افسانه پا طلايي

روز 5 مهرماه بود که حميد شيرزادگان بعد از تحمل درد سهمگين سرطان که چند سال روي اندام مردانه اش سنگيني مي کرد، چهره در نقاب خاک فرو کشيد. جوانمردي بود براي فوتبال، جوانمردي که در غروب و سکوت خاموش شد. از خاطرم نمي رود روزي از روزهاي گرم تابستان سال 85، آن زمان که مشاور فني فوتبال دماوند شده بود، در
يکشنبه، 30 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
افسانه پا طلايي

افسانه پا طلايي
افسانه پا طلايي


 






 
روز 5 مهرماه بود که حميد شيرزادگان بعد از تحمل درد سهمگين سرطان که چند سال روي اندام مردانه اش سنگيني مي کرد، چهره در نقاب خاک فرو کشيد. جوانمردي بود براي فوتبال، جوانمردي که در غروب و سکوت خاموش شد. از خاطرم نمي رود روزي از روزهاي گرم تابستان سال 85، آن زمان که مشاور فني فوتبال دماوند شده بود، در مراسمي تمام پيشکسوتان درجه اول ورزش را با خودش به دماوند برد. تنها براي اين که بتواند هديه اي ولو کوچک براي دوستانش تدارک ببيند. در اين فوتبال کمتر کساني وجود دارند که همه چيز را براي خودشان نمي خواهند. يکي از اين مديران بزرگ، حميد شيرزادگان بود.
حرف از پاطلايي فوتبال ماست که رفتنش به آمريکا در سال هاي دهه چهل باعث شد که حيف شود. وگرنه او مي توانست ساليان بسيار در تيم ملي ايران، شاهين و پرسپوليس بماند و براي آن ها افتخار کسب کند. حرف از مردي است که اهالي قديمي فوتبال به او «شيري» مي گفتند. دلاور مردي که هنگام بازي هاي شاهين، خود نقش مأمور گيشه را بازي مي کرد. مي ايستاد، بليت مي فروخت. آخرين برگه بليت را هم به نام خود مي نوشت. 2 برابر پول مي داد و از اتاقک کوچک گيشه خارج مي شد و خودش را به سرعت سمت زمين امجديه، رختکن هاي ضلع غربي مي رساند و آماده ورود به زمين مي شد.
حميد شيرزادگان در اسفند 1319 به دنيا آمد و در مهر ماه 1386 چهره در نقاب خاک فرو کشيد. شيرزادگان هنگام مرگ 67 ساله بود. خوشحاليم که در سومين سالمرگ مجال داريم تا با مرور خاطراتي از دوران فوتبال وجود نازنينش يادش را گرامي بداريم.

ملي پوش کوچولو
 

در مسابقات جام ملت هاي 1960 آسيا در کرالاي هندوستان بود که براي اولين بار پيراهن تيم ملي را بر تن کرد. مسابقات مورد اشاره در سال 1338 انجام شد، وقتي که شيرزادگان هنوز به 19 سال نرسيده بود. او با مصطفي عرب در تيم ملي شروع کرد و وقتي عرب درسال 51، از تيم ملي کناره گيري کرد او سال ها بود که فوتبال را کنار گذاشته بود. شيرزادگان در تيم ملي روزگار خوبي را سپري کرد. در ساليان حضورش به خصوص در مسابقات المپيک 1964 توکيو براي تيم ملي عالي کار کرد و گل هاي بسيار به ثمر رساند و هت تريک را در عرصه هاي رسمي تجربه کرد. سپس به آمريکا رفت. در مسابقات آسيايي 1966 بانکوک، او به خاطر تيم ملي از آمريکا برگشت و آخرين حضورش در تيم ملي را تجربه کرد.

تختي به استقبال مي رود
 

فوتبال بي معرفتي داريم، يک بار حول و حوش سال 1380 در صندلي عقب يک تاکسي نشسته بودم که ناگهان ديديم يکي از 2 سرنشين جلو (زماني که 2 نفر در صندلي جلو مي نشستند) ظاهري آشنا دارد، کمي جابه جا شده و نيم رخ او را ديدم، حميد شيرزادگان بود، دلم گرفت. با خودم گفتم اين همان پاطلايي بزرگ است که روز بازگشتش به ايران، 10 هزار نفر به استقبال او شتافته بودند. و غلامرضا تختي در رأس گروه هاي مردمي، قلب مدعوين در آن روز تاريخي بود. از روزگاري که فرودگاه مهرآباد ساخته شد ــ سال 1337 را مي گوييم هيچ زماني فرودگاه مهرآباد تا اين حد شلوغ نشده بود ــ شيرزادگان که تا المپيک 1964 توکيو در تيم ملي بود، بعد از آذر ماه سال 43 به آمريکا رفته و حالا بعد از حدود 2 سال به تيم ملي بر مي گشت تا اين تيم را در بازي هاي آسيايي 1966 بانکوک همراهي کند.

سوچ و مصدوميت
 

گئورگي سوچ سرمربي مجار تيم ملي قبل و بيشتر از هر کس بازيکن خوب را مي شناخت. به همين دليل وقتي شيرزادگان به ايران برگشت به استقبال او رفت و از اين که در ترکيب تيم ملي قرار گرفته به او تبريک گفت، حيف که در بانکوک 1966 او مصدوم شد و نتوانست به درستي در خدمت تيم ملي باشد. بعد از بازي هاي 1966 بانکوک در پاييز 1345 انجام شد و اين در حالي بود که شيرزادگان 25 ساله بود شيرزادگان از آن پس بهترين روزهاي فوتبالش را در آمريکا گذراند و ديگر هيچ ايراني تا سال 52 او را نديد. شيرزادگان حاضر نشد براي جام ملت هاي 1968 در 27 سالگي، بازي هاي آسيايي 1970 بانکوک در 29 سالگي، جام ملت هاي 1972 و مقدماتي المپيک 1972 در سن 31 سالگي به فوتبال ايران برگردد و تيم ملي را همراهي کند. تحصيلات او در رشته مهندسي شيمي ــ نفت بود، بنابراين بلافاصله به دنبال بازگشت به ايران سرمربي تيم فوتبال نفت تهران شد و به استخدام شرکت ملي نفت ايران در آمد. او بنا به دلايلي فوتبالش را در پرسپوليس خاتمه نداد. وقتي او به ايران آمد 32 ساله بود و در خط حمله پرسپوليس، بهزادي، کلاني، ايرانپاک، خوردبين، محمد دستجردي و ...حاضر بودند. بنابراين حضور احتماليش در پرسپوليس نمي توانست براي او، اعتبار دوران جواني را حفظ کند.

ستاره هاي جوان نفت
 

شيرزادگان سرمربي نفت شد و خودش هم هر از گاه براي تيم فوتبال نفت بازي مي کرد. تنها 3 ستاره جواني که او براي فوتبال ايران ساخت، نشان از آن داشت که فوتبال را به درستي مي شناسد. حميد فرزام نيا دفاع بسيار خوب استقلال در دهه 60، حميد مجد تيموري مهاجم زهردار تيم ملي در جام جهاني 1978 و جزو مسافران اصلي آرژانتين و بالاخره محمد مايلي کهن، هافبک انزلي چي تيم نفت مردان مورد اشاره بودند. مايلي کهن در سال 1354 با تيم نفت تهران، در مسابقات تهران عنوان آقاي گلي رقابت ها را به دست آورد.

شيرزادگان با پيراهن پرسپوليس
 

حميد شيرزادگان علاقه زيادي داشت که بار ديگر در جمع دوستانش حاضر شده و فوتبال را به اين شکل ادامه دهد اما آن چنان که گفتيم در اين عرصه براي او مجال و فرصت وجود نداشت، بنابراين راه منطقي ديگر را انتخاب کرد. ادامه کار در تيم نفت تهران البته شيرزادگان يک بار ديگر حضور در تيم پرسپوليس را تجربه کرد. در دي ماه سال 1353، پرسپوليس در جريان يک ديدار دوستانه به مصاف تيم فوتبال ملوان بندر انزلي رفت. ديدار مورد اشاره به مناسبت خداحافظي جعفر کاشاني از فوتبال تدارک ديده شده بود. شيرزادگان بعد از حدود 10 سال در جمع ياران و دوستان گذشته خود مثل جعفر کاشاني، همايون بهزادي، حسين کلاني و ...حاضر شد و به ميدان رفت. شيرزادگان، به هر حال پيراهن پرسپوليس را در يک بازي به تن کرد.

لقب پا طلايي
 

حميد شيرزادگان مهم ترين «پاطلايي» فوتبال ماست، اگر به صورت غير رسمي بخواهيم لقب هاي فوتبال ايران را مرور کنيم به القاب معروفي مثل «عقاب»ــ ناصر حجازي، احمد رضا عابدزاده و بهروز سلطاني، «عبداله شوتي»ــ عبداله سعيدايي، «اکبر توفان»ــ اکبر حيدري ــ «عزيز فنر»، عزيز اصلي، «ژنرال»ــ امير قلعه نويي، «سلطان»ــ علي پروين و ...مي رسيم. همايون بهزادي، حميد شيرزادگان 2 بازيکن بزرگ فوتبال در ابتداي دهه چهل بودند که اولي سرهاي خوبي مي زد و دومي شوت هايش محشر بود. بهزادي سرطلايي و شيرزادگان پاطلايي شد. همايون و حميد، سرطلايي و پا طلايي دوستان نزديکي هم بودند. آن ها فوتبال ايران را با خدمات خود عزت و بها دادند.

روزهاي پر درد شيري
 

در مراسم ختم شيرزادگان مهر ماه 1386ــ سلمان حسام حرف قشنگي زد. او گفت: اگر پول اين همه گلي را که امروز براي او آورده بودند را صرف توجه به او مي کردند و يک دهم اين همه گل را در دوران زندگي برايش مي بردند، دق نمي کرد و نمي مرد. شيرزادگان در غرفه هاي ميوه شهرداري کار مي کرد. شيرزادگان براي تأمين معاش زير ظل آفتاب داغ، در صلات ظهرهاي داغ تابستان کار مي کرد تا حافظ شرافت خودش باشد. شيرزادگان مرد و رفت و فوتبال ديگر سراغش را نگرفت. شيرزادگان مرد و رفت و خاطره هاي بسيار از خود به جاي گذاشت.
منبع:تماشاگر شماره 025



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط