اصلاح طلبي از وفاداري تا اعتراض و خروج از انقلاب و نظام! (2)
نويسنده: دکتر مظفر نامدار
از مولاي متقيان حضرت علي (ع) روايت شده است:
«ليس العاقل من يعرف الخير من الشر و لکن العاقل من يعرف خير الشرين».(1)«عاقل آن کسي نيست که خوبي را از بدي تشخيص دهد، بلکه عاقل کسي است که اگر در مقابل دو شر قرار گرفت، آن عملي که شرش کمتر است را بشناسد».
بر همين مبنا از حضرت امام جعفر صادق (ع) نقل کرده اند:
حضرت امام جعفر صادق (ع) روزي از ابوحنيفه پرسيدند عاقل کيست؟
گفت آن که تميز دهد ميان خير و شر.
امام فرمودند بهائم نيز تميز توانند داد ميان آن که او را بزند و آن که او را علف دهد.
ابوحنيفه گفت پس عاقل کيست؟
امام فرمودند آن که تمييز دهد ميان دو خير و دو شر تا از آن دو خير «خيرالخيرين» را اختيار کند و از دو شر «خيرالشرين» را برگزيند.(2)
بيان مبارک ائمه بزرگوار ما در توصيف عاقل، تفسير دقيق برخورداري عاقل از دو رکن حکمت و حريت است و اين همان نقصاني است که اغلب گروه ها و جريان هاي سياسي چپ و راست و نخبگان و خواص وابسته و مدافع آنها که به جاي دعوت به امام و ولي، دعوت به خود، حزب خود و جريان خود مي کنند، گرفتار آن هستند. بنابراين، خواص، نخبگان، جريان هاي سياسي و گروه هاي ذي نفوذ و فشار که هنوز داعيه انقلابي گري و انقلابي بودن دارند و هنوز خود را پايبند جمهوري اسلامي، ولايت فقيه و آرمان هاي امام خميني مي دانند اگر از حيطه اعتراض به ورطه خروج رفتند نه خواب هستند نه غافل؛ بلکه مغرور هستند و غرور يکي از آفت هاي منزل حريت است؛ همان طور که امام عظيم الشأن امت فرمودند حسد، حرص، شهوت، قدرت طلبي، فزون خواهي و ...آفت هاي حريت هستند.
اگر رهبر فرهمند و فرهيخته انقلاب اخيراً، بيش از سال هاي پيش بر مفهوم بصيرت تأکيد دارند، در حقيقت دعوت به حکمت و حريت و بودن در سايه هاي امن اين اصول است. حکمت و حريت موجد بصيرت هستند و بصيرت بدون اين دو اصل متحقق نمي شود.
انسان با بصيرت انساني نيست که صرفاً استعداد تشخيص خوب از بد را داشته باشد و گرنه به فرمايش حضرت صادق (ع)، چنين قوه اي در بهائم نيز وجود دارد. بصير کسي است که ميان دو شر و دو خير را تشخيص دهد و از آنها خيرتر را گزينش کرده و از شرتر پرهيز نمايد.
اگر بر مبناي اين شاخص به رفتارهاي گروه هاي ستيزه جوي مدعي اصلاح طلبي و خواص و نخبگان وابسته يا مدافع آنها در طول اين يک سال نظر افکنيم گمان نمي رود به نتايجي جز اين برسيم که اين رفتارها هيچ کدام مبتني بر حکمت و حريت و لاجرم مبتني بر بصيرت باشد.
بياييم با اين شاخص بخشي از اين رفتارها را مرور کنيم:
1.چه شري بدتر از اين شر که در تمام اين يک سال جريان مدعي اصلاح طلبي و رهبران آنها خود شاهد اين بودند که دشمنان کينه توز و قسم خورده امام و انقلاب اسلامي که در اين سه دهه از هيچ شقاوتي فروگذار نکردند، بلندگوي تبليغاتي آنها در خارج از کشور بودند! آيا جريانات اصلاح طلبي حمايت بي چون و چرا و روشمند امريکا، انگليس، اسراييل، منافقين و ساير کشورهاي اروپايي را که دل خوشي از انقلاب و امام ندارند، در اين يک سال انکار مي کنند؟ اگر انکار نمي کنند اين بدان معنا نيست که آن شر، شرتر از پاره اي از بداخلاقي هاي درون نظام بوده پس لاجرم بايد از اين شر دوري کرد و اگر چنين اتفاقي نيفتد يعني از حيطه حکمت و حريت خارج شديم و لاجرم از شاخص هاي امام عدول کرديم!
2.چه شري بدتر از شر انکار شعارهاي بنيادي انقلاب اسلامي و امام خميني توسط جريان ها و نيروهاي وابسته به جريان سبز در طول اين يک سال! آيا جريان مدعي اصلاح طلبي تغيير شعار جمهوري اسلامي به جمهوري ايراني، ساختن شعاره نه غزه، نه لبنان و حذف شعار مبارزه با امريکا و تهاجم به اصل ولايت فقيه (نه فردي خاص) و حذف يا تغيير ده ها شعار ديگر را که نماد آرمان هاي امام خميني است را در طول اين يک سال انکار مي کند. اگر قبول دارند ولي خود را مبرا مي بينند بايد بپذيرند که در بستر سازي هاي آنها چنين شقاوت هايي صورت مي پذيرد.
ما بينه هاي زيادي براي خروج جريانات اصلاح طلبي از دايره حکمت و حريت داريم که نمونه هاي مذکور در مقابل آنها بسيار اندک است و جاي پرداختن به آنها در اين مختصر نيست. با اين تفاصيل آيا مردم ما حق ندارند فرآيند خروج اين جريان را از نظام جمهوري اسلامي به مثابه شکل گيري يک جريان نفاق جديد در پوشش اصلاح طلبي در ايران قلمداد کنند و اسم اين جريان را منافقين اصلاح طلب بگذارند؟
چرا مردم و رهبري نظام با کودتاي در حال شکل گيري بعد از انتخابات شکوهمند و غرورآفرين دهم رياست جمهوري با تمام وجود به مقابله برخاستند و از پذيرش هيچ تهمت و افترايي ترس به خود راه ندادند؟ خطر کودتاي منافقين اصلاح طلب پس از انتخابات دهم رياست جمهوري در اين حقيقت نهفته بود که سازمان دهندگان آن در دل نظام و از پيشکسوتان انقلاب بودند. سخت ترين تجربه مردم ما در اين يک سال مسئله فقدان بصيرت بخشي از خواص و اهداف بعضي ها براي خروج از نظام بود.
موتور کودتا اگرچه از دوم خرداد سال 1376 به کار افتاد ولي از سال 1388 با شتاب تمام شروع به کار کرد. طي سال هاي اخير ملت ايران موفق شده بود تا از تغيير مسير انقلاب و آرمان هاي امام جلوگيري نمايد. اين بار نيز دور از ذهن نبود که همچنان بر اين آرمان ها پافشاري نموده و اسير باج خواهي هاي منافقين اصلاح طلب نشود.
آنهايي که آمده بودند تا براي هميشه انقلاب ايران را به انحصار خود در آورند عاري از حس مسئوليت بودند و خود را نابود کردند. اين مشکل بزرگ جريان مدعي اصلاح طلبي است و براي ملت ايران اهميتي ندارد. اما جريان اصلاح طلبي با عدم درک شعارهاي اصلي انقلاب و آرمان هاي امام و بازگشت ارتجاعي به آرمان هاي عصر سلطنتي، کشور و همه دستاوردهاي آن را داشت به نابودي مي کشاند.
آيا تجربه سي ساله انقلاب اين جريان را متوجه نکرد که ضد انقلابيون در هر شکلي چه در درون نظام و چه خارج ازنظام، چه در قالب جريان هاي مدعي پيروي از خط امام و چه در قالب يار نزديک امام بودن و يا از خاندان امام بودن، چيزي به دست نخواهند آورد؟ آنها از کدام وضع حمايت مي کردند و از چه مشکلاتي بهره برداري مي کردند؟ چرا فکر مي کردند که مردم خسته و فرسوده شده و آمادگي حمايت از هر ديکتاتور يا هر جريان شقي و جاسوساني چون منافقين را دارند؟ آنچه بر ملت ايران تأثير گذاشت و شايد برنامه کودتاي اصلاح طلبان را خنثي کرد چهره منافقانه کودتاچيان بود نه اظهارات آنها در قبل و بعد از انتخابات.
براي مردم چندان سخت نبود که از حمايت تمام عيار و بي چون و چراي امريکا، اسراييل، انگليس، منافقين، سلطنت طلب ها، کمونيست ها، بهايي ها و حتي طالبانيست ها از اصلاح طلبان و کانديداهاي آنها تشخيص دهند که اين چهره، چهره نفاق جديد است که به صحنه وارده شده است. اين کوردلي سياسي و عدم درک تاريخي منافقين اصلاح طلب بود که عميقاً تکان دهنده و باعث عصبانيت بيش از حد ملت ايران شد. مردم ما مي دانستند که اين جريان براي مدت طولاني ادامه نخواهد يافت و دير يا زود ماهيت اين نفاق جديد برملا خواهد شد.
تلاش براي جمع آوري و تحليل اطلاعات و ارزيابي نحوه چرخش جريان اصلاح طلبي در ايران از مرحله وفاداري به اعتراض و سپس خروج از نظام، يک رسالت تاريخي است.
اتفاقاتي که در اين يک سال براي ما به وقوع پيوست نياز به تجزيه و تحليل جدي دارد. فرآيند فرو غلتيدن جريان اصلاح طلب و چپ انقلاب در دل نفاق جديد، شک و ترديدي در رابطه با درستي مواضع اتخاذ شده نيروهاي اصيل خط امام و اصول گرايان عقيدتي (نه سياسي) و در رأس آنها مقام معظم رهبري در مقابل اقدامات کودتاچيان اصلاح طلب باقي نمي گذارد و اين امکان را به وجود مي آورد تا با اتحاد و تلاش بيشتري بتوانيم از آرمان هاي انقلاب اسلامي دفاع کنيم و از گروه گرايي هاي افراطي و دو قطبي کردن جرياني در کشور پرهيز کنيم.
تلاش براي باج خواهي از نظام جمهوري اسلامي و مجبور ساختن رهبري انقلاب به صدور فرمان ابطال انتخابات و اعلام وضعيت فوق العاده و تفويض قدرت به کودتاچيان و کناره گيري از مقام رهبري و اعلام پايان حکومت جمهوري اسلامي همگي با شکست روبه رو شد.
جريان هاي کودتا به هر اقدامي براي طرح توجيهات و تئوري هاي ساده لوحانه خود دست زدند. آنها ناشيانه به جعل مطالبي به منظور ايجاد بدگماني نسبت به نظام و انقلاب اسلامي و لکه دار کردن نظام در وجهه جهاني پرداختند. در اين ميان نبرد سازمان يافته امريکا و انگليس و رسانه هاي وابسته به آنها عليه ملت ايران و به نفع کودتاچيان نقش خود را ايفا کرد. رهبر معظم انقلاب مواضع شجاعانه اي اتخاذ و با قاطعيت عمل کرد و تمام مسئوليت ها را بر دوش گرفت. در آن اوضاع و احوال غير قابل تصور که پاي بسياري از خواص و نخبگان لغزيد، اقدامات رهبر انقلاب در نوع خود بي نظير و يادآور مواضع سازش ناپذير بنيانگذار انقلاب اسلامي حضرت امام خميني بود. در آن شرايط که بعضي از خواص در راستاي منافع کودتاگران و حاميان خارجي آنها يا سکوت کرده و يا لغزيده بودند، مواضع قاطع رهبري وقوع يک کودتاي نرم و مصيبت بار را که آغاز ديکتاتوري جديدي در ايران به شيوه جمهوري رضاخاني بود، خنثي کرد.
در آن دوران دشوار و طاقت فرسا که اکثريت خواص در اين انتخاب که کجا باشند و در کنار چه کسي باقي بمانند، دچار اشتباه شدند، رهبر انقلاب وحشت نکرد و هرگز به آرمان ملت ايران و انديشه هاي امام خميني پشت نکرد. کودتاچيان قصد داشتند به وحشتناکترين اقدام دست بزنند و مردم را در مقابل نظام قرار دهند اما اين اقدام نيز براي آنها کارساز نبود. ملت ايران ثابت کرد ملتي تحول يافته، متفاوت و دگرگون است. کودتاي نافرجام بعد از 22 خرداد سال 88 به نوعي نقطه عزيمت بصيرت جنبش هاي متکي بر مردم در مقابل جنبش هاي متکي به نخبگان و خواص نيز بود. اين معنا بايد موضوع پژوهش هايي جديد باشد.
مي توان گفت که دو قطبي کردن سياست در ايران هميشه نتايجي شبيه به آنچه در اين دو دهه در ايران اتفاق افتاد، داشته است. اما اين مسئله هيچگاه نمي تواند درک و پذيرش اين حقيقت را که اصلاح طلبي در دين و ارزش هاي مردمي، پيروان آن را به کجا خواهد برد، توجيه کند.
فرآيند وقايع سه دهه اخير در ايران ثابت کرد که تغييرات ناشي از انقلاب اسلامي و آرمان هاي امام خميني غير قابل برگشت است. اين انقلاب ــ چه دشمنان ملت ايران باور کنند يا نکنند ــ يک نقطه عطف واقعي در روش نوين زندگي ما پديد آورد که طي آن توده هاي بي شماري از مردم به آگاهي دست يافتند؛ مردمي که به رغم کمبودها و کاستي هاي زندگي روزمره خود، استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي را والاترين ارزش ها مي شمارند.
يکي از دلايل بزرگ شکست تمامي توطئه ها در ايران، محکوميت پيشيني آنها در باور فرهنگي و اعتقادي ملت ايران است. مواضع مردم ما دفاع از استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي است و اين مواضع بخشي از آرمان هاي الهي مردم ايران به حساب مي آيد. اين مواضع با توجه به تحولات تاريخي دو قرن اخير کاملاً طبيعي و منطقي است چرا که با ظهور امام خميني و انقلاب اسلامي، ايران به غيبت تاريخي خود در جهان خاتمه داد. چرا ملتي که در طول تاريخ در بزرگراه توليد دانش، معرفت، فرهنگ و حق طلبي قرار داشت با سيطره شاهان بي کفايت و خردگريز و اليگارشي وابسته به آن از دسترسي به چنين بزرگراهي محروم گردد؟ تمام هنر امام و انقلاب کبير اسلامي اين بود که براي اين سؤال تاريخي پاسخ بومي داشت و پاسخ هاي بومي امام از جنس فرهنگ مردمي بود نه از جنس طبقات برتر و خواص دور از مردم.
با اين تفاصيل به نظر مي رسد که ما بايد هوشمندانه اين دستاوردها را پاس داريم و در تجزيه و تحليل جريانات دچار مسامحه و لغزش نشويم. بايد نگرشي واقع گرايانه نسبت به تحولات سه دهه اخير داشته باشيم و بپذيريم شرايط و وضعيتي وجود دارد که کودتاچيان توانستند بر بستر آن، نقشه ها و برنامه هايشان را ساماندهي کنند، اشتباهاتي در زمينه هاي انتقادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي و حتي در زمينه برخورد با ميراث فرهنگي خود مرتکب شديم.
کودتاچيان اصلاح طلب در نتيجه تضعيف قانون و نظم در کشور و عدم کارآيي ديوانسالاري دولتي در تضمين امنيت، عدالت و آزادي بر روي پاره اي از نارضايتي هاي مردم حساب باز کردند. آنها درصدد بودند از نگراني جامعه نسبت به عدول از آرمان هاي انقلاب اسلامي و بازگشت به دوران ارتجاع نظام مشروطه سلطنتي و در نتيجه درگيري هاي حزبي و گروهي و قومي و عدول از سياست هاي عدالت محور و حاکميت فاميلي و خانوادگي سوء استفاده نمايند و انقلاب را به نفع ضد انقلاب مصادره کنند.
ملت ايران راهي جز مردم سالاري ديني و انقلاب اسلامي ندارد. اين راه تنها با وفادار ماندن به آرمان هاي امام خميني و حکومت جمهوري اسلامي تداوم خواهد داشت. اين راه تفکر دقيق و عمل مي طلبد نه روش هاي محتاطانه و عملکرد غير معمول و غير متداول.
بايد بپذيريم که مردم از اين واقعيت که زندگي روزمره را به دشواري مي گذرانند ناراضي هستند. هيچ فرصتي براي از دست دادن و هيچ زماني براي هدر دادن در دست نداريم. بايد وارد عمل شويم و بر مبناي سياست هاي کلي نظام و برنامه هاي چشم انداز و تکيه بر دو اصل حکمت و حريت، اصلاحات را در چارپوب جمهوري اسلامي و نظام ولايت فقيه به گونه اي جدي پيگيري کنيم.
براي موفقيت جمهوري اسلامي مردم بايد به آن اعتقاد و باور داشته باشند. همان طوري که امام عظيم الشأن ما بارها فرمودند، بدون مردم اين جمهوري پيش نخواهد رفت. بدون مشارکت فعال مردم هر جريان اصلاحي فقط روي کاغذ باقي خواهد ماند. ما امکانات عظيمي در اختيار داريم. اين امکانات اگرچه از جنس امکانات مادي نيست اما با ظرفيت مردمي نظام جمهوري اسلامي يعني با سرمايه اجتماعي، سرمايه فرهنگي و سرمايه ديني ملت ايران، هيچ ضد انقلابي در داخل و خارج نمي تواند روبه رو شود مگر اينکه اين سرمايه ها را مصرف کنيم و آنها را مبناي بازتوليد قرار ندهيم. هيچ عاقلي سرمايه هاي خود را مصرف نمي کند بلکه آن را مبناي بازتوليد جديد قرار مي دهد تا هم بر آن سرمايه افزوده شود و هم از فرآيند اين بازتوليد، امور بسامان گردد.
ضد انقلابيون در هر جريان و لباسي نگران شيوه هاي دستيابي به اهداف خود نيستند زيرا از هر شيوه اي براي مصرف اين سرمايه ها بهره مي گيرند؛ اما ما نمي توانيم براي تحقق آرمان هاي انقلاب اسلامي از هر طريقي استفاده کنيم. انتخاب ما پايبندي به مردم سالاري ديني و انديشه هاي امام خميني و جمهوري اسلامي و نظام ولايت فقيه است. اين پايبندي استفاده از روش هاي ديگر را غيرممکن مي سازد.(3)
«ليس العاقل من يعرف الخير من الشر و لکن العاقل من يعرف خير الشرين».(1)«عاقل آن کسي نيست که خوبي را از بدي تشخيص دهد، بلکه عاقل کسي است که اگر در مقابل دو شر قرار گرفت، آن عملي که شرش کمتر است را بشناسد».
بر همين مبنا از حضرت امام جعفر صادق (ع) نقل کرده اند:
حضرت امام جعفر صادق (ع) روزي از ابوحنيفه پرسيدند عاقل کيست؟
گفت آن که تميز دهد ميان خير و شر.
امام فرمودند بهائم نيز تميز توانند داد ميان آن که او را بزند و آن که او را علف دهد.
ابوحنيفه گفت پس عاقل کيست؟
امام فرمودند آن که تمييز دهد ميان دو خير و دو شر تا از آن دو خير «خيرالخيرين» را اختيار کند و از دو شر «خيرالشرين» را برگزيند.(2)
بيان مبارک ائمه بزرگوار ما در توصيف عاقل، تفسير دقيق برخورداري عاقل از دو رکن حکمت و حريت است و اين همان نقصاني است که اغلب گروه ها و جريان هاي سياسي چپ و راست و نخبگان و خواص وابسته و مدافع آنها که به جاي دعوت به امام و ولي، دعوت به خود، حزب خود و جريان خود مي کنند، گرفتار آن هستند. بنابراين، خواص، نخبگان، جريان هاي سياسي و گروه هاي ذي نفوذ و فشار که هنوز داعيه انقلابي گري و انقلابي بودن دارند و هنوز خود را پايبند جمهوري اسلامي، ولايت فقيه و آرمان هاي امام خميني مي دانند اگر از حيطه اعتراض به ورطه خروج رفتند نه خواب هستند نه غافل؛ بلکه مغرور هستند و غرور يکي از آفت هاي منزل حريت است؛ همان طور که امام عظيم الشأن امت فرمودند حسد، حرص، شهوت، قدرت طلبي، فزون خواهي و ...آفت هاي حريت هستند.
اگر رهبر فرهمند و فرهيخته انقلاب اخيراً، بيش از سال هاي پيش بر مفهوم بصيرت تأکيد دارند، در حقيقت دعوت به حکمت و حريت و بودن در سايه هاي امن اين اصول است. حکمت و حريت موجد بصيرت هستند و بصيرت بدون اين دو اصل متحقق نمي شود.
انسان با بصيرت انساني نيست که صرفاً استعداد تشخيص خوب از بد را داشته باشد و گرنه به فرمايش حضرت صادق (ع)، چنين قوه اي در بهائم نيز وجود دارد. بصير کسي است که ميان دو شر و دو خير را تشخيص دهد و از آنها خيرتر را گزينش کرده و از شرتر پرهيز نمايد.
اگر بر مبناي اين شاخص به رفتارهاي گروه هاي ستيزه جوي مدعي اصلاح طلبي و خواص و نخبگان وابسته يا مدافع آنها در طول اين يک سال نظر افکنيم گمان نمي رود به نتايجي جز اين برسيم که اين رفتارها هيچ کدام مبتني بر حکمت و حريت و لاجرم مبتني بر بصيرت باشد.
بياييم با اين شاخص بخشي از اين رفتارها را مرور کنيم:
1.چه شري بدتر از اين شر که در تمام اين يک سال جريان مدعي اصلاح طلبي و رهبران آنها خود شاهد اين بودند که دشمنان کينه توز و قسم خورده امام و انقلاب اسلامي که در اين سه دهه از هيچ شقاوتي فروگذار نکردند، بلندگوي تبليغاتي آنها در خارج از کشور بودند! آيا جريانات اصلاح طلبي حمايت بي چون و چرا و روشمند امريکا، انگليس، اسراييل، منافقين و ساير کشورهاي اروپايي را که دل خوشي از انقلاب و امام ندارند، در اين يک سال انکار مي کنند؟ اگر انکار نمي کنند اين بدان معنا نيست که آن شر، شرتر از پاره اي از بداخلاقي هاي درون نظام بوده پس لاجرم بايد از اين شر دوري کرد و اگر چنين اتفاقي نيفتد يعني از حيطه حکمت و حريت خارج شديم و لاجرم از شاخص هاي امام عدول کرديم!
2.چه شري بدتر از شر انکار شعارهاي بنيادي انقلاب اسلامي و امام خميني توسط جريان ها و نيروهاي وابسته به جريان سبز در طول اين يک سال! آيا جريان مدعي اصلاح طلبي تغيير شعار جمهوري اسلامي به جمهوري ايراني، ساختن شعاره نه غزه، نه لبنان و حذف شعار مبارزه با امريکا و تهاجم به اصل ولايت فقيه (نه فردي خاص) و حذف يا تغيير ده ها شعار ديگر را که نماد آرمان هاي امام خميني است را در طول اين يک سال انکار مي کند. اگر قبول دارند ولي خود را مبرا مي بينند بايد بپذيرند که در بستر سازي هاي آنها چنين شقاوت هايي صورت مي پذيرد.
ما بينه هاي زيادي براي خروج جريانات اصلاح طلبي از دايره حکمت و حريت داريم که نمونه هاي مذکور در مقابل آنها بسيار اندک است و جاي پرداختن به آنها در اين مختصر نيست. با اين تفاصيل آيا مردم ما حق ندارند فرآيند خروج اين جريان را از نظام جمهوري اسلامي به مثابه شکل گيري يک جريان نفاق جديد در پوشش اصلاح طلبي در ايران قلمداد کنند و اسم اين جريان را منافقين اصلاح طلب بگذارند؟
چرا مردم و رهبري نظام با کودتاي در حال شکل گيري بعد از انتخابات شکوهمند و غرورآفرين دهم رياست جمهوري با تمام وجود به مقابله برخاستند و از پذيرش هيچ تهمت و افترايي ترس به خود راه ندادند؟ خطر کودتاي منافقين اصلاح طلب پس از انتخابات دهم رياست جمهوري در اين حقيقت نهفته بود که سازمان دهندگان آن در دل نظام و از پيشکسوتان انقلاب بودند. سخت ترين تجربه مردم ما در اين يک سال مسئله فقدان بصيرت بخشي از خواص و اهداف بعضي ها براي خروج از نظام بود.
موتور کودتا اگرچه از دوم خرداد سال 1376 به کار افتاد ولي از سال 1388 با شتاب تمام شروع به کار کرد. طي سال هاي اخير ملت ايران موفق شده بود تا از تغيير مسير انقلاب و آرمان هاي امام جلوگيري نمايد. اين بار نيز دور از ذهن نبود که همچنان بر اين آرمان ها پافشاري نموده و اسير باج خواهي هاي منافقين اصلاح طلب نشود.
آنهايي که آمده بودند تا براي هميشه انقلاب ايران را به انحصار خود در آورند عاري از حس مسئوليت بودند و خود را نابود کردند. اين مشکل بزرگ جريان مدعي اصلاح طلبي است و براي ملت ايران اهميتي ندارد. اما جريان اصلاح طلبي با عدم درک شعارهاي اصلي انقلاب و آرمان هاي امام و بازگشت ارتجاعي به آرمان هاي عصر سلطنتي، کشور و همه دستاوردهاي آن را داشت به نابودي مي کشاند.
آيا تجربه سي ساله انقلاب اين جريان را متوجه نکرد که ضد انقلابيون در هر شکلي چه در درون نظام و چه خارج ازنظام، چه در قالب جريان هاي مدعي پيروي از خط امام و چه در قالب يار نزديک امام بودن و يا از خاندان امام بودن، چيزي به دست نخواهند آورد؟ آنها از کدام وضع حمايت مي کردند و از چه مشکلاتي بهره برداري مي کردند؟ چرا فکر مي کردند که مردم خسته و فرسوده شده و آمادگي حمايت از هر ديکتاتور يا هر جريان شقي و جاسوساني چون منافقين را دارند؟ آنچه بر ملت ايران تأثير گذاشت و شايد برنامه کودتاي اصلاح طلبان را خنثي کرد چهره منافقانه کودتاچيان بود نه اظهارات آنها در قبل و بعد از انتخابات.
براي مردم چندان سخت نبود که از حمايت تمام عيار و بي چون و چراي امريکا، اسراييل، انگليس، منافقين، سلطنت طلب ها، کمونيست ها، بهايي ها و حتي طالبانيست ها از اصلاح طلبان و کانديداهاي آنها تشخيص دهند که اين چهره، چهره نفاق جديد است که به صحنه وارده شده است. اين کوردلي سياسي و عدم درک تاريخي منافقين اصلاح طلب بود که عميقاً تکان دهنده و باعث عصبانيت بيش از حد ملت ايران شد. مردم ما مي دانستند که اين جريان براي مدت طولاني ادامه نخواهد يافت و دير يا زود ماهيت اين نفاق جديد برملا خواهد شد.
تلاش براي جمع آوري و تحليل اطلاعات و ارزيابي نحوه چرخش جريان اصلاح طلبي در ايران از مرحله وفاداري به اعتراض و سپس خروج از نظام، يک رسالت تاريخي است.
اتفاقاتي که در اين يک سال براي ما به وقوع پيوست نياز به تجزيه و تحليل جدي دارد. فرآيند فرو غلتيدن جريان اصلاح طلب و چپ انقلاب در دل نفاق جديد، شک و ترديدي در رابطه با درستي مواضع اتخاذ شده نيروهاي اصيل خط امام و اصول گرايان عقيدتي (نه سياسي) و در رأس آنها مقام معظم رهبري در مقابل اقدامات کودتاچيان اصلاح طلب باقي نمي گذارد و اين امکان را به وجود مي آورد تا با اتحاد و تلاش بيشتري بتوانيم از آرمان هاي انقلاب اسلامي دفاع کنيم و از گروه گرايي هاي افراطي و دو قطبي کردن جرياني در کشور پرهيز کنيم.
تلاش براي باج خواهي از نظام جمهوري اسلامي و مجبور ساختن رهبري انقلاب به صدور فرمان ابطال انتخابات و اعلام وضعيت فوق العاده و تفويض قدرت به کودتاچيان و کناره گيري از مقام رهبري و اعلام پايان حکومت جمهوري اسلامي همگي با شکست روبه رو شد.
جريان هاي کودتا به هر اقدامي براي طرح توجيهات و تئوري هاي ساده لوحانه خود دست زدند. آنها ناشيانه به جعل مطالبي به منظور ايجاد بدگماني نسبت به نظام و انقلاب اسلامي و لکه دار کردن نظام در وجهه جهاني پرداختند. در اين ميان نبرد سازمان يافته امريکا و انگليس و رسانه هاي وابسته به آنها عليه ملت ايران و به نفع کودتاچيان نقش خود را ايفا کرد. رهبر معظم انقلاب مواضع شجاعانه اي اتخاذ و با قاطعيت عمل کرد و تمام مسئوليت ها را بر دوش گرفت. در آن اوضاع و احوال غير قابل تصور که پاي بسياري از خواص و نخبگان لغزيد، اقدامات رهبر انقلاب در نوع خود بي نظير و يادآور مواضع سازش ناپذير بنيانگذار انقلاب اسلامي حضرت امام خميني بود. در آن شرايط که بعضي از خواص در راستاي منافع کودتاگران و حاميان خارجي آنها يا سکوت کرده و يا لغزيده بودند، مواضع قاطع رهبري وقوع يک کودتاي نرم و مصيبت بار را که آغاز ديکتاتوري جديدي در ايران به شيوه جمهوري رضاخاني بود، خنثي کرد.
در آن دوران دشوار و طاقت فرسا که اکثريت خواص در اين انتخاب که کجا باشند و در کنار چه کسي باقي بمانند، دچار اشتباه شدند، رهبر انقلاب وحشت نکرد و هرگز به آرمان ملت ايران و انديشه هاي امام خميني پشت نکرد. کودتاچيان قصد داشتند به وحشتناکترين اقدام دست بزنند و مردم را در مقابل نظام قرار دهند اما اين اقدام نيز براي آنها کارساز نبود. ملت ايران ثابت کرد ملتي تحول يافته، متفاوت و دگرگون است. کودتاي نافرجام بعد از 22 خرداد سال 88 به نوعي نقطه عزيمت بصيرت جنبش هاي متکي بر مردم در مقابل جنبش هاي متکي به نخبگان و خواص نيز بود. اين معنا بايد موضوع پژوهش هايي جديد باشد.
درس هاي خروج خواص از دايره حکمت و حريت و شکست کودتاي نافرجام
مي توان گفت که دو قطبي کردن سياست در ايران هميشه نتايجي شبيه به آنچه در اين دو دهه در ايران اتفاق افتاد، داشته است. اما اين مسئله هيچگاه نمي تواند درک و پذيرش اين حقيقت را که اصلاح طلبي در دين و ارزش هاي مردمي، پيروان آن را به کجا خواهد برد، توجيه کند.
فرآيند وقايع سه دهه اخير در ايران ثابت کرد که تغييرات ناشي از انقلاب اسلامي و آرمان هاي امام خميني غير قابل برگشت است. اين انقلاب ــ چه دشمنان ملت ايران باور کنند يا نکنند ــ يک نقطه عطف واقعي در روش نوين زندگي ما پديد آورد که طي آن توده هاي بي شماري از مردم به آگاهي دست يافتند؛ مردمي که به رغم کمبودها و کاستي هاي زندگي روزمره خود، استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي را والاترين ارزش ها مي شمارند.
يکي از دلايل بزرگ شکست تمامي توطئه ها در ايران، محکوميت پيشيني آنها در باور فرهنگي و اعتقادي ملت ايران است. مواضع مردم ما دفاع از استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي است و اين مواضع بخشي از آرمان هاي الهي مردم ايران به حساب مي آيد. اين مواضع با توجه به تحولات تاريخي دو قرن اخير کاملاً طبيعي و منطقي است چرا که با ظهور امام خميني و انقلاب اسلامي، ايران به غيبت تاريخي خود در جهان خاتمه داد. چرا ملتي که در طول تاريخ در بزرگراه توليد دانش، معرفت، فرهنگ و حق طلبي قرار داشت با سيطره شاهان بي کفايت و خردگريز و اليگارشي وابسته به آن از دسترسي به چنين بزرگراهي محروم گردد؟ تمام هنر امام و انقلاب کبير اسلامي اين بود که براي اين سؤال تاريخي پاسخ بومي داشت و پاسخ هاي بومي امام از جنس فرهنگ مردمي بود نه از جنس طبقات برتر و خواص دور از مردم.
با اين تفاصيل به نظر مي رسد که ما بايد هوشمندانه اين دستاوردها را پاس داريم و در تجزيه و تحليل جريانات دچار مسامحه و لغزش نشويم. بايد نگرشي واقع گرايانه نسبت به تحولات سه دهه اخير داشته باشيم و بپذيريم شرايط و وضعيتي وجود دارد که کودتاچيان توانستند بر بستر آن، نقشه ها و برنامه هايشان را ساماندهي کنند، اشتباهاتي در زمينه هاي انتقادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي و حتي در زمينه برخورد با ميراث فرهنگي خود مرتکب شديم.
کودتاچيان اصلاح طلب در نتيجه تضعيف قانون و نظم در کشور و عدم کارآيي ديوانسالاري دولتي در تضمين امنيت، عدالت و آزادي بر روي پاره اي از نارضايتي هاي مردم حساب باز کردند. آنها درصدد بودند از نگراني جامعه نسبت به عدول از آرمان هاي انقلاب اسلامي و بازگشت به دوران ارتجاع نظام مشروطه سلطنتي و در نتيجه درگيري هاي حزبي و گروهي و قومي و عدول از سياست هاي عدالت محور و حاکميت فاميلي و خانوادگي سوء استفاده نمايند و انقلاب را به نفع ضد انقلاب مصادره کنند.
ملت ايران راهي جز مردم سالاري ديني و انقلاب اسلامي ندارد. اين راه تنها با وفادار ماندن به آرمان هاي امام خميني و حکومت جمهوري اسلامي تداوم خواهد داشت. اين راه تفکر دقيق و عمل مي طلبد نه روش هاي محتاطانه و عملکرد غير معمول و غير متداول.
بايد بپذيريم که مردم از اين واقعيت که زندگي روزمره را به دشواري مي گذرانند ناراضي هستند. هيچ فرصتي براي از دست دادن و هيچ زماني براي هدر دادن در دست نداريم. بايد وارد عمل شويم و بر مبناي سياست هاي کلي نظام و برنامه هاي چشم انداز و تکيه بر دو اصل حکمت و حريت، اصلاحات را در چارپوب جمهوري اسلامي و نظام ولايت فقيه به گونه اي جدي پيگيري کنيم.
براي موفقيت جمهوري اسلامي مردم بايد به آن اعتقاد و باور داشته باشند. همان طوري که امام عظيم الشأن ما بارها فرمودند، بدون مردم اين جمهوري پيش نخواهد رفت. بدون مشارکت فعال مردم هر جريان اصلاحي فقط روي کاغذ باقي خواهد ماند. ما امکانات عظيمي در اختيار داريم. اين امکانات اگرچه از جنس امکانات مادي نيست اما با ظرفيت مردمي نظام جمهوري اسلامي يعني با سرمايه اجتماعي، سرمايه فرهنگي و سرمايه ديني ملت ايران، هيچ ضد انقلابي در داخل و خارج نمي تواند روبه رو شود مگر اينکه اين سرمايه ها را مصرف کنيم و آنها را مبناي بازتوليد قرار ندهيم. هيچ عاقلي سرمايه هاي خود را مصرف نمي کند بلکه آن را مبناي بازتوليد جديد قرار مي دهد تا هم بر آن سرمايه افزوده شود و هم از فرآيند اين بازتوليد، امور بسامان گردد.
ضد انقلابيون در هر جريان و لباسي نگران شيوه هاي دستيابي به اهداف خود نيستند زيرا از هر شيوه اي براي مصرف اين سرمايه ها بهره مي گيرند؛ اما ما نمي توانيم براي تحقق آرمان هاي انقلاب اسلامي از هر طريقي استفاده کنيم. انتخاب ما پايبندي به مردم سالاري ديني و انديشه هاي امام خميني و جمهوري اسلامي و نظام ولايت فقيه است. اين پايبندي استفاده از روش هاي ديگر را غيرممکن مي سازد.(3)
پي نوشت:
1.به نقل از کتاب در دست انتشار انواع عقل در سياستگذاري هاي ج.ا.ا؛ اثر حسين قريب. اين اثر مرجع روايت را کتاب شريف بحارالانوار، ج 17، ص 116 اعلام کرد. من نتوانستم اين روايت را در آدرس مذکور و مجلدات قبل و بعد و همچنين جلد اول بحار که مربوط به روايت هاي عقل و جهل است پيدا کنم.
2.فريدالدين عطار، تذکره الاوليا، تصحيح رينولد نيکلسون، تهران، بهزاد، 1379، ص 13.
3.اين مقاله با الهام از آثار زير نوشته شده است: آلبرت هيرشمن، خروج، اعتراض و وفاداري، ترجمه محمد مالجو، تهران، شيرازه، 1382؛ ميخاييل گورباچف، کودتاي اوت، حقايق و درس ها، ترجمه کامران وزيري، تهران، 1382.(البته از اين اثر ترجمه هاي مختلفي در بازار نشر ايران وجود دارد.)