تفسير سورهي انفال ( آيات 31 تا 35 )
«31» وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَآءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَآ إِنْ هَذَآ إِلَّآ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ
و هرگاه آيات ما بر آنان تلاوت شود، گويند: به خوبى شنيديم (چيز مهمى نيست)، اگر بخواهيم قطعاً مانند اين قرآن را بيان مىكنيم، اين جز افسانههاى پيشينيان نيست.
«اَساطير» جمع «اسطوره»، به معناى افسانههاى خرافى و خيالى است كه يا دربارهى انسانهاى اوّليه و يا ساخته و پرداخته آنان است.
نضربن حارث در سفر به ايران، داستان رستم واسفنديار را فراگرفت و در حجاز براى مردم بازگو مىكرد و مدّعى بود كه من هم مىتوانم مثل محمّدصلى الله عليه وآله حرف بزنم و قصه بگويم.(117)
2- دشمنان نيز به برترى و فوق تصوّر بودن قرآن، اعتراف داشتند. «ان هذا الاّ أساطير الاوّلين»
3- تهمت تحجّر، سنّتگرايى وكهنهپرستى، از قديمىترين تهمتها به مؤمنان است. «أساطير الاوّلين»
«32» وَإِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَآءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ
و (به ياد آور) زمانى كه مخالفان (دست به دعا برداشته) گفتند: خدايا! اگر اين (اسلام و قرآن) همان حقِّ از جانب تو است، پس بر ما از آسمان سنگهايى بباران يا عذابى دردناك براى ما بياور.
پس از تعيين حضرت علىعليه السلام به امامت از سوى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله كه به فرمان خداوند در غدير خم انجام شد و حضرت فرمودند: «مَن كنت مولاه فهذا علىّ مولاه»، نعمانبن حارث كه از منافقان بود، نزد پيامبر آمده، گفت: ما را به توحيد، نبوّت، جهاد، حج، روزه، نماز و زكات، دستور دادى پذيرفتيم، حالا هم اين جوان را امام ما قرار دادهاى؟! پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «به فرمان خدا بود».
او از شدّت ناراحتى به خود نفرين كرد و در نفرين، همين آيه را خواند.(118) امّا هنوز چند قدمى برنداشته بود كه سنگى از آسمان بر سر او فرود آمد و او را به هلاكت رساند و آيات اوّل سورهى معارج نازل گرديد.(119) «سئل سائل بعذاب واقع»
2- عناد و لجاجت، انسان را تا مرز رضايت به نابودى خويش پيش مىبرد. «فامطر علينا حجارة...»
3- برخى از مخالفان پيامبر، به خدا و تأثير او در هستى و اثر داشتن دعا معتقد بودند. «الّلهم ان كان... امطر علينا... او ائتنا...»
«33» وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنتَ فِيهِمْ وَ مَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ
و(لى) تا تو در ميان مردمى، خداوند بر آن نيست كه آنان را عذاب كند، و تا آنان استغفار مىكنند، خداوند عذاب كنندهى آنان نيست.
در احاديث آمده است كه خداوند به خاطر وجود برخى افراد پاك و علماى ربّانى، سختى و عذاب را از ديگران برمىدارد. چنانكه در ماجراى قلع و قمع قوم لوط، حضرت ابراهيم به فرشتگان مأمور عذاب گفت: «انّ فيها لوطاً» يعنى آيا با وجود يك مرد خدايى در منطقه، آنجا را نابود مىسازيد؟! فرشتگان گفتند: ما مىدانيم كه لوط در آنجاست و به او دستور داديم تا از آنجا خارج شود.(120)
يا حضرت علىعليه السلام پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «يكى از دو امان از ميان ما رفت، أمان ديگر را كه استغفار است حفظ كنيد».(121)
و يا در روايت مىخوانيم امام رضاعليه السلام به زكريا ابن آدم فرمود: «در شهر قم بمان! كه خداوند همان گونه كه به واسطهى امام كاظمعليه السلام بلا و عذاب را از اهل بغداد برداشت، به واسطهى وجود تو نيز بلا را از آن شهر دور مىكند».(122)
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله فرمودند: «مرگ و زندگى من براى شما خير است؛ در زمان حياتم خداوند عذاب را از شما بر مىدارد و پس از مرگم نيز با عرضهى اعمالتان به من، با استغفار و طلب بخشش من، مشمول خير مىشويد. «امّا فى مماتى فتعرض علىّ اعمالكم فاستغفر لكم»(123)
نافرمانى و انجام بعضى گناهان، از اسباب نزول بلا و عذاب الهى است و راه جبران آن توبه و استغفار است. «وما كان اللّه معذّبهم و هم يستغفرون» چنانكه در دعاى كميل مىخوانيم: «اللّهم اغفر لى الذنوب الّتى تنزل البلاء» وهمان گونه كه خداوند در آيهاى ديگر مىفرمايد: «و ما كان ربّك ليهلك القرى بظلم و أهلها مصلحون»(124) تا وقتى كه مردم اهل صلاح و اصلاح باشند، خداوند آنان را هلاك نمىكند.
2- استغفار، مانع بلاست. «و ما كان اللّه معذّبهم و هم يستغفرون» (برگشت از كفر و الحاد نيز نوعى استغفار است.)
3- توبه و استغفار، اهميّت ويژهاى نزد خدا دارد، چنانكه سرنوشت امّتى را نيز تغيير مىدهد. «و ما كان اللّه معذّبهم و هم يستغفرون»
«34» وَمَا لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُواْ أَوْلِيَآءَهُ إِنْ أَوْلِيَآؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ
و چرا خداوند آنها را عذاب نكند؟ با اينكه آنان (مردم را) از مسجدالحرام باز مىدارند، در حالى كه سرپرست آنجا نيستند. جز افراد پرهيزگار ديگران حقّ توليت و سرپرستى آن را ندارند، ولى بيشترشان نمىدانند.
البتّه ممكن است مراد از عذاب در اين آيه، بلاها و سختىهاى جنگ و اسارت باشد.
حضرت علىعليه السلام مىفرمايد: «اللّه اللّه فى بيت ربّكم لا تخلوه ما بقيتم فانّه ان تُرك لمتناظروا»(125)، از خدا پروا كنيد، از خدا پروا كنيد، دربارهى خانهى خدايتان كه اگر آن را رها كنيد و تعطيل شود، عذاب الهى، بىدرنگ شما را فراخواهد گرفت.
2- كفّار، خود را به ناحقّ متولّى مسجدالحرام مىپنداشتند. «و ماكانوا اولياؤه»
3- توليتِ خانهاى كه به دست ابراهيم خليلعليه السلام و بر اساس تقوا ساخته شده، نبايد به دست افراد بىتقوا باشد. «انْ أولياؤه الاّ المتّقون»
4- تعيين سرپرست براى رسيدگى به امور مسجدالحرام ضرورى است. «انْ أولياؤه الاّ المتّقون» (از اين كه آيه شرايط متولّى را بيان مىكند نه اصل آن را، پس تعيين توليت لازم است)
«35» وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَآءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ
(دعا و) نمازشان نزد بيت اللّه (كعبه)، جز سوت و دست زدن نبود. پس به خاطر آنكه كفر مىورزيديد، عذاب (الهى را) بچشيد.
سوت كشيدن آنان شايد به خاطر اعلام حضورشان نسبت به بتهايى بوده كه در كعبه قرار داشته است.
مفسّران از مصاديق روشن عذاب در جملهى «فذوقوا العذاب» را شكست مشركان در جنگ بدر مىدانند.(126)
2- در طول تاريخ، مراسم مذهبى دستخوش تحريف و يا آميخته به امورى لغو شده است. «صلاتهم... مُكاءً و تصدية»
3- گاهى مقدّسترين مراكز، صحنهى بالاترين خرافات مىشود. «عند البيت الا مكاءً و تصدية»
4- كفر و بىاحترامى به مقدّسات، عذاب الهى را بدنبال دارد. «مكاء و تصدية فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون»
5 - لجاجت و استمرار در كفر و انحراف، عامل نزول عذاب است. «فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون»
/ع
و هرگاه آيات ما بر آنان تلاوت شود، گويند: به خوبى شنيديم (چيز مهمى نيست)، اگر بخواهيم قطعاً مانند اين قرآن را بيان مىكنيم، اين جز افسانههاى پيشينيان نيست.
نكتهها:
در آيهى قبل، سخن از مكرهاى پى در پى كفّار و توطئه براى طرد و كشتن پيامبرصلى الله عليه وآله بود، اين آيه نمونهاى از مكرهاى فرهنگى آنان را كه براى تحقير مكتب و قرآن طرح شده است، بيان مىكند.«اَساطير» جمع «اسطوره»، به معناى افسانههاى خرافى و خيالى است كه يا دربارهى انسانهاى اوّليه و يا ساخته و پرداخته آنان است.
نضربن حارث در سفر به ايران، داستان رستم واسفنديار را فراگرفت و در حجاز براى مردم بازگو مىكرد و مدّعى بود كه من هم مىتوانم مثل محمّدصلى الله عليه وآله حرف بزنم و قصه بگويم.(117)
پيامها:
1- از حربههاى دشمن، عوامفريبى، سبك شمردن و مسخره كردن حقّ است. «قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا» امّا دشمنان طبل توخالىاند و تنها ادّعا دارند و در عمل، از آوردن نظير قرآن عاجزند.2- دشمنان نيز به برترى و فوق تصوّر بودن قرآن، اعتراف داشتند. «ان هذا الاّ أساطير الاوّلين»
3- تهمت تحجّر، سنّتگرايى وكهنهپرستى، از قديمىترين تهمتها به مؤمنان است. «أساطير الاوّلين»
«32» وَإِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَآءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ
و (به ياد آور) زمانى كه مخالفان (دست به دعا برداشته) گفتند: خدايا! اگر اين (اسلام و قرآن) همان حقِّ از جانب تو است، پس بر ما از آسمان سنگهايى بباران يا عذابى دردناك براى ما بياور.
نكتهها:
اينگونه نفرينها، يا از شدّت تعصّب و لجاجت است و يا براى عوامفريبى. بر خود نفرين مىكنند تا مردم سادهدل احساس كنند كه آنان حقّ هستند و اسلام، باطل است.پس از تعيين حضرت علىعليه السلام به امامت از سوى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله كه به فرمان خداوند در غدير خم انجام شد و حضرت فرمودند: «مَن كنت مولاه فهذا علىّ مولاه»، نعمانبن حارث كه از منافقان بود، نزد پيامبر آمده، گفت: ما را به توحيد، نبوّت، جهاد، حج، روزه، نماز و زكات، دستور دادى پذيرفتيم، حالا هم اين جوان را امام ما قرار دادهاى؟! پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «به فرمان خدا بود».
او از شدّت ناراحتى به خود نفرين كرد و در نفرين، همين آيه را خواند.(118) امّا هنوز چند قدمى برنداشته بود كه سنگى از آسمان بر سر او فرود آمد و او را به هلاكت رساند و آيات اوّل سورهى معارج نازل گرديد.(119) «سئل سائل بعذاب واقع»
پيامها:
1- گاهى تقدّسنمايى و سوگند يادكردن، از حربههاى دشمن براى فريب مؤمنان است. «الّلهم...»2- عناد و لجاجت، انسان را تا مرز رضايت به نابودى خويش پيش مىبرد. «فامطر علينا حجارة...»
3- برخى از مخالفان پيامبر، به خدا و تأثير او در هستى و اثر داشتن دعا معتقد بودند. «الّلهم ان كان... امطر علينا... او ائتنا...»
«33» وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنتَ فِيهِمْ وَ مَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ
و(لى) تا تو در ميان مردمى، خداوند بر آن نيست كه آنان را عذاب كند، و تا آنان استغفار مىكنند، خداوند عذاب كنندهى آنان نيست.
نكتهها:
با توجّه به اينكه در آيهى بعد، كفّار مكّه به عذاب تهديد شدهاند، معلوم مىشود كه منظور از نفى عذاب در اين آيه، برداشته شدن عذاب عمومى از مسلمانان به بركت وجود شخص پيامبرصلى الله عليه وآله است، مثل عذابهاى اقوام پيشين، وگرنه اشخاصى در موارد خاصّى گرفتار عذاب الهى شدهاند. مانند: نعمانبن حارث در آيهى قبل.در احاديث آمده است كه خداوند به خاطر وجود برخى افراد پاك و علماى ربّانى، سختى و عذاب را از ديگران برمىدارد. چنانكه در ماجراى قلع و قمع قوم لوط، حضرت ابراهيم به فرشتگان مأمور عذاب گفت: «انّ فيها لوطاً» يعنى آيا با وجود يك مرد خدايى در منطقه، آنجا را نابود مىسازيد؟! فرشتگان گفتند: ما مىدانيم كه لوط در آنجاست و به او دستور داديم تا از آنجا خارج شود.(120)
يا حضرت علىعليه السلام پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «يكى از دو امان از ميان ما رفت، أمان ديگر را كه استغفار است حفظ كنيد».(121)
و يا در روايت مىخوانيم امام رضاعليه السلام به زكريا ابن آدم فرمود: «در شهر قم بمان! كه خداوند همان گونه كه به واسطهى امام كاظمعليه السلام بلا و عذاب را از اهل بغداد برداشت، به واسطهى وجود تو نيز بلا را از آن شهر دور مىكند».(122)
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله فرمودند: «مرگ و زندگى من براى شما خير است؛ در زمان حياتم خداوند عذاب را از شما بر مىدارد و پس از مرگم نيز با عرضهى اعمالتان به من، با استغفار و طلب بخشش من، مشمول خير مىشويد. «امّا فى مماتى فتعرض علىّ اعمالكم فاستغفر لكم»(123)
نافرمانى و انجام بعضى گناهان، از اسباب نزول بلا و عذاب الهى است و راه جبران آن توبه و استغفار است. «وما كان اللّه معذّبهم و هم يستغفرون» چنانكه در دعاى كميل مىخوانيم: «اللّهم اغفر لى الذنوب الّتى تنزل البلاء» وهمان گونه كه خداوند در آيهاى ديگر مىفرمايد: «و ما كان ربّك ليهلك القرى بظلم و أهلها مصلحون»(124) تا وقتى كه مردم اهل صلاح و اصلاح باشند، خداوند آنان را هلاك نمىكند.
پيامها:
1- وجود پيامبر صلى الله عليه وآله و مردان خدا، مايهى امان براى اهل زمين است. «و ما كان اللّه ليعذّبهم و أنت فيهم»2- استغفار، مانع بلاست. «و ما كان اللّه معذّبهم و هم يستغفرون» (برگشت از كفر و الحاد نيز نوعى استغفار است.)
3- توبه و استغفار، اهميّت ويژهاى نزد خدا دارد، چنانكه سرنوشت امّتى را نيز تغيير مىدهد. «و ما كان اللّه معذّبهم و هم يستغفرون»
«34» وَمَا لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُواْ أَوْلِيَآءَهُ إِنْ أَوْلِيَآؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ
و چرا خداوند آنها را عذاب نكند؟ با اينكه آنان (مردم را) از مسجدالحرام باز مىدارند، در حالى كه سرپرست آنجا نيستند. جز افراد پرهيزگار ديگران حقّ توليت و سرپرستى آن را ندارند، ولى بيشترشان نمىدانند.
نكتهها:
در آيهى قبل، خداوند به خاطر وجود پيامبرصلى الله عليه وآله در ميان مردم و همچنين برگشت وتوبه و استغفارشان، عذابى همچون عذاب آسمانى قوم عاد و ثمود را از آنان برداشت، امّا در اين آيه سخن از عذاب آنان است كه مىتوان گفت: آنها استحقاق عذاب را دارند، هر چند خداوند به خاطر وجود پيامبرصلى الله عليه وآله عذابشان نمىكند.البتّه ممكن است مراد از عذاب در اين آيه، بلاها و سختىهاى جنگ و اسارت باشد.
حضرت علىعليه السلام مىفرمايد: «اللّه اللّه فى بيت ربّكم لا تخلوه ما بقيتم فانّه ان تُرك لمتناظروا»(125)، از خدا پروا كنيد، از خدا پروا كنيد، دربارهى خانهى خدايتان كه اگر آن را رها كنيد و تعطيل شود، عذاب الهى، بىدرنگ شما را فراخواهد گرفت.
پيامها:
1- آنان كه مانع ورود مؤمنان به مسجد الحرام مىشوند، افراد بىتقوايى هستند و بايد منتظر عذاب الهى باشند. «و ما لهم ألاّ يعذّبهم...»2- كفّار، خود را به ناحقّ متولّى مسجدالحرام مىپنداشتند. «و ماكانوا اولياؤه»
3- توليتِ خانهاى كه به دست ابراهيم خليلعليه السلام و بر اساس تقوا ساخته شده، نبايد به دست افراد بىتقوا باشد. «انْ أولياؤه الاّ المتّقون»
4- تعيين سرپرست براى رسيدگى به امور مسجدالحرام ضرورى است. «انْ أولياؤه الاّ المتّقون» (از اين كه آيه شرايط متولّى را بيان مىكند نه اصل آن را، پس تعيين توليت لازم است)
«35» وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَآءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ
(دعا و) نمازشان نزد بيت اللّه (كعبه)، جز سوت و دست زدن نبود. پس به خاطر آنكه كفر مىورزيديد، عذاب (الهى را) بچشيد.
نكتهها:
«مُكاء»، به معناى سوت زدن و «تَصدية»، به معناى دست زدن است.سوت كشيدن آنان شايد به خاطر اعلام حضورشان نسبت به بتهايى بوده كه در كعبه قرار داشته است.
مفسّران از مصاديق روشن عذاب در جملهى «فذوقوا العذاب» را شكست مشركان در جنگ بدر مىدانند.(126)
پيامها:
1- بىاحترامى و انجام امور لغو و بيهوده، همچون دست و سوت زدن در مكان مقدّس، نشاندهندهى لياقت نداشتن براى توليت آن مكان است. «انْ اوليائه الاّ المتّقون... و ما كان صلاتهم عند البيت الاّ مُكاء وتصدية»2- در طول تاريخ، مراسم مذهبى دستخوش تحريف و يا آميخته به امورى لغو شده است. «صلاتهم... مُكاءً و تصدية»
3- گاهى مقدّسترين مراكز، صحنهى بالاترين خرافات مىشود. «عند البيت الا مكاءً و تصدية»
4- كفر و بىاحترامى به مقدّسات، عذاب الهى را بدنبال دارد. «مكاء و تصدية فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون»
5 - لجاجت و استمرار در كفر و انحراف، عامل نزول عذاب است. «فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون»
پي نوشت ها :
117) تفاسير مجمعالبيان، روحالمعانى و فىظلالالقرآن.
118) الغدير، ج 1، ص 239 - 266، به نقل از 30 نفر از علماى اهلسنّت.
119) تفسير مجمعالبيان.
120) عنكبوت، 31 - 32.
121) نهجالبلاغه، حكمت 88.
122) بحار، ج57، ص217.
123) تفسير نورالثقلين.
124) هود، 117.
125) نهجالبلاغه، نامه 47.
126) تفاسير مجمعالبيان، الميزان و فىظلالالقرآن.
/ع