درنگي در تأويل روايات (1)
چکيده
درآمد
1. معناي تأويل
الف. واژه شناسي تأويل
التأويل من الأول، أي: الرجوع إلي الأصل، و منه: المَوْئِلُ للموضع الذي يرجع إليه، و ذلک هو ردّ الشي ء إلي الغايه ي المراده ي منه، علما كان أو فعلا. (7)
به نوشته ابن فارِس، (8) اين ريشه دو معناي اصلي دارد: آغاز يک چيز و پايان آن. کلمه اوّل از معناي نخست اشتقاق يافته و فعل آلَ يؤُول به معناي «رَجَعَ» (بازگشت ) به معناي دوم بر ميگردد. واژههاي اِياله به معناي سياست و آل به معناي خاندان و خانواده از ريشه اَوَلَ است، تأويل نيز با معناي دوم پيوند دارد و «تأويل کلام » بدان بازميگردد. (9) لغت شناسانِ پيش از ابن فارس و پس از او غالباً همين توضيح را در باره تأويل دارند. ابوعُبَيده مَعْمَربن مُثنّي (م ح 210ق) يکي از دو معناي تأويل را «مَرجِـع » (بازگشتگاه) دانسته است. (10) از ابوالقاسم زجّاجي (م337ق) نيز نقل شده که معناي لغوي تأويل «مَرجِع و مَصير» است. (11) کساني چون جوهري در صَحاح اللغه ي ، ازهري در تهذيب اللغه ي ، ابن اثير در النهايه ي في غريب الحديث و الاثر، فيروزآبادي در بصائر ذوي التمييز، (12) ابن منظور در لسان العرب، شريف رضي در حقايق التأويل (13) اين پيوند معنايي را تأييد کرده و با تعبيراتي چون «اِبداءُ عاقبه ي الشي» (آشکار کردن سرانجام يک چيز)، «مايؤولُ اليهِ الشيء» (آنچه يک چيز بدان بازميگردد) و «ما يؤول اليهِ اَمْرُهم» (آنچه سرانجام کارشان بدان بازميگردد) کوشيدهاند تا معناي مراد از واژه تأويل را بيان کنند. (14) به گفته فيروزآبادي، (15) تأويل با واژه اَوَّل نيز هم معنا دانسته شده است (تأويل کلام يعني برگرداندن سخن به آغاز آن)، همچنان که برخي آن را با واژه اياله به معناي سياست مرتبط کردهاند. وجه اين ارتباط در توضيح ازهري، و به نقل از او ابن منظور، در باره «تأويل کلام» آمده است؛ «اُلْتُ الشي» به معناي گرد آوردن و سامان دادن است و چنين مينمايد که «تأويل» عبارت است از گرد آوردن چند معناي مشکل در يک لفظ روشنِ بياشکال. (16) تأويل در باره لفظي به كار ميرود كه يک معناي ظاهري دارد كه معناي اصلي آن است، اما به جهت وجود دليلي يا قرينه اي آن را بر معناي غير ظاهري خود حمل كنند؛ به طوري كه اگر آن قرينه وجود نداشت، بر همان معناي اصلي حمل مي گرديد. به عبارت ديگر، دست برداشتن از ظاهر كلام و به سراغ معناي غير ظاهري رفتن به جهت شاهد يا دليلي كه بر آن دلالت دارد، تاويل آن كلام است. (17)
ب. فراواني و معناي واژه تأويل در احاديث
گذشته از معناي مذکور براي تأويل ـ که کاربرد آن در حديث بسيار زياد است ـ ، در چند حديث، گاه براي شرح معناي مراد در يک آيه قرآن، واژه تأويل به کار رفته است؛ براي نمونه از حضرت علي در توضيح اين سخن حضرت ابراهيم ـ که «اِنّي ذاهبٌ اِلي ربّي» ـ روايت شده است که مراد از رفتن به سوي خدا بندگي کردن و تقرب جستن به اوست؛ امام اين بيان را از مقوله تأويل قلمداد کردهاند. (29) همچنين است بياني ديگر از آن حضرت در توضيح آيه «إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ» که تأويل آيه قلمداد شده است. (30) اين معناي تأويل براي غير قرآن نيز به کار رفته است؛ مثلاً در روايتي از امام باقر عليه السلام نامهاي پيامبر اسلام در هريک از صحف ابراهيم و تورات و انجيل و قرآن ذکر و معناي هر نام با عنوان «تأويل » بيان شده است. (31)
ج. معناي کاربردي تأويل در حديث
اين احاديث چند دستهاند:
الف. احاديثي كه برخلاف دليل عقلي مسلم و قطعي باشند؛
ب. احاديثي كه با ادله نقلي ديگر مثل قرآن يا سنت تعارض دارند؛
ج. احاديثي كه با سيره متشرعان و ذهنيات و باورهاي مؤمنين تعارض دارند؛
د. احاديثي كه به جهت برخي مصالح ابهام يا اجمالي گويي كرده اند؛
هـ . احاديثي كه در آنها از الفاظ مشترک، مجاز، كنايه و... استفاده شده است.
از اين رو براي دريافت معناي کاربردي تأويل بايد معناي اين گونه از احاديث را بيان کرد.
1. حديث موول:
ـ هو اللفظ المحمول علي معناه، المرجوح بقرينه ي مقتضيه ي له، عقليه ي کانت او نقليه ي . (34)
2. حديث متشابه:
- ما هو کان للفظ معني غير راجح. (36)
- حديثي است که در مفاد و معناي آن دو احتمال مساوي داده ميشود. (37)
3. حديث مشکل:
2. روايات جواز تأويل
در رواياتي بر فهم درست روايات تأکيد است:
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام: يا بُنَي اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّيعَه ي ِ عَلَي قَدْرِ رِوَايتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ فَإِنَّ الْمَعْرِفَه ي َ هِي الدِّرَايه ي ُ لِلرِّوَايه ي ِ وَ بِالدِّرَاياتِ لِلرِّوَاياتِ يعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَي أَقْصَي دَرَجَاتِ الْإِيمَانِ، إِنِّي نَظَرْتُ فِي كِتَابٍ لِعَلِي عليه السلام فَوَجَدْتُ فِي الْكِتَابِ أَنَّ قِيمَه ي َ كُلِّ امْرِئٍ وَ قَدْرَهُ مَعْرِفَتُهُ إِنَّ الله تَبَارَک وَ تَعَالَي يحَاسِبُ النَّاسَ عَلَي قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي دَارِ الدُّنْيا؛ (39)
ابوجعفرباقر عليه السلام گفت: پسرم، مقام ومنزلت شيعيان را ازاندازه نقل احاديث وشناختيكه (در باره مفاهيم و معارف حديثي) دارند بشناس؛ زيرا كه شناخت و معرفت، در حقيقت، همان درک آگاهانه (علوم و مفاهيم) حديث است. و با همين درک آگاهانه محتواي احاديث است كه مؤمن به بالاترين پايه هاي ايمان (شناخت اعتقادي و عملي) مي رسد. من در نامه اي از علي عليه السلام به اين نوشته برخوردم: ارزش و ارج هر كس معرفت اوست. خداي متعال مردمان را به ميزان خردي كه در دار دنيا به ايشان ارزاني داشته است حسابرسي مي كند.
وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام :عَلَيكُمْ بِالدِّرَاياتِ لا بِالرِّوَاياتِ؛ (40)
امير مؤمنان عليه السلام فرمود: بر شما باد به گفتارهاي سنجيده با خرد، نه بهر چه روايت شود. قَالَ أَبُو عَبْدِ الله عليه السلام: رُوَاه ي ُ الْكِتَابِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتُهُ قَلِيلٌ فَكَمْ مِنْ مُسْتَنْسِخٍ لِلْحَدِيثِ مُسْتَغِشٌّ لِلْكِتَابِ وَ الْعُلَمَاءُ تَحْزُنُهُمُ الدِّرَايه ي ُ وَ الْجُهَّالُ تَحْزُنُهُمُ الرِّوَايه ي ؛ (41)
امام صادق عليه السلام فرمود: همانا روايت كنندگان قرآن بسيارند و رعايت كنندگانش كم.
چه بسا مردمي كه نسبت به حديث خيرخواه و نسبت به قرآن خيانتگرند. علما از رعايت نكردن غمگيناند و جاهلان از حفظ روايت. و در رواياتي به کنايهآميز و چند وجهي بودن برخي از احاديث اشاره شده است:
قَالَ أَبُو عَبْدِ الله عليه السلام: خَبَرٌ تَدْرِيهِ خَيرٌ مِنْ عَشْرٍ تَرْوِيهِ إِنَّ لِكُلِّ حَقٍّ حَقِيقَه ي ً وَ لِكُلِّ صَوَابٍ نُوراً. ثُمَّ قَالَ: إِنَّا وَ الله لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ مِنْ شِيعَتِنَا فَقِيهاً حَتَّي يلْحَنَ لَهُ فَيعْرِفَ اللَّحْنَ؛ (42)
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر يک خبر را خوب درک كني، بهتر از ده خبر است كه باز گوي آنها باشي. همانا هر حقي حقيقتي دارد و هر صوابي را نوري هست. سپس فرمود: به خدا قسم كه ما مرد شيعي خودمان را به شمار فقيه و چيز فهم نمي آوريم تا آن كه با او به رمز و كنايه حرف بزنيم و او معناي رمز و كنايه ما را بفهمد. أَبِي عَبْدِ الله عليه السلام قَالَ: إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يحْتَمِلُهُ إِلَّا صُدُورٌ مُنِيرَه ي ٌ أَوْ قُلُوبٌ سَلِيمَه ي ٌ أَوْ أَخْلَاقٌ حَسَنَه ي ٌ إِنَّ الله أَخَذَ مِنْ شِيعَتِنَا الْمِيثَاقَ كَمَا أَخَذَ عَلَي بَنِي آدَمَ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ فَمَنْ وَفَي لَنَا وَفَي الله لَهُ بِالْجَنَّه ي ِ وَ مَنْ أَبْغَضَنَا وَ لَمْ يؤَدِّ إِلَينَا حَقَّنَا فَفِي النَّارِ خَالِداً مُخَلَّدا. (43)
امام صادق عليه السلام فرمود: حديث ما صعب و مستصعب است، تحمل آن را ندارد جز سينه هاي نوراني، يا دلهاي سالم، يا اخلاق نيكو، همانا خدا از شيعيان ما پيمان (به ولايت ما) گرفت، چنان كه از بني آدم (به ربوبيت خود) پيمان گرفت و فرمود: «آيا من پروردگار شما نيستم؟» پس هر كه نسبت به ما (به پيمان خويش) وفا كند، خدا بهشت را بر او پاداش دهد، و هر كه ما را دشمن دارد و حق ما را به ما نرساند، هميشه و جاودان در دوزخ است.
عَنْ شُعَيبٍ الْحَدَّادِ قَالَ : سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليهما السلام يقُولُ: إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِي مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ الله قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ أَوْ مَدِينَه ي ٌ حَصِينَه ي ٌ. قَالَ عَمْرٌو: فَقُلْتُ لِشُعَيبٍ: يا أَبَا الْحَسَنِ! وَ أَي شَي ءٍ الْمَدِينَه ي ُ الْحَصِينَه ي ُ؟ قَالَ: فَقَالَ: سَأَلْتُ الصَّادِقَ عليه السلام عَنْهَا، فَقَالَ لِي: الْقَلْبُ الْمُجْتَمَع ؛ (44)
شعيب حداد گويد: از امام ششم جعفر بن محمد صلي الله عليه و آله شنيدم ميفرمود: حديث ما سخت است و ناهموار؛ زير بارش نرود، جز فرشته مقرب يا پيغمبر مرسل يا بنده اي كه خدا دلش را با ايمان آزموده يا شهري بارودار. عمرو، شاگرد شعيب از او پرسيد: اي شعيب، شهر بارودار كدام است؟ گفت: من خود معناي آن را از امام صادق پرسيدم، به من فرمود: دل خاطر جمع است.
عَنْ أَبِي عَبْدِ الله عليه السلام أَنَّهُ قَالَ : حَدِيثٌ تَدْرِيهِ خَيرٌ مِنْ أَلْفٍ تَرْوِيهِ وَ لَا يكُونُ الرَّجُلُ مِنْكُمْ فَقِيهاً حَتَّي يعْرِفَ مَعَارِيضَ كَلَامِنَا وَ إِنَّ الْكَلِمَه ي َ مِنْ كَلَامِنَا لَتَنْصَرِفُ عَلَي سَبْعِينَ وَجْهاً لَنَا مِنْ جَمِيعِهَا الْمَخْرَج؛ (45) ابراهيم كرخي از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: يك حديث را اگر كاملاً فهميده باشي، ارزشمندتر از هزار روايت است كه (طوطي وار) آن را براي ديگران نقل كني، و نيز هيچ يك از شما در قوانين و احكام دين عالم نخواهند بود؛ مگر آن كه مفهومهاي گوناگون از سخن ما را دريافته باشد. به يقين، هر جمله اي از گفتار ما به هفتاد گونه تعبير مي گردد كه راه خروج از هر يك از آنها براي ما باز است.
دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله عليه السلام يقُولُ: أَنْتُمْ أَفْقَهُ النَّاسِ إِذَا عَرَفْتُمْ مَعَانِي كَلَامِنَا إِنَّ الْكَلِمَه ي َ لَتَنْصَرِفُ عَلَي وُجُوهٍ فَلَوْ شَاءَ إِنْسَانٌ لَصَرَفَ كَلَامَهُ كَيفَ شَاءَ وَ لَا يكْذِب؛ (46)
داود بن فرقد گويد: چنين شنيدم كه امام صادق عليه السلام فرمود: شما هنگامي آگاهترين مردم به احكام و آداب شريعت خواهيد بود كه منظور و مقصود ما را از سخنانمان درك كنيد؛ زيرا هر جمله داراي چندين مفهوم است، و در نتيجه هر كس مي تواند هر سخن خود را كه بخواهد به وجهي بگويد كه ايجاد زحمت نكند؛ دروغ هم نگفته باشد.
أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله عليه السلام يقُولُ : إِنِّي لَأَتَكَلَّمُ بِالْكَلِمَه ي ِ الْوَاحِدَه ي ِ لَهَا سَبْعُونَ وَجْهاً إِنْ شِئْتُ أَخَذْتُ كَذَا وَ إِنْ شِئْتُ أَخَذْتُ كَذَا. (47)
عَلِي بْنِ أَبِي حَمْزَه ي َ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَي أَبِي عَبْدِ الله عليه السلام ...قَالَ لِي: إِنِّي أَتَكَلَّمُ بِالْحَرْفِ الْوَاحِدِ لِي فِيهِ سَبْعُونَ وَجْهاً، إِنْ شِئْتُ أُحَدِّثُ كَذَا وَ إِنْ شِئْتُ أُحَدِّثُ كَذَا؛ (48)
علي بن ابي حمزه مي گويد: به خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم... امام فرمود: من حرفي مي زنم كه هفتاد صورت داشته باشد، اين طور بگويم يا آن طور بگويم.
و در رواياتي به وجود محکم و متشابه تصريح شده است:
إِنَّ أَمْرَ النَّبِي صلي الله عليه و آله مِثْلُ الْقُرْآنِ نَاسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ وَ خَاصٌّ وَ عَامٌّ وَ مُحْكَمٌ وَ مُتَشَابِهٌ وَ قَدْ كَانَ يكُونُ مِنْ رَسُولِ الله صلي الله عليه و آله الْكَلَامُ لَهُ وَجْهَانِ وَ كَلَامٌ عَامٌّ وَ كَلَامٌ خَاصٌّ مِثْلُ الْقُرْآنِ وَ قَالَ الله عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ: «مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»، فَيشْتَبِهُ عَلَي مَنْ لَمْ يعْرِفْ وَ لَمْ يدْرِ مَا عَنَي الله بِهِ وَ رَسُولُهُ؛ (49)
و به درستي كه امرهاي پيغمبر صلي الله عليه و آله مثل قرآن ناسخي و منسوخي و خاصي و عامي و محكمي و متشابهي دارد، و اتفاق مي افتاد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله سخني ميفرمود که دو وجه داشت: كلامي عام و كلامي خاص، مثل قرآن. حق تعالي فرموده: «آنچه آورد شما را پيغمبر صلي الله عليه و آله اخذ نماييد و آنچه منعتان فرمود از آن دست بداريد» و در آن سخن مشتبه ميشد بر كسي كه معرفت نداشت كه خدا و رسول صلي الله عليه و آله چه معنايي را از آن كلام قصد نموده اند.
عَنْ أَبِي حَيونٍ مَوْلَي الرِّضَا عليه السلام قَالَ: مَنْ رَدَّ مُتَشَابِهَ الْقُرْآنِ إِلَي مُحْكَمِهِ هُدِي إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ فِي أَخْبَارِنَا مُتَشَابِهاً كَمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ وَ مُحْكَماً كَمُحْكَمِ الْقُرْآنِ فَرُدُّوا مُتَشَابِهَهَا إِلَي مُحْكَمِهَا وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دُونَ مُحْكَمِهَا فَتَضِلُّوا؛ (50)
ابو حيون غلام حضرت رضا عليه السلام روايت ميكند كه حضرت رضا عليه السلام فرمود: هر كس متشابهات قرآن را به محكمش برگرداند، به طريق مستقيم هدايت شده است. سپس فرمود: در اخبار ما هم مانند قرآن متشابهات و محكمات هست. و شما همواره متشابهات را با محكمات با هم بسنجيد و تنها از متشابهات پيروي نكنيد كه گمراه خواهيد شد.
پي نوشت ها :
* دانشجوي دكتري و عضو هيات علمي دانگاه علامه طباطبايي.
1. التعارض و الترجيح بين الادله الشريعه، ج1، ص288؛ شرح مشكل الاثار، ج1، مقدمه ارنؤوط، ص3-4.
2. ر.ك: روش هاي تاويل قرآن: معناشناسي و روش شناسي تاويل در سه حوزه روايي، باطني و اصولي، ص267-308.
3. مختلف الحديث بين الفقها و المحدثين، ص7؛ الحديث و المحدثون، او، عنايه الامامه الاسلاميه بالسنه النبويه، ص471.
4. ر.ك: علوم الحديث، ص112؛ منهج النقد في علوم الحديث، ص341.
5. الاستبصار، ج1، ص53-54.
6. امالي المرتضي، ج1، ص31-32، 340-341.
7. مفردات الفاظ القرآن، ص99.
8. معجم مقاييس اللغه، ذيل «اول».
9. ر.ك: الصاحبي في اللغه و سنن العرب في كلامها، ص193.
10. ر.ك: مجاز القرآن، ج1، ص86.
11. ر.ك: نزهه الاعين النواظر في علم الوجوه و النظائر، ص216.
12. بصائر ذوي التمييز، ج1، ص79-80.
13. حقايق التاويل، ص8.
14. ر.ك: كتاب هاي ياد شده، ذيل «اول».
15. بصائر ذوي التمييز في لطائف الكتاب العزيز.
16. ر.ك: تهذيب اللغه.
17. النهايه، ج1، ص80.
18. براي فهرستي از آن ر.ك: المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوار، ج3، ص2013-2014، 2049-2055، ذيل «اول».
19. الكافي، ج8، ص201، و به نقل از او: بحارالانوار، ج52، ص378؛ نيز ر.ك: سنن الترمذي، ج4، ص327، به نقل از پيامبر اكرم.
20. بحارالانوار، ج25، ص255، به نقل از علل الشرايع.
21. بحارالانوار، ج53، ص143.
22. بحارالانوار، ج23، ص197 و نيز ج89، ص97، به نقل از بصائر الدرجات.
23. الكافي، ج8، ص345.
24. بحارالانوار، ج25، ص255، به نقل از علل الشرايع.
25. نيز ر.ك: بحارالانوار، ج35، ص211 كه در آن امام باقر، حضرت علي و حسنين عليهم السلام را تاويل آيه معرفي كرده اند.
26. بحارالانوار، ج24، ص168.
27. «هِيَ لَنا اَوْ فينا»، ر.ك: بحارالانوار، همانجا.
28. بحارالانوار، ج2348، ص128-129.
29. التوحيد، ص266.
30. الكافي، ج3، ص261؛ براي مواردي ديگر، ر.ك: ج8، ص269-270؛ بحارالانوار، ج7، ص283.
31. كتاب من لا يحضره الفقيه، ج4، ص177-178؛ و به نقل از او، بحارالانوار، ج11، ص39. برخي از پژوهش گران بر اين باورند كه تاويل در اين گونه از روايات- كه در آنها مصداق خارجي بيان شده است- با «تطبيق» همسان است (ر.ك: آسيب شناخت حديث، ص225).
32. مقباس الهدايه، ج5، ص272. گفتني است كه «تاويل الحديث» نام هاي متعدد ديگري مانند: «تلفيق الحديث» ، «مشكل الحديث»، «علاج الحديث» ، «اختلاف الحديث» و «مختلف الحديث» دارد كه برخي از دانشوران شيعه و اهل سنّت، آن را يادآور شده اند.
33. لب اللباب (ميراث حديث شيعه، دفتر دوم)، ص454.
34. مقباس الهدايه، ج1، ص317.
35. لب اللباب (ميراث حديث شيعه، دفتر دوم)، ص454.
36. مقباس الهدايه، ج1، ص284.
37. داريه الحديث، ج2، ص73.
38. لب اللباب (ميراث حديث شيعه، دفتر دوم)، ص454؛ مقباس الهدايه، ج1، ص316.
39. معاني الاخبار، ص2.
40. بحارالانوار، ج2، ص207.
41. همان.
42. الغيبه لنعماني، ص141.
43. الكافي، ج1، ص401.
44. امالي الصدوق، ص4.
45. بحارالانوار، ج2، ص184؛ معاني الاخبار، ص1.
46. معاني الاخبار، ص1.
47. بحارالانوار، ج2، ص199؛ معاني الاخبار، ص407.
48. الخرائج و الجرائح، ج2، ص762.
49. اعتقادات الاماميه و تصحيح الاعتقاد، ج1، ص120.
50. عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص290.