تصوير هفت آسمان در قرآن و «تمام نهج البلاغه» (2)

آورده اند که واژه ي «سماء» ريشه ي بابلي دارد و از «شيميا» گرفته شده است (مصطفوي، 1371، ذيل سمو). در لغت آمده است که «سماء» درمعنا جمع و واحد آن «سماوه» است؛ همان طور که بقر و بقره، ونخل ونخله چنين است (ابن منظور، 1408ق، ذيل سمو). مفسران نيز به آن تمسک کرده وبا آن برگشت ضمير جمع هن را به سماء در آيه 29 سوره
پنجشنبه، 20 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تصوير هفت آسمان در قرآن و «تمام نهج البلاغه» (2)

تصوير هفت آسمان در قرآن و «تمام نهج البلاغه» (2)
تصوير هفت آسمان در قرآن و «تمام نهج البلاغه» (2)


 

نويسنده : حجه اللاسلام والمسلمين دکتر سيد علي رضا حجازي(1)




 

2. «سماء» و «سماوات» درقرآن
 

آورده اند که واژه ي «سماء» ريشه ي بابلي دارد و از «شيميا» گرفته شده است (مصطفوي، 1371، ذيل سمو). در لغت آمده است که «سماء» درمعنا جمع و واحد آن «سماوه» است؛ همان طور که بقر و بقره، ونخل ونخله چنين است (ابن منظور، 1408ق، ذيل سمو). مفسران نيز به آن تمسک کرده وبا آن برگشت ضمير جمع هن را به سماء در آيه 29 سوره ي بقره توجيه کرده اند: .. ثم استوي الي السماء فسواهن سبع سماوات ، و گفته اند که سماء، چه درمعنا جمع باشد چه مفرد، درآيات قرآن با سماوات هيچ تفاوت معنايي ندارد. شواهد آنان از آيات قرآن بر ترادف آن دو به ترتيب زير است.

2. 1 شاهد اول
 

گاهي موضوعي در آيه اي از قرآن به سماوات نسبت داده شده ودر آيه اي ديگر به سماء وهيچ قرينه اي هم نيست که مشخص کند از هر يک از آن دو معناي متفاوت ومستقلي اراده شده است. هيچ يک از مفسران نيز هيچ تفاوت معنايي بين آنها قائل نشده اند. از اين آشکار مي شود که سماوات با سماء مرادف است. وبا آن تفاوت معنايي ندارد؛ نظير اينکه گاهي در قرآن چنين آمده که خدا آنچه در آسمانها وزمين است مي داند... يعلم ما في السماوات و الارض.... (عنکبوت، آيه 52)؛ الم تعلم ان الله يعلم ما في السماء و الارض ....(حج ، آيه 70).
نيز گاهي در قرآن چنين آمده که خدا از آسمانها وزمين به شما روزي مي دهد وگاهي گفته شده که خدا از آسمان وزمين به شما روزي مي دهد: قل من يرزقکم من السماوات والارض ...(سبا ، آيه 24)، ... هل من خالق غير الله يرزقکم من السماء والارض...(فاطر، آيه 3).
به همين ترتيب، درموضوعي ديگر آمده است که ما آسمانها و زمين را باطل نيافريديم ودر جايي ديگر آمده که ما آسمان و زمين را باطل نيافريديم: وما خلقنا السماوات والارض وما بينهما لاعبين (دخان، آيه 38) و وما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا...(ص ، آيه 27).
گاه درقرآن آسمانها و گاهي آسمان برافراشته شده است: الله الذي رفع السماوات بغير عمد ترونها....(رعد، آيه 2) و والسماء رفعها...(رحمن، آيه 7).
اين آيات نشانه هاي معهود و محسوس قدرت حضرت حق (جل جلاله) براي انسان آن عصر است تا از رهگذر آن راهي به سوي خدا بيابد. آن مردم به وضوح مشاهده مي کردند که اجرام سماوي بدون هيچ ستوني برفراز سرشان افراشته اند وحرکت مي کنند، اما بر سرشان فرو نمي ريزند.
هنگام قيامت، گاه آسمانها وگاه آسمان شکافته مي شود: تکاد السماوات يتفطرن من فوقهن...(شوري، آيه 5) واذا السماء انفطرت (انفطار، آيه 1).
پيروان نظريه ي اول براين باورند که اين آيات حاکي است که مراد از سماوات چيزي جز همان سماء معهود ومشهود نيست و هيچ دليلي وجود ندارد که دراين آيات از سماء وسماوات دو مراد متمايز منظور باشد، به ويژه آنکه هر دو با «ال» تعريف آمده اند و به آنچه معهود عرب عصر نزول بوده است محدود مي شود وآنان نيز آسماني جز همين آسمان مشهود را نمي شناختند (نکونام، همان، ص 127 به بعد).
در پاسخ به اين استدلال بايد گفت «موارد کاربرد «سماء» و «سماوات» در قرآن و روايات متعدد است؛ چنانکه مقاطع و تطورات وجودي «سماء» نيز متنوع است. پس لازم است مصاديق متنوع آفرينش و پرورش آسمان طي بحثهاي متناسب تفسيري وروايي بازگو شود» (جوادي آملي، همان، ج2، ص 626).
حتي اگر در اين آيات سماء وسماوات دومراد متمايز باشند، دليل نمي شود که از سماء وسماوات در همه ي آيات دقيقا يک مراد مقصود باشد وحتما بر هم منطبق شوند. چه بسا سماء بخشي و طبقه اي از سماوات باشد واين آيات نيز تعارضي با آن نظريه ندارد. برفرض که سماء وسماوات هيچ تفاوت معنايي باهم نداشته باشند، باز دليل نمي شود که سماوات را همان سماء معهود ومشهور عصر نزول بدانيم، زيرا هم مستلزم اين باور غلط است که نزول قرآن وفهم همه ي آيات آن فقط براي مخاطبان عصر پيامبر بوده و«ال » نيز درالسماء «ال» تعريف است نه «ال » جنس، وهم اين اعتقاد افراطي که همه آيات ومفاهيم قرآني براي مخاطبان وانسان عصر نزول کاملا واضح است و ديگر نيازي به تفسير وتبيين نيست و لزومي ندارد از شخص پيامبر (ص) واهل بيت (عليهم السلام) مدد بگيريم و بايد شعار «حسبنا کتاب الله» را سر دهيم! اما اين طور نيست . افتخار وشعار شيعه تمسک همزمان وپيوسته به ثقل اکبر (قرآن) وثقل اصغر (عترت) است. سيره و روش مسلمانان زمان آن معصومان براي درک صحيح مفاهيم قرآن مراجعه ي مکرر وپرسشهاي فراوان ازآنان بوده است.

2. 2 شاهد دوم
 

نکونام بر آن استکه «درآياتي از قرآن همين اشياء مشهود در آسمان به سماوات نسبت داده شده است. براي مثال در آياتي از قرآن ، شب و روز همراه با آسمانها وزمين آمده است، نظير ان في خلق السماوات والارض واختلاف الليل والنهار الايات لاولي الالباب (ال عمران، آيه 190). چنين آياتي از سويي مي فهماند که مراد از سماوات فضايي است که در آن شب و روز معهود بشر پديد مي آيد، و، از سوي ديگر، مي فهماند سماوات آنچنان براي بشر آشنا و روشن است که خداوند افرينش آنها را «آيات » (نشانه هاي ) خود خوانده است» (همان، ص 130).
درپاسخ به اين سخن بايد گفت که منظور اين است که در آفرينش آسمانها وزمين، همچنين، آمد وشد شب وروز نشانه هايي براي خردمندان است. اما اينکه منظور اين باشد که «....مراد از«سماوات» فضايي است که در آن شب وروز معهود بشر پديد مي آيد...» بعيد است زيرا «واوعطف» اين را رد مي کند. در پاسخ به «...از سوي ديگر، مي فهماند «سماوات» آنچنان براي بشر آشنا وروشن است که خداوند آفرينش آنها را «آيات » (نشانه هاي ) خود خوانده است...» بايد گفت اين برداشت نيزناصواب است، زيرا آفرينش آسمانها وزمين، همچنين، آمد وشد شب و روز براي همه ي ابناي بشر آشنا ونشانه نيست و فقط خاص اهل خرد (اولي الالباب) است و در آيه هيچ حصري براي اولي الالباب درزمان پيامبر و نزول قرآن نيست. از آنجا که قرآن را جهاني و جاوداني و براي همه ي جهانيان مي دانيم، چه بسا خردمندان در آينده اي دورتر و با تجهيزات پيشرفته تر نشانه هايي بيشتر از آفرينش آسمانها وزمين بيابند.
در آيه 36 سوره توبه، پديده ي ماههاي دوازده گانه به سماوات مربوط دانسته شده است: ان عده الشهور عندالله اثنا عشر شهرا في کتاب الله يوم خلق السماوات والارض...
آشکار است که ماههاي دوازده گانه از رهگذر حرکت ماه به دور زمين و زمين به دور خورشيد پديد مي آيد، بنابراين مراد از سماوات فضايي شامل ماه و خورشيد است. در آياتي از قرآن حتي تصريح شده است که خورشيد وماه در سبع سماوات اند، نظير الم تروا کيف خلق الله سبع سماوات طباقا* وجعل القمر فيهن نورا و جعل الشمس سراجا (نوح، آيات 15 و 16). در داستان حضرت ابراهيم (ع)، آنجا که از نشان دادن ملکوت آسمانها وزمين به او سخن رفته است. خورشيد و ماه ويکي از کواکب (احتمالا زهره) از مصاديق آن برشمرده شده است (علي ، 1423ق، ص 506 و ثعالبي، 1418ق، ص 2، 486).
برخي برآن اند که سماوات همان آسماني است که پيش چشم و منظر بشر است و حضرت ابراهيم (ع) وقوم او آن را ديده اند وديگر افراد بشر هم مي توانند آن را بيينند. از همين رو، درقرآن به مشرکان مکه امر شده به سبع سماوات بنگرند: آلذي خلق سبع سماوات طباقا ما تري في خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تري من فطور (ملک، آيه 3). برخي ديگر براين باورند که مشرکان مکه نشانه هاي الهي را در سماوات از نظر مي گذراندند: وکاين من آيه في السماوات والارض يمرون عليها وهم عنها معرضون (يوسف ، آيه 105). پس واضح است که جز همين آسمان مشهود نبايد منظور باشد.
اين نظر هم خدشه بر مي دارد، زيرا اول، با توجه به آيه 35 سوره توبه، که خداوند از سماوات سخن به ميان آورده ، باز دليل نمي شود که سماء وسماوات را يکي بدانيم وبا اين فرض مشهور که ماههاي دوازده گانه از گردش خورشد و ماه در آسمان اول پديد آيد، باز هم اين معنا صحيح خواهد بود که بفرمايد: خورشيد وماه در سبع سماوات قرار دارد، زيرا آسمان دنيا هم يکي از همين سبع سماوات است. دوم، خطابهاي قرآني فقط منحصر به عصر نزول ومشرکان مکه نبوده ونيست، هر چند در وهله اول براي آنان نازل شد. سوم، اين دعوت قرآن از مشرکان مکه به نگريستن و دقت در نشانه هاي الهي همين آسمان مشهود درعصر نزول دليل نمي شود که هفت آسمان را به همان مشاهدات و يافته هاي مخاطبان عصر نزول محدود کنيم. همچنانکه با نگريستن به همين آسمان اول ودقت در نشانه هاي الهي آن هيچ تفاوت و فطوري نمي يابند، با نگريستن وکاوش در ديگر آسمانهاي هفت گانه نيز هيچ تفاوت و فطوري نخواهند يافت.
برخي هم، مانند نکونام (همان، ص 135)، استدلال مي کنند:
«درآياتي از قرآن آمده است که باران از سماوات نازل مي شود: قل من يرزقکم من السماوات والارض قل الله....(سبا، آيه 24)؛ او لم ير الذين کفروا ان السماوات والارض کانتا رتقا ففتقناهما وجعلنا من الماء کل شيء حي افلا يؤمنون(انبياء، آيه 30).
دراين آيات، عبارات او لم يرالذين کفروا وجعلنا من الماء کل شيء حي به روشني براين دلالت دارد که مراد از رتق (بستن) و فتق( گشودن ) آسمان وزمين عبارت از نباريدن وباريدن باران از آسمان ونروييدن وروييدن گياه در زمين است.از اين روي، حمل آن بر آفرينش آسمان بر اثر انفجاري بزرگ (BigBang)، که امروز در دانش فيزيک مطر ح است، بي وجه وخلاف ظاهر آيه است، پس بي ترديد باران از همين آسمان معهود بشر، يعني جو زمين، فرود مي آيد.بنابراين مراد از سماوات همين آسمان معهود وآشناي بشر است.
درپاسخ مي توان گفت خداوند در آيه 24 سوره سبأ مي فرمايد از آسمانها و زمين شما را رزق وروزي مي دهم. پس اين ادعا که «باران از سماوات نازل مي شود»« خلاف ظاهر ومدلول اين آيه است. اين مدعا وقتي صواب است که در آيه اي چنين آمده باشد: وانزلنا من السماوات ماء،که نيامده است. البته باران يکي از مصاديق رزق آسماني است که از آسمان فرودين فرو مي ريزد.
معناي آيه بسيار عام است ونمي توان آن را فقط دريک مصداق خاص خلاصه و محدود کرد. واژه سماء 120 بار در قرآن آمده که 38 مرتبه از آن سماء وارض با هم آمده و 82 مرتبه سماء تنها به کار رفته است. از مفهوم آيات چنين استنباط مي شود که 38 مرتبه سماء به معني جو، هوا، يا ابر به کار رفته زيرا قرآن کريم غالباً نزول باران را از آسمان متذکر مي شود. در 82 مورد ديگر، که سماء تنها آمده ، غالباً به معناي همه ي کرات آسماني وجهان هستي است مانند : ان الله لا يخفي عليه شيء في الارض ولا في السماء (آل عمران، آيه 5). بسيار روشن است که منظور از في السماء همه کرات آسماني و جهان هستي است. يا در آيه و هو الذي في السماء اله وفي الارض اله...(زخرف، آيه 84)، مقصود خداوند يقيناً معبود همه عالم هستي است.
اما در آيه 30 سوره انبياء رتق وفتق آسمان وزمين را عبارت از نباريدن يا باريدن باران از آسمان دانسته اند، ولي هيچ دلالت روشني براين مدعا دراين آيه ديده نمي شود. اولا، دوعبارت او لم يرالذين کفروا ان السماوات وا لارض کانتا رتقا... و وجلعنا من الماء کل شيء حي با واو عطف به هم مربوط شده اند نه با فاء نتيجه، تا نتيجه بگيريم رتق وفتق آسمانها همان باريدن يا نباريدن باران از آسمان است وثانياً قرينه و دليلي در آيه نيست که لفظ ماء را فقط به باران از آسمان معنا کنيم و بگوييم که چون باران از همين آسمان معهود بشر، يعني جو زمين، فرود مي ريزد پس مراد از سماوات هم همين آسمان معهود و آشناي بشر است.
با نگاهي کوتاه به واژه ماء در آيات و روايات متوجه مي شويم که اين کلمه در آيه وجعلنا من الماء کل شيء حي هرگز فقط به آب باران از آسمان معهود ترجمه و معنا نمي شود. گاهي مراد از ماءمنشأ حيات است. در آيه 30 سوره انبياءمنشأ هر چيز از آب دانسته شده: وجعلنا من الماء کل شيء حي. پيامبر اکرم (ص) هم فرموده است: کل شيء خلق من الماء (مجلسي، 1403 ق، ج 54، ص 208،حديث 170).
بنابراين آيه وفرموده پيامبر(ص) ،همه ي موجودات،هستي خود را از آب گرفته اند مرحوم صدوق در روايتي نقل کرده که جابر بن يزيد جعفي، از بزرگان تابعين، ازامام باقر (ع) سؤالاتي مي کند؛ آغاز آفرينش جهان از جمله اين پرسشهاست . امام (ع) درجواب مي فرمايد: اول شيء خلقه من خلقه، الشيء الذي جميع الاشياء مه، وهوالماء (نخستين آفريده اي که خدا خلق کرده چيزي است که تمامي اشياء از آن است وآن آب است).
مرحوم کليني در روضه الکافي روايتي از امام باقر (ع) آورده که در پاسخ مردي شامي فرمود: «نخست آن چيزي را آفريد که همه چيزها از آن است و آن چيزکه همه اشيا از آن آفريده شده آب است. در نتيجه خدا نسبت هر چيزي را به آب رساند، ولي براي آن نسبي قرار نداد که بدان منسوب شود» (1382ق، ج8، ص94، حديث 67).
همچنين محمد بن مسلم از امام صادق (ع) چنين روايت کرده است : کان کل شيء ماء وکان عرشه علي الماء (همان، ص 95، حديث 68).
آيه 7 سوره هود، وهو الذي خلق السماوات والارض في سته ايام وکان عرشه علي الماء .. (واوست که آسمانها وزمين را در شش هنگام آفريد وعرش [تدبير] او [پيش از آن] برآب بود)، دلالت براين دارد که پيش از پيدايش جهان هستي، از آسمانها گرفته تا زمين، آب آفريده شده است، زيرا درتعبير وکان عرشه علي الماء ، واژه عرش کنايه از تدبير و علم خداي متعال به همه مصالح وشايستگيها وبايستگيهاي هستي است، در برهه اي که جز آب چيزي نبوده است. در نتيجه، آيه کنايه از آن است که خداي تعالي بود وهيچ چيز با او نبود، وخداوند پيش از آفرينش جهان ابتدا آب، وپس از آن، همه ي مخلوقات رااز آب آفريد.
درچند آيه قرآن کريم، اشاره شده که ريشه زندگي - هم در منشأ وپيدايش وهم در صحنه هستي وادامه حيات - همه از آب است، اما نه اين آب که از باران نازل شده از اين آسمان است؛ چه، خداوند پيش از آفرينش جهان واين آسمانها ابتدا آب را آفريد:
وجعلنا من الماء کل شيء حي (وهر چيز زنده اي را از آب پديد آورديم ؛ انبياء، آيه 30).
والله خلق کل دابه من ماء...(وخداوند هر جنبده اي را از آب آفريد؛ نور، آيه 45).
خداوند در باره انسان مي فرمايد: وهو الذي خلق من الماء بشرا...(واوست که از آب بشري، آفريد؛ فرقان، آيه 54).
پس مقصود از الماء همان آبي است که سرمنشأ همه موجودات است چنانکه دراين آيات آمده؛ يا منظور از آن نطفه است چنانکه در آيه خلق من ماء دافق [آدمي] از آبي جهنده آفريده شده ؛ طارق، آيه 6). الم نخلقکم من ماء مهين (مگر شما را از آبي پست نيافريديم؟؛ مرسلات، آيه 20) معناي پست، برحسب ظاهر، بدبو ونفرت آوراست. ولي بيشتر مفسران براين عقيده اند که منظور از ماء همان پديده نخستين است: اول ما خلق الله الماء (فخر رازي، 1411ق ، ج24، ص16: نخستين چيزي که خدا آفريده آب است)، همان آبي که تمامي پديده ها از آن ريشه گرفته اند، زيرا بذر نخستين موجود زنده تنها از آب پاشيده شد، همان بذر اوليه اي که به صورت حيوان ساده تک سلولي (آميب) شکل گرفت و به سوي جانداراني پيش رفت که ميلياردها سلول اعضايي پيچيده را به وجود مي آورند.
چگونگي پيدايش حيات در آب اقيانوسها ، درياها و باتلاقها از نکات مبهمي است که هنوز علم تجربي بدان دست نيافته است. از اين روست که نظريه تکامل جانداران - هر فرضيه اي به هر شکلي که تاکنون ابراز شده - به بررسي مرحله پس از پيدايش نخستين سلول زنده پرداخته وبرهه پيش از آن هنوز مجهول مانده است . همين اندازه معلوم شد که حيات به اراده الهي، که برهمه مقدرات هستي چيره است، به وجود آمده واين امر مسلمي است که از پذيرش آن گريز و گريزي نيست، زيرا از نظر عقلي تسلسل باطل وخود آفريني محال است. دانش تجربي روز هم تسلسل وخود آفريني را باطل مي شناسد (معرفت، 1384، ص 356- 354).

پي‌نوشت‌ها:
 

1- استاديار وعضو هيئت علمي دانشگاه قم واستاد جامعه المصطفي العالميه.Sa.hejazi@yahoo.com
 

منبع: نشريه النهج شماره 27و 28
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط