کارنامه برخي از غارتگران بهايي (2)
هژبر يزداني جانشين خلف ثابت
ارتشبد فردوست در مورد حمايت بي دريغ دربار پهلوي از هژبر يزداني براي تجاوز به املاک مردم و تملک آنها چنين مي نويسد:
«در حوالي سال 1354 شکايتي از معينيان رئيس دفتر مخصوص شاه به دستم رسيد، مبني بر اينکه هژبر يزداني در سنگسر به مراتع چوپان ها تجاوز کرده و براي آنان مزاحمت ايجاد مي کند. محمدرضا دستور داده بود که تحقيق و گزارش شود. دو افسر خود را به همراه عکاس ساواک به منطقه اعزام کردم. در مراجعت، گزارش آنان حاکي از اين بود که اهالي ده مرزن آباد در ارتفاعات سنگسر همه بهايي هستند و رئيس آنها هژبر يزداني است و آنها همه مراتع ده مجاور را، که مسلمان نشين است، به زور تصرف کرده اند. مدارک مستند جمع آوري شد و آلبومي نيز تهيه و ضميمه گزارش شد و مستقيما به اطلاع محمدرضا رسيد.
فرداي آن روز سپهبد ايادي تلفن کرد و گفت شاه گزارش را به من نشان داده، گزارش سراپا مغرضانه است و به شاه گفتم و ايشان دستور داد که مجددا هيئت بي غرضي را اعزام داريد! پاسخ دادم که گزارش هيئت مستند است و اعزام مجدد مفهومي ندارد و افزودم که شاه مي خواهد يزداني به مراتع چراي ديگران تجاوز کند من که مدعي نيستم. به هر حال يزداني به کار خود ادامه داد.»(170)
تراکم سرمايه در دست هژبر يزداني به حدي بود که او تمام ساختمان هاي بزرگ تهران نظير ساختمان پلاسکو و ساختمان آلومينيوم و برج سپهر - محل کنوني شعبه مرکزي بانک صادرات - را خريداري کرد. وي مالک هزاران رأس گوسفند بود. تعداد گوسفندان هژبر يزداني به حدي زياد بود که وي در يک مورد 400 سگ گله از خارج به ايران وارد کرد.
وي افزون بر بهره برداري از شير و مواد لبني و گوشت اين گوسفندان، چرم آنها را در کارخانه هاي چرمسازي خويش فرآوري مي کرد و سپس آنها را به صورت کفش هاي دست دوز گرانقيمت به بازار مي فرستاد. هژبر يزداني براي توليد اين کفش ها کارخانه هاي کفش ايران و فروشگاه هاي زنجيره اي آن را ايجاد کرده بود و کفش هاي توليدي خود را به صورت انحصاري در فروشگاه هاي کفش ايران به فروش مي رساند.
وي براي خود گارد و محافظان مخصوص داشت و هر واحد تجاري يا کارخانه اي را که اداره مي کرد به زور از مالکش خريداري مي نمود. او در اين اواخر سوداي بانکداري به سرش افتاده بود و موفق شد از ابوالحسن ابتهاج، بانک ايرانيان را خريداري کند.فردوست همچنين در مورد چگونگي و ميزان قدرت وي در معاملات مي نويسد:
«چند مورد از معاملات يزداني را شخصا شنيدم، يک روز ابتهاج، مدير عامل بانک ايرانيان، به من تلفن کرد که از اين پس در بانک ايرانيان سمتي ندارد و تمام سهام بانک و ساختمان و وسايل آن به هژبر يزداني فروخته شده است. يک روز هم سميعي رئيس بانک توسعه کشاورزي، به من شکايت کرد که فرد بي تربيتي با دو گارد مسلح به مسلسل بدون اجازه وارد دفتر کارم شده و گفته که نامش يزداني است و مي خواهد سهام بانک با ساختمان و وسايل به او واگذار شود! سميعي پاسخ داده که اين امر منوط به اجازه وزارت کشاورزي و تصويب دولت است. يزداني با خشونت جواب داده که ترتيب آن را هم مي دهم.»(171)
وي قصد داشت به صورت تدريجي بانک را هم خريداري کند. با همين انگيزه هژبر يزداني سهامدار عمده بانک صادرات بود و به همين دليل برخي از علما دادوستد با اين بانک را- که عمده سهام آن مربوط به يک بهايي بود - حرام اعلام کردند و مردم نيز نسبت به اين امر معترض بودند. در اسناد ساواک آمده است:
«موضوع: مخالفت روحانيون قم با بانک صادرات
چند روزي است که از طرف روحانيون شهرستان قم، بويژه آيت الله شريعتمداري و آيت الله گلپايگاني و عوامل آنها در سطح شهر شايع نموده اند که دادوستد با بانک صادرات از نظر آئين اسلام جايز نيست، زيرا هژبر يزداني که پيرو... بهائيت مي باشد در بانک صادرات سرمايه گذار و سهامدار بانک مي باشد. همچنين آيت الله هاي مذکور و عواملشان به طور ضمني اولتيماتوم داده اند که ما روحانيون حسابمان را در بانک صادرات مي بنديم. کارکنان بانک صادرات ناگزير با آيت الله شريعتمداري و آيت الله گلپايگاني وارد مذاکره مبني بر اينکه اولا هژبر يزداني بهايي نيست، دوماً بانک صادرات در سطح کشور داراي 18 هزار نفر کارمند مي باشد... که از اين امر امرار معاش مي نمايند. لکن آيت الله ها توجهي به اين دلايل ننموده و به ادعاي خود استوار مي باشند.
نظريه شنبه: چنانچه آيت الله هاي قم دادوستد با بانک صادرات را تحريم نمايند به مرور خسارت قابل توجهي به بانک صادرات وارد خواهد آمد.
...نظريه سه شنبه: صحت خبر... مورد تاييد بوده... ضمنا آيت الله گلپايگاني اظهار داشت چنانچه هژبر يزداني مسلمان باشد مانعي در کار بانک نمي داند در غير اين صورت فتوي خواهد داد که هرگونه معامله با بانک صادرات حرام است.»(172)
در دهه پنجاه از هژبر يزداني به عنوان ثروتمندترين مرد ايران ياد مي شد. اواسط دهه پنجاه گزارش ويژه اي در روزنامه کيهان چاپ شد که حکايت از ثروت سرشار اين بهايي مي کرد. در اين گزارش آمده بود که تنها يک انگشتر که بر دست يزداني است 80 ميليون تومان ارزش دارد.
همچنين شرکت هاي شاهين کي، پاکريز، قندقزوين، کشت و صنعت ايران و آمريکا، کفش اطمينان، کفش ايران، فلور ايران، کارخانه هاي پي.وي.سي سنگسر و اصفهان، عمران بلوچستان، کارخانه هاي پنبه و شرکت پوست هم از جمله دارايي هاي هژبر يزداني به شمار مي رفت که يا خود مالک آن بود و يا با سرمايه گذاران خارجي در آن شريک بود.(173)
جلالي نائيني - رئيس کانون وکلاي دادگستري و سناتور انتصابي رژيم پهلوي - نيز در روزهاي سرنوشت ساز انقلاب اسلامي که مردم خواستار سرنگوني رژيم پهلوي شده بودند و با فريادهاي «مرگ بر شاه» به مبارزه خود عليه رژيم ادامه مي دادند، به منظور انحراف در مسير مبارزه ملت ايران، با ناديده گرفتن نقش شاه و رژيم در رشد افرادي چون هژبر به جمع منتقدين و معترضين پيوسته و درباره چگونگي به دست آوردن چنين سرمايه اي توسط هژبر يزداني مي گويد:
«يزداني پنج ميليارد و دويست ميليون تومان يعني در حدود يک سوم از سرمايه بانک هاي دولتي را از بانک هاي مختلف وام گرفته است...»(174)
در آستانه پيروزي انقلاب، دولت ارتشبد ازهاري نيز با هدف فريب مردم و به بيراهه کشاندن مبارزات،«هژبر يزداني» را به عنوان غارتگر بيت المال بازداشت و در زندان قصر زنداني کرد. برخي از اتهامات هژبر به روايت اسناد ساواک چنين بود:
«... اتهام او تصرف غيرقانوني ميليون ها متر زمين (400هکتار) اطراف شهر يزد و [چندين هکتار در] ورامين و نيز ضرب و شتم جهانبخش انهاري که منجر به بي هوشي مطلق او براي مدت 2 سال شده بود...»(175)
«روزنامه ليبراسيون» در مقاله اي که در ماه هاي منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي چاپ کرد در اين باره نوشت:
«مقام هاي ايران روز سه شنبه (57/5/24) درج خبر مربوط به تظاهرات در تمام شهرهاي ايران را در مطبوعات کشور ممنوع کردند و در همان حال دو اقدام به منظور ايجاد آرامش در جهت جناح مخالف انجام دادند. که يکي آزادي 711 زنداني و ديگري دستگيري هژبر يزداني عضوانجمن بهائيان و رئيس گروه بانکي صادرات است که شعبات آن طي ماه هاي اخير مورد هدف تظاهر کنندگان بود.»(176)
البته طبق آرشيو خبرهاي مندرج در مطبوعات آن زمان، هر روز از اتهامات ديگر هژبر يزداني پرده برداشته مي شد که از آن جمله مي توان به تصرف غير قانوني زمين هاي ساوه و حفر چاه هاي عميق در زمين کشاورزي در اراک و خشکاندن قنات هاي زمين هاي مردم اشاره کرد. (177) ساواک رژيم در مورد واکنش و ميزان اطلاعات مردم از فساد هژبر يزداني چنين گزارش مي دهد:
«موضوع: شايعات موجود بين مردم
1- گفته مي شود که هژبر يزداني چندي پيش با سپردن مبلغ هفتصد ميليون تومان نقد به دادگستري همه مردم را حيران کرده است و از اعمال خلاف او بيشتر مردم آگاه و خشمگين شده اند و در چند جا شايع شده که نامبرده مبلغ فوق را شخصا نپرداخته بلکه دوروز قبل ازآن ارتشبد نصيري مبلغ 900 ميليون تومان چک کشيده است که مبلغ فوق از آن پول بوده زيرا ارتشبد نصيري در بسياري از معاملات و شرکت ها شريک و حامي هژبر يزداني بوده است.»(178)
احسان نراقي طي مقاله اي نکات ديگري از اين خيانت ها را مطرح مي کند. او در جايي مي گويد:
«... براي اطلاع بگويم که در چند شرکت عمده يزداني، يکي از صاحبان عمده، پسر ارتشبد نصيري است که شش سال بيشتر ندارد و به همين علت من تصميم دارم که بگويم هر کس که درجريان پرونده هژبر دست دارد بايد رو شود چون در غير اين صورت افتضاح خواهد شد.»(179)
همچنين نراقي در تماسي با دکتر اميني در مورخه 1357/6/4 در خصوص ارتباط نصيري و هژبر چنين اظهار نموده است:
«...همه مي دانند که کي هژبر را بزرگ کرده نصيري بوده ديگه (منظور ارتشبد نصيري) و ديگران و از کلمات قصار هژبر است که گفته، من يک پدر دارم ايادي و يک برادر دارم نصيري و يک نوکر منصور روحاني...»(180)
البته در اين دزدي ها اقوام نزديک هژبر از جمله برادرش بديع يزداني، برادرزاده اش پرويز يزداني و باجناقش جعفر نوراني نيز شريک بودند و افرادي چون علي ايقاني - پدر بهروز ايقاني - و علي اکبر معيني و شمس الله گوهري - به گفته ورقا تبيانيان يکي از گارگزاران بهايي هژبر يزداني - او را در دزدي هاي کشت و صنعت و...ياري مي رساندند.(181)
روزنامه اطلاعات مورخه 1357/5/26 ضمن نوشتن ماجراي نقشه هژبر يزداني براي سرمايه گذاري 20 ميليارد ريالي در آمريکاي جنوبي، به نقل از زهرا عراقي- همسر جهانبخش انهاري، از همکاران هژبر يزداني که با نقشه هژبر يزداني همراهي نکرده بود و به همين دليل توسط مزدوران او کتک خورده بود و تا هنگام مدت دو سال و نيم در بي هوشي به سر مي برد - مي نويسد:
«هژبر به شوهرم گفته بود مي خواهد در ايران هرج و مرج اقتصادي راه بياندازد و با قدرت مالي که دارد هر دستگاه و سازماني را که مي خواهد فلج کند. سرمايه گذاري در آمريکاي جنوبي را هم به اين منظور مي خواست که اگر در ايران با شکست روبرو شد به آنجا فرار کند.»(182)
هژبر يزداني در غروب 21 بهمن 1357 به همراه محرري رئيس وقت سازمان زندان ها، از زندان قصر گريخت و پس از مدت ها دربدري خود را به آمريکاي لاتين رساند و در کاستاريکا به همراه سناتور علي رضايي کلان سرمايه دار معروف و مالک کارخانه هاي نورد و لوله اهواز به کار دامپروري در سطح کلان مشغول شد.
هما سرشار (183)، صهيونيست يهودي و خبرنگار کيهان در دوران محمدرضا پهلوي در خاطراتش از سفري که به همراه گروهي از سرمايه داران يهودي به کاستاريکا رفته بود، به فعاليت هاي هژبر يزداني درآن سرزمين اشاره مي کند و مي نويسد که گروهي از افراد مسلح محلي به طور شبانه روزي از قصر و اقامتگاه هژبر يزداني محافظت مي کنند.
بهائيان در عرصه زمين خواري
يکي از بهائيان بسيار فعال در اين زمينه داود معنوي نام داشت. داود معنوي نيز همچون حبيب ثابت پاسال از کليميان بهايي شده بود و پدرش سليمان معنوي از سرشناسان يهودي بود.داود معنوي از سال 1314 که شهر تهران رو به گسترش گذاشت، به حرفه زمين خواري وارد و از متخصصان اين کار شد.
در سال متمادي پيش از تاسيس اداره ثبت اسناد و املاک در سال 1306 شمسي و تا سال ها پس از آن در قباله هاي فروش املاک، مساحت و ابعاد چهارگانه آن را نمي نوشتند و فقط نوع زمين از قبيل ششدانگ يا قريه، قلعه، باغ و يا کاروانسرا و نظاير اينها را مشخص مي نمودند.
در آن سالها داود معنوي زمين هاي اطراف شهر را که در اطراف آن زمين هاي باير يا اراضي خالصه دولتي وجود داشت خريداري مي کرد و سپس با ترفندهاي گوناگون قسمتي از زمين هاي موات مجاور ملک خود را تصرف و تملک نموده و در محدوده خود در مي آورد و سپس آن اراضي را همراه با ملک خود تفکيک مي کرد و مي فروخت و ادارات هم از اين گونه تجاوزات داود معنوي و امثال او به اراضي موات که جزو املاک خالصه دولتي بود، غفلت داشتند.
يکي از املاکي که معنوي در سال 1314 خريداري کرد، باغ و ساختمان مزرعه داوديه واقع در خيابان قديم شميران در غرب «چاله هرز» و شرق «کاووسيه» واقع در ضلع جنوبي خيابان ظفر کنوني بود.
باغ و ساختمان و مزرعه داوديه (184) را ميرزا داودخان وزير لشکر فرزند ميرزا آقاخان نوري ملقب به اعتماد الدوله صدر اعظم در دوران ناصرالدين شاه - تقريبا يکصد و پنجاه سال پيش - براي اقامتگاه ييلاقي خود احداث کرد. اين محل به اين سبب که يکي از فرزندان فتحعلي شاه قاجار به نام ارغوان ميرزا در آنجا باغ و ملکي داشت، «ارغونيه» ناميده مي شد، اما بعدها داوديه نام گرفت. پس از تاسيس اداره ثبت املاک در سال 1306 شمسي بازماندگان ميرزا داودخان تقاضاي ثبت داوديه را کرده و سند مالکيت گرفته بودند. در آن سند مساحت و ابعاد چهارگانه داوديه ذکر نشده بود. «داود معنوي» همين که داوديه را خريداري کرد، تاسيسات کوچکي از جمله انجمن زنان در آن ايجاد نمود.
در سال هاي بعد وقتي شهر تهران از هر سو رو به گسترش نهاد و قيمت زمين در نقاط مختلف از متري چند ريال به متري دهها ريال و ده ها تومان افزايش يافت، داود معنوي در صدد تفکيک اراضي داوديه به قطعات مختلف برآمد و از اداره ثبت تقاضاي تفکيک آنها را نمود. از سوي اداره ثبت، يک نقشه بردار که به عنوان مهندس شناخته مي شد و يک نفر براي تفکيک اراضي داوديه مامور شدند. انجام عمليات تفکيک آن اراضي چند هفته طول کشيد. در اين تفکيک داود معنوي مساحت گسترده اي از زمين هاي باير اطراف داوديه را که قبلا شناسايي کرده بود، جزو محدوده داوديه معرفي کرد. نماينده ثبت املاک نيز با او مساعدت مي نمود. در نتيجه مساحتي از زمين هاي « کاووسيه» و ضلع جنوبي خيابان کنوني ظفر در محدوده داوديه قرار گرفت.
معنوي چند هزار متر از زميني را که در محدوده داوديه قرار گرفته بود به مهندس ثبت که مهندس محسني نام داشت، واگذار کرد. اين چند هزار متر زمين در قسمت شرقي بلوار ميرداماد نزديک جاده قديم شميران در کنار خيابان هاي فرعي بهروز و داوديه در ضلع شمالي و جنوبي قرار داشت. معنوي براي اينکه کسي مزاحم او نباشد، ميداني در اين اراضي ايجاد کرد و يک مجسمه شاه در ميان آن قرار داد. اين ميدان که محسني نام گرفته بود، پس از انقلاب به ميدان مادر تغيير نام داد و به جاي مجسمه شاه، يکي از آثار پيکرتراشي خانم زهرا رهنورد هنرمند و استاد دانشگاه در آن نصب شد. معنوي در اراضي اطراف اين ميدان، چند قطعه زمين و باغچه و چند ساختمان مسکوني و تجاري و دو پاساز ساخت.
معنوي چند قطعه از اراضي غصب شده در داوديه را به ادارات و مقامات با نفوذ دوران محمدرضا شاه اهدا کرد. از جمله يک قطعه زمين به سپهبد تيمور بختيار رئيس ساواک و يک قطعه هم به سناتور دکتر محمد سجادي بخشيد که دکتر سجادي به سرعت در آن ساختماني زيبا احداث کرد و از ساختمان خود در خيابان ايرانشهر به اين ساختمان نقل مکان نمود و تيمور بختيار هم زمين خود را به قيمت گزاف به ساواک فروخت و دستور داد تا درآن کاخ مجللي ساختند. قرار بود اين ساختمان به عنوان باشگاه ساواک مورد استفاده قرار گيرد، اما پس از اتمام آن و تعويض و فرار سپهبد بختيار، کارشناسان نظر دادند که اين ساختمان از لحاظ موقعيت فاقد امنيت لازم براي ساواک است. از اين رو آن را به شهرداري تهران فروختند و شهرداري در آن ساختمان اولين کاخ جوانان را ايجاد کرد.
يکي ديگر از موارد زمين خواري داود معنوي تصاحب 900 هزار متر از اراضي باشگاه هواپيمايي در يافت آباد (قلعه مرغي) بود.
باشگاه هواپيمايي در سال 1318 در ساختماني در خيابان منوچهري تاسيس شد و نخست وزير و چند تن از وزيران و رئيس مجلس شوراي ملي به عنوان هيئت امناي آن برگزيده شدند و شخصي به نام عبدالله ياسايي به مديريت آن منصوب گرديد. ياسايي
در همان سال چند هواپيماي کوچک آموزشي خريداري کرد و به آموختن فن خلباني به جوانان اشتغال ورزيد.
پس از تاسيس اين باشگاه، محمدولي ميرزا فرمانفرمائيان، مالک روستاي يافت آباد يک ميليون متر از اراضي اين روستا را براي ايجاد فرودگاه به اين باشگاه بخشيد. ولي براي انتقال آن سندي تنظيم نشد. پس از حوادث شهريور 1320 معنوي زميني را در مجاورت زمين يک ميليون متري هواپيمايي در يافت آباد خريد و کوشيد تا به طريقي اراضي فرودگاه يافت آباد را تصاحب کند.
معنوي در سال 1329 با محمد ولي فرمانفرمائيان تماس گرفت و با پرداخت مبلغ ناچيزي همين زمين را که بابت واگذاري آن به دولت و باشگاه هواپيمايي هيچ سندي موجود نبود، خريداري کرد. پس از آن معنوي با يکي از وکلاي معروف و با نفوذ تهران به نام دکتر محمد شاهکار تماس گرفت و وي را وکيل خود در مورد اين اراضي کرد و از او خواست تا براي پس گرفتن اين زمين اقدام کند. او هم پس از کودتاي 28 مرداد دادخواستي عليه باشگاه هواپيمايي تقديم دادگستري کرد و خواستار اجاره بهاي چند سال گذشته و استرداد اين اراضي شد. پس از تشکيل يک جلسه از دادگاه، مسئولان سازمان هواپيمايي با معنوي سازش کردند و او موافقت کرد که درخواست اجاره بهاي آن را پس بگيرد و باشگاه هواپيمايي هم تنها صد هزار متر از آن زمين را براي فرودگاه بردارد و بقيه را به معنوي عودت دهد. به اين ترتيب داود معنوي ناگهان و در ازاي مبلغي فوق العاده اندک، صاحب 900 هزار متر زمين در يافت آباد شد، که بعدها اين اراضي را به قيمت هاي گزاف براي خانه سازي به مردم فروخت و ميلياردها تومان از اين طريق به دست آورد.
صبحي مهتدي درباره زمين خواري بهائيان مي نويسد:
«ديگر از کارهاي اينها [بهائيان پيرو شوقي] اين بود که چند سال پيش به هر نيرنگي بود يک جهود هبايي (185) را به نام عزيز نويدي در دادگاه ارتش آوردند، آنگاه براي زمين هاي قلعه مرغي که در دست هواپيمايي بود دادمند تراشيدند و نيرنگ ها به کار بردند تا بيست ميليون از کيسه ارتش بيرون کشيدند و به دست چند تن بهايي دادند که براي شوقي بفرستد.»(186)
در سال 1335 لايحه اراضي موات تصويب شد. به موجب اين قانون سازمان هاي دولتي اجازه داشتند که تا شعاع يکصد کيلومتر از مرکز شهر (ميدان عشرت آباد) درباره زمين هايي که مورد تجاوز واقع شده اقامه دعوي کنند.
بيشترين شکايات در اين مورد را بانک کشاورزي ارائه داده بود. به موجب يکي از اين شکايات داود معنوي متهم به تجاوز به 1/892/000 متر مربع از اراضي داوديه که بهاي آن در آن سالها 96/000/000 تومان بود، شده بود. در شکايت ديگري شهرداري تهران ادعا کرده بود که داود معنوي از رهگذر تطميع و دادن رشوه به مامورين، چندين هزار متر از اراضي مسيل داوديه را در محدوده ملکي خود اعلام و تفکيک کرده و فروخته است. در روز 29 دي ماه 1335 بازپرس ديوان کيفر، داود معنوي و مهندس محسني را به همراه دو کارمند شهرداري با قرار بازداشت و روانه زندان کرد. اما سه ماه بعد با نخست وزيري دکتر منوچهر اقبال، داود معنوي آزاد و پرونده هاي مربوطه به دست فراموشي سپرده شد.
در حوالي سالهاي 1345 يا 1346 که من با يکي از مجلات همکاري داشتم خبردار شدم که دو سه روز بعد بزرگترين معامله زمين تاريخ ايران در يکي از دفاتر اسناد رسمي تهران انجام مي شود. در روز موعود براي تهيه گزارش به آن دفتر رفتم. فروشنده زمين داود معنوي و خريدار يک سرمايه دار يزدي که نامش را فراموش کرده ام و زمين هاي مورد فروش از اراضي قلعه حسن خان واقع در جاده قديم کرج بود. معنوي اين زمين ها را به مبلغ چهارصد و پنجاه ميليون تومان به آن تاجر فروخته بود.
پس از تشريفات اوليه چون در آن ايام چک هاي رمزدار و چک پول رايج نبود، تمام مبلغ چهارصد و پنجاه ميليون تومان را به صورت نقد رد و بدل کردند و من به چشم ديدم که يک وانت که بيش از يازده گوني بزرگ حمل مي کرد و قبلا نمايندگان او اين پول ها را شمارش کرده بودند، به درب محضر آمد و داود معنوي پس از دريافت آنها حرکت کرد و به طرف بانک رفت، تا آنها را به حساب بگذارد. من خبر اين معامله را در همان زمان چاپ کردم.
داود معنوي در سال 1350 به آمريکا مهاجرت کرد و به اقليت بهائيان مقيم اين کشور پيوست. مهندس محسني هم حدود 15 سال پيش در تهران درگذشت.
مروري بر يکي از گزارش هاي مندرج در اسناد لانه جاسوسي آمريکا مي تواند شمه اي از زمين خواري بهائيان در عصر پهلوي ها را نشان ده :
«20ژوئن 79[19]
3-... در 6 ژوئن کميته به اصطلاح مصادره اموال بنياد مستضعفان مسئول شد تا تمام اموال سازمان ملي بهائيان را مصادره کند. توطئه عظيمي براي تصاحب زميني در حدود چهار ميليون متر مربع نزديک دانشکده دماوند طرح ريزي شد که متعلق به شرکت امنا(شرکت امانتداران) بوده و به پاسداران انقلاب جهت فعاليت هاي آموزشي داده شده است. شرکت امنا يک شرکت مهم بهائيان بوده که به نمايندگي از طرف جامعه بهائيت به خريدن اموالي مي پرداخته است... اين شرکت داراي پانزده هزار سهامدار مي باشد.»(187)
پي نوشت:
168- انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواک، جلد دهم، ص 54.
169- براي آشنايي با شرح حال و عملکرد «منصور روحاني» به جلد 4، از مجموعه کتاب هاي «معماران تباهي» تاليف دفتر پژوهش هاي موسسه کيهان مراجعه فرماييد.
170- فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 17، سال 1380، صص 375و376.
171- فصلنامه تاريخ معاصر ايران، شماره 17، 1380، ص376، به نقل از رجال عصر پهلوي به روايت اسناد ساواک، جلد 14.
172- انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواک، کتاب اول، چاپ اول، 1376، ص 305.
173- روزنامه کيهان، مورخه 1356/6/26.
174- روزنامه کيهان، مورخه 1357/6/27.
175- انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواک،کتاب دهم، چاپ اول، زمستان 1381، ص 54.
176- انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواک، کتاب نهم، چاپ اول، تابستان 1381، ص 118، به نقل از بولتن محرمانه راديو و تلويزيون ملي ايران، ش 124، ص 39.
177- روزنامه کيهان،مورخه 1357/5/29.
178- انقلاب اسلامي به روايت اسناد ساواک، کتاب 13، مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات چاپ اول، زمستان 1382، ص 594، سند مورخه 1357/7/26.
179- همايون، داريوش، به روايت اسناد ساواک تهران، وزارت اطلاعات، 1378، ص 259.
180- رجال عصر پهلوي به روايت اسناد ساواک، جلد 14، وزارت اطلاعات، 1384، ص 321.
181- پرونده ورقا تبيانيان، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، کد 1280.
182- اسماعيل رايين، انشعاب در بهائيت، ص 275.
183- براي آشنايي با زندگي و عملکرد «هما سرشار» به جلد چهارم از مجموعه کتاب هاي «نيمه پنهان» مراجعه فرماييد.
184- داوديه قبلا ارغونيه نام داشت و متعلق به ارغون ميرزا، پسر فتحعلي شاه قاجار بود. در مکاتبات ميرزا آقاخان نوري عامل معروف انگليسيها که پس از عزل و قتل ميرزا تقي خان اميرکبير به صدر اعظمي رسيد، اشارات فراواني به باغ و کاخ ارغونيه وجود دارد. او بعدها اين ملک را به چنگ آورد و آن را به نام پسرش ميرزا داودخان وزير لشکر، داوديه ناميد.
185- پيروان شوقي که بي چون و چرا سخنان او را پذيرفته اند و از مهر و دوستي و دانش و خرد دورند، هبايي نام دارند.
186- فضل الله مهتدي صبحي، خاطرات انحطاط و سقوط، به اهتمام علي امير مستوفيان، «پيام پدر»، نشر علم، چاپ اول، 1384، ص 431.
187- اسناد لانه جاسوسي، شماره 37، مسلک هاي استعمار، شند شماره 3، ص 13.