اين روزها دنياي من تقسيم شده به «دنياي بي تو » و « دنياي با تو ». پيش ترها، همه روزها به حساب مي آمدند، اما حالا همه چيز عوض شده. روزهاي « بدون تو » به حساب نمي آيند. همان هايي که ثانيه هايش روي دلم سنگيني مي کند. نه اينکه روزهاي بدي باشند اما پريشان تر از آنند که اسم روز داشته باشند. گيجي و رخوت عجيبي
با دلي سوخته و ضميري افروخته به درگاهت آمدم تا دست نياز به سويت دراز کنم. ابر دلم، چشمانم را تر کرده و جانم را آتش زده.
الهي
اي کسي که محرم اسرار مني و صاحب جان و تن من، مرا توفيق ده تا همواره در راه رضاي تو گام بردارم و گرفتار ظواهر زندگي نشوم.
خدايا
آنچنان که آتش را بر بنده برگزيده خويش سرد کرده و گلستان نمودي، شعله هاي غم را بر هر که صاحب غم و درد است، سرد گردان.
پروردگارا
حاجات هر آنکس که شايسته است به بزرگي خويش روا فرما و مرا توفيق ده که از عمر گرانبهايي که در اختيارم نهاده اي استفاده شاياني کنم. تا نامي نيک از خود به يادگار نهم.
مديون !
مديوني به خودت، به خدا، به زندگي. مديوني به هر چه در اين عالم است. باور کن مديوني دوست من ! اگر...
از لحظه لحظه هاي عمر کوتاه زندگي... لذت نبري !
نااميد
دخترکي دلشکسته رو به آسمان نشسته بود و اشک ريزان چنين مي گفت:
ديگر براي من فرقي نمي کند افتادن و شکستن و برخاستن يکيست
وقتي هجوم حادثه بيداد مي کند
وقتي ميان حنجره ات بغض بي کسي است
وقتي براي چشم، ديدن
وقتي براي گوش، شنيدن
وقتي اميد و شوق رسيدن
نمانده است
دل دادن و بريدن و در جا زدن يکيست.
ناگهان پرنده اي که گوشه قفس با چشماني پر از حسرت او را مي نگريست گفت : «کاش قدر نعمت هايت را مي دانستي »
لذت با هم بودن
اين روزها دنياي من تقسيم شده به «دنياي بي تو » و « دنياي با تو ». پيش ترها، همه روزها به حساب مي آمدند، اما حالا همه چيز عوض شده. روزهاي « بدون تو » به حساب نمي آيند. همان هايي که ثانيه هايش روي دلم سنگيني مي کند. نه اينکه روزهاي بدي باشند اما پريشان تر از آنند که اسم روز داشته باشند. گيجي و رخوت عجيبي دارند. ساعت ها سپري مي شوند و من نه خوابم و نه بيدار! تمام که مي شوند انگار که نبوده اند. بعضي هاشان را در حسرت روزهاي رفته مي گذرانم و بعضي هاشان را به اميد روزهاي بعدي...
بياييد هميشه در کنار هم باشيم.
دلتنگ
دلم براي همه کساني که دوستشان دارم تنگ شده، آنقدر که در هيچ کتاب و دفتري نمي گنجد. گاهي آرزو مي کنم که اي کاش اتفاقي بيفتد و تمام گوشي هاي تلفن همراه از بين برود شايد آن وقت همه کساني که دوستم دارند براي احوال پرسي گوشي تلفن منزل شان را بردارند و حرف بزنند. حالا اگر فرصت ندارند به ديدارم بيايند اشکالي ندارد. ديگر از دست هرچه پيامک است خسته شده ام.
من تشنه شنيدن صداي دوستانم هستم. منبع:نشريه دنياي زنان، شماره 51.
/ج
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.