منافقين اصلاح طلب!(1)

نوشته اي كه پيش رو داريد، نقد و بررسي بخشي از دفاعيات شيخ عبدالله نوري است كه در آن برخي از ديدگاه ها، رويكردها و انديشه هاي امام (ره) مورد تحريف قرار گرفته و زير سؤال رفته است.
پنجشنبه، 30 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
منافقين اصلاح طلب!(1)

منافقين اصلاح طلب!
منافقين اصلاح طلب!(1)


 

نويسنده: دكتر سيد حميد روحاني(1)




 

جستارهايي پيرامون ريشه هاي فكري مدعيان اصلاح طلبي در سه دهه اخير (1)
 

اشاره
 

نوشته اي كه پيش رو داريد، نقد و بررسي بخشي از دفاعيات شيخ عبدالله نوري است كه در آن برخي از ديدگاه ها، رويكردها و انديشه هاي امام (ره) مورد تحريف قرار گرفته و زير سؤال رفته است.
اين نقد و بررسي در اواخر سال 1378 به رشته نگارش كشيده شد و آماده چاپ بود كه حكم دادگاه ويژه روحانيت درباره شيخ عبدالله نوري صادر گرديد و نامبرده به زندان رفت.
در آن برهه كه وي در زندان به سر مي برد و امكان پاسخگويي نداشت، انتشار اين مطالب را ناروا و دور از اخلاق دانستم؛ از اين رو، بر آن شدم انتشار آن را به پس از آزادي او از زندان موكول كنم تا راه دفاع بر وي باز باشد و عذر اينكه «دستم بسته بود، در زندان بودم، راهي براي پاسخ گفتن نداشتم و ...» را دستاويزي براي گريز از پاسخ قرار ندهد.
ديري نپاييد كه همدستان و آموزش دهندگان پشت پرده شيخ عبدالله، دست به كار شدند و دفاعيات او را به صورت كتاب درآوردند، به توهم اينكه با انتشار آن مي توانند خط و راه امام را بي رهرو سازند و مانيفيست سازش و كرنش و تسليم طلبي را به نمايش بگذارند! اما چاپ آن نه تنها در ميان مردم ايران بازتابي نيافت، بلكه مي توان گفت اصولاً به دست فراموشي سپرده شد. لذا به نظر مي رسيد طرح دوباره آن مطالب سست پايه و بي مايه اي كه مردم آگاه و رشد يافته ايران به آن بها ندادند و اعتنا نكردند و آن گفته ها را به عنوان سخنان ياوه به زباله دان تاريخ افكندند، نه تنها درست نيست، بلكه نبش قبر است! و در واقع زنده كردن بافته هاي كهنه، مرده و پس مانده اي است كه در ميان مردم ايران ارزش و اعتباري ندارد و راه به جايي نمي برد. از اين رو، پس از آزادي وي از زندان از انتشار اين مجموعه خودداري كردم و بر آن شدم آن را براي بررسي هاي بعدي در تاريخ نهضت امام خميني، در مجموعه كارهاي آينده بگذارم و از آن در عرصه تاريخ براي روشن كردن حقايق و بازشناسي حق از باطل و سره از ناسره بهره برداري نمايم؛ بدين گونه از انتشار آن به طور كلي منصرف شدم. اما رويدادهاي دو، سه سال اخير، به ويژه فتنه هاي ننگ بار پس از انتخابات دهم رياست جمهوري پرده از روي يك سلسله توطئه هاي ديرينه و نهادينه شده امام زدايي برداشت و اين نكته را روشن ساخت كه رخدادهاي پس از انتخابات يك جريان اتفاقي، ابتدايي و انفعالي نبوده است و ريشه اي دست كم بيست ساله داشته است و آنچه عناصري مانند شيخ عبدالله به نام نقدي براي تمام فصول و دفاعيات مطرح كرده اند، و نيز آنچه زير عنوان خاطرات آقاي منتظري انتشار داده اند و اصولاً به صحنه آوردن يك سلسله روزنامه ها و نشريه هاي مرموز از سوي كساني كه با نام «اصلاح طلب» بازيگر صحنه شدند، نقشه و برنامه اي عميق تر، ريشه اي تر و دامنه دارتر از دست يابي به قدرت و رسيدن به مقام و منصب و جريان باندبازي و جناح بندي داشته است.
امروز مي توان اين نكته را به درستي يافت كه اصولاً شعار «اصلاح طلبي» با انگيزه پيشبرد توطئه امام زدايي و رويارويي با آرمان ها و اهداف مقدس اسلامي امام، مطرح و دنبال شد؛ هرچند چه بسا كساني كه در اين جرگه قرار گرفتند هيچ گاه ندانستند و درنيافتند كه در جريان رويارويي با امام و خط امام قرار گرفته اند و بايد گفت كه امروز دشمن، تفكرات سكولاريسم و ليبراليسم را به شكل قطره اي بر انديشه هاي آنان تزريق مي كند و از جزء به كل مي رسد.
تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران در دويست سال گذشته نشان مي دهد كه شعار«اصلاح طلبي» عموماً حربه اي بود كه مهره هاي وابسته به سازمان فراماسونري و استكبار جهاني در راه پياده كردن نقشه ها و نيرنگ هاي اسارت بار و ضد مردمي از آن بهره هاي فراوان گرفته و ملت هايي را به تباهي و روسياهي و ذلت و خواري كشانيده اند. عسكر خان ارومي ها، ابوالحسن خان ايلچي ها، ميرزا ملكم خان ها و ميرزا حسين خان سپهسالارها و تقي زاده ها و ... از مهره ها و چهره هايي بودند كه زير پوشش «اصلاح طلبي» ايران را به جولانگاه بيگانگان و ميدان تاخت و تاز غارتگران بين المللي درآوردند و استعمارگران را به جان و مال و ناموس ملت ايران سلطه بخشيدند.
چنانكه در درازاي تاريخ نيز نفاق پيشگان جاه طلب و زرپرستان از خدا بي خبر و سودجويان رياكار و فرصت طلبان نابكار نيز، با شعار «اصلاح طلبي» به رويارويي با دين خدا بر مي خاستند و آتش اختلاف و فساد را در جامعه اسلامي شعله ور مي ساختند. قرآن كريم درباره اين دسته از عناصر نفاق پيشه و نيرنگ باز مي گويد: «هرگاه به آنها گفته مي شود در زمين فساد مكنيد گويند ما اصلاح گرانيم. هشدار كه آنها تبهكاران اند، اما نمي فهمند». (2)
بي ترديد فتنه هاي شوم و شرارت بار پس از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري، برآيند دست كم 20 سال نقشه ها و برنامه هايي بود كه طبق سياست سياه استكبار جهاني، صهيونيسم بين المللي و سازمان هاي جاسوسي آنان، با به صحنه آوردن چهره ها و مهره هاي به ظاهر انقلابي و خط امامي و با بهره گيري از عناصر فريب خورده، خودباخته، بي بصيرت و گمراه و ساده انديشان خودخواه دنبال شده بود.
شعارهاي ضد مردمي، ضد انقلابي و بيگانه پسند مانند «جمهوري ايراني»، «نه غزه، نه لبنان»، حذف شعار «مرگ بر اسرائيل»، اعلام دوستي با «مردم اسراييل»! و اعلاميه ها و بيانيه هاي بيگانه پسند و اختلاف افكن كه در درازاي حدود يك سال گذشته مطرح شد، ميوه مسموم و فاسد درخت تلخ و شومي بود كه زير نظر سازمان هاي سيا و موساد و به دست نفاق پيشگاني كه به نام «اصلاح طلب» نان مي خورند غرس شد و رشد كرد و به بار نشست. سمپاشي هاي روزنامه هاي مرموز زنجيره اي و جوسازي هاي عناصري مانند حسين حاج فرج دباغ، سعيد حجاريان، كديور، مهاجراني و ... و نوچه هايي مانند اكبر گنجي و شيخ عبدالله نوري و ... در واقع يك نوع بسترسازي براي فتنه هاي پس از انتخابات بود.
با نگاهي به بخشي از به اصطلاح دفاعيات شيخ عبدالله نوري، مي بينيم آنچه را امروز عوامل فتنه در ايران مطرح و دنبال مي كنند، او بستر سازي كرده و ساخته و پرداخته نموده است. از انديشه به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي، دفاع از كنار آمدن با استكبار جهاني و در راس آن شيطان بزرگ، دفاع از بيراهه پويي هاي ليبرال مآبانه آقاي منتظري، دفاع از گروهك «نهضت آزادي» و منافقين حقير و سرانجام دفاع از انديشه هاي ليبراليستي ضد خط امام و ... كه در دفاعيات شيخ عبدالله مطرح شده است مي توان دريافت توطئه امام زدايي، كودتاي رنگي و مخملي و فتنه براندازي كه در پي انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري به نمايش درآمد، از چه زماني و به دست چه عناصر و مهره هايي پايه ريزي و بستر سازي شده بود.
اكنون بر ملت ايران روشن شده است كه اين تنها شيخ عبدالله نيست كه دانسته يا ندانسته، آگاهانه يا ناخودآگاه در خدمت توطئه امام زدايي و انقلاب زدايي قرار مي گيرد و زير عنوان دفاعيات و ... ايده ها و انديشه هاي آمريکايي- صهيونيستي و ضد امامي و تسليم طلبانه را ترويج مي كند و راه را براي كودتاي رنگي و مخملي هموار مي سازد؛ در اين توطئه شوم، مهره ها و چهره هايي بازيگر صحنه هستند كه بايسته است ماسك ها از چهره آنان برداشته و سرشت زشت آنان براي نسل امروز و نسل هاي آينده برملا گردد تا ريشه اين فتنه ها و فتنه آفريني ها براي هميشه كنده و سوزانده شود. اميد است به ياري خداوند اين رسالت مقدس را به درستي به پايان بريم و در پي نقد ديدگاه ها و نظريه پردازي هاي شيخ عبدالله، به بررسي عملكردهاي ديگر عوامل توطئه نشينيم و جريان فتنه هاي اخير را ريشه يابي نماييم.
آنچه در مورد شيخ عبدالله نوري در پي مي آيد، همه اشكالات و ايراداتي نيست كه بر دفاعيات نامبرده وارد است بلكه تنها نقد بخش هايي محدود است كه مي تواند نقش او را در توطئه امام زدايي و ايجاد جنگ نرم و به اصطلاح كودتاي مخملي به نمايش بگذارد و چنانكه اشاره شد آنچه را او در دفاعيات خود و ديگر مناسبت ها مطرح كرد بي مايه تر از آن بود كه بتواند حتي ديد عناصر ضد انقلاب و بدانديش را به سوي خود بكشد و ارزش نقد و بررسي نيز ندارد.
جاخوش كردن او در كنار مدعيان دفاع از خط امام و انقلاب اسلامي و حمايت بي قيد و شرط عناصري كه خود را متولي دفاع از قدس و آرمان هاي فلسطين مي نمايانند، بازگوكننده حقايقي است كه نبايد و نشايد از كنار آن بي تفاوت گذشت؛ چنانكه سكوت معني دار متوليان و مدعيان خط و راه امام در برابر خيانت هايي كه در خاطرات منسوب به آقاي منتظري نسبت به امام امت صورت گرفت نشان دهنده مظلوميت امام و نمك نشناسي كساني است كه نان امام را مي خورند و آش دشمنان را به هم مي زنند. اكنون براي مصالح اسلام و انقلاب اسلامي بايد آن را گذاشت و گذشت و دم فرو بست.

خط امام و انقلابي نمايي فرصت طلبان
 

و اذا قيل لهم لا تفسدوا في الارض قالوا انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون ولكن لايشعرون (3)
... چرا اين قدر ما عقب ايستاده ايم؟ چرا ما بايد به واسطه اغراض نفسانيه اين قدر خودمان را ببازيم؟ چرا بايد وقتي دنيا به تزلزل درآمده است، براي اين بي اعتنايي ايران به كاخ سفيد و سياه چرا ما بايد توجيه كنيم مسائل آنها را؟ چرا ما بايد اين قدر غرب زده باشيم يا شيطان زده؟... در اين زمان كه بايد فرياد بزنند بر سر آمريکا فرياد مي زنند سر مسئولين ما! ... شماها چرا بايد تحت تاثير تبليغات خارجي واقع بشويد يا تحت تاثير نفسانيات خودتان؟ ... چرا مي خواهيد بين سران كشور تفرقه ايجاد كنيد؟ چرا مي خواهيد دو دستگي ايجاد كنيد؟ چه شده است شما را؟ كجا داريد مي رويد؟ اين تذهبون؟ ... شما انصاف دهيد در يك همچو وقتي، وقت يك همچو اموري است!! وقت يك همچو تاييدي است از كاخ سفيد؟!...
امام خميني (ره)، 1365/8/29 (4)
... بر اثر حادثه اي، عقده و كينه اي پيدا مي كند و در مقابل نظام مي ايستد؛ در مقابل سخن حق مي ايستد؛ در مقابل امام راحل و راه امام مي ايستد... اين يك آدم فريب خورده است؛ اين يك آدم قابل ترحم است! دشمن اصلي آن كسي است كه پشت سر اين قرار مي گيرد، اما خودش را نشان نمي دهد... غم بزرگ اين است كه بعضي عناصري كه هيچ سودي در سلطه آمريكا بر اين كشور ندارند، از روي غفلت و اشتباه و ضعف ها و عقده ها، براي سلطه آمريکا بر اين كشور تلاش مي كنند...
مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي (5) (مد ظله العالي)
به ياد داريم در نخستين سال هاي پيروزي انقلاب اسلامي كه فرصت طلبان براي نزديك شدن به بيت امام و خط امامي نماياندن خود سر از پا نمي شناختند و عناوين «يار ديرينه امام»، «پيرو خط امام»، «شاگرد امام» و «نماينده امام» را با خود يدك مي كشيدند، پيوسته اين پرسش ذهنمان را به خود مشغول مي كرد كه اينها تا كجا با امام همراه اند و وفاداري آنان به امام تا چه پايه اي است؟ اگر اينها با دم زدن از امام و انقلابي نمايي به جا و جاهي دست نيابند و يا براي مدت كوتاهي از پست و مقام كنار گذاشته شوند، چه واكنشي از خود نشان خواهند داد و چه موضعي در برابر امام خواهند گرفت؟
آيا آن روز نيز از امام دم مي زنند و به نام و ياد امام مي بالند يا اينكه هواداري و وفاداري آنان نسبت به امام تا روزي است كه آز و نياز نفساني آنان اقتضا مي كند؛ و اگر روزي مقام و موقعيت خود را در كنار امام نبينند، نه تنها ديگر امام را نمي شناسند، بلكه به انقلاب نيز پشت خواهند كرد و هر كدام طبق فراخور فكر و جربزه و جرئت خويش به صف ديگران خواهند پيوست و در كنار ديگران خواهند ايستاد؟! برخي در صف تحجرگرايان، جمعي در كنار دگرانديشان، شماري همنوا با به اصطلاح تركش خوردگان و منافقان، گروهي هم صدا با روشنفكر مآبان و بيگانه زدگان و ... به امام از پشت خنجر خواهند زد! آزمون هاي گوناگون سه دهه گذشته نشان داد كه در ميان مقامات و مسئولان و كساني كه داعيه پيروي از خط امام را داشتند، كمتر كسي بود كه نسبت به او وفادار و به رهنمودهاي او تعبد داشته باشد.
همچنانكه برادر فقيد حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد خميني (ره) اعلام كرد امام در ميان اصحاب و اعوان و ياران و اطرافيان خود «تنها» بود و برخي از آنهايي كه به ظاهر با امام بودند، ياران ناياري بودند كه به طمع مقام و يا از بيم توده هاي دلباخته به امام، ناگزير شدند كه به پيروي از او تظاهر كنند و خود را خط امامي بنمايانند؛ و با وجود اين هر كدام از آنان بر آن بودند كه ديدگاه ها، برداشت ها و اميال و اغراض خود را بر امام تحميل كنند و به دست او به آز و نياز نفساني خود برسند و آن گاه كه در مي يافتند امام نفوذناپذير است و طبق هوا و هوس و ديد و داب اين و آن حركت نمي كند سخت به خود مي پيچيدند و رنج مي كشيدند و تا روزي كه امام ديده از جهان فرو بست از نق زني و خرده گيري نسبت به او دست نكشيدند و او را مورد شماتت و اهانت قرار دادند. برخي امام را به جرم مطرح كردن اسلام ناب محمدي و اسلام آمريکايي، مسئله سرمايه داري و سرمايه داران و جنگ فقر و غنا در اسلام، فتواي جواز بازي با شطرنج و رخصت دادن به زنان جهت شركت در انتخابات و ديگر فعاليت هاي اجتماعي و سياسي مورد نكوهش قرار مي دادند؛ برخي ديگر از ديدگاه او پيرامون ولايت فقيه، يا اختيارات رهبر و يا حكم اعدام سلمان رشدي، اجراي حكم خدا در مورد منافقان، برخورد با باند مهدي هاشمي و شبكه جاسوسي حاكم در بيت آقاي منتظري، پشتيباني از مردم فلسطين و ديگر آزادي خواهان مظلوم جهان، پافشاري در راه صدور انقلاب، ايستادگي و انعطاف ناپذيري در جنگ تحميلي و مبارزه آشتي ناپذير او با شيطان بزرگ، نگران و ناراحت بودند و به او خرده مي گرفتند؛ دسته اي از رويارويي او با تحجرگرايان، ولايتي ها و «آخوندهاي دين به دنيافروش» خشمگين مي شدند و به انتقاد بر مي خاستند؛ گروهي امام را به علت اينكه باند نهضت آزادي را خائن به كشور، ملت و انقلاب مي دانست نكوهش مي كردند و گروه ديگر از اينكه نسبت به انجمن حجتيه ذهنيت داشت و خواهان كوتاه كردن دست آنان از همه شئون سياسي و اجرايي كشور بود، آشفته بودند و اعتراض داشتند و بدين گونه ديگر انتظارها و خواسته ها.
در خور توجه اينكه بيشتر اين چهره ها و گروه هاي معترض به امام، آن گاه كه در ميان مردم قرار مي گرفتند و به سخنراني، مصاحبه و خطبه و خطابه بر مي خاستند، خود را خط امامي مي نماياندند و اگر ساعت ها در برجستگي و آراستگي خط امام مي گفتند پروايي نداشتند زيرا دريافته بودند كه بدون دم زدن از امام و راه در ميان ملت قهرمان پرور و فداكار ايران نتوان جاي پايي و پايگاهي به دست آورد و خود را مردمي وانمود كرد!
آنان بر اين باور بودند كه براي هميشه مي توانند با ماسك خط امامي حركت كنند و چهره اصلي خود را در كارپيچ «يار ديرينه امام»، «ياور امام»، «دانشجوي پيرو خط امام»، «نماينده امام» و ... پنهان كنند و به بيراهه پويي، كارشكني، آزمندي و مقام پرستي ادامه دهند و به اصطلاح معروف نان انقلاب را بخورند و آش ديگران را هم بزنند؛ غافل از اينكه خداوند در كمين آسمندان و آزمندان است: «ان ربك لبالمرصاد» (6) و فريب كاران و فرصت طلبان را رسوا خواهد كرد. قرآن با صداي رسا اعلام مي كند:
آيا مردم پنداشته اند به (صرف) اينكه بگويند ايمان آورديم رها شوند و مورد آزمون قرار نگيرند؟ ما كساني را كه پيش از آنان بودند امتحان كرديم (و آنان را نيز امتحان مي كنيم) تا خداوند كساني را كه راست گفتند مشخص كند و دروغ گويان را نيز بشناساند. (7)
ما شما را مي آزماييم تا مجاهدان و صابران شما را معلوم داريم و خبرهايتان را آزمايش كنيم. (8)
از اين رو، ديديم كه ديري نپاييد برخي از چهره هايي كه با ماسك خط امامي بازيگر صحنه سياست شده بودند يكي پس از ديگري سرشت اصلي خويش را به نمايش گذاشتند و در راه مطامع نفساني و منافع شخصي و يا از روي ساده لوحي و فريب خوردگي روياروي امام ايستادند و برخي از آنان حتي در راه انقلاب زدايي از هيچ خيانتي پروا نكردند.
صادق قطب زاده و بني صدر به حركت براندازي روي آوردند و در راه از ميان بردن امام و انقلاب اسلامي به توطئه نشستند. منافقين كه روزگاري در اعلاميه خود از امام به عنوان «پدر»! ياد مي كردند، كمر به نابودي امام و انقلاب بستند و در اين راه حمام خون به راه انداختند. «بلعم باعورا» ي دوران انقلاب آن گاه كه دست خود را از پست و مقام كوتاه ديد و دريافت كه در نظام جمهوري اسلامي، به اصطلاح معروف «محلي از اعراب ندارد» به رژيم ضد اسلامي بعث عراق پناه برد و ريز خوار سفره شراب صدام شد و از راديو بغداد زشت ترين، سخيف ترين و بي شرمانه ترين ناسزاها را نثار امام كرد. «فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث» (9)
از سلاله ميرزا ملكم خان نيز عناصري كه در دوران مبارزه و انقلاب در «انجمن حجتيه» درس مبارزه با بهايي گري را از بر مي كردند و از الفباي نهضت و انقلاب بي خبر بودند و در راه انقلاب حتي يك سيلي نخوردند و يك روز نيز به زندان نرفتند، در پي پيروزي انقلاب اسلامي آن گاه كه بوي قدرت به مشام آنان رسيد، با صد و هشتاد درجه چرخش به سياست و در واقع به رياست روي آوردند و سالياني با عنوان «شاگرد مكتب شهيد مطهري» نان خوردند و كوشيدند از اين عنوان در راه دستيابي به قدرت بهره برداري كنند؛ آن گاه كه از اين ترفند طرفي برنبستند و مقام و منصبي به آنان داده نشد، به مصداق «كل شيء يرجع الي اصله» سرشت اصلي خود را كه ريشه در «انجمن حجتيه» داشت آشكار كردند و با ادعاي اينكه دين آمده تا آخرت انسان ها را آباد كند و به دنياي مردم كاري ندارد، به احياي تز استعماري، كهنه و زنگ زده «جدايي دين از سياست» برخاستند و در راه انتقام از امام و نظام جمهوري اسلامي به طرح مسائل تفرقه افكنانه دست زدند و كوشيدند ديوار سياه رضاخاني ميان دانشگاه و حوزه را كه به دست امام فروپاشيده بود، بار ديگر پي ريزي كنند.
مهندس مهدي بازرگان كه در رژيم شاه، حسرت به دل كرسي پارلمان مانده بود، به يُمن عنايت امام و فداكاري ها و ايثارگري هاي ملت انقلابي ايران بر كرسي صدارت كه هرگز خواب آن را نيز نمي ديد، تكيه زد و به عنوان اولين نخست وزير نظام جمهوري اسلامي ايران، زمام كشور را به دست گرفت ليكن ديري نپاييد كه رو در روي امام و انقلاب ايستاد؛ رهنمودهاي حكيمانه امام را «شاه فرماني»! خواند و ملت انقلابي و نهادهاي انقلاب را مورد تاخت و تاز قرار داد؛ خواهان جمع شدن كميته ها شد و به رغم نفرت فزاينده ملت ايران از شيطان بزرگ در راه ايجاد ارتباط با آن ابر جنايتكار كوشيد؛ همراه با ابراهيم يزدي در سفر به الجزاير با برژينسكي به گفت و گوي محرمانه نشست؛ به انقلاب و ارزش هاي انقلابي پشت كرد و زيان هاي جبران ناپذيري به بار آورد.
آقاي منتظري نيز آنگاه كه به عنوان قائم مقام رهبري منصوب شد، خود را در مقام و موقعيتي پنداشت كه انگار رهبر اصلي و واقعي كشور است و نه تنها مسئولان نظام جمهوري اسلامي و حتي مقامات قضايي بايد فرمانبر اوامر و نواهي او باشند، بلكه انتظار داشت امام نيز آنچه را كه او مي گويد و مي نويسد چشم و گوش بسته بپذيرد و به كار بندد. از آنجا كه جريان نفاق و باند ترور و آدمكش و عناصر خود سر و كج انديش كه در بيت او حاكم بودند به گوش او خوانده و به او باورانده بودند كه نظام جمهوري اسلامي جز او كسي ندارد و او هرچه بگويد مقامات كشور ناگزيرند بپذيرند، به خود رخصت مي داد كه بي پروا به هر مقامي كه بر خلاف ديد و افكار او عمل كرد بتازد و به آنان نامه هاي سرگشاده و آكنده از ناسزا بنويسد و امام را زير سوال ببرد و زبان گوياي منافقان شود و ....
اينان و برخي ديگر، از كساني بودند كه نتوانستند به راه انقلاب ادامه دهند؛ نيمه راه بريدند و از بوته آزمايش «همراهي با امام» و «پيروي از او» سربلند بيرون نيامدند و ناخالصي هايي را كه در درون داشتند در روز آزمون آشكار كردند؛ عناصر بي نام و نامدار ديگري نيز از مدعيان «پيرو خط امام و همراه امام» در گوشه و كنار بودند كه چون در نظام جمهوري اسلامي منصب و مقامي بر آنان ارزاني نشد و از نان و نواي قدرت بهره مند نشدند، به امام و انقلاب پشت كردند و كژراهه گزيدند و در جهت تخريب راه امام از هيچ تلاشي پروا نكردند. امروز نيز مي بينيم برخي از عناصر به اصطلاح انقلابي و مدعيان «پيرو خط امام» و ... آن گاه كه دست خود را از قدرت و موقعيت و مقام و منصب كوتاه مي بينند، چگونه به تخريب و توطئه بر ضد امام، نظام و انقلاب بر مي خيزند و آتش نفاق و اختلاف را شعله ور مي سازند و هزاران نغمه، نقشه و دستاويز براي به زير سؤال بردن امام ساز مي كنند و يك باره «اصلاح طلب» و «آزادي خواه» مي شوند و به ياد حقوق توده هاي محروم و مردم مستضعف مي افتند و براي آزادي، اشك تمساح مي ريزند! گويي ميراث حكومت جمهوري اسلامي و نظريه ولايت فقيه فقط در دوره حيات امام معتبر بوده و بعد از او بايد چنين نظريه اي به نام آزادي از صحنه روزگار محو شود.

پي نوشت ها :
 

1)مورخ انقلاب اسلامي
2)قرآن كريم، 12/2-11.
3)قرآن كريم، 12/2-11.
4)صحيفه امام ، ج 2 ، ص 162
5)خطبه نماز جمعه تهران1378/9/26
6)قرآن كريم، 14/89.
7)قرآن كريم، 3/29-2.
8)قرآن كريم، 31/47.
9)قرآن کريم، 176/7
 

منبع:نشريه 15 خرداد شماره 22



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط