تابندگي کلام امام علي (ع) درشعر فردوسي (3 )
انسان سازي
مباشيد گستاخ با اين جهان
که او بتري دارد اندر نهان
ازو تو بجز شادماني مجوي
به باغ جهان برگ انده مپوي
اگر تاجداري، اگر دست تنگ
نبيني همه روزگار درنگ
مرنجان روان کين سراي تونيست
بجز تنگ تابوت جاي تو نيست
نهادن چه بايد؟ به خوردن نشين
به اميد گنج جهان آفرين
زگيتي ترا شادماني است بس
گر او هيچ مهري ندارد به کس
يکي را سرش برکشد تا به ماه
فراز آورد راستش زير چاه
چنين است کردار چرخ برين
گهي اين بر آن و گهي آن براين
(فردوسي، همان، ج2، ص216- 215)
کجا آن حکيمان و دانندگان؟
همان رنج بردار خوانندگان؟
کجا آن که بر کوه بودش کنام؟
رميده از آرم واز کام و نام ؟
کجا آن که سودي سرش را به ابر؟
کجا آن که بودي شکارش هژبر؟
همه خاک دارند بالين وخشت
خنک آن که جز تخم نيکي نکشت
تو رفتي وگيتي بماند دراز
کسي آشکارا نداند ز راز
جهان سر به سر حکمت وعبرت است
چرا بهره ي ما همه غفلت است
چون شد سال بر شصت وشش چاره جوي
ز بيشي و از رنج برتاب روي
چو چنگ فزوني زدي در جهان
گذشتند از تو بسي همرهان
نباشي براين نيز همداستان
يکي بشنو از نامه ي باستان
(همان، ج2،ص171- 170)
وسيره ي امام (ع) درنهج البلاغه چنين است:
فافق ايها السامع من سکرتک و استيقظ من غفلتک واختصر من عجلتک وانعم الفکر فيما جاءک علي لسان النبي الامي صلي الله عليه واله مما لابد منه ولا محيص عنه و خالف من خالف ذلک الي غيره ودعه وما رضي لنفسه وضع فخرک واحطط کبرک واذکر قبرک فان عليه ممرک وکما تدين تدان و کما تزرع تحصد وما قدمت اليوم تقدم عليه غدا فامهد لقدمک وقدم ليومک فالحذر الحذر ايها المتسمع والجد الجد الجد ايها الغافل «ولا ينبئک مثل خبير» پس اي شنونده از پس مستي هشيار باش و )از خواب غفلت بيدارباش، واندکي بکاه از شتاب خويش، وبدانچه از زبان پيامبر امتي ص) به تو رسيده نيک بينديش! آنچه را که )شنيدنش بايد، وترکش نشايد. آن کس را که جز اين گفت، وسخن ديگري را شنفت، رها کن با آنچه براي خود پذيرفت. ناز خود بنه و بزرگي فروختن بگذار و گور خويش به ياد آر! که گذرگاه تو برآن است، وهر چه کني بر تو تاوان است، وآنچه کشتي، درو نمايي، وآنچه امروز فرستي، فردا بر آن در آيي. پس جاي در آمدنت را بگستران! وبرگ آن را از پيش روانه گردان. پس اي شنونده پرهيز! پرهيز! واي بي خبر، برخيز، برخيز! «وکس تو را خبر ندهد چون خدا، که - آگاه است ودانا-»؛ شهيدي، همان، خطبه 153، ص151).
نيايش با آفريدگار
بگويم تو را اين سخن سر به سر
که تا توبداني ايا پرهنر
به يزدان يکي آروز داشتم
جهان را همي خوار بگذاشتم
که بخشد گذشته گناه مرا
درخشان کند تيره راه مرا
برد مرمر زين سراي سپنج
نماند به من در جهان بزم ورنج
زباغ بهشتم دهد خوب جاي
بود درهمه نيکي ام رهنما
(فردوسي ، همان، ج4، ص118)
من از آفرينش يکي بنده ام
پرستنده ي آفريننده ام
نکردم همي جز به فرمان اوي
نتابم همي سر زپيمان اوي
به يزدان گراي وبه يزدان پناه
براندازه زو هر چه خواهي بخواه
جز او را مدان کردگار سپهر
فروزنده ي ماه و ناهيد، و مهر
وزو برروان پيمبر درود
به يارانش برهر يک برفزود
(همان، ج5، ص133)
ناپايداري روزگار واميد به رحمت پروردگار از سخن فردوسي مي تراود.دراين نياش، که از زبان اندرزگوي اسکندر به داراست، از اميدواري به ديدار فرزند وخويشان خسته و به خدا دل بسته است:
به مردي نگر تا نگويي که من
بدم پيش ازين نامدار انجمن
بد ونيک هر دو ز يزدان شناس
و زو دار تا زنده باشي سپاس
نمودار گفتار من، من بسم
بدين داستان عبرت هرکسم
زمين وزمان بنده بد پيش من
چنين بود تا بخت بد پيش من
زنيکي جدا مانده ام زين نشان
گرفتار در دست مردم کشان
زفرزند وخويشان شده نااميد
سيه شد جهان ديدگانم سپيد
زخويشان کسم نيست فرياد رس
اميدم به پروردگار ست وبس
برين گونه خسته به خاک اندرم
زگيتي به دام بلا اندرم
برين است آيين چرخ روان
اگر شهرياري، اگر پهلوان
(همان،ص46)
درنهج البلاغه نيايشها ودعاها هم به گونه اي مستقل وهم در مطاوي خطبه ها و نامه ها چقدر زيبا ودلارا آمده است:
اللهم اغفرلي ما انت اعلم به مني فان عدت فعد علي بالمغفره اللهم اغفر لي ما وايت من نفسي ولم تجد له وفاء عندي....(خدايا! برمن ببخش آنچه را که از من بدان داناتري. واگربدان بازگشتم تو به بخشايش بازگرد- که بدان سزاوارتري. خدايا! برمن ببخشا وعده هايي را که نهادم و آن را نزد من وفايي نبود؛ شهيدي ، همان، خطبه 78، ص57)
ونستعين به استعانه راج لفضله مومل لنفعه و واثق بدفعه معترف له بالطول مذعن له بالعمل والقول ونؤمن به ايمان من رجاه موقنا واناب اليه مؤمنا وخنع له مذعنا....(از او ياري مي خواهيم، ياري خواستن آن کس که فضل او را اميدوار است، وبخشش او را در انتظار، ودفع - زيان - را بدو اعتماد دارنده، و فزوني نعمت او را اقرار آورنده ، به گفتار وکردار برابر او فروتن وخوار، و بدو مي گرويم گرويدن آن کس که با يقين بدو اميد دارد وبا ايمان روي به او آرد، وبرابر او خوار باشد؛ شهيدي، همان ، خطبه 182، ص 189).
اللهم داحي المد حوات وداعم المسموکات وجابل القلوب علي فطرتها شقيها وسعيدها اجعل شرائف صلواتک و نوامي برکاتک علي محمد عبدک ورسولک الخاتم لما سبق والفاتح لما انغلق والمعلن الحق بالحق...(بار خدايا! اي گستراننده هر گسترده ، واي برافرزنده آسمانهاي بالا برده، اي آفريننده دلها بر وفق سرشت، بدبخت بود ويا نيکو سرنوشت! بهترين درودها وپربارترين برکت ها را خاص بنده وپيامبر خود گردان، که خاتم پيامبران پيشين است، وگشاينده درهاي بسته - رحمت برمردم زمين - آشکار کننده ي حق با برهان است؛ شهيدي، همان، خطبه 72 ، ص 54).
پيروي از اهل بيت
همي خواهم از روشن کردگار
که چندان زمان يابم از روزگار
کزين نامور نامه ي باستان
به گيتي بمانم يکي داستان
که هر کس که اندر سخن داد داد
ازو جز به نيکي نگيرند ياد
بدان گيتيم نيز خواهشگرست
که با تيغ تيزست و يا منبر است
منم بنده ي اهل بيت نبي
سرافکنده برخاک پاي وصي
(فردوسي، همان، ج2، ص217)
که من شهر علمم علي ام در است
درست اين سخن قول پيغمبر است
گواهي دهم کين سخن راز اوست
تو گويي دو گوشم بر آواز اوست
علي را چنين دان وديگر همين
کزيشان قوي شد به هر گونه دين
نبي آفتاب و صحابان چو ماه
به هم نسبتي يکدگر راست راه
منم بنده ي اهل بيت نبي
ستاينده ي خاک پاي وصي
حکيم اين سخن را چون دريا نهاد
برانگيخته موج از و گرد باد
چون هفتاد کشتي برو ساخته
همه بادبانها برافراخته
يکي پهن کشتي به سان عروس
بياراسته همچو چشم خروس
محمد بدو اندرون با علي
همان اهل بيت نبي و وصي
خردمند کز دور دريا بديد
کرانه نه پيدا و بن ناپديد
بدانست کو موج خواهد زدن
کس از غرق بيرون نخواهد شدن
به دل گفت گر با نبي و وصي
شوم غرقه، دارم دو يار وفي
همانا که باشد مرا دستگير
خداوند تاج و لوا وسرير
خداوند جوي و مي وانگبين
همان چشمه شير و ماه معين
اگر چشم داري به ديگر سراي
به نزد نبي وعلي گير جاي
گرت زين بد آيد گناه من ست
چنين ست آيين وراه من ست
برين زادم وهم برين بگذارم
چان دان که خاک پي حيدرم
(همان، ج1، ص8)
فردوسي در اين ابيات اشاره صريح به اين دو حديث پيامبر اکرم (ص) دارد:
مثل اهل بيتي کمثل سفينه نوح؛ من رکب فيها نجا (اهل بيت من مانند کشتي نجات اند؛ هر که در آن نشست نجات يافت).
انا مدينه العلم وعلي بابها، لمن اراد المدينه فالياتها من بابها (من شهر علمم وعلي [ع] در آن است، هر که بخواهد وارد آن شهر شود بايد از در آن بيايد).
تالله لقد علمت تبليغ الرسالات واتمام العدات وتمام الکلمات وعندنا اهل اللبيت ابواب الحکم وضياء الامر...( به خدا که دانستم رساندن پيامها را، و انجام دادن و عده ها را، وبيان داشتن امر و نهي ها را. درهاي حکمت الهي نزد ما اهل بيت گشوده است، و چراغ دين با راهنمايي ما افروخته است؛ شهيدي، همان، خطبه 120، ص118).
انظروا اهل بيت نبيکم فالزموا سمتهم واتبعوا اثرهم فلن يخرجوکم من هدي ولن يعيدوکم في ردي (به خاندان پيامبرتان بنگريد، وبدان سو که مي روند برويد، و پي آنان را بگيريد.که هرگز شما را از راه رستگاري بيرون نخواهند کرد وبه هلاکتتان باز نخواهند آورد؛ شهيدي، همان، خطبه 97، ص 90).
پينوشتها:
1- استاد دانشگاه تهران.
منبع:نشريه النهج شماره 27و 28
/ج