تفسير سوره‌ي انفال ( آيات 22 تا 25 )

«صُمّ» جمع «أصَم»، به معناى كر و «بُكم» جمع «أبكَم»، به معناى لال است و در اينجا، كنايه از كسانى است كه گوش به شنيدن حقّ نمى‌دهند واز بيان حقّ لب فروبسته‌اند. در تعبيرات قرآن، افرادى كه تربيت الهى انبيا را نمى‌پذيرند و دل را تسليم حقّ نمى‌كنند، گاهى به مرده تشبيه شده‌اند: «فانّك لا تسمع الموتى»(58)،
يکشنبه، 9 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تفسير سوره‌ي انفال ( آيات 22 تا 25 )

تفسير سوره‌ي انفال ( آيات 22 تا 25 )
تفسير سوره‌ي انفال ( آيات 22 تا 25 )


 





 
«22» إِنَّ شَرَّ الدَّوَآبِ‌ّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ‌
همانا بدترين جنبندگان نزد خداوند، (كسانى هستند كه نسبت به شنيدن حقّ) كران (و نسبت به گفتن حقّ) لال‌هايند، آنها كه تعقّل نمى‌كنند.

نكته‌ها:

«صُمّ» جمع «أصَم»، به معناى كر و «بُكم» جمع «أبكَم»، به معناى لال است و در اينجا، كنايه از كسانى است كه گوش به شنيدن حقّ نمى‌دهند واز بيان حقّ لب فروبسته‌اند.
در تعبيرات قرآن، افرادى كه تربيت الهى انبيا را نمى‌پذيرند و دل را تسليم حقّ نمى‌كنند، گاهى به مرده تشبيه شده‌اند: «فانّك لا تسمع الموتى»(58)،
گاهى به چهارپايان: «اولئك كالانعام»(59)، «يأكلون كما تأكل الانعام»(60)،
گاهى به بدتر از چهارپايان: «كالانعام بل هم أضلّ»(61)
و گاهى به بدترين جنبنده: «شرّ الدّوابّ» تشبيه شده‌اند.
حضرت على‌عليه السلام فرمود: «بدترين جنبنده‌ها كسانى هستند كه حقّ را مى‌فهمند، ولى لجاجت كرده و كفر مى‌ورزند».(62)
گروهى در قيامت اقرار خواهند كرد كه به سخن حقّ گوش فرا نمى‌دادند ويا در آن تعقّل نمى‌كردند و اين سبب دوزخى شدن آنان شده است. «لو كنّا نسمع أو نعقل ما كنّا فى اصحاب السعير»(63) اگر گوش شنوا داشتيم، يا تعقّل مى‌كرديم، از دوزخيان نبوديم.

پيام‌ها:

1- مدّعيان ايمان و كسانى كه ملتزم به اطاعت از خدا و رسول نباشند، «و لا تكونوا كالّذين قالوا سمعنا و هم لايسمعون»، بدترين جنبندگانند. «انّ شرّ الدّوابّ»
2- ارزش انسان به خردورزى اوست، اگر تعقّل نكند، بدترين جنبندگان مى‌شود. «انّ شرّ الدّواب... الّذين لايعقلون» (آرى، داشتن گوش، زبان و عقل زمانى ارزشمند است كه بهره‌گيرى صحيح از آنها شود. كسى كه مثلاً با زبانش امر به معروف و نهى از منكر نمى‌كند، همچون آدم لال است.)
3- كسانى كه از تعاليم دين روى مى‌گردانند، بى‌خردند. «و لا تولّوا نه... لا يعقلون»
«23» وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَّأَسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّواْ وَّ هُم مُّعْرِضُونَ‌
و اگر خداوند خيرى در آنان مى‌دانست، شنوايشان مى‌ساخت، (حرف حقّ را به گوش دلشان مى‌رساند،) ولى با (اين روحيه‌ى لجاجتى كه فعلاً دارند، حتّى) اگر شنوايشان مى‌ساخت، باز هم سرپيچى كرده روى مى‌گرداندند. (در دل يقين پيدا مى‌كردند، ولى در ظاهر اقرار نمى‌كردند)

نكته‌ها:

افراد لجوج، چند گروهند:
برخى حتّى حاضر به شنيدن حقّ نيستند. «لا تسمعوا لهذا القرآن»(64)
برخى مى‌شنوند، ولى مسخره و استهزا مى‌كنند. «قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا»(65)
برخى مى‌شنوند و مى‌فهمند، ولى تحريف مى‌كنند. «يحرّفون الكلم عن مواضعه و يقولون سمعنا و عصينا»(66)
برخى به خاطر دلبستگى‌هاى شديد، حسادت‌ها و قساوت‌ها، قدرت تشخيص ندارند. «و جعلنا قلوبهم قاسية»(67)

پيام‌ها:

1- از سنّت‌هاى الهى اين است كه فيض خود را به افراد مستعد عطا مى‌كند و به هر كس به مقدار لياقت و استعداد حقّ‌پذيرى كه در خود ايجاد كرده، توفيق داده و لطف مى‌كند. «و لو علم اللّه فيهم خيراً لاسمعهم»
2- زمينه‌هاى بهره‌گيرى از لطف الهى را بايد خودمان به وجود آوريم. «و لو علم اللّه فيهم خيراً لاسمعهم»
3- تنها فراگيرى و شنيدن آيات ملاك نيست، حقّ‌پذيرى و تسليم بودن نيز لازم است. «و لو أسمعهم لتولّوا»
4- خداوند از هدايت افراد مضايقه‌اى ندارد، ولى لجوجان از سخن حقّ روى برمى‌تابند. «لو علم... لاسمعهم»
5 - انسان داراى اختيار است و در برابر نداى حقّ مى‌تواند اعراض كند. «و لو اسمعهم لتولّوا و هم معرضون» (آرى، كسى كه استعداد رشد را در خود كور كند، فيض خدا را نيز نمى‌پذيرد.)
«24» يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ‌
اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! هرگاه خدا و رسول شما را به چيزى كه حيات‌بخش شماست دعوت مى‌كنند، بپذيريد و بدانيد خداوند، ميان انسان و دل او حايل مى‌شود و به سوى او محشور مى‌شويد.

نكته‌ها:

حيات، اقسام مختلفى دارد:
1. حيات گياهى. «انّ اللّه يحى الارض بعد موتها»(68) خداوند زمين را زنده مى‌كند.
2. حيات حيوانى. «لمحى الموتى»(69) خداوند مردگان را زنده مى‌كند.
3. حيات فكرى. «مَن كان ميتاً فأحييناه»(70) آن كه مرده‌دل بود و بصيرت زنده‌اش كرديم.
4. حيات ابدى. «قدّمت لحياتى»(71) كاش براى زندگيم چيزى از پيش فرستاده بودم.
مقصود از حياتى كه با دعوت انبيا فراهم مى‌آيد، حيات حيوانى نيست، چون بدون دعوت انبيا نيز اين نوع حيات وجود دارد، بلكه مقصود حيات فكرى است كه حيات‌بخش انسان در زمينه عقلى و معنوى، اخلاقى و اجتماعى و بالاخره حيات و زندگى در تمام زمينه‌ها مى‌باشد. البتّه ممكن است مراد از دعوت به حيات در اينجا (به دليل آن كه آيه در كنار آيات جنگ بدر آمده است)، دعوت به جهاد باشد.
حيات انسان، در ايمان و عمل صالح است و خداوند و انبيا هم مردم را به همان دعوت كرده‌اند. «دعاكم لما يحييكم» اطاعت از فرامين آنان رمز رسيدن به زندگى پاك و طيّب است، چنانكه در جاى ديگر مى‌خوانيم: «مَن عمل صالحاً من ذكر أو أنثى و هو مؤمن فلنحيينّه حياة طيّبة»(72) و طبق روايات شيعه وسنّى، يكى از مصاديق حيات طيّبه، پذيرش نداى پيامبر اسلام‌صلى الله عليه وآله در مسأله‌ى ولايت علىّ‌بن أبى‌طالب‌عليهما السلام و اهل‌بيت اوست.(73)
حايل و فاصله شدن خدا ميان انسان و قلبش، نشان‌دهنده‌ى حاضر و ناظر بودن خداوند در همه جا و احاطه‌ى او بر تمام موجودات است و اين‌كه قدرت و توفيق از اوست. از رگ گردن به ما نزديك‌تر است، فعاليّت عقل و روح نيز به دست اوست و اگر لطف او نبود، هرگز انسان به حقّانيّت حقّ و بطلان باطل پى نمى‌برد.
از امام صادق‌عليه السلام روايت شده است كه يكى از مصاديق حايل شدن خدا بين انسان و دل او، مسأله‌ى محو و اثبات است؛ محو كفر و اثبات ايمان، محو غفلت و شك و تثبيت تذكّر و يقين.(74) در جاى ديگر فرمودند: «خداوند نمى‌گذارد انسان، باطل را حقّ ببيند».(75) همچنين فرمودند: «گاهى انسان با گوش، چشم، زبان و دست خود به چيزى علاقه دارد، ولى اگر آن را انجام دهد، قلبش با آن همراه نيست و مى‌داند آنچه ميل به آن داشته حقّ نيست».(76) و ممكن است حائل شدن، كنايه از مرگ باشد.

پيام‌ها:

1- شرط ايمان واقعى، اجابت كردن دعوت خدا و رسول است. «يا ايها الّذين آمنوا استجيبوا للّه و للرّسول»
2- دعوت خدا و رسول، حقيقت و هويّتى واحد دارد. «دعاكم» و نفرمود: «دعواكم»
3- حركت در مسير خدا و انبيا، حيات واقعى است و كناره گيرى از آن، مرگ انسانيّت است. «دعاكم لما يحييكم»
4- تمام دستورات دينى و فرامين انبيا، حتّى فرمان جنگ و جهاد، مايه‌ى حيات فرد و جامعه مى‌باشد. «دعاكم لما يحييكم»
5 - كسى كه به حضور و احاطه خداوند ايمان داشته باشد، از دعوت پيامبران سرپيچى نمى‌كند. «استجيبوا... يحول بين المرء و قلبه»
6- تا فرصت داريم، حقّ را بپذيريم. (بنابراين كه حائل شدن خدا بين انسان و قلبش، كنايه از مرگ باشد). «استجيبوا... يحول بين المرء و قلبه»
7- نه مؤمن مغرور شود ونه از كافر مأيوس گرديد، چون دلها به دست خداست و او مقلّب القلوب است. «يحول بين المرء و قلبه»
8 - هر فكر و انديشه‌اى كه بر دل انسان بگذرد، خداوند بدان آگاه است. «يحول بين المرء و قلبه»
9- خداوند از هر چيزى به انسان نزديك‌تر است، حتّى از خود او به خودش. «يحول بين المرء و قلبه»
10- همه‌ى ما خواسته يا ناخواسته در قيامت محشور خواهيم شد، پس به رسولان الهى پاسخ مثبت دهيم. «استجيبوا للّه وللرّسول... اليه تحشرون»
«25» وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لَّا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمْ خَآصَّةً وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ
و بترسيد (و حفظ كنيد خود را) از فتنه‌اى كه تنها دامنگير ستمگران شما نمى‌شود، (بلكه همه را فرا خواهد گرفت، چرا كه ديگران نيز در مقابل ستمگران سكوت كردند) و بدانيد كه خداوند سخت كيفر است.

نكته‌ها:

«فتنه»، به معناى شرك، كفر، بلا و آزمايش، شكنجه و عذاب است و در اين آيه به معناى بلا و مصيبت‌هاى اجتماعى است.(77)
در آيه‌ى قبل، دستور اطاعت از پيامبرصلى الله عليه وآله بود، اينجا پرهيز از فتنه. پس معلوم مى‌شود كه يكى از مصاديق فتنه، عدم اطاعت از پيامبر است و مفهوم اين آيه، با آيه‌ى «واعتصموا بحبل اللّه جمعياً و لا تفرّقوا»(78) يكسان است.(79)
مصداق ديگر فتنه، فساد و فحشا مى‌باشد كه باعث فروپاشى يك نظام مى‌شود و آسيب آن عمومى و فراگير است. مثل فساد حكّام بنى‌اميّه كه چون ولايت پيشواى حقّ را كنار زدند، مسلمانان را قرن‌ها به ذلّت كشاندند.
سكوت و ترك امر به معروف و نهى از منكر، باعث فتنه و فراگيرشدن عذاب است، چنانكه پيامبر فرمودند: «خداوند هرگز تمام مردم را به خاطر گناه بعضى از آنان مجازات نمى‌كند، مگر زمانى كه منكرات در ميان آنان آشكار گردد و ديگران در حالى كه توان انكار و برخورد با آن را داشته باشند، سكوت كنند كه اگر چنين شد، خداوند همه‌ى آنان (خاصّ و عام) را عذاب مى‌كند».(80)
چنانكه حضرت على‌عليه السلام فرمودند: «اگر گناهى پنهانى انجام گيرد، خداوند عموم مردم را عذاب نمى‌كند، امّا اگر گروهى منكراتى را آشكارا انجام دهند و مردم آنان را سرزنش نكنند، هر دو گروه مستوجب عقوبت مى‌شوند».(81)
معناى پرهيز از اعمالى كه باعث فتنه شده ودر همه تأثير مى‌گذارد، عزلت وكناره‌گيرى از مسائل نيست، بلكه هوشيارى و توجّه انسان را مى‌رساند. حضرت على‌عليه السلام مى‌فرمايد: «در فتنه‌ها مثل بچّه شترى باشيد كه نه از شما بار بكشند و نه شما را بدوشند و نه از شما بهره‌بردارى كنند. «كن فى الفتنة كابن الّبون، لاظهر فيركب و لاضرع فيحلب»(82)
هنگام نزول اين آيه، پيامبر اكرم‌صلى الله عليه وآله فرمود: «هركس پس از من در جانشينى على‌عليه السلام ظلم كند، «فكانّما جحد نبوّتى و نبوة الانبياء قبلى» گويا رسالت من و نبوّت پيامبران پيشين را انكار كرده است».(83)

پيام‌ها:

1- تخلّف از دين و دستورات الهى، مايه‌ى بروز فتنه و نزول عذاب الهى است. «دعاكم لما يحييكم... واتّقوا فتنة...»
2- نه خود عامل فتنه شويم، نه با فتنه‌گران هم‌صدا شويم و نه در برابرشان سكوت كنيم. «واتّقوا فتنة»
3- افراد جامعه‌ى ايمانى علاوه بر كارهاى خود، نسبت به كارهاى ديگران نيز بايد تعهّد داشته باشند. چون گاهى آثار كارهاى خلاف، دامنگير ديگران هم مى‌شود، همچون كسى كه در كشتى، جايگاه خود را سوراخ كند. «و اتّقوا فتنة لاتصيبنّ الّذين ظلموا منكم خاصّة»
4- توجّه به شدّت و سختى عذاب الهى، زمينه‌ساز پرهيز از ظلم و گناه است. «و اتّقوا فتنة... انّ اللّه شديد العقاب»

پي نوشت ها :
 

58) روم، 52.
59) اعراف، 179.
60) محمّد، 12.
61) اعراف، 179.
62) تفسير درّالمنثور.
63) ملك، 10.
64) فصّلت، 26.
65) انفال، 31.
66) نساء، 46.
67) مائده، 13.
68) حديد، 17.
69) فصّلت، 39.
70) انعام، 122.
71) فجر، 24.
72) نحل، 97.
73) تفسير فرقان.
74) تفسير فرقان.
75) بحار، ج 5، ص‌205.
76) تفسير نورالثقلين.
77) تفسير نمونه.
78) آل‌عمران، 103.
79) تفسير الميزان.
80) تفسير نمونه.
81) تفسير اثنى‌عشرى.
82) نهج‌البلاغه، حكمت 1.
83) تفسير فرقان.
 

منبع:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط