ادراکات از ديدگاه هيوم(1)
چکيده
کليد واژه ها: هيوم، ادراکات، انطباعات، تصورات، جوهر، نفس، عليت.
مقدمه
بر اين اساس ضرورت احساس شده تلاش نوشتار حاضر بر آن است که به تبيين ادراکات از ديدگاه هيوم و تأثيرش بر ديگر آراي وي پرداخته و به گونه اي مستدل ديدگاه و آراي او را نقد نمايد.
ادراکات
منشأ تصورات
انطباعات و تصورات
اما تصورات يا ايده ها، نسخه ها و صورت هاي خفيف و کمرنگ انطباعات اند، بدين صورت که پس از قطع ارتباط مستقيم حسي فاعل شناسا با شيء مدرک، صورت ضعيف آن شيء به کمک حافظه يا متخليه باقي مي ماند که هيوم آن صورت کمرنگ و ضعيف را تصور يا ايده يا فکر ناميده است. با مثال هايي مي توان مطلب را بيشتر توضيح داد. هنگامي که چشمان خود را مي بندم، اگر پيش از آن به اتاقم نگريسته باشم و آن گاه به آن بينديشم تصوراتي که حاصل مي کنم، از بازنمودهاي دقيق انطباعات من است. (4)
تفاوت انطباعات و تصورات
او معيار ديگري را نيز براي بازشناسي انطباعات از تصورات بيان مي کند (7) و آن عبارت است از اينکه ما قادر به درک دو عنصر يا مقوله ي متفاوت هستيم: ابتدا برداشت هاي حسي که به صورت اوليه و ابتدايي اند و پس از آن ايده هايي که از طريق تداعي برداشت هاي ما در سايه ي برداشت هاي مشابه قبلي پديد مي آيند. (8) پس داده هاي بي واسطه ي تجربه و احساس را انطباع مي نامند و برداشت هاي مشابه از داده هاي حسي پس از انقطاع حاس از محسوس را تصور مي نامند.
از نظر هيوم ادراکات - اعم از ايده ها و انطباعات - به بسيط و مرکب تقسيم مي شوند. مثلا ادراک يا پاره رنگ سرخ انطباعي بسيط، و صورت متخيل همين پاره رنگ سرخ تصوري بسيط است. اما اگر از بالاي تپه اي به شهر نگاه کنيم، در آن صورت يک انطباع مرکب از آن شهر به دست مي آيد؛ زيرا شهر مرکب از برج ها، ساختمان ها، خيابان ها، کوچه ها و جز اينهاست و هنگامي که به آن شهر مي انديشيم، تصوري مرکب از آن شهر خواهيم داشت. (9)
وي مي گويد: تصورات و انطباعات، هميشه مطابق يکديگرند (10) و نيز مي گويد: هر تصور بسيط، داراي تأثري بسيط است که با آن همانند است. (11) به نظر مي آيد قوه ي خيال آدمي پايبند واقعيت نيست و از هر چيزي نامحدودتر است و حتي در اختيار خود انسان هم نيست و مي تواند به ماوراي عالم واقع پرواز کند و چيزهايي بيافريند که در طبيعت يافت نمي شود، با اين حال اگر آنچه را ساخته ي قوه ي خيال است به اجراي آن تجزيه کنيم، در مي يابيم تصوراتي هستند بسيط که از انطباعات متناظر با خود استنساخ شده اند. هنر قوه ي خيال فقط ترکيب همين تصورات بسيط است و نمي تواند چيزي بيافريند که انسان هيچ انطباعي از آن نداشته باشد. کوه زرين، اسب بالدار، درياي جيوه و امثال اينها همه امور مرکبي هستند که قوه ي خيال، آنها را از ترکيب تصوراتي بسيط که حاصل انطباع اند، ايجاد کرده است.
بنابراين او معتقد است پس از تجزيه و تحليل مرکب ها به بسايط، هر تصوري بايد به انطباعي باز گردد؛ چون در غير اين صورت آن تصور ساخته ي ذهني است و کاشف از خارج نخواهد بود. (12)
انطباعات احساس و بازتابي
استدلال هيوم بر تحليلش از منشأ تصورات
در برهان اول از استقرا به دست آمده است، مي گويد: ما اگر افکار يا تصورات خود را - هر قدر پيچيده و مرکب باشند - تحليل کنيم، مي بينيم به تصورات بسيطي تجزيه مي شوند که هر يک از آنها نسخه ي يک احساس سابق اند. حتي تصوراتي که در وهله ي اول بسيار دور از اين منشأ به نظر مي آيند، پس از بررسي دقيق معلوم خواهد شد که ناشي از آن اند. مثلا تصور خدا به معني موجود عاقل، حکيم و خير نامتناهي ، از تأمل در ذهنيات خودمان و افزايش صفات خير و حکمت تا درجه ي نامتناهي حاصل شده است. دامنه ي اين جست و جو را مي توانيم تاهر جا که مي خواهيم بگسترانيم. ولي همواره خواهيم ديد که هر تصوري را که بررسي مي کنيم، نسخه ي انطباعي است از احساس شبيه خود. بعد مي افزايد: هر که موافق ما نيست مورد نقضي عرضه کند. (14)
برهان دوم هيوم نيز قوي تر از برهان اول نيست؛ چه آن نيز حاصل تجربه است. او مي گويد: اگر فردي به سبب نقص يکي از حواس خود از نعمت آن حس محروم باشد، از تصورات مربوط به آن حس نيز محروم خواهد بود. شخص نابينا مفهوم رنگ و شخص ناشنوا مفهوم صوت را درک نمي کند و همين که نقص آنها مرتفع و باب آن حواس باز شود، تصورات مربوط به هر يک وارد ذهن آنها خواهد شد. همين طور است حکم اشيايي که تاکنون هيچ يک از حواس مارا تحريک نکرده و بر آنها عرضه نشده اند. يعني ما تصوري از چنين اشيايي نداريم؛ مثل زنگيان آفريقا که تصوري از شراب ندارند. مطلبي که ذکر شد در خصوص امور نفساني نيز صادق است. يعني مثلا فردي که به سبب سلامت نفس هيچ وقت احساس حسادت يا حقد نمي کند، تصوري هم از اين احساس ندارد، يا فرد خودخواه و خودپسند درکي از مروت و محبت ندارد. همچنين مي توان نتيجه گرفت ممکن است موجوداتي باشند با حواسي غير از حواس ما و در نتيجه با تصوراتي غير از تصورات ما؛ زيرا درک حواس آنها تنها از طريق عمل احساس ممکن است که چون ما آن حواس را نداريم آن عمل احساسي و ادراکي را هم نداريم و البته فاقد آن تصوراتي هستيم که از دروازه ي آن حواس وارد ذهن مي شوند. (15)
استثنايي از قاعده ي کلي منشأ تصورات
حال سؤال اين است که آيا شخص مفروض مي تواند به مدد قوه ي تخيل خود تصوري از مرتبه ي مفقود بسازد يا نه؟ به نظر من مي تواند و کم هستند کساني که بگويند نمي تواند. نتيجه ي اين آزمون آن است که پس تصوري هم وجود دارد که مسبوق به انطباع نباشد؛ اما اين مورد استثنا به قدري نادر است که قابل اعتنا نيست و چيزي از اعتبار اين اصل کلي کم نمي کند. (16)
هيوم تجربه گراي تمام عياري است که هر نوع ادراکي را که ريشه و اساسي در تجربه نداشته باشد، به رسميت نمي شناسد. اگر در ذهن ايده اي باشد که قابل بازگشت به انطباعي نباشد، تيغ وي آن ايده را بي معنا مي شمارد.
پينوشتها:
* دانشجوي کارشناسي ارشد مباني نظري اسلام، دانشگاه معارف اسلامي.
1. فاطمه زيبا کلام، سير انديشه فلسفه ي غرب، ص 136.
2. مصطفي مليکان، تاريخ فلسفه ي غرب، ج 3، ص 73.
3. ديويد هاملين، تاريخ معرفت شناسي، ترجمه ي شاپور اعتماد،ص 72.
4. فردريک کاپلستون، تاريخ فلسفه، ترجمه ي اميرجلال الدين اعلم، ص 281.
5. علي عسگري يزدي، شکاکيت «نقدي بر ادله»، ص 131.
6. فردريک کاپلستون، همان، ص 282.
7. علي عسگري يزدي، همان، ص 131.
8. فاطمه زيبا کلام، همان، ص 137.
9. فردريک کاپلستون، همان، ص 282.
10. همان، ص 281.
11. پل استراتون، آشنايي با هيوم، ترجمه ي زهرا آرين، ص 25.
12. سيدمحمد حکاک، «نقد نظريه هيون در باب منشأ تصورات براساس حکمت متعاليه»، قبسات، ش 20، ص 95.
13. فردريک کاپلستون، همان، ص 283 - 284.
14. سيد محمد حکاک، تحقيق در آراء معرفتي هيوم، ص 44.
15. همان، ص 45.
16. فردريک کاپلستون، همان، ص 283.
ادامه دارد...
/ج