همواره در صحنه

در سال 1333 در خانواده اي روحاني چشم به جهان گشود و در دامن علم و تقوا رشد و تربيت يافت. در حين تحصيلات دبيرستاني به فراگيري قرآن پرداخت و با شركت در جلسات قرآن و بعضي از مجامع فرهنگي و فكري فعاليت هاي سياسي و عقيدتي خود را گسترش داد.
يکشنبه، 2 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
همواره در صحنه

همواره در صحنه
همواره در صحنه


 






 

ياد كردي از شهيد احمد امين طبرسي
 

در سال 1333 در خانواده اي روحاني چشم به جهان گشود و در دامن علم و تقوا رشد و تربيت يافت. در حين تحصيلات دبيرستاني به فراگيري قرآن پرداخت و با شركت در جلسات قرآن و بعضي از مجامع فرهنگي و فكري فعاليت هاي سياسي و عقيدتي خود را گسترش داد.
در سال هاي 50،49 با مبارزات حضرت امام براي تشكيل حكومت اسلامي آشنا شد و بدان پيوست. از آن روز تا لحظه شهادت تمام توان و كوشش خود را در استقرار حاكميت الله به كار گرفت و در اين راه از تهديد دشمن خونخوار و شماتت افراد نادان هراسي به دل راه نداد.
شهيد طبرسي در سال 52-51 در گروه سياسي اجتماعي عليه نظام شاه به حركت تشكيلات پرداخت. در سال 53-52 دستگير و به زندان افتاد و بسيار شكنجه ديد. او حتي بعد از آزادي هم از چگونگي فعاليتش كمتر كسي را مطلع مي ساخت. پس از آزادي از زندان در مهديه مشغول به كار شد. فعاليت هاي او در آن مدت عبارت بودند از :

همواره در صحنه

1. تشكيلات كتابخانه اي كه بتواند مردم به ويژه نسل جوان را با اسلام علوي آشنا كند.
2. دعوت سخنراناني كه بتوانند ضمن ارائه اسلام، به مردم بفهمانند كه ديانت از سياست جدا نيست و سياست عين ديانت است و مسلمان ساکت، در خدمت رژيم ظالم است. در صدر سخنرانان دعوت شده، آيت الله مطهري قرار داشت، اما افراد نادان ميدان را بر شهيد طبرسي تنگ كردند، به گونه اي كه نتوانست در آن محيط به اهداف اسلامي خود برسد و لذا در سنگري ديگر، به نشر كتب مفيد براي روشن ساختن اذهان جامعه پرداخت.
سالهاي 56-55را در سربازي گذرانيد. اين دوران نيز پر خطر بود، زيرا سابقه سياسي و فعاليتهاي فرهنگي او براي سران پادگان دشوار بود، به همين خاطر دوران خدمت، اسلحه به او تحويل ندادند،اما شهيد احمد تن به سازش نداد. درگيري با نظام و روشن كردن اذهان سربازان، يكي از كارهاي اساسي او در پادگان بود.
پس از پايان خدمت سربازي همگام با مردم در جريان پيروزي انقلاب شركت فعال داشت و پس از پيروزي عضو نظامي دفتر نخست وزيري شد. پس از مدتي براي خنثي كردن فعاليت هاي ضد انقلاب به كردستان لياقت و پشتكار، جزو بالاترين اعضاي نيروهاي جنگ هاي نامنظم شهيد دكتر چمران شد. او از اولين روزهاي درگيري اسلام با كفر جهاني در صحنه جنگ حضور داشت و در همه عمليات هاي بزرگ عليه دشمن خارجي شركت كرد و در توطئه بني صدر در 14 اسفند 59 توسط عمال او بازداشت شد.
شهيد احمد طبرسي چندي پس از به شهادت رسيدن چمران به جهاد پيوست. نعمت حضور او در جهاد بعد از مدت كوتاهي نمايان شد. در آغاز ورود كه مصادف با عمليات فتح المبين بود، با پذيرفتن كارهايي نظير رانندگي تداركات، آمبولانس و ماشين سوخت رساني در خطوط مقدم و همچنين كمك به تعميركارهاي فني، فعاليت خود را آغاز كرد. عشق او به پيروزي در جنگ و آشنايي كامل وي با سلاح هاي سبك، نيمه سنگين و سنگين و همچنين بالا بودن ديد نظامي او (در حد يك فرمانده رزمي ) باعث گرديد كه با شناسايي مسئولين جنگ جهاد، به طرف مهندسي رزمي كشيده شود.
توجه مسئولين به تجربه هاي شهيد طبرسي، به سرعت او را وارد اكيپ هاي علمياتي كرد، به طوري كه به عنوان مسئول وارد عمل شد و هنگامي كه مأموريت «ساختن جاده حاج احمد متوسليان» براي آماده كردن منطقه عملياتي والفجر مقدماتي كه به جهاد تهران محول شد، وي به عنوان كمك سر اكيپ انتخاب و در آن گير و دار از ناحيه پا مجروح شد، هر قدر سعي كردند او را براي معالجه به پشت جبهه بفرستند، قبول نكرد و فقط چند روزي در مقر استراحت كرد تا بهبود يافت. پس از مدتي جهاد تهران موظف شد منطقه عملياتي والفجر يك را براي عمليات آماده كند، لذا وي به ابوغريو رفت و در آنجا به مدت يك ماه در عين خوش و سپس در منطقه زبيدات به عنوان مسئول، مشغول ساختن جاده هاي مهم آن محور شد.
شهيد طبرسي بعد از عمليات والفجر3 بسيار تأكيد داشت كه به مرخصي نرود و در تثبيت خطوط واقع شده نيز سهم زيادي داشته باشد. مسئولين، احداث جاده اي بسيار استراتژيك را به او واگذار كردند. احداث اين جاده، ضامن ايستادگي نيروهاي رزمنده در خطوط فتح شده و نيازمند شناسايي مسيري كوتاه بود تا به سرعت تپه هاي گچي محور سمت راست عمليات به عقبه تداركاتي متصل شوند. شهيد طبرسي همه توان خويش را در اين راه به كار بست و در احداث پل هاي زياد اين مسير 12 كيلومتري نيروهاي مردمي را به كار گرفت. هر چند كه بيشتر شهدا و مجروحين از دوستان و نيروهاي اكيپ او بودند، ولي عزم راسخش، فعاليت براي تثبيت خطوط را بيشتر مي كرد.
شهيد طبرسي با توجه به بينش وسيعش نسبت به آينده جنگ از طرفداران آموزش تخصصي در مهندسي جنگ و يكي از پيشتازان اين حركت نوين بود. با نيروهايي كه كار مي كرد، صرفا مسائل كاري برايش مطرح نبود، بلكه سعي مي كرد تجربيات مهندسي خويش در مورد مسائل گوناگون را منتقل كند.

همواره در صحنه

شهيد طبرسي شناختي عميق و ريشه اي به مسائل اعتقادي و عرفاني و همچنين حب زيادي نسبت به ائمه (ع) داشت و در همه اوقات، حتي زماني كه شب و روز را به شدت كار مي كرد، تلاوت قرآن كريم و ادعيه معمول در جبهه را ترك نمي كرد و در اوقاتي كه به علت ضرورت مشغول كار بود، دعا را به تنهايي مي خواند. او به مسائل معنوي ستاد و مقرهاي مهندسي بسيار حساس بود و وقتي كه كوچك ترين موردي را كه به رشد معنويات و روح جهاد و ايثار خدشه وارد مي كرد، مي ديد با قاطعيت برخورد مي كرد.
شهيد طبرسي در آغاز كارش در جهاد كمي كمك هزينه پذيرفته بود و در طول چند سال به هيچ وجه با افزايش آن موافق نبود. زماني كه مسئولين مبلغ قابل توجهي را به مرور حقوق وي اضافه كردند، او همان كمك هزينه اول را دريافت مي كرد و حتي سكه هاي بهار آزادي را به عنوان عيدي سال نو نمي پذيرفت.
شهيد طبرسي زماني خوشحال بود كه در شناسايي و جذب نيروهاي فعال موفق مي شد و پيوسته به مسئولين براي نگهداري و آموزش آنها سفارش مي كرد. همچنين زماني كه روح دعا و نيايش و عزاداري براي ائمه و... در مقرها برقرار بود و يا در زير شديدترين آتش دشمن و بالاخص در نزديك ترين فاصله خصم، به او سخت ترين كارها را واگذار مي كردند، بسيار شادمان مي شد و هميشه سعي مي كرد گذشته از انتخاب سخت ترين كارها، در شبكاري، بيش از دو كار را بپذيرد و حتي الامكان همه 24 ساعت را در رفت و آمد و انجام كارها صرف مي كرد. گاهي در كنار خاكريزها و يا جاده هاي واگذار شده استراحت مي كرد و هميشه به نيروهايي كه با اوكار مي كردند اعم از رانندگان لودر، بولدوزر يا گريدر و يا رانندگان آمبولانس، كمپرسي هاي نيسان و يا... تذكر مي داد كه در سخت ترين شرايط، خم به ابرو نياورند. البته خود چنين بود. ايمان و اعتقادش به توحيد و روز جزا او را عاشقانه به دنياي شهادت مي كشاند.
وقتي در جزاير مجنون صحبت از موضوع ازدواج شد، گفت، «زند گي و ازدواج من حفظ و نگهداري از آب هاي جزيره مجنون و مخصوصا قسمت جنوبي آن است.»
در عمليات والفجر5 و در عمليات خيبر پس از به شهادت رسيدن شهيد مهدي تاجيك، به عنوان مسئول اكيپ انتخاب شد.
در عمليات عاشورا (منطقه ميمك) جهادهاي تهران و ايلام ادغام شدند و بايد روي پاسگاه گرگنه عمل مي كردند. ارتباط يكي از جاده هاي استراتژيك به وي واگذار شد و پذيرفت. او بارها ابراز علاقه مي كرد كه مي خواهد در عمليات خاكريز زني شركت كند. ساعت 5/30 صبح، وقتي كه اولين بيل هاي بولدوزر براي احداث خاكريز در آتش سخت دشمن بر روي تپه هاي گرگني به زمين خورد، وي با موفقيت آن كار مهم را انجام داد و در روز و روشن سوار بر بولدوزر در احداث قسمت باقي مانده اين خاكريز مهم كه زير آتش بسيار سنگين دشمن قرار گرفته بود، شركت كرد. در اين هنگام برادر بزرگوار، شهيد حاج هاشم ساجدي فرمانده قرارگاه نجف، به آنجا رسيد و تأكيد فراوان و سفارش كرد كه مواظب احمد باشيد. شب هاي بعد هم در تثبيت خطور و قوي تر كردن خاكريزها، دو جداره كردن آنها، احداث آشيانه و سكوي تانك و همچنين احداث جاده ها، براي ارتباط سريع خطوط با عقبه، مسئوليت سنگيني را به عهده داشت. بعد از اتمام كامل عمليات به خاطر توجه زيادي كه به حمايت از رزمندگان خطوط مقدم داشت، به مرخصي نرفت و كارهاي مختلفي از جمله تكميل احداث خاكريز در قسمت هاي مهم را كه در تيررس دشمن بود، به عهده گرفت و نقاطي را كه نيروهاي خودي امنيت نداشتند و حتي نيروهاي پياده، مشكل حركت مي كردند و محل آنان با موشك هاي آر.پي.جي و تيرهاي كلاشينكف و تيربار دشمن مورد هدف واقع مي شد، خودش بالاي بولدوزر مي نشست و به قول شهيد جاويد ايماني، اين نوع حركات باعث تقويت روحيه نيروهاي رزمنده و همچنين برادران سنگرساز مي شد. او بعد از تقريبا 15 شب متوالي، خاكريز مذكور را تكميل كرد و بار ديگر تيري از كمان سنگرسازان بي سنگر، با همت شهيد طبرسي به قلب سپاه دشمن اصابت كرد.
با توجه به اينكه چندين ماه مرخصي نرفته بود، به اصرار مسئولين مقرر شد به مرخصي برود، ولي با پذيرش كاري بزرگ، از رفتن به مرخصي صرفنظر كرد و در آن كار سهيم شد و پس از چندين ماه كه كار با موفقيت به اتمام رسيد با اصرار شديد به مرخصي رفت، ولي نه به خانه، كه به يكي از محورهاي عملياتي ديگر و نه به عنوان فرمانده كه به عنوان يك راننده فعال و شجاع و بولدوزر. او در آن مدت يك بار شيميايي شد و به محض مداوا، سريعا از بيمارستان به جبهه بازگشت.
بعد از اتمام مرخصي، در جزاير مجنون فعال تر از گذشته، در كنار مسئولين جهاد تهران قرار گرفت و بيش از دو كار شبكاري و يك كار روز كاري را در سخت ترين نقاط و بدترين شرايط انجام داد. عده زيادي مجروح مي شدند، ليكن او بسيار مقاوم و پر استقامت بود و امكانات بيشتري را طلب مي كرد و حتي مجروح شدن خودش هم او را از اين همه تلاش باز نداشت.
وي در برخورد با دشمن بسيار خشن و قاطع و انعطاف ناپذير بود، ولي به عكس در برخورد با مؤمنين، روحي لطيف و در مقابل شهادت همسنگران دلي نازك داشت. هميشه نام و عملكرد شهداي بزرگي چون سيد هادي احمدي، مهدي تاجيك، حاجي حسن مداحي از فرماندهان مهندسي و مهدي رضايي و فتح الله كولپوند و... از رانندگان بولدوزر بر زبانش بود. ياد شهيد بزرگوار دكتر چمران فرمانده و دوست احمد در گفته ها و نوشته هايش موج مي زد. در سخت ترين شرايط فكري، نام او را بر زبان جاري مي ساخت، از اعمال و كردارش محترمانه سخن به ميان مي آورد و به آثار و نوشته هاي وي، مخصوصا كتاب و نيايش علاقه فراوان داشت و آن را هميشه مطالعه مي كرد.
علاقه زياد او به فلسطين باعث شده بود كه دائما مسائل لبنان و گروه هاي مختلف نظامي فلسطين و... را مطالعه و بررسي كند.
وسعت ديد وي در مورد مسائل نظامي رزمي، باعث مي شد تا در خلال كارهاي سنگين مهندسي كه به عهده داشت هميشه در منطقه و تغيير و تحولات دشمن را دقيقا بررسي كند. پيشنهادات او در انجام كارهاي مختلف مهندسي از جمله احداث جاده دز، بدو خاكريزهاي مختلف در جبهه هاي گوناگون براي تثبيت خطوط و يا ايجاد زمينه هاي عملياتي هنوز در نوشته ها باقي مانده است.
شناسايي هاي عمليات والفجر8 به كمك او صورت گرفت و براي آمادگي منطقه براي اين عمليات بزرگ، كار دشواري شد. پذيرش كار توسط وي نشانه موفقيت اين مأموريت جديد بود.
در شب عمليات والفجر 8 مسئوليت خطيري از كار محول شده به جهاد تهران به او واگذار شد. تقريبا تا ساعت 2 نيمه شب آن كار با موفقيت انجام گرفت. تعداد زياد مجروحين، از عزم راسخ او ديگر همرزمان مهندسيش نمي كاست. در آن غوغاي آتش و دود بود كه دلاور بزرگ و علمدار رشيد به زمين افتاد و با چهره اي شاداب گفت چيزي نشده است. همرزمان او فكر مي كردند كه او دوباره بر مي خيزد و آنها را تنها نمي گذارد. خم شدند كه در برخاستن كمكش كنند. لكن صداي شهادتين او را شنيدند و قلب زخم ديده شان آتش گرفت. او را تكان دادند كه تو مي ماني، هنوز دشمن به حيات حيواني خويش ادامه مي دهد و بايد او را كشت، ولي او همچنان ادامه مي داد: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا عبده و رسوله.» در كنار وي در آن لحظات طاقت فرسا، فرماندهان مهندسي حضور داشتند. نگاه آنها به يكديگر حاكي از دردي جانفرسا و غمي بزرگ بود و حركت آنها در به عقب فرستادن پيكر مطهر وي و سپس ادامه تصميم گيري هايش در انجام عمليات مهندسي نشانه اي از ادامه دادن راه وي بود.
دوستان و همسنگرانش، بالاخص شاگردان مهندسيش، خاطره خاكريزهاي بسيار دشوار ام القصر و عمليات هاي كربلاي 1 كه تانك هاي بعثي تا 150 متري لودر و بولدوزر پيش آمده بودند و به راستي جنگ تانك با بولدوزر بود و همچنين عمليات هاي كربلاي 2،5،8 و.... زنده نگاه داشتند و در همه اين موفقيت ها حضور مستقيم او بقيه شهدا را مدنظر داشتند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 21



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.