتر پاك نژاد و ديگران هم آنها را بشنوند. در خاتمه آن مجلس، دكتر پاك نژاد از من تشكر كرد كه هم خواسته هاي آقاي صدوقي عملي شده بود و هم جوابهاي او را شنيده بودند. بهرحال، دكتر پاك نژاد، در بطن تمام رويدادهاي انقلاب و امورديني بود. خدا مي داند چند نفر با توصيه هاي او از خدمت نظام وظيفه در آن دوران،مرخصي گرفته بودند، يا معاف شده بودند.

در يكي از سفرهاي حج كه شما به مكه مشرف شديد،آقاي دكتر حضور داشته اند. اگر از اين همسفري خاطره اي داريد بيان كنيد.
 

من سفرهاي متعددي به حج داشتم. ده سفر حج رفته ام كه هشت سفرش پياپي بوده است. 18 بار هم به صورت عمره مشرف شده ام. در يكي از سفرهاي حج، ايشان در يك گروه بودند و من در گروه ديگري بودم. آن وقتها، بر خلاف حالا، خانه خدا اين همه مسافر نداشت، راهها چندان با فاصله نبود و اين مشكلاتي كه الان هست آن موقع ديده نمي شد. در يك ساختمان چند گروه از زائران بودند كه هر روز و هر شب همديگر را مي ديدند، مخصوصاً در مسجد الحرام، مسجد النبي، من در آنجا شاهد حضور قلبي و توجه خالصانه دكتر پاك نژاد بودم. خدا مي داند بين صفا و مروه در حالي كه داشت محرم مي شد، دعاهاو اذكار را با حضور قلب تمام مي خواند. او معناي واقعي حضور قلب در آنجا را مي دانست. مي دانست به كجا آمده و براي چه آمده است. مي دانست بايد در آنجا چه كاري انجام دهد. متوجه بود كه بايد چگونه شود و چگونه برگردد و مي دانست هنگامي كه به وطنش و محل كارش و زادگاهش برمي گردد، چگونه تفاوت و دگرگوني هايي در او ايجاد شده باشد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط