نسبت هويت با سيماي شهر
نويسنده: دکتر سيداميرمنصوري (1)
توضيح
دير زماني نيست که «چشم انداز و منظر» به عنوان يک وجه پر اهميت از محيط زيست انسان مورد توجه قرار گرفته است. محققان از ويژگي هاي تاريخي، فرهنگي و زيبايي شناختي به عنوان جنبه هاي اصلي و شايان توجه منظر ياد کرده اند. توجه به وجوه ياد شده در شهر، جلوه اي از محيط زيست انسان را در بر مي گيرد که «منظر شهري» ناميده شده است. مطلبي که در ادامه مي خوانيد، ديدگاه هاي سيد امير منصوري، دکتر در معماري و رييس مرکز تحقيقات هنر، معماري و شهرسازي پژوهشکده ي «نظر» در اين زمينه است.
مقدمه
اهميت «منظر شهري» به واسطه ي نقش آن در زيباسازي، هويت بخشي و روان سازيِ روند زندگي در محيط شهري است. شهرهاي امروزي به دلايل گوناگون و اغلب اقتصادي، از يافتن هويت بصري و تاريخيِ مطلوب بي بهره مي مانند. در عين حال لازم است تا با توجه به زمينه هاي نظري و بنيادين مباحث «منظر شهري»، از تبديل شدنِ اين مقوله به نوعي فعاليت تخيلي و بي مبنا جلوگيري شود؛ چرا که سيماي شهر، همه ي چيزي ست که از شهر «حس» مي شود و به «ديده» مي آيد. تعاريف امروزيِ منظر، دايره ي شمولِ آن را از محدوده ي «نظر» به همه ي آن چيزها که از محيط دريافت مي شود، توسعه مي دهد که ويژگي هاي صوتي، بو و بافت از جمله ي اين موارد است.
منظر، جلوه اي از واقعيت فضاي زيست انسان است که از سوي استفاده کننده درک مي شود و بايد اذعان داشت که با انسان ارتباطي روحاني دارد. آنچه يک «محيط» را خوب، دلباز، دلچسب، مطبوع، باصفا، زنده و با نشاط مي سازد، همان است که در بحث هاي «منظر و چشم انداز» مورد توجه قرار گرفته است.
چرا هويت؟
مسأله ي هويت
سوال از هويت شهر و طرح نظراتي در چگونگي نوع خاص از آن، وجه اشتراک مسئولان سياسي جوامع با انديشمندان و روشنفکران آن است. «سهراب سپهري» در حسرت محيط طبيعت گراي گذشته از قوطي هاي بتني و سيماني مي نالد. ديگري در خاطره ي کوچه باغ هاي نيشابور، ديار قديم خود، غربت زندگي امروز را به رخ مي کشد. هيچ نقاشي، چهره ي دود آلود و بي روح تهران را نقاشي نکرده است. چرا که در صحنه ي آن نه نشاني از خاطرات قديم يافت مي شود، و نه جلوه اي از صحنه ي مثاليِ بهشت و طبيعت، حتي چشم اندازهاي زيبا نيز اندک و مبهم مي نمايند.
رهبران سياسي جامعه و مديران اجرايي از ضرورت توجه به هويت شهر و هدايت آن به سمت صفت خاص سخن گفته اند. رهبري انقلاب اسلامي، از شهر اسلامي با ذکر مثال هايي، به عنوان هدف مهم شوراي شهر در مديريت آن سخن گفته اند. ايشان امنيت شهر و آميختگي با طبيعت را از جمله اوصاف اسلامي شهر دانسته اند. رياست جمهوري نيز در ضرورت توجه به هويت شهر، به عنوان نماد و تبلور تمدن ايراني، به ويژه در فضاي جديد گفت و گوي تمدن ها، سخن رانده اند. به زعم اين منطق زماني مي توان از تشخيص و هويت ايراني سخن گفت که دستاوردهاي ديرين آن در جهان امروز داراي نمونه هايي واقعي و بيرون از موزه ها باشند. چند سال پيش در فضاي داغ بحث هويت شهري، ناگهان شوراي عالي شهرسازي وعده ي تنظيم ضوابط شهر اسلامي در شش ماه را داد. امروز وزارت مسکن و شهرسازي معترف به فقدان هويت در شهرهاي کشورمان و تقصير خود است. شهردار تهران نيز در نخستين اظهارات خود هويت بخشي به شهر را به عنوان هدف عمده ي شهرداري ياد مي کند. در فضاي پر هيجان امروز و طرح مجدد بحث هويت شهر، مهم ترين مساله ي متولي رسمي مسکن و شهرسازي کشور، وام بانکي بوده است. اين ساده انديشي ها، گواه روشن ابهام در تعريف و اهميت مساله نزد مسئولان پيشين و کنوني وزارت مسکن و شهرسازي است.
نمودهاي هويت شهر
شايان ذکر است که تاريخ نيز، هر دوره ي تاريخيِ گذشته را شامل نمي شود؛ ساسانيان پس از استقرار، با شدت تمام کمر به نابودي آثار تمدن سلوکي و اشکانيِ پيش از خود، که آن ها را مظهر تمدن يونان و فاقد هويت ايراني مي دانستند، بستند. در دوره ي معاصر نيز، از اواخر قاجار به اين سو، فرهنگ ايراني دچار انقطاع، و ضايي غرب گرا بر روح آن حاکم شده است. انقلاب اسلامي، به مثابه ي تبلور خواست عموم جامعه ي ايراني، از جمله شعارهاي خود را محو آثار تحميليِ دوره ي مذکور قرار داده است. اغلب انديشمندان نيز مبارزه با هر دو پديده ي ياد شده را اقدامي در جست و جوي هويت به شمار مي آورند؛ اگرچه هر دوي آن ها سعي در عدم اتصال به گذشته ي بلافصل و ايجاد ارتباط با عالم معنويِ قبل از آن داشتند.
شهر ايراني امروزي، که به آساني بي هويت اش مي خوانند، بر پايه ي روابطي نوين در جامعه شکل گرفته است. به راستي ملاک قضاوتي اين چنين شايع در ميان اهل فن و عامه مردم چيست؟ از اشتراک نظر مي توان به وجود نشانه هايي فراگير در شناخت هويت پي برد. به نظر مي رسد هويت شهر، از جمله با مشخصات کالبدي و ظاهري آن ادراک مي شود. شهري با کوچه هاي پيچ در پيچ، رنگ خاکي، سايه هاي فراوان، مناره ها و گنبدهاي آبي که سر بر آسمان مي سايند واشدگاه هايي در دل محلات که خدمات عمومي را در خود جمع کرده، شکل هاي منحني و نرم تاق ها، راسته ي بازاري که دو سوي شهر را به هم پيوسته است. اين ها همه ي تعابير و نشانه هايي از يک شهر کويري ايراني هستند و توضيحاتي که هر بيننده اي کم و بيش، همان ها را بر زبان مي راند و اين فصلي ممتد در شکل شهر ايراني است. نشانه ها و نمونه هاي آن در تاريخ و در سفرنامه ها بسيار است. نسل هاي متوالي، در فضايي کم و بيش مشابه زيسته اند و خاطرات آن ها از صورت محيط زيست شان، اغلب مشترک است. کوچه هاي پر پيچ و خم و پر رمز و راز، با سايه روشن هاي متوالي که در هر پيچ خود نشانه اي در انتهاي مسير دارد، فضايي خاطره انگيز مي آفريند که گذر زمان بر نسل هاي مختلف، از آن يادماني مشترک در ميان همه ي آن ها مي آفريند و چنين است که کودک امروزي، خود را با پدر و اجدادش داراي خاطرات مشترک از محيط زيست و لاجرم با هويت مي انگارد. هر چه در کمّ و کيفِ خاطرات ياد شده نقصان افتد، از شدت اشتراک ذهني و مفهوميِ نسل هاي گوناگون کاسته مي شود. در نتيجه، آن اجتماع جديد خود را کم خاطره از تاريخ و به تبع آن، بي هويت خواهد شناخت.
ساختار شهر امروز، نشانه هاي بسيار کوچکي از شهر سنتي ايراني دارد. نظام محله بندي، به عنواني قطعاتي نيمه مستقل و نيمه خودکفا از ساختار شهر رخت بر بسته استا. مرکز محله، به مثابهي نقطه ي عطف محيط، وجود خارجي ندارد. نشانه هاي شهري که از معماري خاص سرچشمه مي گرفته اند، به خشکي گراييده اند. تکيه بر حرکت سواره به جاي پياده، شکل و اندازه ي معابر را دگرگون کرده است. معماري مسکونيِ متکي بر آهن و شيشه، با اصالت فناوري ساخت و اقتصاد مسکن، سلول هاي تشکيل دهنده ي بافت شهر را تغيير شکل بنيادي داده است.
سيماي شهر
«چشم انداز» از زمان توجه به طبيعت در جهان غرب، به عنوان منبعي جديد براي شناخت و در گريز از بنيادهاي مذهبي جامعه ي قرن 18 اروپا مطرح شد. ژان ژاک روسو طبيعت را يگانه عامل الهام دهنده به بايدهاي اعتقادي جامعه به شمار مي آورد، اخلاق طبيعي، دستاورد اين تفکر است. غرب امروز، ميل به طبيعت و چشم انداز به عنوان «گزينه ي مطلوب» آن را از مشخصات لاييستيه مي شمارد. يک بار در سميناري در فرانسه، از طبيعت نزد فرد مسلمان به عنوان منبع الهام دهنده مي پرسيد که طبيعت را ما بر اي جدايي از فرهنگ مذهبي رايج اروپا و در راه قوام جامعه ي لاييک انتخاب کرده ايم؛ چطور است که شما همان را وجه خداشناسي قرار داده ايد؟ نوشته هاي فراواني در اين موضوع در جامعه ي غرب موجود است. ميل امروز آن ها به طبيعت که در تشکيل حزب سبزها تبلور اجتماعي و سياسي نيز يافته است، شاهد همراهيِ تعاريف آن ها با بنيادهاي لاييسيته است. به هر صورت، نمي توان دستاوردهاي شگرف آن ها را در راه حفظ و اعزاز طبيعت و مظاهر آن ناديده انگاشت. دامنه ي موضوع چشم انداز، نخستين بار در سال 1960 با کتاب «سيماي شهر» کوين لينچ به محدوده ي شهر کشيده شد. از آن سال تا کنون، تحولات فراواني در بنيادهاي نظري اين موضوع رخ داده است. لينچ اهداف اصلي خود را در بررسي سيماي شهر را خوانايي آن، که به منزله ي يک هدف کارکردي ست، قرار داده بود. امروزه سيماي شهر واجد اهداف جداگانه ي زيبايي شناسانه، تاريخي، فرهنگي و کارکردي است.
در پي طرح مجموعه ي مباحثي که چهره ي شهر را مدنظر قرار مي دهد، فضاهاي جمعي به عنوان نقاط عطف شهرها، با ارزشي گران معرفي شده اند؛ دامنه ي مقوله ي سيماي شهر در حوزه ي مطالعات هنرهاي تجسمي و علوم اجتماعي گشوده شده است؛ تجزيه و تحليل شکل شهر، وام دار بحث هايي دامنه دار در حوزه ي هنرهاي تجسمي و علوم بصري است. منظر شهر به مثابه ي تابلويي چند بُعدي است که ناظر در ميان آن حرکت مي کند و هر آن صحنه اي جديد را مي يابد. بافت تصوير، ترکيب رنگينِ آن، عناصر شاخص، نقاط عطف، ترکيب اشکال، انواع فرم هاي به کار رفته، مصالح منظر، ريتم و آهنگ توالي عناصر، اندازه ي فضاها و عناصر ت ورم، بازي نور و سايه و بسياري جلوه هاي ديگر، حاصل کنکاش در مناظري ست که در شهر مشاهده مي شوند.
خياباني از شهر را در نظر آوريد که با دو رديف خانه هاي مشابه محصور شده است. براي نظاري که از اين خيابان مستقيم به سرعت مي گذرد، بدنه واجد تصويري يکنواخت و مرکب از برآيند رنگ هاي مصالح (اغلب خاکستري) بدنه ي خانه هاست. قطعات مساويِ خانه ها (آن طور که سازمان زمين شهري آن ها را تقسيم و واگذار کرده است) آهنگ يکنواختي و ساکني به منظر مقابل مي دهد. حال کوچه اي در شهر سنتي ايران را تصور کنيد: قطعات کوچک و بزرگ خانه ها، شکل پيچ دار و منحنيِ معبر، بدنه ي تک رنگ با مصالحي از جنس خاک و به رنگ آن (کاه گل و آجر)، لبه اي متصل که حاصل هم انداز بودنِ ديوارهاي خانه هاي مختلف است. به همين سياق مي توان مشخصات بسيارِ ديگر را براي هر يک از دو فضاي ياد شده که بخشي کوچک (اما مهم و تکرار شونده) از شهر هستند، بر شمرد.
عناصر زمينه ي تصوير، و نمادهايي که در عمق هر يک از چشم اندازها ديده مي شوند نيز از شاخص هاي اصلي هر کدام هستند. در منظر اول، زمينه ي اصلي تصوير، (بخشي از ميدان ديد که در قسمت واضح ديد قرار دارد) ساختمان است. اصولاً مقدار سطح ساخته شده، فضاي بزرگ تري را در تصوير اشغال مي کند. در پس منظره رديف ساختمان هاي مکعب با خطوط تيز بر بالاي يکديگرديده مي شوند. نشانه ي خاصي که داراي شکل، رنگ يا اندازه ي متفاوتي باشد، ديده نمي شود. در منظر دوم، زمينه ي اصلي تصوير، آسمان آبي است که با مناره يا بادگيري که بر بلنداي ساختمان ها به آسمان رفته، خودنمايي مي کند. شکل پوياي عناصر کشيده ي عمودي در تضاد با بستر افقي و نرم و منحني زمينه، با بهره گيري از تضاد مضاعف رنگ هاي آبي و کرم، منظره ي آشناي شهر ايراني را مي سازد.
موضوع رنگ، بحثي جامع در سيماي شهر است. زيبايي شناسي رنگ آميزي شهر ايراني، رنگ هاي خاصي را به ما معرفي مي کند؛ در کوير، رنگ خاک و آبي کاشي با مايه هاي مختصر از زرد و سبز و سفيد؛ در کوهستان، رنگ خاک محيط با خاکسترهاي تيره و روشنِ سنگ، رنگ چوب و جابه جا رنگ آبي با همان مايه هاي مختصر؛ در شمال، رنگ تيره ي چوب که به قرمز و قهوه اي متمايل است، با رنگ سبز و آبي شفاف که به نرده ها و درها زده اند. درهر يک از محيط هاي ايراني، شهر، رنگ و حال خاص خود را دارد. فلسفه ي وجود اين نحوه ي رنگ آميزي موضوع بحثي مستقل است، اما شکل آن است که مايه ي مهمي در تشخيص مکان به شمار مي آيد. چرخه ي رنگينِ ذکر شده را مقايسه کنيد با رنگ هاي رايج در شهر امروزي؛ شهري که به تبع مصالح خاسکتريِ سنگ و سيمان و همچنين به علت آلودگي هوا، دودي رنگ است. رنگ هاي ساختمان ها، حالتي خنثا و بي رمق دارند؛ مگر آن که در نقاط متفاوت، وصله اي روي آن از شيشه ي آينه اي يا فلزهاي رنگ شده (که به زودي زير تابش آفتاب رنگ مي بازند) ديده مي شود. در تهران و سنندج و رشت، هر جا برويم همين رنگ سيماي محيط را ساخته است. نه تنها هويت هاي محلي و اقليمي از ميان رفته اند، که نظامي ثابت و روشن، قانوني يا زيبايي شناسانه، در ميان نيست.
شکل هاي موجود در سيماي شهر، بحثي مهم از نگاهي ديگر است. شهر سنتي کوير، به تقدير دانش و توان روز، داراي اشکالي خاص است با فرم هايي نرم و پيوسته؛ گويي شهر را از پلاستيک ساخته اند. مرز روشني ميان سلول هاي بافت شهر نمي توان پيدا کرد. ديوار و زمين و ساختمان با آهنگي نرم و آرام به يکديگر پيوسته اند. اين مجموعه ي در هم تنيده زمينه ي اصليِ سيما را شکل مي دهد. لبه هاي ساختمان ها، متصل و به صورت موجودي واحد ديده مي شوند. افت و خيز و حرکت هاي آن ها نيز با روشي تدريجي و آ رام حل شده است. دو بلنديِ مجاور، حتماً با سيري لطيف به يکديگر متصل شده اند. حال اين بافت را با بافت شهر شبه مدرن تهران مقايسه کنيد: قطعاتي از ساختمان که در مسافتي زياد، مساوي هستند؛ مرز دو قطعه ي مجاور به دقت از هم جداست؛ دو ديوار که به يکديگر چسبيده اند، اما خطي ميان آن هاست تا تداعي وحدت نکند؛ لبه هاي کوتاه و بلند که هر يک در حيطه ي مجوز شهرداري قرار دارند، لکن خود را نه به اضطرار فناوري و نه به طمع زيبايي، مقيد همراهي نمي دانند. بدنه ي ساختمان ها نيز همين قاعده را دارد: در جايي بالکني بيرون آمده و پلاک مجاور فاقد آن است؛ سردري در ميان بدنه که تا 1/5 طبقه بالا رفته و در واحد مجاور، همان سردر، ارتفاعي کم تر از يک طبقه دارد؛ رديف پنجره ها که در هر پلاک مي شکند. تهران درياي کثرت است، بدون کم ترين نشانه ي وحدت.
شمارش نمونه هاي تشکيل دهنده ي سيماي شهر و تجزيه و تحليل بصري آن ها، هدف اين مقاله نيست. تنها نظر بر آن است که با ذکر مثال هايي، به جنبه هاي مختلف سيماي شهري توجه داده شود تا از انحصار آن تنها در پنج مولفه ي لينچ (راه، لبه، گره، نشانه و محله) جلوگيري شود. برري دقيق تر ويژگي هاي منظر شهرهاي ايران، چه ديروز و چه امروز، محتاج سرمايه گذاري و انجام تحقيقاتي بنيادي و متکي به آرا و روش هاي علمي ست، که تا کنون انجام نشده است.
نتيجه
پي نوشت:
1- مدير گروه معماري منظر پژوهشکده ي «نظر»
(پژوهشکده ي «نظر»، مرکز تحقيقات هنر، معماري و شهرسازي، 1389).